titular

/ˈtɪt͡ʃələr//ˈtɪtjʊlə/

معنی: لقب دار، صاحب لقب، افتخاری، عنوانی، لقبی، ناشی از لقب رسمی، دارای عنوانی
معانی دیگر: وابسته به عنوان یا لقب، پاشنامی، شهره نامی، اسمی، اشرافی، صاحب عنوان، پاشنامدار، نامدار، متصدی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having a title but none of the power or responsibility related to it; nominal.
مشابه: nominal

- Although the young boy was the titular ruler, the power resided in his uncle.
[ترجمه گوگل] اگرچه پسر جوان فرمانروای لقب بود، اما قدرت در عمویش بود
[ترجمه ترگمان] اگر چه پسر جوان صاحب عنوان حاکم بود، قدرت در عمویش زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, relating to, or associated with a title.

- the titular character of the novel
[ترجمه گوگل] شخصیت اصلی رمان
[ترجمه ترگمان] شخصیت titular رمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: holding a title of rank.

- the titular gentry
[ترجمه گوگل] نجیب عنوان دار
[ترجمه ترگمان] نجیب زادگان …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: titularly (adv.), titularity (n.)
(1) تعریف: someone who has a title.

(2) تعریف: the person or thing from which a title or other designation is taken.

جمله های نمونه

1. titular privileges
امتیازات اشرافی

2. titular rank
رتبه ی اشرافی

3. the titular head of the party
رییس افتخاری حزب

4. the titular theme of the book
موضوع کتاب که در عنوان آن آمده است

5. his sovereignty is only titular
سیطره ی او فقط رسمی است (نه در واقع).

6. He is titular head, and merely signs laws occasionally.
[ترجمه گوگل]او رئیس عنوانی است و فقط گاهی قوانین را امضا می کند
[ترجمه ترگمان]او ریاست افتخاری دارد و گاهی فقط قوانین را امضا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Queen is titular head of the Church of England.
[ترجمه گوگل]ملکه رئیس کلیسای انگلستان است
[ترجمه ترگمان]ملکه رئیس کلیسای انگلستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was the titular head of our hareem.
[ترجمه گوگل]او رئیس حرمسرا ما بود
[ترجمه ترگمان]او رئیس حزب hareem بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. However, sources say the job's more titular than real with Waxman wanting to stay in the Boston area.
[ترجمه گوگل]با این حال، منابع می گویند که این شغل بیش از آن که واقعی باشد، با واکسمن که می خواهد در منطقه بوستون بماند، عنوانی دارد
[ترجمه ترگمان]با این حال، منابع می گویند که این شغل بیش از حد واقعی است و تمایلی به ماندن در منطقه بوستون ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. O'Connor gave up his titular possessions and conducted business in America.
[ترجمه گوگل]اوکانر دارایی های خود را رها کرد و در آمریکا تجارت کرد
[ترجمه ترگمان]اوکانر possessions رسمی خود را تسلیم کرد و تجارت در آمریکا را به انجام رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its titular head is a person whose whereabouts nobody knows.
[ترجمه گوگل]رئیس آن فردی است که هیچ کس از کجاست
[ترجمه ترگمان]رئیس اداره آن شخصی است که هیچ کس نمی داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Oceania has no capital, and its titular head is a person whose whereabouts nobody knows.
[ترجمه گوگل]اقیانوسیه پایتختی ندارد و رئیس آن فردی است که هیچ کس از کجاست
[ترجمه ترگمان]اقیانوسیه پایتختی ندارد و رئیس رسمی آن کسی است که هیچ کس نمی داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'm only a titular committee member, having little or nothing to do.
[ترجمه گوگل]من فقط یک عضو کمیته عنوان هستم، کاری کم یا کاری ندارم
[ترجمه ترگمان]من فقط یکی از اعضای هیات مدیره هستم که هیچ کاری برای انجام دادن ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Before the truth finally comes out, the titular wives manage to bury Falstaff in filthy laundry and costume local children as fairies to "pinch him sound and burn him with their tapers.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه حقیقت در نهایت آشکار شود، همسران صاحب نام موفق می‌شوند فالستاف را در لباس‌های کثیف دفن کنند و لباس‌های بچه‌های محلی را به‌عنوان پری بپوشانند تا «صدای او را نیشگون بگیرند و با تیپرهایشان بسوزانند
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه حقیقت به پایان برسد، همسران صاحب عنوانی برای دفن Falstaff در لباس های کثیف و لباس کودکان محلی به عنوان جن و پری به عنوان جن و پری زاد و ولد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لقب دار (اسم)
titular, titleholder

صاحب لقب (اسم)
titular

افتخاری (صفت)
honorary, titular

عنوانی (صفت)
titular

لقبی (صفت)
titular

ناشی از لقب رسمی (صفت)
titular

دارای عنوانی (صفت)
titular

انگلیسی به انگلیسی

• of title; existing only in title
a titular job or position has a name that makes it seem important, although the person who has it is not really important or powerful; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : title / entitle
✅️ اسم ( noun ) : title / entitlement / titlist
✅️ صفت ( adjective ) : titled / entitled / titular
✅️ قید ( adverb ) : titularly
کاراکتری که عنوان فیلم/سریال/اثر از اسم او گرفته شده

بپرس