disbelieve

/ˌdɪsbəˈliːv//ˌdɪsbɪˈliːv/

معنی: باور نکردن، اعتقاد نکردن، دروغ پنداشتن
معانی دیگر: اعتقاد نداشتن به، دروه پنداشتن

جمله های نمونه

1. i disbelieve everything he said
هیچ کدام از حرف های او را باور نمی کنم.

2. I disbelieve every word you say.
[ترجمه گوگل]من هر کلمه ای که می گویید را باور نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من هر کلمه ای که شما می گویید باور نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I see no reason to disbelieve him.
[ترجمه گوگل]دلیلی نمی بینم که او را باور نکنم
[ترجمه ترگمان]دلیلی نمی بینم که حرفش را باور نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is no reason to disbelieve him.
[ترجمه گوگل]دلیلی برای انکار او وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]دلیلی ندارد که حرف های او را باور نکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't think I disbelieve your story.
[ترجمه گوگل]فکر نکنید داستان شما را باور نمی کنم
[ترجمه ترگمان]فکر نکن که من داستان تو را باور نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One is to disbelieve in their existence.
[ترجمه گوگل]یکی کافر بودن به وجود آنهاست
[ترجمه ترگمان]آدم برای آن که به وجودشان ایمان بیاورد، کسی نیست که حرف های آن ها را باور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The jury had no reason to disbelieve the witnesses.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه دلیلی نداشت که شاهدان را باور نکند
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه دلیلی برای باور نکردن شاهدها نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What he does is to disbelieve in his previous world view because of needs which his previous world view can no longer answer.
[ترجمه گوگل]کاری که او انجام می دهد این است که به جهان بینی قبلی خود به دلیل نیازهایی که جهان بینی قبلی او دیگر نمی تواند پاسخ دهد، باور ندارد
[ترجمه ترگمان]آنچه او انجام می دهد این است که به دیدگاه قبلی اش، به دلیل نیازهایی که دید قبلی او نمی تواند به آن پاسخ دهد، انکار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I disbelieve in God.
[ترجمه گوگل]من به خدا کافر هستم
[ترجمه ترگمان]من به خدا اعتقاد ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But now you disbelieve me. So you men often blow hot and cold.
[ترجمه گوگل]اما حالا شما من را باور نمی کنید بنابراین شما مردان اغلب گرم و سرد باد می کنید
[ترجمه ترگمان]اما حالا حرفم را باور نمی کنید بنابراین شما مردان اغلب اوقات داغ و سرد را به باد می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There was no reason to disbelieve what he had just been told.
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی برای انکار آنچه که به او گفته شده بود وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی نداشت که حرف های او را باور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was forced to disbelieve in his story.
[ترجمه گوگل]مجبور شدم داستان او را باور نکنم
[ترجمه ترگمان]مجبور بودم داستان او را باور نکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We have no reason to disbelieve him.
[ترجمه گوگل]دلیلی نداریم که او را باور نکنیم
[ترجمه ترگمان]ما دلیلی نداریم که حرفش را باور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why should I disbelieve her story?
[ترجمه گوگل]چرا باید داستان او را باور نکنم؟
[ترجمه ترگمان]چرا باید داستان او را باور کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باور نکردن (فعل)
disbelieve

اعتقاد نکردن (فعل)
disbelieve

دروغ پنداشتن (فعل)
disbelieve

انگلیسی به انگلیسی

• discredit, reject, mistrust, doubt
if you disbelieve someone, you think that they are telling lies; a formal word.

پیشنهاد کاربران

عدم باور
باور نکردن . مخالف belive
اعتقاد نداشتن به عشق
باور نکردن

بپرس