اسم ( noun )
• (1) تعریف: an abrupt rejection or refusal to an advance or other social overture; snub.
• مترادف: snub
• مشابه: brush-off, repulse
• مترادف: snub
• مشابه: brush-off, repulse
• (2) تعریف: the act or an instance of blocking or setting back an attempt or progress.
• مترادف: block, check, setback
• مترادف: block, check, setback
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rebuffs, rebuffing, rebuffed
حالات: rebuffs, rebuffing, rebuffed
• : تعریف: to reject, repel, block, or set back.
• مترادف: block, reject, repel
• متضاد: accept
• مشابه: decline, fend, hinder, impede, obstruct, parry, repulse, snub, spurn
• مترادف: block, reject, repel
• متضاد: accept
• مشابه: decline, fend, hinder, impede, obstruct, parry, repulse, snub, spurn
- He was hurt when she rebuffed his invitation.
[ترجمه ملیکا] او رنجید وقتی او دعوتش را با تندی رد کرد.|
[ترجمه گوگل] وقتی او دعوتش را رد کرد، آسیب دید[ترجمه ترگمان] وقتی دعوت او را رد کرد درد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The steep slope rebuffed his best efforts at climbing.
[ترجمه گوگل] شیب تند، بهترین تلاش او را در صعود ناکام گذاشت
[ترجمه ترگمان] شیب تند بهترین تلاش او در بالا رفتن را رد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شیب تند بهترین تلاش او در بالا رفتن را رد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید