vignette

/ˌvɪˈnjet//viːˈnjet/

معنی: شکل، تصویر، عکس
معانی دیگر: (در آغاز و پایان کتاب یا فصل های کتاب و غیره) آذین یا طرح گل و بته، تصویر شاخ و برگ، تزیینات حاشیه ی کتاب، تصویر بی حاشیه، اثر ادبی کوتاه، شرح مختصر (ادبی)، کوته نگاشت، (فیلم یا نمایش و غیره) صحنه ی کوتاه و فراموش نشدنی، رویداد چشمگیر، (حاشیه ی کتاب و غیره را) با طرح گل و بته آراستن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a brief written or musical sketch, or brief film scene, that describes or characterizes a person, incident, situation, or the like.
مشابه: portrait

- The little book is a collection of vignettes describing each small town the author visited as she traveled through France.
[ترجمه مرضیه] این کتاب مجموعه ای از تصاویری است که هر شهر کوچکی که نویسنده هنگام سفر به فرانسه از آنجا دیدن کرده است را توصیف می کند.
|
[ترجمه گوگل] این کتاب کوچک مجموعه‌ای از نقاشی‌ها است که هر شهر کوچکی را که نویسنده هنگام سفر در فرانسه از آن بازدید کرده است، توصیف می‌کند
[ترجمه ترگمان] این کتاب کوچک مجموعه ای از تصاویر است که هر شهر کوچکی را توصیف می کند که مولف آن به هنگام سفر از فرانسه دیدن کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a decorative design or illustration at the beginning or end of a chapter or book, or on the border of a page.

(3) تعریف: a graphic representation, such as a drawing or photograph, that shades off at the edges so that it has no definite border.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: vignettes, vignetting, vignetted
مشتقات: vignettist (n.)
(1) تعریف: to shade off at the edges (a drawing or photograph).

(2) تعریف: to give a brief description or characterization of; sketch.

جمله های نمونه

1. Each vignette represents one of the four seasons.
[ترجمه گوگل]هر تصویر نمایانگر یکی از چهار فصل است
[ترجمه ترگمان]هر vignette یکی از چهار فصل را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The book is an excellent vignette of some of the major debates in science.
[ترجمه گوگل]این کتاب خلاصه ای عالی از برخی از بحث های اصلی در علم است
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک مقاله عالی از برخی از بحث های اصلی در علم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A vignette of working life in the coming years?
[ترجمه گوگل]خلاصه ای از زندگی کاری در سال های آینده؟
[ترجمه ترگمان]یک وینیت (vignette)از زندگی کاری در سال های آتی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A vignette is an illustration without border or frame, the picture shading off into the surrounding paper.
[ترجمه گوگل]وینیت تصویری بدون حاشیه یا قاب است که تصویر بر روی کاغذ اطراف سایه می اندازد
[ترجمه ترگمان]یک وینیت (vignette)بدون حاشیه یا کادر، تصویر سایه تصویر در مقاله اطراف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Perhaps one final vignette can move us closer to a balanced view of the Hooligan's weaponry.
[ترجمه گوگل]شاید یک تصویر پایانی بتواند ما را به دیدگاهی متعادل از سلاح هولیگان نزدیک‌تر کند
[ترجمه ترگمان]شاید یک وینیت (vignette)ما را به یک نگاه متعادل نسبت به تسلیحات hooligan نزدیک تر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Few filters like grain, vignette lighting and color enhancement was applied.
[ترجمه گوگل]فیلترهای کمی مانند دانه، نور نویسی و افزایش رنگ اعمال شد
[ترجمه ترگمان]کمی فیلتر مانند دانه، روشنایی (vignette)و افزایش رنگ اعمال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A clinical vignette was given, showing how the analyst responds to the patient's transference, discloses his countertransference and the patient's response to the revenlation of the analyst.
[ترجمه گوگل]یک تصویر بالینی داده شد که نشان می‌دهد تحلیلگر چگونه به انتقال بیمار واکنش نشان می‌دهد، انتقال متقابل خود و پاسخ بیمار به افشاگری تحلیلگر را فاش می‌کند
[ترجمه ترگمان]یک مقاله بالینی داده شد، و نشان داد که چگونه تحلیلگر به انتقال بیمار پاسخ می دهد، countertransference و پاسخ بیمار را به revenlation تحلیلگر نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This vignette captures rather well the secret of Mrs Palin's appeal.
[ترجمه گوگل]این تصویر به خوبی راز جذابیت خانم پیلین را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این مقاله به خوبی راز جذابیت خانم پالین را ثبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Add a very strong fake vignette.
[ترجمه گوگل]یک طرح جعلی بسیار قوی اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]یک وینیت (vignette)بسیار قوی اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One small vignette perfectly summed up how small-minded and weak Europe has become as a result of its relative economic decline.
[ترجمه گوگل]یک خط مشی کوچک به خوبی نشان می دهد که اروپا در نتیجه کاهش نسبی اقتصادی خود چقدر کوچک و ضعیف شده است
[ترجمه ترگمان]یک مقاله کوچک به طور کامل خلاصه کنید که چگونه اروپا کوچک و ضعیف در نتیجه کاهش نسبی اقتصادی آن شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Martin Logan Vignette - New In Box - Authorized Dealer!
[ترجمه گوگل]Martin Logan Vignette - جدید در جعبه - فروشنده مجاز!
[ترجمه ترگمان]مارتین لو گن vignette - در مقابل دیلر مجاز!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Vignette of painting by Daryl Millard flanked with two 18th century glazed Chinese jars drooping with Pink lady Heliconias and Koa- wood bowls by Dan Kvitka.
[ترجمه گوگل]طرح نقاشی داریل میلارد با دو کوزه چینی لعابدار قرن هجدهم آویزان با بانوی صورتی هلیکونیاس و کاسه‌های چوب کوآ از دن کویتکا
[ترجمه ترگمان]vignette میلارد در کنار Daryl میلارد در دو jars چینی با قدمت دو قرن به همراه \"Heliconias Pink\" و \"Koa -\" (Pink wood)به همراه \"دن Kvitka\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We suspect that the high concentration in the first clinical vignette was due to sampling too early.
[ترجمه گوگل]ما گمان می کنیم که غلظت بالا در اولین تصویر بالینی به دلیل نمونه گیری خیلی زود است
[ترجمه ترگمان]ما مظنون هستیم که غلظت بالا در اولین مقاله بالینی ناشی از نمونه گیری بیش از حد زود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In addition, visitors to Vitra's Meatpacking District showroom were invited to vote for their favorite vignette .
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، از بازدیدکنندگان نمایشگاه Vitra's Meatpacking District دعوت شد تا به طرح مورد علاقه خود رای دهند
[ترجمه ترگمان]به علاوه، بازدیدکنندگان نمایشگاه منطقه meatpacking Vitra برای رای دادن به vignette دعوت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکل (اسم)
likeness, figure, form, image, facet, rank, formation, shape, configuration, hue, gravure, vignette, medal, schema, shekel

تصویر (اسم)
likeness, description, portrayal, projection, form, image, picture, portrait, hue, icon, delineation, illustration, vignette, scenography

عکس (اسم)
shot, picture, echo, photo, photograph, vignette

تخصصی

[سینما] پیرایه / زینت
[کامپیوتر] عکس، تصویر نوعی تصویر گر با لبه هایی که به تدریج به داخل زمینه سایه می افکنند . اکثر برنامه های نقاشی، فیلتری دارند که بر روی هر تصویر ی چننین تاثیر را دارند .

انگلیسی به انگلیسی

• brief elegant characterization of a scene or a person (in written, musical, or dramatic form); picture that fades at the edges without a defined border; decorative illustration in various places in a book (e.g. beginning or end of a chapter)
describe a scene or a person in a brief elegant fashion; make the edges of a picture fade gently into the background
a vignette is a short piece of writing which describes very clearly the typical characteristics of a thing, place, or event.

پیشنهاد کاربران

رویداد چشمگیر - اثر مهم
توصیف، شرح کوتاه
( فرهنگ هزاره )
مورد واقعی
[گرافیک] قاب تصویر
داستانک
کوتاه نوشته، کوتاه نگاری، داستانی کوتاه و توضیح دهنده
# تصاویر کوچک توصیف کننده یک داستان یا متن.
( برای مثال تصویر شخصی که در گوشه یک متن قرار دارد و شما خواهید فهمید کل متن درباره این شخص است ) ،
حتی میتواند تصویر یک لیوان چای ، خودرو یا هر چیزی که متن درباره اش توضیح میدهد باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

# در عکاسی:
به معنای کاهش روشنایی ( تیره کردن ) یا کاهش اشباع رنگ حاشیه های عکس است که از آن برای جلب توجه بیشتر مخاطب به مرکز عکس یا به سوی سوژه اصلی در عکس استفاده می شود.

مشاهده ( روانشناسی )
سناریو؛ روشی که در تحقیقات بروی موضوعات اخلاق استفاده می شود.

بپرس