principled

/ˈprɪnsəpl̩d//ˈprɪnsəpl̩d/

معنی: اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول
معانی دیگر: (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: motivated by or having principles.
مترادف: scrupulous
متضاد: amoral, unprincipled
مشابه: conscientious, ethical, high-minded, honorable, moral, righteous, upright, virtuous

- She weighed the matter carefully and made a principled decision.
[ترجمه گوگل] او موضوع را به دقت سنجید و تصمیمی اصولی گرفت
[ترجمه ترگمان] او موضوع را با دقت بررسی کرد و تصمیم اصولی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I know you will do the right thing because you are a principled person.
[ترجمه گوگل] من می دانم که شما کار درست را انجام خواهید داد زیرا شما یک فرد اصولی هستید
[ترجمه ترگمان] من می دانم که تو کار درست را انجام خواهی داد، چون تو یک آدم معمولی هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She was a very principled woman.
[ترجمه گوگل]او یک زن بسیار اصولی بود
[ترجمه ترگمان]او زن بسیار پای بند اصول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She was a strong, principled woman.
[ترجمه گوگل]او یک زن قوی و اصولی بود
[ترجمه ترگمان]اون یه زن قوی و پای بند اصول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Church is taking a principled stand against the conflict.
[ترجمه گوگل]کلیسا موضعی اصولی در برابر درگیری اتخاذ می کند
[ترجمه ترگمان]کلیسا در حال اتخاذ موضع اصولی در برابر این مناقشه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He took a principled stand against the legislation.
[ترجمه گوگل]او در برابر قانونگذاری موضع اصولی داشت
[ترجمه ترگمان]او موضعی اصولی در برابر این قانون گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For this principled stand, the village fined him $ 500.
[ترجمه گوگل]به دلیل این موضع اصولی، روستا او را 500 دلار جریمه کرد
[ترجمه ترگمان]برای این موضع اصولی، دهکده او را ۵۰۰ دلار جریمه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Setting aside any principled notions that I have, which I do have, you know, it is purely pragmatic business.
[ترجمه گوگل]کنار گذاشتن هر گونه تصور اصولی که من دارم، می دانید، این یک کار کاملاً عملی است
[ترجمه ترگمان]با کنار گذاشتن هر گونه ایده اصولی که من دارم، می دانید، کاری که من انجام می دهم، کاملا عمل گرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Backward, and yet forward A principled, worldwide massage parlour owned by everybody: doesn't that sound better?
[ترجمه گوگل]عقب مانده و در عین حال رو به جلو یک سالن ماساژ اصولی و جهانی که متعلق به همه است: بهتر به نظر نمی رسد؟
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، یک اتاق ماساژ در سراسر جهان که همه متعلق به همه است، بهتر نیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These examples suggest that there is a possible principled basis for the distinction between semantic and syntactic deviance.
[ترجمه گوگل]این مثال ها نشان می دهد که یک مبنای اصولی احتمالی برای تمایز بین انحراف معنایی و نحوی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]این مثال ها نشان می دهند که یک اساس اصولی محتمل برای تمایز بین انحراف معنایی و معنایی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Beneath that principled veneer students were hammering out the usual adolescent pecking order.
[ترجمه گوگل]زیر آن دانش‌آموزان اصولی روکش در حال چکش زدن دستور نوک زدن معمول نوجوانان بودند
[ترجمه ترگمان]در زیر آن دانش آموزان پر زرق و برق، طبق سفارش حروف الفبا، آن ها را زیر و رو می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They substitute character attack and personal diatribe for principled debate and discussion of the issues.
[ترجمه گوگل]آنها حمله به شخصیت و دیالوگ شخصی را جایگزین بحث اصولی و بحث در مورد موضوعات می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها حمله شخصیت ها و انتقادهای شدید شخصی را برای بحث های اصولی و بحث در مورد موضوعات جایگزین می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All those lofty ideals and principled declarations had led to unprecedented carnage in the trenches.
[ترجمه گوگل]همه آن آرمان‌های بلند و اعلامیه‌های اصولی منجر به کشتار بی‌سابقه در سنگرها شده بود
[ترجمه ترگمان]همه آن آرمان های بزرگ و اعلامیه های اصولی منجر به خونریزی بی سابقه ای در سنگرها شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There were very principled disagreements on both sides.
[ترجمه گوگل]اختلاف نظرهای بسیار اصولی در هر دو طرف وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در هر دو طرف اختلاف نظر بسیار اصولی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This paper expounded the international principled framework of how to solve the problem "of Uniform Commercial Code"and discusses the principle of how to adopt a coordinated strategy.
[ترجمه گوگل]این مقاله چارچوب اصولی بین‌المللی را در مورد چگونگی حل مشکل «کد تجاری یکنواخت» توضیح می‌دهد و اصل چگونگی اتخاذ یک استراتژی هماهنگ را مورد بحث قرار می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله چارچوب اصولی بین المللی را برای چگونگی حل مشکل \"کد تجاری یکنواخت\" شرح داده و اصول نحوه اتخاذ یک استراتژی هماهنگ را مورد بحث و بررسی قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The principled diagram of the major loop circuit and the relay circuit based on the intermediate frequency power supply energy stroke startup mode is presented in this paper.
[ترجمه گوگل]نمودار اصولی مدار حلقه اصلی و مدار رله بر اساس حالت راه اندازی سکته انرژی منبع تغذیه فرکانس متوسط ​​در این مقاله ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]دیاگرام اصولی مدار حلقه اصلی و مدار رله بر پایه قدرت فرکانس بالا، حالت راه اندازی در این مقاله ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصولی (صفت)
material, doctrinaire, principled, normative, systematic

معتقد به اصول و مبادی (صفت)
principled

دارای اصول و عقاید (صفت)
principled

پایبند اصول (صفت)
principled

انگلیسی به انگلیسی

• having integrity, abiding by moral values and beliefs
principled behaviour is based on the moral principles that guide the way people act.

پیشنهاد کاربران

بپرس