streamline

/ˈstriːmˌlaɪn//ˈstriːmlaɪn/

معنی: ساده کردن، سادهو موثر کردن
معانی دیگر: (به ویژه از نظر کاهش مقاومت هوا) هوا لغزی، آب لغزی، (بدنه ی هواپیما یا اتومبیل و غیره) هوا لغز کردن، آب لغز کردن، موثر کردن، پر بازده کردن، برکارایی افزودن، کارآمد ساختن، (جوی یا آبراه) دیواره ی مسیر، خط سیلان، درمورد اتومبیل و غیره دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a smooth, even shape that offers the least possible resistance to currents or movement.

(2) تعریف: the path of one particle in a fluid flowing steadily and smoothly past an object.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: streamlines, streamlining, streamlined
(1) تعریف: to make or alter so as to offer minimum resistance to currents or movement.

(2) تعریف: to alter so as to make simpler or more efficient, compact, or up-to-date.

- We streamlined our filing system.
[ترجمه رابرت] ما سیستم پرونده خود را ارتقاء دادیم ( به روز کردیم ) .
|
[ترجمه گوگل] ما سیستم پرونده خود را ساده کردیم
[ترجمه ترگمان] ما به سیستم بایگانی وارد شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the streamline of a fish
آب لغزی یک ماهی

2. we must streamline our production procedures
بایستی روال تولیدی خود را موثرتر کنیم.

3. Can you streamline this kind of airship?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این نوع کشتی هوایی را ساده کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما می توانید از این نوع سفینه استفاده کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They're making efforts to streamline their normally cumbersome bureaucracy.
[ترجمه گوگل]آنها تلاش می کنند تا بوروکراسی معمولی دست و پا گیر خود را ساده کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش هایی را برای ساده کردن تشریفات اداری و دشوار خود انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They tried to streamline the main panel of TV.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند پنل اصلی تلویزیون را ساده کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند که بخش اصلی تلویزیون را ساده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We must streamline our production procedures.
[ترجمه گوگل]ما باید رویه های تولید خود را ساده کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید رونده ای تولید خود را ساده کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Apple is going to streamline its operations and concentrate development efforts on the Internet and multimedia.
[ترجمه گوگل]اپل قصد دارد عملیات خود را ساده کند و تلاش های توسعه را بر روی اینترنت و چند رسانه ای متمرکز کند
[ترجمه ترگمان](اپل)قصد دارد عملیات های خود را ساده کرده و تلاش های توسعه را بر روی اینترنت و چند رسانه ای متمرکز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He got manufacturers to streamline processes and develop standard expectations for manual labor.
[ترجمه گوگل]او از تولیدکنندگان خواست تا فرآیندها را ساده کرده و انتظارات استاندارد را برای کار دستی ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]او از تولید کنندگان برای ساده کردن فرایندها و توسعه انتظارات استاندارد برای کار دستی استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Streamline Graded Readers encourage students in their language learning and help them to gain confidence in their ability.
[ترجمه گوگل]خوانندگان درجه بندی شده ساده، دانش آموزان را در یادگیری زبان تشویق می کنند و به آنها کمک می کنند تا به توانایی های خود اعتماد کنند
[ترجمه ترگمان]Streamline Graded خوانندگان را به یادگیری زبان خود تشویق می کنند و به آن ها کمک می کنند تا اعتماد به نفس خود را کسب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Team Components Bureau and Streamline Hazlehead meet in the other semi-final, neither side having won the trophy.
[ترجمه گوگل]Team Components Bureau و Streamline Hazlehead در نیمه نهایی دیگر به مصاف هم می روند و هیچ یک از طرفین جام را نبرده اند
[ترجمه ترگمان]دفتر قطعات تیمی و Streamline Hazlehead در مرحله نیمه نهایی دیگر دیدار می کنند، هیچ کدام از دو طرف برنده جام نشدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The provisions on drug trafficking streamline the confiscation procedure.
[ترجمه گوگل]مقررات مربوط به قاچاق مواد مخدر روند مصادره را ساده می کند
[ترجمه ترگمان]مقررات مربوط به قاچاق مواد مخدر روند توقیف مواد مخدر را تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The new computer has made it possible to streamline our data processing operations.
[ترجمه گوگل]رایانه جدید این امکان را فراهم کرده است که عملیات پردازش داده ما را ساده کنیم
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر جدید این امکان را فراهم کرده است که عملیات پردازش داده های ما را ساده و موثر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We are the agency that can streamline the process better than anybody else.
[ترجمه گوگل]ما آژانسی هستیم که می‌توانیم این فرآیند را بهتر از هر کس دیگری ساده کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نهادی هستیم که می تواند فرآیند را بهتر از هر کس دیگری هدایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Systems which streamline administrative work and can be linked into other areas of the practice are being used more and more.
[ترجمه گوگل]سیستم‌هایی که کار اداری را ساده می‌کنند و می‌توانند به سایر حوزه‌های عمل مرتبط شوند، بیشتر و بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرند
[ترجمه ترگمان]سیستم هایی که کار اجرایی را ساده و ساده می کنند و می توانند به دیگر مناطق عمل متصل شوند، بیشتر و بیشتر استفاده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The stream line coordinates and corresponding orthogonal coordinates are used, and the mixed difference method is adopted in numerical calculation for solving transonic Sor S2 stream surface.
[ترجمه گوگل]مختصات خط جریان و مختصات متعامد متناظر استفاده می‌شود و روش اختلاف مختلط در محاسبات عددی برای حل سطح جریان فراصوتی Sor S2 استفاده می‌شود
[ترجمه ترگمان]مختصات خط جریان و مختصات متعامد مربوطه در محاسبات عددی برای حل سطح جریان transonic Sor S۲ بکار گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Then we get the image from the stream line, after pre-processing the image, the image was subtracted with the template image.
[ترجمه گوگل]سپس تصویر را از خط استریم می گیریم، پس از پیش پردازش تصویر، تصویر با تصویر الگو کم شد
[ترجمه ترگمان]سپس تصویر را از خط جریان می گیریم، بعد از پردازش تصویر، تصویر با تصویر الگوی کم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You're going in a nice stream line position.
[ترجمه گوگل]شما در موقعیت خط جریان خوبی قرار دارید
[ترجمه ترگمان] تو داری میری به یه موقعیت خوب و خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It allows web masters to quickly stream line their web pages, to maximize each pages search engine ranking.
[ترجمه گوگل]این به استادان وب اجازه می دهد تا به سرعت صفحات وب خود را به صورت مستقیم پخش کنند تا رتبه هر صفحه را در موتورهای جستجو به حداکثر برسانند
[ترجمه ترگمان]این کار به مدیران وب اجازه می دهد تا به سرعت صفحات وب خود را خط بزنند، تا هر کدام از صفحات جستجوی موتور جستجو را به حداکثر برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The experiment results show that macroscopic throats forming is a catastrophic process in main stream line.
[ترجمه گوگل]نتایج آزمایش نشان می‌دهد که تشکیل گلوگاه‌های ماکروسکوپی یک فرآیند فاجعه‌بار در خط جریان اصلی است
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایش نشان می دهد که شکل گیری گلوی ماکروسکوپی یک فرآیند فاجعه بار در خط جریان اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The flow field distribution in bag filter is measured by stream line to get the status in order to optimize the bag filter and the result was consistent with the phenomenon.
[ترجمه گوگل]توزیع میدان جریان در فیلتر کیسه ای توسط خط جریان اندازه گیری می شود تا وضعیت به منظور بهینه سازی فیلتر کیسه ای بدست آید و نتیجه با پدیده مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]توزیع میدان جریان در فیلتر کیفی با استفاده از خط جریان برای رسیدن به وضعیت به منظور بهینه سازی فیلتر کیفی و نتیجه سازگار با پدیده اندازه گیری می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. According to current engineering hydrodynamics, there's positively constant head loss in Bernoulli's theorem for identical stream line in viscous fluid, which can later turn into heat and dissipate.
[ترجمه گوگل]با توجه به هیدرودینامیک مهندسی کنونی، در قضیه برنولی افت سر ثابت مثبتی برای خط جریان یکسان در سیال چسبناک وجود دارد که بعداً می تواند به گرما تبدیل شود و از بین برود
[ترجمه ترگمان]با توجه به وضعیت هیدرودینامیک فعلی، در قضیه برنولی برای خط جریان یک سان در سیال لزج، یک افت سر ثابت وجود دارد که بعدا می تواند تبدیل به گرما و پراکندگی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Therefore, it is imperative to adopt more rational repairing process and stream line.
[ترجمه گوگل]بنابراین، اتخاذ فرآیند تعمیر منطقی تر و خط جریان ضروری است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، استفاده از فرآیند تعمیر منطقی بیشتر و خط جریان ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Second flow vector in the different chord and limit stream line at case surface was predicted.
[ترجمه گوگل]بردار جریان دوم در خط وتر مختلف و جریان حدی در سطح مورد پیش‌بینی شد
[ترجمه ترگمان]بردار جریان دوم در the مختلف و خط جریان محدود در سطح مورد پیش بینی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. If you are looking for a cost saving to the manufacturing of your products in order to stream line your business. WE CAN HELP.
[ترجمه گوگل]اگر به دنبال صرفه جویی در هزینه تولید محصولات خود هستید تا بتوانید تجارت خود را جریان دهید ما می توانیم کمک کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر به دنبال صرفه جویی در هزینه برای تولید محصولات خود هستید تا به کار خود ادامه دهید ما می توانیم کمک کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Theflow field in the S2 surface with thick blades is calculated by stream line curvature method.
[ترجمه گوگل]میدان جریان در سطح S2 با تیغه های ضخیم با روش انحنای خط جریان محاسبه می شود
[ترجمه ترگمان]میدان Theflow در سطح S۲ با تیغه های ضخیم توسط روش انحنای خط جریان محاسبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. This is single arm drill elementary starting up with a good stream line position. left arm moving? and you notice Lindsay keeps a good line looking at the bottom of the pool.
[ترجمه گوگل]این مته تک بازوی ابتدایی است که با موقعیت خط جریان خوب راه اندازی می شود دست چپ حرکت می کند؟ و متوجه می‌شوید که لیندسی خط خوبی به ته استخر نگاه می‌کند
[ترجمه ترگمان]این یک تمرین ابتدایی برای شروع اولیه با یک موقعیت خط جریان خوب است دست چپم حرکت می کند؟ و متوجه خواهید شد که \"لیندزی\" یک خط خوب را نگاه می دارد که به پایین استخر نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساده کردن (فعل)
reduce, simplify, prune, vulgarize, streamline

ساده و موثر کردن (فعل)
streamline

تخصصی

[عمران و معماری] خط جریان
[زمین شناسی] خط جریان
[ریاضیات] خط روان، خط سیلان، خط جریان
[پلیمر] خط جریان

انگلیسی به انگلیسی

• path along which a fluid flows; direction in which a particle flows (i.e. in a fluid); aerodynamic shape
design or build in a form which offers minimum resistance to a current of air or fluid; make more efficient, organize, simplify
to streamline a vehicle or object means to improve its shape so that it moves more quickly and efficiently.
to streamline an organization or process means to make it more efficient by removing parts of it that are considered to be unnecessary.
see also streamlined.
imaginary line that seems to exist when looking at the lower points between two areas

پیشنهاد کاربران

خط تولید ساختن؛ تجاری سازی؛ به مصرف عموم رساندن؛
افزایش بازدهی
streamline ( v ) ( strimlaɪn ) =to give sth a smooth, even shape so that it can move quickly and easily through air or water, e. g. The cars all have a new streamlined design.
streamline
چابک کردن
( هوانوردی ) : هواسُری
سهل الحصول نمودن
سوق دادن، هدایت کردن
[صفت به شکل streamlined] مستقیم؛ بی پیرایه؛ سرراست؛ در مسیر
[فعل]: سرراست کردن؛ ساده کردن؛ بی پیرایه کردن؛ در مسیر مورد انتظار انداختن
streamline ( فیزیک )
واژه مصوب: خط جریان
تعریف: خطی فرضی در جریان شاره که مماس بر آن همواره در راستای سرعت جریان است
streamline ( verb ) = بدنه ( هواپیما، ماشین و موتور و . . . . . ) آیرودینامیک کردن یا به اصلاح هوا/آب لغز کردن ( اصطلاحی است که در طراحی بدنه وسایل نقلیه ای از قبیل اتومبیل و هواپیما و. . . به کار می رود. منظور از این اصطلاح، نوک تیز کردن وسایل نقلیه و کم کردن سطح برخورد بدنه با آب وهوا است که در نتیجه آن سرعت حرکت وسیله نقلیه بالا می رود. ) ، دوکی شکل کردن، ساده سازی کردن/ ساده و کارآمد کردن، بهینه کردن، کارایی را بالا بردن / ( در مورد بدن حیوانات مثل دلفین و کوسه ها ) دوکی شکل بودن و دارای آب گریزی ( شکلی است که کشش اصطکاک بین سیال مانند هوا و آب و جسمی را که از آن مایع عبور می کند ، کاهش می دهد. ) /آسان کردن، سهل کردن، تسهیل کردن/
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = به چیزی شکل دهید تا بتواند در سریعترین زمان ممکن از طریق مایع یا گاز حرکت کند/برای افزایش اثربخشی یک سازمان مانند یک تجارت یا دولت ، اغلب با ساده تر کردن نحوه انجام فعالیتها/چیزی را شکل دهید تا به راحتی از طریق هوا یا آب حرکت کند/برای تغییر چیزی به طوری که بهتر کار می کند ، به عنوان مثال. با ساده تر کردن آن/
مترادف با کلمه : simplify ( verb )
examples :
1 - Streamlining cars increases their fuel efficiency.
آئرودینامیک کردن خودروها باعث افزایش بازده سوخت آنها می شود.
2 - The production process is to be streamlined.
فرایند تولید قرار است ساده و کارآمد شود.
3 - The cost - cutting measures include streamlining administrative procedures in the company.
اقدامات کاهش هزینه شامل ساده و کارآمد کردن رویه های اداری در شرکت است.
4 - Leading organizations use software to streamline their workflow.
سازمانهای پیشرو از نرم افزاری برای ساده و کارآمد کردن گردش کار خود استفاده می کنند.
5 - Streamlining management could save at least 15 percent in costs.
بالا بردن کارایی مدیریت می تواند حداقل 15 درصد در هزینه ها صرفه جویی کند.
6 - Designers streamlined the boat, hoping to improve its performance.
طراحان قایق را به امید بهبود عملکرد آن دوکی شکل ( آبشکن ) درست کرده اند .
7 - The company streamlined its operations and increased its profits.
این شرکت عملیات خود را بهینه کرد و سود خود را افزایش داد.
8 - The bodies of dolphins are more streamlined than those of porpoises.
بدن دلفین ها نسبت به خوک های دریایی دوکی شکلتر است.

بهینه سازی
در مورد حیوانات بدن لغزنده
۱ - طراحی آئرو دینامیکی وسیله ای برای کاهش میزان مقاومت جریان آب یا هوا
۲ - کارآمدتر و موثرتر کردن با ساده تر کردن آن
To make more efficient/profitable/effective by simplifying it
•They argued that the twelve step program
...
[مشاهده متن کامل]

was too hard as it was and wanted to
. streamline down it to eight

کارآمد ساختن، کارایی ( چیزی را ) بالا بردن
تسهیل
روان سازی
ساده و موثر کردن
فرم یا شکل وسیله را بگونه ای آیرودینامیکی کردن که اصطکاک کمتری در برابر جریان گذرا پدید آورد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس