rebuff

/rəˈbəf//rɪˈbʌf/

معنی: رد، دفع، ضربت متقابل و تند، جلو گیری کردن، رد کردن
معانی دیگر: (نصیحت یا پیشنهاد و غیره را به طور زننده) نپذیرفتن، پس زدن، دفع کردن، منع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an abrupt rejection or refusal to an advance or other social overture; snub.
مترادف: snub
مشابه: brush-off, repulse

(2) تعریف: the act or an instance of blocking or setting back an attempt or progress.
مترادف: block, check, setback
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rebuffs, rebuffing, rebuffed
• : تعریف: to reject, repel, block, or set back.
مترادف: block, reject, repel
متضاد: accept
مشابه: decline, fend, hinder, impede, obstruct, parry, repulse, snub, spurn

- He was hurt when she rebuffed his invitation.
[ترجمه ملیکا] او رنجید وقتی او دعوتش را با تندی رد کرد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی او دعوتش را رد کرد، آسیب دید
[ترجمه ترگمان] وقتی دعوت او را رد کرد درد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The steep slope rebuffed his best efforts at climbing.
[ترجمه گوگل] شیب تند، بهترین تلاش او را در صعود ناکام گذاشت
[ترجمه ترگمان] شیب تند بهترین تلاش او در بالا رفتن را رد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her efforts were met with a sharp rebuff.
[ترجمه گوگل]تلاش های او با رد شدید روبرو شد
[ترجمه ترگمان]تلاشش بی نتیجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He received a humiliating rebuff from his manager.
[ترجمه گوگل]او یک رد تحقیرآمیز از سرمربی خود دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]از مدیر خود او را تحقیر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He avoided speaking to her, expecting a rebuff.
[ترجمه گوگل]او از صحبت کردن با او پرهیز کرد و انتظار رد داشت
[ترجمه ترگمان]از حرف زدن با او خودداری کرد و انتظار داشت که او را برنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My father was too proud to risk a rebuff, so he simply did not ask her.
[ترجمه گوگل]پدرم آنقدر مغرور بود که نمی‌توانست رد کردنش را به خطر بیندازد، بنابراین به سادگی از او نپرسید
[ترجمه ترگمان]پدرم خیلی مغرورتر از آن بود که او را به خطر بیندازد، بنابراین او فقط از او نپرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The results of the poll dealt a humiliating rebuff to Mr Jones.
[ترجمه گوگل]نتایج این نظرسنجی با مخالفت تحقیرآمیز آقای جونز مواجه شد
[ترجمه ترگمان]نتایج این نظرسنجی رفتار تحقیرآمیز خود با آقای جونز را مورد بررسی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In a rebuff to the president, Congress voted against the bill.
[ترجمه گوگل]در مخالفت با رئیس جمهور، کنگره به این لایحه رای منفی داد
[ترجمه ترگمان]در اشاره ای به رئیس جمهور، کنگره علیه لایحه رای داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She suffered a rebuff from her manager when she raised the matter.
[ترجمه گوگل]زمانی که این موضوع را مطرح کرد، او از سوی مدیرش مخالفت کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی این موضوع را مطرح می کرد، از manager به ستوه آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His words amounted to a rebuff.
[ترجمه گوگل]سخنان او به منزله انکار بود
[ترجمه ترگمان]حرف هایش به شدت rebuff بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Governors say they are afraid of a rebuff if they venture too near territorial waters.
[ترجمه گوگل]فرمانداران می گویند که اگر به آب های سرزمینی نزدیک شوند، از رد آن می ترسند
[ترجمه ترگمان]فرمانداران می گویند که آن ها می ترسند در صورتی که به آب های ساحلی نزدیک شوند، آن ها را نپذیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her rebuff thoroughly deflated him.
[ترجمه گوگل]مخالفت او به طور کامل او را تخلیه کرد
[ترجمه ترگمان]او را کاملا خالی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company is still smarting from the rebuff it received in the senate finance committee.
[ترجمه گوگل]این شرکت همچنان از رد پاسخی که در کمیته مالی سنا دریافت کرد، هوشمندانه است
[ترجمه ترگمان]این شرکت هنوز از امتناع خود در کمیته امور مالی مجلس سنا خشمگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Critics accused him of not wanting to rebuff the Defense Department during an election campaign.
[ترجمه گوگل]منتقدان او را متهم کردند که نمی خواهد وزارت دفاع را در طول مبارزات انتخاباتی رد کند
[ترجمه ترگمان]منتقدان وی را به عدم تمایل به رد وزارت دفاع در طی یک کمپین انتخاباتی متهم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His rebuff thoroughly deflated me.
[ترجمه گوگل]رد او کاملاً من را بیهوده کرد
[ترجمه ترگمان]او داشت مرا کاملا خالی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He recalled watching the Democrats rebuff their own conservative wing until they lost their majority.
[ترجمه گوگل]او به یاد آورد که دید دموکرات‌ها با جناح محافظه‌کار خود مخالفت می‌کردند تا زمانی که اکثریت خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]او به خاطر می آورد که دموکرات ها بخش محافظه کار خود را تا زمانی که اکثریت خود را از دست دادند، رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد (اسم)
denial, disavowal, rejection, abnegation, pass, refusal, trace, veto, exception, contradiction, rebuff, rebuttal, repulse, disapproval, disapprobation, contestation, disproof

دفع (اسم)
repulsion, rebuff, rebuttal, repercussion, repulse, expulsion, exclusion, secretion, ejectment, excretion, propulsion, voidance

ضربت متقابل و تند (اسم)
riposte, rebuff

جلوگیری کردن (فعل)
intercept, keep, arrest, prevent, pull up, rebuff, rule out

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

انگلیسی به انگلیسی

• rejection, snub, refusal
reject, snub, refuse
if you rebuff someone's suggestion or advice, you respond in an unfriendly way and refuse to accept it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. her rebuff had hurt him.

پیشنهاد کاربران

به درخواست یک دوست ( که توقع نداره ) خیلی ناراحت کننده نه بگید. دست رد به سینه یک دویت زدن
با تندخویی پس زدن
Reject
Refuse
Not accept
عدم پذیرشی که ناگهانی و همراه با خشونت باشه
( formal ) an unkind or unfriendly answer to a friendly suggestion or offer of help SYN snub
نپذیرفتن

بپرس