accepted

/ækˈseptəd//əkˈseptɪd/

معنی: مقبول، پذیرفته
معانی دیگر: مورد توافق، مرسوم و معمول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: generally regarded as normal, right, or correct; approved; recognized.
مترادف: approved, conventional, customary, normal, sanctioned, standard
مشابه: acceptable, allowable, authentic, authoritative, authorized, canonical, time-honored, traditional, usual

- Spanking was an accepted method of punishment in schools at one time.
[ترجمه گوگل] کتک زدن یک روش پذیرفته شده برای تنبیه در مدارس زمانی بود
[ترجمه ترگمان] Spanking یک روش قابل قبول برای تنبیه در مدارس در یک زمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. god accepted his repentance
خداوند توبه ی او را پذیرفت.

2. he accepted his draft as senate candidate
او قبول کرد که نامزد انتخابات سنا بشود.

3. he accepted my offer
پیشنهاد مرا پذیرفت.

4. he accepted the loss of his ships philosophically
او از دست رفتن کشتی هایش را با خونسردی پذیرفت.

5. they accepted her as colleague
آنان او را به عنوان همکار قبول کردند.

6. a generally accepted practice
عملی که مورد پذیرش همگان است

7. finally, he accepted his guilt
بالاخره گناه خود را تصدیق کرد.

8. she got accepted in the entrance exam by deceit
در کنکور با حقه بازی قبول شد.

9. the government accepted the mandate of the people
دولت خواست مردم را قبول کرد.

10. the teacher accepted ali's apology
معلم پوزش علی را پذیرفت.

11. his resignation was accepted effective as of december first
استعفای او از اول ماه دسامبر پذیرفته شد.

12. the anatomical lore accepted by all
دانش کالبد شناسی مورد قبول همگان

13. the club also accepted women and accordingly changed its name
باشگاه خانم ها را هم به عضویت پذیرفت و لذا اسم خود را عوض کرد.

14. then the pagans accepted his godhood
سپس کفار،خدایی او را قبول کردند.

15. a driver's license is accepted as identification
گواهینامه ی رانندگی به عنوان موید هویت مورد قبول است.

16. the invitation she had extended was accepted
دعوتی که کرده بود مورد پذیرش قرار گرفت.

17. a limited number of transfers will be accepted by the college
دانشگاه شمار معدودی (دانشجوی) انتقالی را خواهد پذیرفت.

18. he made two suggestions but neither was accepted
او دو پیشنهاد کرد ولی هیچکدام مورد قبول واقع نشد.

19. she took the position that the peace proposal should be accepted
او بر این عقیده بود که باید پیشنهاد صلح را پذیرفت.

20. She accepted a present from her friend.
[ترجمه گوگل]او هدیه ای از دوستش را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]او هدیه ای از دوستش پذیرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Naturally, she accepted the invitation to the party.
[ترجمه گوگل]طبیعتاً او دعوت به مهمانی را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]طبیعتا، او دعوت را به مهمانی دعوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Teachers qualified to teach in England are not accepted in Scotland and vice versa.
[ترجمه گوگل]معلمان واجد شرایط برای تدریس در انگلستان در اسکاتلند پذیرفته نمی شوند و بالعکس
[ترجمه ترگمان]آموزگارانی که صلاحیت تدریس در انگلستان را دارند، در اسکاتلند پذیرفته نمی شوند و برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Israel accepted billions of dollars in war reparations.
[ترجمه گوگل]اسرائیل میلیاردها دلار غرامت جنگی را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]اسرائیل بیلیون ها دلار غرامت جنگی را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. After a short courtship, she accepted his marriage proposal.
[ترجمه گوگل]پس از مدت کوتاهی خواستگاری، پیشنهاد ازدواج او را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]بعد از یک عشق بازی کوتاه، او پیشنهاد ازدواج را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقبول (صفت)
acceptable, accepted, admitted

پذیرفته (صفت)
accepted, avowed

انگلیسی به انگلیسی

• agreed, approved; acknowledged
accepted ideas are generally agreed to be correct.

پیشنهاد کاربران

No excuses are accepted. l : هیچ عذری پذیرفته نیست
قابل قبول
مورد مقبول ، صحت داشتن Watch تحت کنترل داشتن، تحت مراقبت و نظارت داشتن/بودن
It makes me happy and proud
باعث خوشحالی وسربلندی من هست.
مورد قبول

بپرس