compunction

/kəmˈpəŋkʃn̩//kəmˈpʌŋkʃn̩/

معنی: غرامت، رحم، پشیمانی، ندامت
معانی دیگر: ندای وجدان، تردید (اخلاقی یا وجدانی)، شرمساری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: compunctious (adj.), compunctiously (adv.)
(1) تعریف: uneasiness about the propriety or suitability of an action; qualm.
مترادف: qualm, scruple
مشابه: anxiety, concern, misgiving, worry

- He had no compunctions about stealing.
[ترجمه گوگل] او هیچ ابایی از دزدی نداشت
[ترجمه ترگمان] از دزدی پشیمان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: regret for doing something wrong or harmful; contrition.
مترادف: contrition, penitence, regret
مشابه: guilt, misgiving, pang, remorse, repentance, rue, self-reproach, shame

- He confessed to defrauding hundreds of clients, but showed no compunction.
[ترجمه گوگل] او اعتراف کرد که از صدها مشتری کلاهبرداری کرده است، اما هیچ دلخوری نشان نداد
[ترجمه ترگمان] او به فریب دادن صدها مشتری اعتراف کرد، اما هیچ احساس پشیمانی نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they had no compunction about executing people without a trial
آنها از اعدام بدون محاکمه ی مردم ابایی نداشتند.

2. He had no compunction about interfering in her private affairs.
[ترجمه گوگل]او هیچ ابایی از دخالت در امور خصوصی او نداشت
[ترجمه ترگمان]او از دخالت در امور خصوصی خود پشیمان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She kept us waiting without the slightest compunction.
[ترجمه گوگل]او ما را بدون کوچکترین ناراحتی منتظر نگه داشت
[ترجمه ترگمان]بدون احساس پشیمانی ما را به انتظار می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt some compunction at having kept her waiting.
[ترجمه گوگل]از اینکه او را منتظر نگه داشته بودم احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه ترگمان]از اینکه او را منتظر نگه داشتم احساس پشیمانی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has no compunction about relating how he killed his father.
[ترجمه گوگل]او هیچ ابایی در مورد نحوه کشتن پدرش ندارد
[ترجمه ترگمان]او از ذکر اینکه چگونه پدرش را کشته است ناراحت نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She felt no compunction about leaving her job.
[ترجمه گوگل]او برای ترک شغلش احساس ناراحتی نمی کرد
[ترجمه ترگمان]از این که کارش را رها کرده بود احساس پشیمانی نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I wouldn't have any compunction about telling him to leave.
[ترجمه گوگل]من هیچ ابایی ندارم که به او بگویم برود
[ترجمه ترگمان]از اینکه به او بگویم از اینجا برود ناراحت نمی شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He had lied to her without compunction.
[ترجمه گوگل]بدون اصرار به او دروغ گفته بود
[ترجمه ترگمان]بدون پشیمانی به او دروغ گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They used their tanks against the leftists without compunction .
[ترجمه گوگل]آنها بدون اغماض از تانک های خود علیه چپ ها استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون پشیمانی از تانک های خود در مقابل چپ گرایان استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She kept me waiting without the slightest compunction.
[ترجمه گوگل]او مرا بدون کوچکترین ناراحتی منتظر نگه داشت
[ترجمه ترگمان]او بدون ذره ای پشیمانی من را منتظر نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But then he will have no compunction in taking Friday afternoon off to go shopping with his spouse.
[ترجمه گوگل]اما پس از آن او هیچ اکراهی در تعطیلات بعد از ظهر جمعه برای رفتن به خرید با همسرش نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]اما بعد از ظهر جمعه برای رفتن به خرید با همسر خود احساس پشیمانی نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Alistair left me and judy together with no compunction while he went off with the others.
[ترجمه گوگل]آلیستر من و جودی را بدون هیچ ناراحتی کنار هم گذاشت در حالی که با بقیه رفت
[ترجمه ترگمان]الیستر من و جودی رو با هم تنها گذاشت، وقتی که با بقیه رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He felt no compunction in leaving his other two children, Betty could look after herself.
[ترجمه گوگل]او در ترک دو فرزند دیگرش احساس ناراحتی نمی کرد، بتی می توانست از خودش مراقبت کند
[ترجمه ترگمان]بتی برای رفتن به دو بچه دیگر احساس پشیمانی نمی کرد، اما بتی هم می توانست مراقب خودش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We had no compunction about killing malais.
[ترجمه گوگل]ما هیچ ابایی از کشتن مالایان نداشتیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد کشتن \"malais\" احساس پشیمانی نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Without compunction, Fox kicked him awake.
[ترجمه گوگل]فاکس بدون اصرار به او لگد زد تا بیدار شود
[ترجمه ترگمان]فاکس بی هیچ پشیمانی او را از خواب بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غرامت (اسم)
fine, torment, anguish, compensation, restitution, recompense, reparation, dues, indemnification, mulct, compunction

رحم (اسم)
womb, mercy, compassion, lenity, ruth, matrix, clemency, uterus, pity, compunction

پشیمانی (اسم)
penance, rue, regret, compunction, repentance, remorse, contrition, penitence

ندامت (اسم)
rue, compunction, repentance, remorse, contrition, penitence

انگلیسی به انگلیسی

• uneasiness of conscience, remorse, distress over anticipated results
if you do something that is wrong without compunction, you do it without feeling ashamed or guilty; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ناراحتی وجدان
عذاب وجدان
تردید، عدم اطمینان
qualm

بپرس