پیشنهادهای امیر ادیب ارجمند (٨٤٨)
دائما
غالب
به خواب زمستانی رفته
تقلیل یافتن پس رفتن عقب رفتن
تدریجا کم شدن
تیر عمودی؛ میلۀ عمودی؛ میل عمودی؛ قاب عمودی؛ چارچوب عمودی
صوفی
شوخ
بامزه
خودِ ایده
به طور آشکار؛ آشکارا
به ازای
قطعۀ موسیقی که با صدای بلند اجرا می شود؛ با صدای بلند؛ نواخته شده با صدای بلند؛ فورته
جسم پرتاب شونده
تسکین یافته؛ تخفیف یافته؛ کاهش یافته؛ آرام شده
مورد مناقشه؛ مناقشه برانگیز
پذیرفته شده
درگرفتن
نبرد هیستینگز
فعل ربطی
پس از زمانی کوتاه؛ در زمانی اندک
باوقار و مطمئن حرکت کردن
روان و سریع حرکت کردن
حاضر در همه جا؛ حاضر در هر جا؛ همه جا حاضر؛ موجود در همه جا؛ موجود در هر جا؛ همه جا موجود
لاعلاج بی درمان
وقیح بسیار گستاخ
هسته
چوپانی کردن
رثا
تو پ پخش کن ( در فوتیال آمریکایی )
سخت گیر
مسامحه گر
نقص
قطعی تنها [گزینۀ] باقیمانده آخرین [گزینۀ] باقیمانده
میل جنسی خیلی قوی
زاید اضافی
ستوده
بدآوازه
بدآوازه معروف در جنبۀ منفی
آشنا
مدام دربارۀ چیزی حرف زدن
موافق همفکر
چیرگی
سنگ آتشفشانی سخت و تیره؛ ( گیاه ) اولکس
تغییر نظر ناگهانی
تولیت
صاحب خانه ( landlord )
شادپیمایی
همه ش
پرتاب پس از پرتاب
زمانمند زمانی
دست نشانده
دهانۀ رود
مالکیت مضاعف
مالکیت مضاعف
بعدش
ناتوان در بیان واضح
جذبه؛ جذابیت؛ گیرایی؛ کشش؛ رمز و راز
ضمیر فاعلی
استوار
قاطع
بااراده
قبل از پایان؛ تا پیش از پایان
قبل از پایانِ؛ تا پیش از پایانِ
میل قوی به چیزی داشتن
برش زدن
منحنی کردن
مردم نگاری
راهنمای گردشگری
دارای خوی دوستانه و خوشایند، معاشرتی؛ دارای سلایق، عادات یا منش مشابه؛ مناسبِ نیازها یا طبیعت یک شخص
انگلیسیِ گفتاری انگلیسیِ شفاهی انگلیسیِ محاوره ای
صف چیدن
گچ بری تزیینی سقف
ناگزیری
مطیع سازی؛ به انقیادآوری؛ منقادشدگی
جداسازی
گردش های علمی اردوهای دانش آموزی
وقفۀ موقت
ممنوعیت موقت یک فعالیت تعلیق یا تعویق موقت یک فعالیت برنامه ریزی شده
به همان روشی که آن طور که همان طور که به همان شکل که به همان صورت که
در نقشِ
به عنوانِ
تزیینی زینتی
مرغ خانگی
رسیدن و ثبت نام کردن در هتل یا فرودگاه؛ تحویل دادن بار و بنه یا چمدان به فردوگاه برای پرواز؛ اعلام کردن رسیدن به هتل یا فردوگاه جهت دریافت خدمات
استحکام بخشی؛ متحدسازی
حق بهره وری زمین یا ملک
آموزگار تورات
ربه؛ یک خاخام، خصوصا رهبر مذهبی فرقه حسیدی
کرکره پنجره متشکل از لت های افقی
( حرف ربط ) تا
خشونت در صدا یا رفتار
پیروی از اصول و اسلوب رومی یا یونان باستان در هنر و ادبیات
انسان انگاری کردن
انسان انگاری کردن
تقاطع ( دو راه یا بیشتر )
پیاپی
همسانه سازی شبیه سازی همانندسازی
زور کردن
تشریح کردن
فعل صرف نشدنی
فعل قابل صرف ( با توجه به زمان، شخص و عدد ) فعل صرف شدنی
نائب رئیس
کارجو متقاضی کار
توری
حکایت کردن
بی نزاکت
ناشی از
دزدیدن اندیشه ها یا واژه ها در نوشتۀ ادبی؛ سرقت ادبی کردن؛ متن دزدی کردن؛ دزدیدن متن؛ دزدی علمی کردن؛ انتحال کردن؛ دستبرد فکری زدن؛ ایده دزدی کردن؛ م ...
ژرف اندیشیدن
بازرسی کردن؛ بررسی کردن؛ تحقیق کردن؛ بازجویی کردن؛ انجام یک تحقیق سازمان یافته، روشمند یا رسمی برای بررسی و سنجیدن واقعیات دربارۀ یک حادثه، ادعا و غی ...
عامیانه: رفیق جون جونی
در طول زمان در طی مدت
نوسازی ( کردن )
تلخ؛ تیز؛ تند؛ رنج آور؛ آزارگر؛ ناگوار؛ دردآور؛ دردناک؛ خشمگین؛ عصبانی؛ دلخور؛ آزرده؛ رنجیده؛ شدیدا سرد؛ مشروب تند
حوصله سربر؛ ملال آور؛ خسته کننده
اعلام محکومیت کردن
سه نقطه ( نشانۀ حذف یا الی آخر یا غیره )
همیشگی؛ مداوم؛ مستمر؛ لاینقطع؛ پیوسته؛ از روی عادت؛ مرسوم؛ معمول
نشان دهندۀ اشتیاق افراطی
مستهجن
سالم نظیف
دائم
عزاداری کردن
سوگنامه
شوت رختشویی شوت لباس
کودک تازه راه افتاده
- ساله
شاتگان
کاملا بالغ
تامل کردن در نظر گرفتن
جایگاه گود ارکستر منطقۀ کنار یک مسیر که در آن ماشین های مسابقه سرویس و سوخت گیری می شوند
سوراخ کردن یا قطع کردن نخاع حیوان
پوست کردن ( میوه )
بیان موثر و مختصر
بافت سفید و اسفنجی زیر پوستۀ بیرونی مرکبات
شفقت
بلا اعتبار کردن
مُلغَی کردن
هر دوازده ماه یکبار
( در نجوم ) : حرکت تقدیمی؛ پیش روی؛ پیشایان
پنهان کار مخفی کار
متمایل خواهان
مشتمل بر شاملِ
آشفتگی
به صلاحدید به اختیار
عمل کننده اقدام کننده
بسیار سریع
بیرون کشیدن؛ درآوردن
( چیزی را ) به صورت نظری یا جدا از چیز دیگری در نظر گرفتن
آبستره
خلاصه نویسی کردن
جذاب؛ جالب؛ گیرا؛ کنجکاوی برانگیز؛ برانگیزانندۀ کنجکاوی
( دستور زبان ) زمان حال؛ زمان مضارع زمان کنونی
رسواگر
از هم باز شدن
حاصل از
آرام؛ قابل اعتماد؛ قابل اطمینان
بی احساس؛ سرد
خیلی بزرگ
آمفی تئاتر رم باستان
کلوسیوم؛ کولوسئوم
طرح شکایت
ممانعت کردن
محکم شدن
یکهویی غیرمترقبه آنی
محزون کردن
اندوهناک کردن
دربارۀ عکاسی: بداهتاً و یکهویی
روراست
بی مزه؛ بدون مزه؛ فاقد مزه؛ بی طعم؛ بدون طعم؛ فاقد طعم
بخیل
به معنای considering: با توجه به؛ نظر به؛ به خاطر
لغت منسوخ شده به معنای: کینه توز، انتقام جو؛ تلافی کننده
به طور مضحک
متعلم؛ فراگیر
روئینگ پاروزنی پاروزنی با قایق
پلاکارد
مبتدی؛ تازه کار؛ نوچه؛ ناشی؛ نوآموز؛ نوکیش؛ شخصی که در یک موضوع، مهارت یا عقیده، در آغاز راه است
مساوات خواه؛ برابری طلب
گذراندن تعطیلات
مجموعه
از چیزی ساخته شدن
تصدیق کردن
تصحیح
به تایید رساندن
فشردن گلو
عاشقانه: love song love story یعنی: آهنگ عاشقانه داستان عاشقانه
موصوف به احساساتی بودن مفرط؛ بیش از حد احساساتی
باملاحظه
الحاقیه پیوست
تکمله ضمیمه پیوست
شکایت؛ شکوه؛ گلایه؛ گله
واداشتن
آب رسانی آب دهی
در؛ درپوش؛ سر؛ سرپوش
روحیه
عامیانه ش: بی دل و دماغ
ملال انگیز
غرقِ [در کسی یا چیزی]
کمک کننده
مطابق
به شعر درآوردن؛ به نظم درآوردن؛ با شعر بیان کردن
کوته فکر
مغلوب؛ رکودی؛ بازگشتی؛ ارتجاعی خصیصه یا ژن مغلوب
متفکر؛ متعمق؛ متأمل؛ ژرف اندیش؛ اندیشناک؛ فکور؛ متفکرانه؛ ژرف اندیشانه
سکوی مد
بزرگداشت گرفتن
زنده نگاه داشتن ( یاد کسی یا چیزی )
کلام منظوم سخن منظوم
علیهِ
بر علیهِ
انگار گوییا گویا گویی
تاییدیۀ دریافت اعلام وصولی
رنج آور
چیزی که آزاردهنده یا حواس پرت کن است
مادۀ سوزش آور
دلخوری؛ ناراحتی؛ رنجش؛ آزردگی
آزارنده ملال آور
آزرده رنجیده
دارای مشخصات یک قهرمان
تکرار یک عمل یا سخن
مکررا گفتن یا انجام دادن
باستان شناسانه
روان شناسانه
وجه وصفی
به شکل مزمن؛ به صورت مزمن
پیوسته مدام
ارجاع دادن استناد دادن
نِکو
ابراز تعجب ( goodness! )
خدای بانو
کشتن کسی به خاطر باورهایش
بیماری عدم تعادل و سرگیجۀ گوسفند، بز و گاو
هنرپیشگی
به اندازۀ کافی ارزش گذاری یا بهاداده نشده
به اندازۀ کافی ارزش گذاری یا بهاداده نشده
مناقشه
حل و فصل یک اختلاف یا ادعا ( معنای قدیمی )
برنامه ریزی؛ آمادگی
هماهنگی
کشف کردن
فریبکار فریبنده
چیزی که ارزان تر از معمول خریده یا عرضه شده است
مذاکره کردن دربارۀ شرایط و اوضاع یک معامله
شیر توپی
قطعۀ موسیقی
دلالت گر
غیرمطیع
سرکش
به صورت ملال آور
پرتکاپو
شروع به رشد و فزونی کردن
معمولا نوعا به صورت گسترده و آشکار
فرجام خواهی؛ درخواست استیناف؛ فرجام خواهی کردن
جذاب بودن فرجام خواهی کردن
ناتوان از پرداخت بدهیهای خود؛ شخص ورشکسته
غیرسنتی غیرعرفی نامتعارف
جملۀ پایه؛ جملۀ اصلی
توالی افعال
شکستنی
بیمار
درگذشت؛ موت؛ ارتحال
استفاده از یک منبعِ داده برای اثبات چیزی
کادر
پرسه زن سرگردان
مدت زمان
نامطمئن
تمایز داشتن
دستگاه زباله خردکن سینک دستگاه آشغال خردکن سینک دستگاهی که زیر دستشویی آشپزخانه تعبیه شده و غذا، زباله و غیره را خرد می کند و به لولۀ فاضلاب می ریزد
تغییر دادن در ظاهر، خصوصا با افزودن رنگ های مختلف
طوری که او حرف می زند طرز حرف زدنش
گزافه گفتن
آزرده
کسالت آور، حوصله سربر؛ ملال آور
شخص مطلقه
رنجاندن
آزارگر؛ ایذایی
سرزنش گر؛ نکوهش گر زخم زبان زننده؛ سرکوفت زن
از بین برنده؛ ریشه کن کننده؛ نابود کننده
ناپدید کننده؛ ناپدید شونده؛ هدر دهنده؛ اسراف کننده
موج مانند موج گونه موجی طور موجی شکل
موج مانند
تابدار
دربارۀ حس لامسه؛ مرتبط با حس لامسه؛ قابل لمس؛ لمس کردنی؛ لامسه ای؛ لمسی؛ ملموس؛ محسوس
موهِن
تلاش ( برای آن ) مشکلی ندارد
آشنا بودن با خو گرفتن به
بارج
قضا و قدر
سرنوشت
لولۀ آبرسانی
شکافتن با سوراخ های بسیار
چرخیدن چرخاندن
لباس ژنده
نسبت به چیزی در فکر عمیق بودن؛ با گرفتگی یا نگرانی دربارۀ چیزی فکر کردن؛ به طور کامل پوشاندن، مثلا با بال ها، به منظور محافظت؛ معلق و آشفته باقی م ...
با سهولت به سادگی راحت
خفت بار
تحقیرکننده؛ موهِن؛ خفت بار؛ خوارکننده
اهانت آمیز تمسخرآمیز
لعنت ابدی
در انجام کاری مشکل داشتن سخت بودن انجام کاری برای کسی
فاقد اصول اخلاقی
پشتیبان؛ کمک؛ حمایت؛ پشتیبانی
خصائص خواص
خصائص
بدون الگویی مشخص
به طرز باور نکردنی؛ به طور عجیبی؛ به شدت؛ فوق العاده؛ به طور حیرت آور
بوی گند؛ بوی بد؛ متعفن؛ بخار؛ بوی گند دادن؛ بوی بد دادن؛ بوی تعفن دادن
خسارت یا آسیب بسیاری زدن
تخریب کردن؛ به شدت خسارت زدن
به شدت خسارت دیده یا ویران شده؛ شخصی که سلامت جسمی یا روانی یا توانش تحلیل رفته است
وقوع یا افزایش ناگهانی یک پدیده، رخداد، احساس یا حس
رها کردن؛ دست کشیدن
رشوه پذیر
رشوه پذیر
واقع نما
غیر قابل اعتراض
غیراخلاقی
موزک: یک فرم تقلیل یافته [و ملایم] از موزیک است، نوعی از صدای پس زمینه که طراحی شده تا شنیده شود [= به گوش بخورد]، نه اینکه بدان گوش داده شود.
نیروهای مسلح
گروهی از سربازان
بیش از حد طولانی و پیچیده
آشکارا نادیده گرفتن یک قانون یا سنت یا قاعده
تبدیل شدن تدریجی هلال ماه به بدر
موم زنبور عسل
کاهش یافتن در شدت یا اندازه
مجاب نشده
رُک بی غل و غش صاف و ساده
بی آلایش
پریشانی
خزان شاخ؛ شاخ خزان کننده
بدبختانه
شخص یا چیز بی اهمیت شخص یا چیز بی خاصیت
دلپسند
اصلاح نشدنی؛ غیر قابل اصلاح
به طور کامل زدودن
نخستین اجرایِ عمومیِ چیزی
اولین اجرای یک اثر موزیکال یا تئاتر؛ اولین نمایش یک فیلم؛ ارائه کردن اولین اجرایِ
رئیس دولت
پیشتاز؛ پیشرو
المنت حرارتی؛ المنت گرمایی
ماوراء طبیعی
قوی ترین
عنصر اصلی بودن قوی ترین بودن از نظر تعداد یا مقدار بیشتر بودن
در اکثریت بودن
برتری عددی داشتن
واقع بینانه
پیوسته و سریع جاری شدن
یک گروه یا مجموعه از سه شخص یا شیء مرتبط
بستۀ پستی
دارای مزه یا بوی شدیدا قوی
ادعاشده
( هندسه ) محیط
حول
محدودیت و چهارچوب تاثیرگذار بر نحوۀ انجام کاری
شکلی از گفتار که در آن عباراتی ظاهراً متناقض در کنار هم پدیدار می شوند؛ استعارهٔ عنادیه؛ بیان نقیضی؛ ناسازه گویی
یک بیان یا گزارۀ ظاهرا نامعقول یا خود - متناقض که ممکن است درست باشد
اشتباه گرامری
خطای دستوری
دوبخشی
آمیخته
جان پناه دژ
اظهارات اظهارنظر
احساس رنجش یا خشم کردن
ستوده و محترم به خاطر دستاوردهای پیشین
اجازۀ دخول دادن اجازۀ وارد شدن دادن اجازۀ داخل شدن دادن
مساحتی وسیع از زمین هموار با درختانی اندک؛ سوگواری کردن
مولد الکتریکی؛ ژنراتور برق
نام یکی از فیلم های �سِر آلفرد جوزف هیچکاک� هم هست، ساخت سال 1944.
مالیات تولید بستن بر ( کالا ) ؛ قطع کردن با جراحی
مالیات تولید؛ مالیات بر تولید؛ افزودهٔ مالیاتی
یک سازهٔ معمولاً چوبی برای حمل و نقل اشیا
نقطۀ پایانی در مکان یا زمان
در مهندسی برق و مخابرات: مدوله سازی یا مدولاسیون
مدوله سازی یا مدولاسیون
در موسیقی: پرده گردانی، مُدگردی یا مُدولاسیون
نعت
مورد عینی
مورد ذهنی
ملموس
بیش از حد استفاده کردن یا انجام دادن
آنچه در زمان موردانتظار نرسیده یا رخ نداده یا انجام نشده است
دارای حالت تهوع
چفت هم
از پیش برنامه ریزی شده
دارای توانایی تکلم روان و منسجم نشان دهندۀ توانایی تکلم روان و منسجم
داشتن مفاصل یا بخش های مفصل دار
بیان کردن روان و منسجم یک ایده یا احساس
سرعت گرفتن تند شدن
سرعت بخشیدن شتاب دادن
در حال مرگ؛ محتضر؛ در حال احتضار
مخوف؛ هولناک
دل و جرأت؛ روحیه
مانندگویی
تازه کار شخصی که در یک موضوع، مهارت یا عقیده، در آغاز راه است
گمانه زنی
ظرفی که معمولاً در طی مراسم مذهبی در آن عود می سوزانند
خانۀ بزرگی که بخشی از یک ملک است
شکل ظاهری، نمود یا سبک عرضه که معمولا ذات واقعی چیزی را پنهان می کند
دارای چشم انداز
شاید بشه گفت: شیرین عقل
معطلی
نهاد قانون گذاری یک کشور یا ایالت
انتقال یک دارای یا عنوان با مردن؛ انتقال یا اعطای یک ملک با وصیت یا اجاره
رخ داده ( شده ) به وقوع پیوسته ( شده ) واقع شده اتفاق افتاده ( شده )
زمان گذشتۀ: are از فعل: to be؛ گذشته فعل be to و جمع فعل ماضی: was؛ ماضی دوم شخص مفرد از فعل: to be؛ ماضی جمع از فعل: to be؛ ماضی التزامی فعل: to be ...
به قول عامیانۀ قدیمی: آکبند در وضعیت اصلی و اولیۀ خود
درون گرا؛ فرد کم رو و کم حرف
پین اتصال به زمین در سه شاخۀ برق
هندوانه؛ خربزه
در آمریکای شمالی به معنای گوساله یا حیوان یکسالۀ بدون داغ ( = نشانه )
شخص غیرمتعارف یا غیروابسته از نظر فکری
ویران شهر؛ پاد - آرمان شهر
امین مؤتمَن معتمَد
موجب رنجش رنجش آور عصبانیت زا خشم انگیز
بسیار مشتاق خیلی جدی
تشدید کننده؛ یک صفت یا قید قوی و تاکیدی؛ موکد ( دستور زبان )
( در گرامر ) بیان کنندۀ شدت، دهندۀ قوت یا تاکید ( برای صفت یا قید ) ؛ تاکیدی
درایت
عامیانه: یه خورده، یه ذره
نگاشتن
قابل اشتعال؛ اشتعال پذیر؛ محترقه؛ آتش گیر
برافروزاننده التهاب زا التهابی تنش زا تشنج زا
سخن سنجی دانشی
غیر قابل تشخیص
غیر قابل تعیین
غیر قابل شناسایی
غیر قابل محاسبه
بی میل یا ناتوان نسبت به باور کردن چیزی
بی میل یا ناتوان نسبت به اعتقاد داشتن به چیزی
مقدمۀ یک استدلال ( صغری یا کبری در علم منطق )
یک باور یا مجموعه ای از باورها که توسط کلیسا، حزب سیاسی یا گروهی دیگر، حفظ و تعلیم داده می شود
( در گرامر ) تک واژ
هر یک از دو یا چند واژۀ با تلفظ یکسان، اما با معانی، ریشه ها یا املای متفاوت
دو یا چند واژه ای که املای یکسانی دارند اما لزوماً یکسان تلفظ نمی شوند و معانی و ریشه های متفاوتی دارند
واژگانی با املای یکسان و معنای متفاوت
زیرخاکی؛ دفینه؛ ذخیره؛ گنج؛ اندوخته؛ احتکار؛ ذخیره کردن؛ انباشتن؛ اندوختن؛ احتکار کردن
دراز کردن ( چیزی مثل دست ) به طرف کسی
حکایت کردن
شرح گفتاری یا نوشتاری دادن از گزارش گفتاری یا نوشتاری دادن از
استخراج کردن اطلاعات از منابع مختلف
ذره به ذره
یاری رسان
انحصاری
مساعد برای سلامتی
مختصرِ ( gigabyte ) ؛ گیگابایت؛ اجرای زنده ( کنسرت ) ؛ اجرا کردن یک کنسرت؛ شغل؛ درشکۀ دوچرخِ تک اسب؛ قایق پارویی سریع، سبک و باریک؛ وسیله ای شبیه آکج ...
رقص شاداب با جست و خیز؛ رقصیدن شاداب با جست و خیز؛ نوعی طعمۀ مصنوعی جهنده برای ماهیگیری؛ با طعمۀ جهنده ماهی گرفتن
تغییر دادن مسیر ( کشتی یا قایق بادبانی ) با چرخاندن بادبان های جلو و عقب در سمت باد همسو؛ املای جایگزین برای ( gibe )
دست انداختن؛ مسخره کردن؛ طعنه زدن؛ توهین کردن؛ مسخره؛ طعنه؛ سخن تمسخرآمیز یا توهین آمیز
فهم عامه فهم متعارف عقل سلیم و قضاوت درست در موضوعات عملی درک عام عرف عام حس مشترک شعورِ متعارف درک مشترک فهم متداول
برخلاف عقل سلیم یا کاملا نامعقول
قضاوت عقلانی
خونسرد و آرام دربرابر مشکلات یا ناامید ی ها
یک وسیله، اقدام یا اظهارنظر آغازین که معمولا درجه ای از ریسک را دربردارد و برای کسب منفعت طراحی می شود
خوش یُمن
( سیمِ ) فاز
( سیمِ ) نول
بر پایۀ تاریخ؛ بر مبنای تاریخ؛ دربارۀ تاریخ؛ مربوط به تاریخ؛ مربوط به وقایع گذشته؛ دربارۀ رویدادهای پیشین
مشهور یا مهم در تاریخ؛ دارای اهمیت یا برجستگی یا تاثیرگذاری در تاریخ
پارتیزان؛ پارتیزانی؛ چریک؛ چریکی
کمک کردن به اینکه زمان با خوشی بگذرد؛ افسون کردن؛ اغفال کردن؛ فریفتن؛ مسحور کردن؛ گول زدن
تحریم؛ مجازات؛ وضع کردن تحریم یا مجازات
مجوز یا تایید رسمی برای یک اقدام؛ رسما مجوز دادن یا تایید کردن برای ( انجام یک عمل )
�۵ چرا�، یک روش سؤال پرسی برای برای پی بردن به روابط علت و معلولی در مورد یک مسئله یا مشکل خاص است. هدف اصلی این روش، یافتن علت اصلی وقوع یک نقص یا م ...
�۵ چرا� یک روش سؤال پرسی برای برای پی بردن به روابط علت و معلولی در مورد یک مسئله یا مشکل خاص است. هدف اصلی این روش، یافتن علت اصلی وقوع یک نقص یا مش ...
ذهن آگاه ضمیر خودآگاه ذهن هشیار
ضمیر ناخودآگاه ذهن ناهشیار
ضمیر ناخودآگاه ذهن ناهشیار
ضمیر ناخودآگاه ذهن ناهشیار
ضمیر ناخودآگاه ذهن ناهشیار
هنجار
ظاهرا
لبخند، اظهارنظر یا لحن توهین آمیز یا تمسخرآمیز لبخند زدن یا صحبت کردن به شیوه ای توهین آمیز یا تمسخرآمیز
شادمانه
ملکه الیزابت دوم
غیرحقیقی؛ نادرست
افسانه ای
تخیلی خیالی
کفشک ( ماهی ) ؛ کفچه ماهی؛ پَهن ماهی
تلوتلو خوردن
تمثیل ( منطق )
نیاز یا تقاضای فوری
حکم قضایی
اخطار یا دستور معتبر
همدردی خودجوش یا طبیعی
رئیس شعبۀ بانک رئیس بانک
قدیمی: استحمام کردن با شویه های گرم یا دارویی
شوراندن
برگزیده
مقالۀ برگزیده
( در فلسفه، ) مطلق گرایی
نام نادرست یا نامناسب نهادن ( بر چیزی یا شخصی )
وسیلۀ رسیدن به یک هدف، خصوصا آنچه دم دستی ولی ناشایسته یا غیراخلاقی است کار راحت و عملی ولی احتمالا ناشایسته یا غیراخلاقی
انجام یافته با سرعت و کارایی
مصلحتی
بخاری قابل حمل
چیز تقسیم شده یا توزیع شده؛ سیستم یا طرح مدیریت ( کالینز دیکشنری )
مجوز مخصوص ( خصوصا از طرف کلیسا )
یک نظام سیاسی، مذهبی یا اجتماعی که در یک زمان خاص، حاکم است
تردید اخلاقی ( دربارۀ درستی چیزی )
گمراه کننده تحریف گر نادرست غلط
نوشتۀ افتراآمیز انتشار گمراه کنندۀ ( نوشتار، عکس ها، نشانه ها ) که به اعتبار یک شخص آسیب می زند
به نام خدای بخشایندۀ مهربان به نام خدای بخشایندۀ بخشایشگر به نام خدای بخشایندۀ بخشنده به نام ایزد بخشایندۀ مهربان به نام ایزد بخشایندۀ بخشایشگر به نا ...
کتیبۀ قبر؛ قبرنامه؛ سنگ نوشتۀ مزار
عبارت وصفی؛ عبارت توصیفی
تلاش کردن برای اخراج جن، شیطان یا ارواح پلید از یک شخص یا محل
جن گیری کردن
بیرون راندن یا تلاش کردن برای بیرون راندن یک روح شیطانی یا شریر از یک مکان یا یک شخص
پروانۀ پنکه
با تاثیر بالا با تاثیر بسیار
بسیار اثربخش بسیار کارا بسیار تاثیرگذار بسیار مفید بسیار اثرگذار
سیاست خودبسندگی
استقلال اقتصادی
یک رویی؛ یک رنگی؛ عدم دورویی؛ عدم نفاق
یکسانیِ ظاهر و باطن
واژه پژوهی
افزودن به متن
چیزی را ناگهانی گفتن؛ وسط حرف کسی پریدن؛ وسط صحبت کسی آمدن؛ گفتن چیزی که حرف کسی را قطع می کند؛ یکهو صحبت کردن
از یک راهی از یک طریقی به یک صورتی
دَله؛ راسوی بزرگ؛ ولورین
به یک نحوی به یک شکلی یک جوری یک طوری
مولفه متغیر
امکانات رفاهی
قیافه؛ چهره؛ صورت؛ رخسار؛ رخ
دارای عقل سلیم و قوۀ تشخیص خوب؛ توانایی تشخیص خوب و قضاوت درست؛ مطلع؛ آگاه
( دربارۀ آب ) آزادانه یا به مقدار زیاد، جاری.
بی دغدغه گی؛ عدم دغدغه
بی علاقگی؛ بی عاطفگی؛ بی توجهی؛ بی تفاوتی؛ بی اعتنایی؛ بی احساسی؛ عدم علاقه، احساس، اشتیاق یا نگرانی
توانایی درک و سهیم بودن در احساسات دیگری
ترک کردن کشور خود به منظور سکونت در کشور دیگر
( دربارۀ حیوان، معمولا ماهیان یا پرندگان ) برحسب فصول از یک منطقه یا زیستگاه به جای دیگر، نقل مکان کردن
جدل؛ مجادله؛ جدلی؛ مجادله ای؛ مجادله آمیز؛ جدال آمیز؛ سخنرانی یا نوشتۀ بیانگر حملۀ انتقادی شدید؛ سخنرانی یا نوشتۀ بیانگر نظر بحث برانگیز نسبت به کسی ...
نمایش شجاعت؛ رفتار بی باکانه
عقیده یا نظر بدعت آمیز
بلند و پرشور؛ پرخاشگرانه؛ شدید اللحن
فریبنده؛ گول زننده؛ واهی؛ موهوم؛ خیالی
چیزی که یافتن، گرفتن یا دستیابی به آن دشوار است
دوگان ( نظریه رسته ها )
دوبخشی؛ دوعنصره؛ دوجنبه ای
گروه کوچکی از افراد که کنترل یک کشور، سازمان یا موسسه را در دست دارند
بی تفاوت
سرباز حرفه ای اجیر شده برای خدمت در ارتش بیگانه
شهروند جهانی؛ جهان میهن؛ جهان وطن؛ کازماپولیتن ( نوعی کوکتل ) ؛ بین المللی؛ دنیا دیده؛ گیاه یا حیوانی که در سرتاسر جهان یافت می شود ( همه جا زی ) ؛ ش ...
مورد نفرت
مطرود رانده شده مورد طرد
مطلوب تر؛ مناسب تر؛ مرغوب تر؛ خواستنی تر؛ شایسته تر
( کسی را ) ناراحت، مضطرب یا خجالت زده کردن؛ عدم راحتی؛ درد و رنج جزئی
ناراحت کردن ( کسی ) ؛ خجالت زده کردن ( کسی )
مخفی کردن احساسات، انگیزه ها یا باورهای واقعی
حالت یا کیفیت ماندگاری برای همیشه
شکل یا ساختار چیزی، خصوصا یک حیوان
نظم ساختاری
شجاعت ( هنگام درد یا دشواری )
فضل فروش نسبت به دانش آکادمیک خود
موشکاف
قاطعانه؛ با قاطعیت
با قطعیت
بی شک؛ بدون شک؛ بی تردید؛ بدون تردید
ایجاد شک و دودلی کردن؛ ابراز بی میلی کردن؛ اظهار مخالفت کردن
عمل یا روند اعتراض یا تردید دربارۀ چیزی
زنجیر در زنجیر امنیتی زنجیر در امنیتی زنجیر ( ایمنی ) در
جهت ابراز شگفتی، همدردی یا ناراحتی استعمال می شود به عنوان یک خطاب محبت آمیز یا دوستانه استفاده می شود
حَرّافی اطالۀ کلام اطالۀ سخن پُرگویی
هویدا؛ آشکار
جهت ابراز شگفتی، همدردی یا ناراحتی استعمال می شود؛ به عنوان یک خطاب محبت آمیز یا دستانه استفاده می شود
تپیدن سریع، شدید یا نامنظم ( قلب )
تند زدن ( قلب )
مرتبط یا منتسب یا متصل به طور غیرمستقیم
باعث شدن؛ سبب شدن؛ موجب شدن؛ منجر شدن
تصادفا؛ اتفاقا؛ ناگهانی
سزاوار تحقیر سزاوار اهانت
درکوب
نقطۀ پایانی
نظریه پردازی بدون شواهد قوی
هدف، وسیله را توجیه می کند
معنای تحت اللفظی یا اصلی یک واژه
احساس یا نمایش اعتماد و اطمینان به خویشتن
شوق دیدار داشتن
گوش به زنگ بودن؛ چشم انتظار بودن؛ مراقب بودن؛ منتظر بودن؛ توجه نشان دادن؛ مواظب بودن
جستجو کردن ( اطلاعات ) در یک کتاب یا پایگاه داده؛ یافتن چیزی با توسل به یک منبع اطلاعاتی مانند فرهنگ لغت
احترام گذاردن و تحسین کردن ( کسی )
خود را برتر یا بالاتر از کسی دانستن
( کسی را ) پایین تر از خود دانستن
با دیدۀ تحقیر نگریستن؛ نگاهِ از بالا داشتن
تماشا کردن بدون درگیر یا دخیل یا سهیم شدن
با دقت اندیشیدن ( معمولا پیش از تصمیم گیری )
با دقت وارسی کردن
تلاش کردن برای یافتن ( چیزی یا کسی )
معنای مراقبت کردن از؛ مسئولِ ( کاری یا چیزی ) بودن
بستگی داشتن
در نظر گرفتن؛ در نظر داشتن
رهایی بخشیدن
به زندگی ادامه دادن زنده ماندن در خاطره ها ماندن بقاء یافتن
آماده کردن ( متن ) برای چاپ
ساختن ( موسیقی ) ؛ سرودن ( ترانه ) ؛ آهنگ ساختن
نوشتن یا خلق کردن ( یک اثر هنری، خصوصا موسیقی یا شعر )
مشتمل بودن ( بر ) از چیزی ساخته شدن
مشتمل بودن
چیکارِته؟ ( بی ادبانه ) چه مرگته؟
چِته؟ چیکارِته؟
چیکارِته
اینجا چی می گذره
ماجرا چیه
تکان دادن یا هل دادن یا لرزاندن چیزی یا کسی به طور ناگهانی و خشن
پیشگویی کردن دربارۀ؛ از قبل گفتن؛ نسبت به یک موقعیت یا رویداد عمل کردن به عنوان هشدار چیز بد؛ داشتن احساس یا تصور درونی قوی نسبت به شَرّ آتی؛ داشتن ح ...
حس شهودی
درۀ عمیق و باریک
شلاق سوارکاری با دستۀ کوتاه و بند چرم خام بافته شده ( یا بهم تابیده )
راهی شدن
هیجان انگیز
هر یک از دو بخش اصلی یک خرپا
ارتباط مستقیم برقرار کردن با افراد معمولی برای کسب رأی آنان
عمل یا فرآیند تلاش برای به دست آوردن آرا
درخواست رای از ( انتخاب کنندگان در یک حوزه انتخابیه )
مرتبط یا متمایل به وضعیت جناحی
شلوار تنگ تا زیر زانو
شکاف؛ درز؛ رخنه؛ نقض؛ تخلف؛ تخطی؛ ایجاد شکاف کردن؛ رخنه کردن؛ نقض کردن؛ تخلف کردن؛ تخطی کردن
شخصی که هنگام اقامت در جایی، در ازای پرداخت پول یا انجام خدمات، وعده های غذایی منظم دریافت می کند
اسکیت سوار
پوششی که بر پشت ستور می اندازند پالان
نردۀ راه پله
حالت مراقب بودن برای خطر محتمل مراقب
[در بحث گرامر] مشتق از فعل
مربوط به گوش یا حس شنوایی
تباهم مکن مرا تباه مکن
به طرز شگفت آوری؛ به طرز شگفت انگیزی؛ به طور شگفت آور ؛ غافلگیرانه
در کمال تعجبِ کسی [او، من، تو، شما، ما، آنان]
در کمال تعجبِ کسی [او، من، ما، شما، تو، آنان]
چریک
به راحتی متقاعد یا کنترل شونده
جسارت به خرج دادن
عمل متقابل کردن تا از نیروی آن بکاهد
گیج کردن؛ مات و مبهوت کردن؛ سرگردان کردن؛ سردرگم کردن؛ سرگشته کردن
سرگرمی جالب و لذت بخشی برای کسی فراهم کردن
ناسازگار با استانداردهای اخلاقی پذیرفته شده
بی اخلاق؛ ناقض قوانین اخلاقی، هنجارها یا معیارها
بی اخلاق
پوچ گرایِ اخلاقی؛ فاقد حس اخلاقی؛ بی توجه به درستی یا نادرستی چیزی
دارنده یا نشان دهندۀ نگرش ها یا احساسات همزمان و متناقض نسبت به چیزی یا کسی
ابرازکنندۀ واکنش ها، عقاید یا احساسات متضاد در آنِ واحد نسبت به کسی یا چیزی
دارای احساسات یا افکار متناقض در مورد چیزی یا کسی
خطای حسی؛ خطای ادراکی؛ تصور باطل؛ خیال واهی؛ وهم؛ توهم؛ درک حسی اشتباه
هذیان؛ عقیدهٔ کاذب؛ اعتقاد غلط؛ وهم؛ توهم؛ خیال واهی؛ تصور باطل؛ پندار نادرست؛ باور یا قضاوت نادرست
ویکی پدیا: جابه جایی پارادایم ( تغییر اساسی در تفکر و الگوهایِ ذهنیِ اندیشیدن که در نهایت مبنای خرد و کلان یک دیدگاه را متحول می کند ) ؛ تحول انگاره ...
تعداد زیادی از؛ مقدار زیادی از؛ تعداد بسیاری از؛ مقدار بسیاری از؛ خیلی از؛ بسیاری از
باعث شدن؛ سبب شدن؛ موجب شدن؛ منجر شدن
عاطفه ( روانشناسی ) احساس یا میل خوصا آنطور که بر رفتار یا عمل تاثیرگذار باشد ( روانشناسی )
تظاهر کردن به داشتن چیزی یا احساس چیزی
ویروسی کردن [کامپیوتر و. . . ]
چگونگی یا ویژگی، آنگونه که توسط یک شخص، درک یا تجربه می شود
احساس ترس یا دلهره داشتن؛ نشان دادن ترس یا دلهره
در تلاش برایِ
شب و روز
مصائب روزگار مشکلات روزگار سختی های روزگار
مدرنیست؛ نوگرا؛ متجدد؛ تجددگرا؛ نواندیش منبع: سایت المعانی
فعل دووجهی ( لازم - متعدی )
[فعل] لازم - متعدی
گرزه ماران
خداحافظی؛ خداحافظ؛ بدرود
خانۀ دارای دو واحد نشیمن متصل به یکدیگر
کمدین؛ بازیگر کمدی؛ هنرپیشۀ کمدی؛ بازیگر کمیک
تک خانواده
ورودی اصلی به خانه
انجام دادن کاری به طور معمول یا اغلب
خجالتی بودن
بالا و پایین رفتن منظم یا نامنظم
قرار دادن ( زنبورها ) در کندو
صندلی راحتی؛ صندلی لمیدنی
کسی را در مکانی راحت و امن مستقر کردن یا اسکان دادن
هیتی ( شهری در ایالت داکوتای جنوبی کشور ایالات متحده آمریکا )
متحمل شدن افت روحی و جسمی خصوصا به خاطر دل شکستگی
در سریع ترین زمان ممکن
خیلی سریع در سریع ترین زمان ثبت شده
مسیر با مانع
غیر از به غیر از
کرکرۀ ( پشت پنجره )
کالارِ ( بام )
حدیث را بیان کرد سخن را بیان کرد
اَنکیزیسیون
وجه پرداختی یا پاداش برای خدماتی که پرداخت برای آن ها لازم نیست
بند، فراکرد ( جمله واره و در متون قدیمی تر جمله ساده ) عبارتی است شامل یک نهاد و یک گزاره. منبع: https://fa. wikipedia. org/wiki/بند_ ( زبان شناسی )
تغییرات منظمی که در دوره های معین در میزان فعالیت مهمان یاری به وقوع می پیوندد فصل مندی دو معنای بالا از سایت واژه یاب. شاید �فصل محوری� هم بتونه ...
کریستال درمانی؛ بلور درمانی
کارهای خیریه
طب گیاهی
شائول؛ طالوت؛ اسم کوچک مردانه
حرارت متوسط به بالا
اسانس های روغنی؛ عطرمایه ها؛ روغن های فَرّار
فهرست اصطلاحات
چیز ساختگی و غیر واقعی
ادبیات داستانی
خِزانَة ( عربی ) ⇐ کابینت
پیش بند انگلیسی: apron
شال گردن
هندی ( وابسته یا مرتبط به مردم، زبان، فرهنگ و کشور هندوستان ) ؛ هندوستانی؛ اهل هندوستان؛ زبان هندی؛ سرخپوست آمریکایی؛ مردم بومی قارۀ آمریکا
گروه روان درمانی
آوانویسی آوانگاری
آوانویسی آوانگاری
آوانگاری آوانویسی
نویسه گردانی حرف نویسی حرف نگاری ترانویسی
طبّ سوزنی سوزن درمانی
آمفی تئاتر
به عنوان یک راز به طور پنهانی
حیوان کم سنی که سال اول [زندگی] خود را طی کرده ولی هنوز دو ساله نشده است
دست زدن ( به کاری )
شاتو ( فرانسوی: ch�teau ) به عمارت هایی کاخ مانند به ویژه در سرزمین های فرانسوی زبان که محل اقامت نجیب زادگان و اشراف بود، می گویند. برخی از قصرهای ...
عاشقانه ش: هجران؛ فراق
هُما، مرغ استخوان خوار، کرکس ریش دار
به غیر از آن الّا اینکه غیر اینکه
به فلان ( اسم یا فامیل یا لقب یا عنوان ) صدام کن به فلان ( اسم یا فامیل یا لقب یا عنوان ) صدام کنید
تصمیم با توئه تصمیمش با توئه تصمیمش با خودته
بازم هست.
ده فرمان ( موسی )
بددهنی مو ببخش/ببخشید
بددهنی مو ببخش/ببخشید
بعدا تماس گرفتن
دوره دستیاری یا دوره رزیدنسی ( به انگلیسی: Residency ) در علوم پزشکی دوره ای است عملی و تکمیلی در تحصیلات آموزش عالی که در بسیاری از کشورها پس از اخ ...
دوره دستیاری یا دوره رزیدنسی ( به انگلیسی: Residency ) در علوم پزشکی دوره ای است عملی و تکمیلی در تحصیلات آموزش عالی که در بسیاری از کشورها پس از اخ ...
Bath باث، سامرست: شهری واقع در ناحیه جنوب غربی انگلستان است.
نهر کوهستانی نهر کوهی رود کوهی رود کوهستانی
درمان جایگزین
درمان جایگزین طب مکمل
به کسی باور و اعتقاد داشتن
به تو باور دارم
ایمان داشتن اعتقاد داشتن باور داشتن باورمند بودن
چیزهای زیادی از یک نوع گستره ای از
به دستورِ طبق دستورِ به فرمانِ طبق فرمانِ به امرِ طبق امرِ به جکمِ طبق حکمِ
محزون اندوهگین غمگین مغموم اندوهناک غمین
البته قطعا
به غایت رنگ پریده به شدت رنگ پریده بسیار رنگ پریده
کسی، موفق یا مشهور شد کسی به موفقیت یا شهرت رسید منبع: https://www. ldoceonline. com/dictionary/somebody - has - arrived
استراق سمع
مرخص
در مکالمات، �که اینطور� هم معنی میده
تن به تن هوایی رزم دو هواپیمای جنگی نبرد هوایی بین دو هواپیمای جنگنده
انجام شده
اِصطلاح شناسی علم اصطلاحات تِرمینولوژی
تاج وتخت ( بریتانیا )
براق تابان
غیر اخلاقی
دلواپس
پرفایده
درجه کارشناسی ارشد درجه فوق لیسانس
یک برهه از زمان، خصوصا آنکه در یک مقطع حیاتی است
داد و بیداد کردن
تازه به دوران رسیده نوکیسه شخصی از خاستگاه سطح پایین که ثروت، نفوذ، اعتبار یا شهرت به دست آورده است کسی که ناگهان ثروتمند می شود اما با موقعیت اجتما ...
نمایه سازی
ایجاد مشکل برای کسی کسی را به دردسر انداختن
آبستن، حامله
نمود برجسته
بازداری شاهین داری قوش بازی
رمزی به صورت رمزی
از زیاد به کم از بزرگ به کوچک
به ترتیب صعودی از پایین به بالا از کم به زیاد از کوچک به بزرگ
به ترتیب نزولی از بالا به پایین
افزایش بیکاری
تاثیرگذاری
بوی زمین نمناک بوی خاک مرطوب
بی آلایش تر و تمیز عاری از عیب بدون نقص بی عیب و نقص بدون لکه
راک استار
از آنجا که
احساس خشنودی و خرسندی فراوانی داشتن مفتخر بودن به بسیار خشنود و خرسند بودن
احساس غرور کردن
احساس افتخار کردن
مربوط به بداهه نوازی
مربوط به اجرای فی البداهه و خودانگیخته مربوط بداهه نوازی
از نظر من از دیدگاه من طبق برداشت من
با همه نوع از. . .
به قدر کافی خوب نیست که کار حرفه ای ها باشد ناشیانه فاقد مهارت یا تخصص حرفه ای غیرحرفه ای آماتوری
سمبل چیزی بودن
املای آوایی
از طریق فونتیک
از نظر آوایی به واسطۀ آواشناسی
فونتیک
بی مقدمه یهویی بدون برنامه ریزی قبلی بدون قصد به صورت ناخواسته
زیرکانه
به پایان رساندن کاری به پایان رسیدن کاری عامیانه: دیگه با چیزی کاری نداشتن؛ [مثلا] کارم باهاش تمام شده.
گفتنش سخته گفتنش سخت است گفتن آن سخت است سخت است که گفته شود بیانش دشوار است به زبان آوردنش مشکل است
شکل نوشتاری یک کلمه صورت نوشتاری یک واژه
زبان نوشتاری لغت نوشتاری کلام نوشتاری همگی در مقابل زبان، لغت و کلام محاوره ای و گفتاری
قرن هفدهمی
مجموعه ای از یک سری از دسته ای از گروهی از
با توجه به ماهیت ذاتی به صورت ذاتی اساساً
به یک معنا تا یک حدی تا یک اندازه ای به یک مفهوم
طبیعی
ارائه دادن
در راستایِ. . . به هدفِ. . .
قرار دادن ( یک کلمه، واقعه و غیره ) در یک زمینۀ خاص یا مناسب به منظور تفسیر یا تحلیل آن
مطالعه و بررسی چیزی با توجه به موقعیت، وقایع و اطلاعات مربوط به آن
قرار دادن چیزی یا شخصی در یک چهارچوب خاص
ساختن درست کردن منبع: https://www. vocabulary. com/dictionary/think of
موصوف به. . .
متصف به. . .
مندرج شده در. . . طبقه بندی شده به عنوانِ. . .
از نقطه نظر لذت گرایانه به نحوی که لذت گرایانه باشد
علاقمند به لذت لذت گرایانه
به دست آوردن اولین فرصت آغاز به کارش
در لبه یا حاشیه
با هم تطبیق یافتن
علنا و بدون ترس یا تردید، نظر خود را بیان کردن
به شکل رسوا به طرز ناشرافتمندانه
شرمگین
مدام کاری را انجام دادن ادامه دادن به انجام کاری
به تدریج شروع به انجام دادن کاری کردن
با تحقیر نگریستن پست و حقیر دانستن
نشان دادن نفرت یا مخالفت شدید [نسبت به] احساس نفرت یا مخالفت شدید [نسبت به] بیان نفرت یا مخالفت شدید [نسبت به] احساس یا ابراز خفت [نسبت به] وَقْعی ...
بدونِ احترام با تحقیر تحقیر آمیزانه اهانت آمیزانه
با عصبانیت سرزنش کردن
به شدت یا با عصبانیت انتقاد کردن
دورفروش فروشندۀ تلفنی
مدید دیرپا
از بین رفت صفر شدن
باوفاداری
ثابت قدم
دوراهی سخت
به اطلاع عموم رساندن اطلاعات سابقا محرمانه
یواشکی گفتن مخفیانه گفتن
عطوف
رابطۀ نزدیک دوستی نزدیک دوستی صمیمانه رابطۀ صمیمانه
برادر یا خواهر خواهر و برادر
موافق بودن هم سو بودن
احساسی بودن
می توان
می تواند. . .
می شود
نسبت فامیلی قرابت
the descendants of one individual [https://www. vocabulary. com/dictionary/descent] نوادگان یک فرد
از خاندانِ [. . . ] بودن
دودمان
پیوستگی داشتن
نیای بزرگ
نهان فروشی