affectionate

/əˈfekʃənət//əˈfekʃənət/

معنی: مهربان، خون گرم
معانی دیگر: پرمهر، پر محبت، پرعاطفه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: affectionately (adv.)
• : تعریف: feeling or showing affection.
مترادف: loving, tender
متضاد: cold, undemonstrative
مشابه: caring, compassionate, devoted, doting, fond, friendly, intimate, soft-hearted, tender-hearted, warm, warm-hearted

- His affectionate aunt planted kisses on his cheeks.
[ترجمه mamarez] خاله مهربان ( خون گرمش ) بر گونه های او بوسه زد
|
[ترجمه گوگل] عمه مهربونش بوسه هایی روی گونه هایش کاشت
[ترجمه ترگمان] عمه affectionate روی گونه هایش بوسه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some people think that cats are not affectionate, but mine certainly is.
[ترجمه mamarez] بعضی از مردم فکر میکنند گربه ها مهربان نیستند ولی عقیده من قطعا متفاوت است
|
[ترجمه گوگل] برخی از مردم فکر می کنند که گربه ها محبت آمیز نیستند، اما گربه من مطمئناً اینطور است
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم فکر می کنند گربه ها مهربان نیستند، اما قطعا من این طور هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was never openly affectionate with his children, but somehow they knew they were loved.
[ترجمه mamarez] او هرگز به طور آشکار مهربانیش را با فرزندانش تقسیم نمیکرد اما یجورایی اونها میدونستند که همدیگرو دوست دارند
|
[ترجمه Haniyeh] او با فرزندانش آشکارا مهربان نبود اما آنها به نوعی می دانستند که یکدیگر را دوست دارند
|
[ترجمه گوگل] او هرگز آشکارا با فرزندانش محبت نمی کرد، اما به نوعی آنها می دانستند که آنها را دوست دارند
[ترجمه ترگمان] او هرگز علنا با فرزندانش رفتار نمی کرد، اما به هر حال آن ها می دانستند که آن ها را دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they were an affectionate couple
آنها زوج مهربانی بودند.

2. I would rather have the affectionate regard of my fellow men than I would have heaps and mines of gold.
[ترجمه گوگل]من ترجیح می‌دهم به همنوعانم احترام بگذارم تا کپه‌ها و معادن طلا
[ترجمه ترگمان]من ترجیح می دهم که نسبت به افراد خود بیش از آن که توده های طلا و معادن طلا داشته باشم، محبت بیشتری داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is very affectionate towards his children.
[ترجمه گوگل]او نسبت به فرزندانش بسیار مهربان است
[ترجمه ترگمان]نسبت به فرزندانش خیلی مهربان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Affectionate birthday greetings. Birthday means a new beginning and a new chance to take hold on life.
[ترجمه گوگل]تبریک تولد عاشقانه تولد به معنای شروعی جدید و فرصتی جدید برای تسلط بر زندگی است
[ترجمه ترگمان]تبریک و تبریک عید میلاد مسیح تولد به معنای آغاز جدید و یک فرصت جدید برای ادامه زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If all affectionate care, that I would rather no one answered.
[ترجمه گوگل]اگر همه مراقبت محبت آمیز، که من ترجیح می دهم هیچ کس پاسخ دهد
[ترجمه ترگمان]اگر همه توجه کنید، من ترجیح می دهم کسی جواب ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A puppy is naturally affectionate and excitable.
[ترجمه گوگل]یک توله سگ به طور طبیعی مهربان و هیجان انگیز است
[ترجمه ترگمان]یک توله سگ طبیعی و خون گرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He gave her an affectionate squeeze.
[ترجمه گوگل]او یک فشار محبت آمیز به او داد
[ترجمه ترگمان]و فشاری محبت آمیز به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His face took on an affectionate glow.
[ترجمه گوگل]صورتش درخششی محبت آمیز به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شور و شوق می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Let's 'sign our'selves 'Your affectionate students'.
[ترجمه گوگل]بیایید به خودمان «دانش آموزان مهربان شما» را امضا کنیم
[ترجمه ترگمان]بیا selves را امضا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is an affectionate child and loves to be hugged and kissed.
[ترجمه گوگل]او کودکی مهربان است و دوست دارد او را در آغوش بگیرند و ببوسند
[ترجمه ترگمان]او یک کودک مهربان است و دوست دارد در آغوش بگیرد و ببوسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She took affectionate leave of her mother.
[ترجمه گوگل]مرخصی محبت آمیز مادرش را گرفت
[ترجمه ترگمان]مادر از مادرش خداحافظی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was by nature a very affectionate person.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] او ذاتا دختری بسیار خونگرم بود
|
[ترجمه گوگل]او ذاتاً فردی بسیار مهربان بود
[ترجمه ترگمان]او ذاتا آدم مهربانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is the most affectionate and cuddly dog I have ever known.
[ترجمه گوگل]او مهربان ترین و نوازشگرترین سگی است که تا به حال می شناسم
[ترجمه ترگمان]او زیباترین و affectionate سگی است که تا به حال دیده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She gave her mother an affectionate hug.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] آغوشی پر مهر و محبت را به مادرش داد
|
[ترجمه گوگل]مادرش را با محبت در آغوش گرفت
[ترجمه ترگمان]مادر او را بغل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

خون گرم (صفت)
cordial, genial, affectionate, temperamental, haematothermal, hot-blooded, warm-blooded

انگلیسی به انگلیسی

• loving, full of affection
an affectionate person shows their fondness for another person in their behaviour.

پیشنهاد کاربران

عطوف
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : affect
✅️ اسم ( noun ) : affection / affectation
✅️ صفت ( adjective ) : affectionate / affected / affecting / affective
✅️ قید ( adverb ) : affectionately / affectedly / affectingly / affectively
friendly _مهربان_loving
Affectionate look نگاه عاشقانه
مهربانانه - عاشقانه
خونگرم
احساسی . مهربان
She was Extra affectionate
او خیلی مهربان شده بود
محبت آمیز
مترادفش میتونیم بگیم:
accommodating
یعنی مهمون نواز - خوش برخورد - خون گرم و . . .
مهر آمیز، عاشقانه، مثلا:
Affectionate attention
An affectionate kiss
Kind مهربان

بپرس