ringleader

/ˈrɪŋˌlidər//ˈrɪŋliːdə/

معنی: سر دسته، سر حلقه، رهبرشورشیان
معانی دیگر: (تداعی منفی) سردسته، سرجنبان، سردمدار، رییس باند (دزدان و غیره)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who leads a group, esp. in mischievous or illegal activities.
مشابه: leader

جمله های نمونه

1. The ringleader of the gang had one hand loose but the other was tied to another robber's.
[ترجمه گوگل]سرکرده باند یک دستش شل بود اما دست دیگرش به دست سارق دیگر بسته بود
[ترجمه ترگمان]سردسته گروه یک دستش را شل کرده بود، اما دست دیگرش به یک سارق دیگر بسته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ringleaders were marked out for punishment.
[ترجمه گوگل]سران باند برای مجازات مشخص شدند
[ترجمه ترگمان]The برای تنبیه آماده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The soldiers were well informed about the ringleaders of the protest.
[ترجمه گوگل]سربازان به خوبی از رهبران اعتراض مطلع بودند
[ترجمه ترگمان]سربازان به خوبی از رهبران این اعتراضات خبر داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The police were determined to sniff out the ringleaders.
[ترجمه گوگل]پلیس مصمم بود تا سران باند را بشنود
[ترجمه ترگمان]پلیس تصمیم گرفته بود که the را بو بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He spilled it that Bill was their ringleader.
[ترجمه گوگل]او به این موضوع اشاره کرد که بیل رهبر گروه آنهاست
[ترجمه ترگمان] اون spilled که \"بیل\" سردسته اونا بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The ringleaders were jailed for 15 years.
[ترجمه گوگل]سرکردگان این گروه به 15 سال زندان محکوم شدند
[ترجمه ترگمان]این رهبران به مدت ۱۵ سال زندانی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Detectives are now trying to trace the ringleader of what could be a new international racket.
[ترجمه گوگل]کارآگاهان اکنون در حال تلاش برای ردیابی سرکرده چیزی هستند که می تواند یک راکت بین المللی جدید باشد
[ترجمه ترگمان]کارآگاهان الان دارن سعی میکنن که یه سر دسته از چیزی که میتونه یه راکت بین المللی باشه رو پیدا کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ringleader and another man lay on the ground, writhing and screaming.
[ترجمه گوگل]سرکرده و مرد دیگری روی زمین دراز کشیده بودند و می پیچیدند و فریاد می زدند
[ترجمه ترگمان]سر دسته دوم و دیگری روی زمین افتاده و در حال جیغ زدن و جیغ کشیدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The ringleaders are facing life in prison.
[ترجمه گوگل]سرکردگان باند با حبس ابد روبرو هستند
[ترجمه ترگمان]رهبران این رهبران با حبس در زندان مواجه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Shoot the ringleaders, that's what I say.
[ترجمه گوگل]به سرکردگان تیراندازی کنید، این چیزی است که من می گویم
[ترجمه ترگمان]این چیزیه که من می گم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The two other ringleaders escaped capture, but many other lesser lights were taken and rather harshly treated.
[ترجمه گوگل]دو سرکرده دیگر از دستگیری فرار کردند، اما بسیاری از چراغ‌های کوچک‌تر دیگر گرفته شدند و به شدت با آنها رفتار شد
[ترجمه ترگمان]دو رهبر دیگر از اسارت جان سالم به در بردند، اما بسیاری از چراغ های کوچک تر دیگر گرفته شدند و به شدت تحت درمان قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ringleader was shot to death in a gun battle.
[ترجمه گوگل]سرکرده در درگیری با اسلحه به ضرب گلوله کشته شد
[ترجمه ترگمان]سر دسته در یک نبرد مسلحانه تیر خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The ringleader of this circus of worthless pawns.
[ترجمه گوگل]سردسته این سیرک پیاده های بی ارزش
[ترجمه ترگمان]سردسته این circus بی ارزش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The accused ringleader of the 2004 Madrid train bombings has been acquitted.
[ترجمه گوگل]سرکرده متهم بمب گذاری در قطار مادرید در سال 2004 تبرئه شد
[ترجمه ترگمان]رئیس متهم بمب گذاری های سال ۲۰۰۴ مادرید تبرئه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Samuel Adams was widely considered to be the ringleader of the demonstration.
[ترجمه گوگل]ساموئل آدامز به طور گسترده به عنوان رهبر این تظاهرات شناخته می شد
[ترجمه ترگمان]ساموئل آدامز بعنوان رهبر این تظاهرات در نظر گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر دسته (اسم)
chief, leader, marshal, chieftain, ringleader, protagonist, head of gang

سر حلقه (اسم)
ringleader

رهبر شورشیان (اسم)
ringleader

انگلیسی به انگلیسی

• chief, leader, head of a group; leader of a rebellious or criminal organization
the ringleader of a group of people who are causing trouble is the person who is leading them.

پیشنهاد کاربران

بپرس