elation

/əˈleɪʃn̩//ɪˈleɪʃn̩/

معنی: ترفیع، رفعت، بالابری، سرفرازی شادی
معانی دیگر: وجد، شعف، سرفرازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a feeling or condition of happiness, pride, or elevated spirits.
متضاد: anguish, depression, misery
مشابه: joy, jubilee, pleasure

- The Canadian fans were filled with elation at their country's win.
[ترجمه گوگل] هواداران کانادایی از برد کشورشان پر از شادی شدند
[ترجمه ترگمان] هواداران کانادایی با شادی به پیروزی کشورشان پر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to fill with elation
مملو از شوق و شعف کردن

2. She showed her elation at having finally achieved her ambition.
[ترجمه گوگل]او خوشحالی خود را از دستیابی به آرزوی خود نشان داد
[ترجمه ترگمان]شور و شعف خود را از این که بالاخره به جاه طلبی او دست یافته بود، نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His elation may well be imagined.
[ترجمه گوگل]شادی او را می توان به خوبی تصور کرد
[ترجمه ترگمان]خوشحالی او ممکن است به خوبی تصور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her moods oscillated between depression and elation.
[ترجمه گوگل]خلق و خوی او بین افسردگی و شادی در نوسان بود
[ترجمه ترگمان]حالات او در افسردگی و افسردگی در نوسان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She felt a great sense of elation as she started on the journey.
[ترجمه گوگل]وقتی سفر را شروع کرد، احساس شادی زیادی کرد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به سفر می رفت حس شادمانی عظیمی به او دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His mood swings between elation and despair.
[ترجمه گوگل]خلق و خوی او بین شادی و ناامیدی در نوسان است
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی او بین شادی و نومیدی تاب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There's a sense of elation at having completed a race of such length.
[ترجمه گوگل]از اینکه مسابقه ای به این طول را به پایان رسانده ایم، احساس شادی می کنیم
[ترجمه ترگمان]یک حس سرخوشی از اینکه یک مسابقه از این بلندی را به پایان رسانده، وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was filled with elation when her daughter was born.
[ترجمه گوگل]وقتی دخترش به دنیا آمد، او پر از شادی بود
[ترجمه ترگمان]زمانی که دخترش به دنیا آمد، وجودش از شادی لبریز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Manic depressives oscillate between depression and elation.
[ترجمه گوگل]افسردگی های شیدایی بین افسردگی و شادی در نوسان هستند
[ترجمه ترگمان]نوسان depressives بین افسردگی و شادی نوسان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I felt a strange sense of elation.
[ترجمه گوگل]احساس هیجان عجیبی کردم
[ترجمه ترگمان]احساس شادی عجیبی به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She felt elation and sadness all in the same instant.
[ترجمه گوگل]او در یک لحظه احساس شادی و اندوه کرد
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه احساس غرور و ناراحتی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As he spoke you could hear the elation in his voice.
[ترجمه گوگل]همانطور که او صحبت می کرد، شما می توانید شادی را در صدای او بشنوید
[ترجمه ترگمان]همان طور که حرف می زد، صدای شادی را در صدایش می شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The elation of witnessing birth may be followed by a sense of disorientation at being a displaced person.
[ترجمه گوگل]شادی شاهد تولد ممکن است با احساس سرگردانی در یک فرد آواره همراه باشد
[ترجمه ترگمان]خوشحالی شاهد تولد را می توان پس از یک حس آشفتگی در یک فرد آواره دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The initial elation the rest of us were experiencing was as far away as her childhood.
[ترجمه گوگل]شادی اولیه ای که بقیه ما تجربه می کردیم به اندازه دوران کودکی او بود
[ترجمه ترگمان]خوشحالی اولیه که بقیه ما تجربه می کردیم به همان اندازه دوران کودکی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The troops sense of elation at the victory was not to last.
[ترجمه گوگل]احساس شور و شعف سربازان در پیروزی ماندگار نبود
[ترجمه ترگمان]حس غرور سربازان از پیروزی بالاخره به پایان نرسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترفیع (اسم)
raise, advancement, promotion, upgrade, elevation, lift, preference, mount, elation, preferment

رفعت (اسم)
superiority, height, sublimity, elation, stature, supereminence

بالابری (اسم)
lift, elation

سرفرازی شادی (اسم)
elation

تخصصی

[روانپزشکی] سرخوشی

انگلیسی به انگلیسی

• high spirits, joy, feeling of pride
elation is a feeling of great happiness and excitement.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : elate
✅️ اسم ( noun ) : elation
✅️ صفت ( adjective ) : elated
✅️ قید ( adverb ) : elatedly
great happiness and exhilaration
نشاط و سرخوشی زیاد
There's a sense of elation at having completed a race of such length.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/elation
به سماع آمدن
elation ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: نشاط زدگی
تعریف: احساس شادی و سرخوشی و پیروزی و رضایت کامل از خود
سرخوشی

بپرس