humanize

/ˈhjuːməˌnaɪz//ˈhjuːmənaɪz/

معنی: نرم کردن، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن
معانی دیگر: انسان کردن، دارای ویژگی های انسانی کردن، آدم نما کردن، متمدن کردن، مردمی کردن، ادب مند کردن، راد کردن، نیک نهاد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: humanizes, humanizing, humanized
مشتقات: humanization (n.), humanizer (n.)
(1) تعریف: to endow with human values and qualities.

(2) تعریف: to make more civilized or humane.
مشابه: civilize

جمله های نمونه

1. is there any way to humanize war?
آیا راهی برای جوانمردانه کردن جنگ وجود دارد؟

2. These measures are intended to humanize the prison system.
[ترجمه گوگل]هدف از این اقدامات انسانی کردن سیستم زندان است
[ترجمه ترگمان]این تدابیر برای انسانیت بخشیدن به سیستم زندان ها در نظر گرفته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The administration has made attempts to humanize the prison.
[ترجمه گوگل]دولت تلاش هایی برای انسانی کردن زندان انجام داده است
[ترجمه ترگمان]دولت تلاش کرده است که این زندان را humanize کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And to humanize the plant, how about adding a few paintings and collages from local artists?
[ترجمه گوگل]و برای انسانی کردن گیاه، اضافه کردن چند نقاشی و کلاژ از هنرمندان محلی چطور؟
[ترجمه ترگمان]و برای اینکه این گیاه را انسانی کنیم، چطور تعداد کمی نقاشی و collages از هنرمندان محلی اضافه کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mayor tried to humanize life in the big city.
[ترجمه گوگل]شهردار سعی کرد زندگی در شهر بزرگ را انسانی کند
[ترجمه ترگمان]شهردار تلاش کرد زندگی را در شهر بزرگ انسانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is clearly an attempt to humanize a device that pretty much revolutionized communication.
[ترجمه گوگل]این به وضوح تلاشی برای انسانی کردن دستگاهی است که تقریباً ارتباطات را متحول کرد
[ترجمه ترگمان]این به وضوح تلاش برای انسانیت بخشیدن به وسیله ای است که تا حد زیادی در ارتباطات انقلابی ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They encouraged the public festivals which humanize the manners of the people.
[ترجمه گوگل]آنها جشنواره های عمومی را تشویق می کردند که آداب و رسوم مردم را انسانی می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها فستیوال های عمومی را تشویق می کردند که رفتار مردم را بهتر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Pain can purify and humanize the heart.
[ترجمه گوگل]درد می تواند قلب را پاک و انسانی کند
[ترجمه ترگمان]درد می تواند قلب را تصفیه و humanize کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We need to modify regulations and humanize the system.
[ترجمه گوگل]ما باید مقررات را اصلاح کنیم و سیستم را انسانی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید مقررات را اصلاح کرده و سیستم را انسانی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nations have tried feebly to humanize war.
[ترجمه گوگل]ملت ها تلاش ضعیفی برای انسانی کردن جنگ کرده اند
[ترجمه ترگمان]ملل تلاش خود را برای humanize دادن جنگ تلاش کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Education produces a better human being, strengthens a society, empowers a nation, and humanize the world. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]آموزش انسان بهتری تولید می کند، جامعه را تقویت می کند، یک ملت را توانمند می کند و جهان را انسانی می کند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]تحصیل یک انسان بهتر را تولید می کند، یک جامعه را تقویت می کند، یک ملت را توانمند می سازد و جهان را انسانی می کند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She began to put into action her plan to humanize Biff.
[ترجمه گوگل]او شروع به اجرای طرح خود برای انسانی کردن بیف کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به عمل کرد تا نقشه خود را عملی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. As companies take the stage, they will eventually pay attention to the reaction of the audience in order to respond and improve content, define future engagements, and humanize communication.
[ترجمه گوگل]زمانی که شرکت‌ها روی صحنه می‌روند، در نهایت به واکنش مخاطبان برای پاسخگویی و بهبود محتوا، تعریف تعاملات آینده و انسانی کردن ارتباطات توجه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]همانطور که شرکت ها بر روی صحنه می روند، آن ها در نهایت به واکنش مخاطبان به منظور پاسخ دادن و بهبود محتوا، تعریف مشارکت آتی و انسانیت بخشیدن به ارتباطات، توجه خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نرم کردن (فعل)
pulverize, modulate, fluff, levigate, soften, masticate, loosen, mollify, intenerate, sleeken, humanize, jellify, plasticize, triturate

انسانی کردن (فعل)
humanize

انسان شدن (فعل)
humanize

واجد صفات انسانی شدن (فعل)
humanize

با مروت کردن (فعل)
humanize

انگلیسی به انگلیسی

• make or become human, give human qualities to; make humane, civilize, culture (also humanise)
if you humanize a situation or condition, you improve it by changing it in a way which makes it more suitable and pleasant for people.
if you humanize an animal or a machine, you give it human characteristics or qualities.

پیشنهاد کاربران

انسانیت زایی
انسانیت بخشیدن به
تلطیف چهره/وجهه؛ چهره/وجهه انسانی ( خوب ) دادن
وجدان کسی را بیدار کردن

بپرس