consolidation

/kənˌsɑːləˈdeɪʃn̩//kənˌsɒlɪˈdeɪʃn̩/

معنی: تقویت، اتحاد، ترکیب، تثبیت، تحکیم، قوام
معانی دیگر: ادغام، یکپارچگی، یکی سازی، در آمیزش، استحکام، پابرجایی، ایستایی، دج شدگی، جمود، چگالش، سفت شدگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of consolidating, or the condition of being consolidated.
متضاد: dissolution

- The two tribes succeeded in defending their lands through consolidation of forces.
[ترجمه گوگل] این دو طایفه با تجمیع نیروها موفق شدند از سرزمین خود دفاع کنند
[ترجمه ترگمان] این دو قبیله موفق شدند از طریق تحکیم نیروها از خاک خود دفاع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her paper has a lot of vague and unconnected ideas that need consolidation.
[ترجمه گوگل] مقاله او دارای بسیاری از ایده های مبهم و غیر مرتبط است که نیاز به تثبیت دارند
[ترجمه ترگمان] مقاله او دارای ایده های مبهم و بی ربط است که به ادغام نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a merger, union, or combination, as of organizations or debt payments.
متضاد: dissolution
مشابه: combine

جمله های نمونه

1. the consolidation of fibrous matter under pressure
سفت شدن مواد ساخته شده از الیاف در اثر فشار

2. the consolidation of his political power
تحکیم قدرت سیاسی او

3. they are thinking about the consolidation of the two companies
آنها در فکر ادغام آن دو شرکت هستند.

4. Although it has yet to happen, cross-border consolidation of Europe's banking industry is regarded as a done deal.
[ترجمه گوگل]اگرچه هنوز این اتفاق نیفتاده است، ادغام فرامرزی صنعت بانکداری اروپا به عنوان یک معامله تمام شده تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]اگرچه هنوز این اتفاق رخ نداده است، یکپارچگی فرامرزی صنعت بانکداری اروپا به عنوان یک قرارداد انجام شده در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The shakeout fuels the consolidation, as groups of lawyers from failed firms attach themselves to larger firms.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که گروه‌هایی از وکلا از شرکت‌های شکست خورده خود را به شرکت‌های بزرگ‌تر متصل می‌کنند، این حرکت به ادغام دامن می‌زند
[ترجمه ترگمان]The به عنوان گروهی از وکلا از شرکت های ناموفق خود را به شرکت های بزرگ تر متصل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Using consolidation to get rid of duplicative layers or segments is fine, with an important caveat.
[ترجمه گوگل]استفاده از یکپارچه سازی برای خلاص شدن از لایه ها یا بخش های تکراری، با یک هشدار مهم، خوب است
[ترجمه ترگمان]استفاده از تثبیت برای خلاص شدن از لایه ها یا بخش های مکرر خوب است، با یک اخطار مهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Competition for the lowest price and consolidation in the health-care industry are making things worse.
[ترجمه گوگل]رقابت برای پایین‌ترین قیمت و ادغام در صنعت مراقبت‌های بهداشتی اوضاع را بدتر می‌کند
[ترجمه ترگمان]رقابت برای پایین ترین قیمت و تثبیت در صنعت بهداشت و درمان، اوضاع را بدتر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With downsizing and consolidation all the rage, owners are left with empty spaces and few choices in reusing them.
[ترجمه گوگل]با کوچک سازی و ادغام همه جانبه، صاحبان با فضاهای خالی و انتخاب های کمی در استفاده مجدد از آنها باقی می مانند
[ترجمه ترگمان]با کاهش اندازه و تحکیم تمام خشم، مالکان با فضاهای خالی و انتخاب های کمی در استفاده مجدد از آن ها باقی می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With this transformation came administrative change and consolidation of a coherent political agenda.
[ترجمه گوگل]با این دگرگونی، تغییرات اداری و تحکیم یک دستور کار سیاسی منسجم به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]با این تحول، تغییر اداری و تحکیم یک دستور کار سیاسی منسجم مطرح شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With most forms of taxation, there is the consolidation of contributing towards a social purpose.
[ترجمه گوگل]در اکثر اشکال مالیات، مشارکت در جهت یک هدف اجتماعی ادغام می شود
[ترجمه ترگمان]با بیشتر اشکال مالیات، تثبیت مشارکت در یک هدف اجتماعی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In this sense, it may be that democratic consolidation is merely a political situation in which democracy has not broken down.
[ترجمه گوگل]به این معنا، ممکن است تحکیم دموکراتیک صرفاً یک وضعیت سیاسی باشد که در آن دموکراسی از هم نپاشد
[ترجمه ترگمان]به این معنا، ممکن است تثبیت دموکراتیک صرفا یک موقعیت سیاسی باشد که در آن دموکراسی از بین نرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In line with our current policy of consolidation, no new courses have been introduced during the year.
[ترجمه گوگل]در راستای سیاست فعلی تجمیع ما، در طول سال هیچ رشته جدیدی معرفی نشده است
[ترجمه ترگمان]در راستای سیاست کنونی تحکیم، هیچ دوره جدیدی در طول سال مطرح نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. On consolidation, the assets and liabilities of overseas subsidiary and associated undertakings are translated at the completion rate of exchange.
[ترجمه گوگل]در ادغام، دارایی‌ها و بدهی‌های شرکت‌های تابعه خارج از کشور و شرکت‌های وابسته به نرخ تکمیل تبدیل می‌شوند
[ترجمه ترگمان]در تحکیم، دارایی ها و تعهدات شرکت های تابعه خارجی و تعهدات مرتبط با نرخ تکمیل مبادله ترجمه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The next decade should be one of consolidation a d steady improvement.
[ترجمه گوگل]دهه آینده باید یک دهه تثبیت و بهبود مستمر باشد
[ترجمه ترگمان]دهه بعدی باید یکی از تثبیت یک بهبود پایدار باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقویت (اسم)
abetment, reinforcement, amplification, support, consolidation, augmentation, alimentation, nutrition, fuel, revival, fortification, furtherance, invigoration

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

تثبیت (اسم)
consolidation, confirmation, stabilization, fixation, fixing, fixity

تحکیم (اسم)
consolidation, stabilization, fixation, ruggedization

قوام (اسم)
consolidation, formidability

تخصصی

[حسابداری] تلفیق
[عمران و معماری] تحکیم - تراکم - استحکام - یکپارچگی - متراکم کردن
[زمین شناسی] تحکیم
[حقوق] ترکیب، ادغام، تلفیق، تثبیت، تحکیم، تقویت
[پلیمر] یکپارچه کردن، مرحله ای از فرآیند که رزین و الیاف جهت خروج رزین اضافی، هواگیری و رسیدن به وزن حجمی خاصی فشرده می‏شوند.
[آب و خاک] تحکیم

انگلیسی به انگلیسی

• unification; strengthening; solidification

پیشنهاد کاربران

Consolidate=integrate
تلفیق/ترکیب/ادغام/همبسته/وابسته/پیوسته/منسجم/یکپارچه/مستحکم/تقویت کردن
البته integrate علاوه بر معانی بالا این معنی ها رو هم می ده: کامل/تکمیل کردن، به کمال رسیدن.
Trying to integrate ( concolidate ) govermental and private factories was a nonsense idea
...
[مشاهده متن کامل]

ایده تلفیق شرکت های خصوصی و دولتی احمقانه بود.
If man is to integrate himself, he must sacrifice ssomething
انسان اگر می مواد به کمال برسد، باید برخی چیزها را کند

کف سازی ( در تحلیل تکنیکال )
در متون حسابداری به معنای تلفیق است.
در تحلیل تکنیکال درجا زدن قیمت را Consolidation می گویند که با رنج تفاوت دارد. در Consolidation حد ضرر ها Stop Hunt می شوند در حالیکه در رنج قیمت فقط در یک بازه قیمتی بالا پایین می شود.
حقوق:
Consolidation:ادغام قوانین
تثبیت
در بازار های مالی به معنی تراکم و فشردگی قیمت
متراکم سازی
در زمین شناسی :
هر فرایندی که سبب سفت و سخت تر شدن اجزای کانی زمین از جمله سیمانی شدن، دی هیدراته شدن ( از دست دادن آب ) ، دیاژنز، تبلور مجدد و یا دگرگونی شود را گویند.
ثبات
در پزشکی ، در قسمت تحتانی ریه در cxr، لب تحتانی، ریه به حالت سفید رنگ مشاهده میشود که یکی از یافته های کلنیکال، سرطان ریه میباشد، که بیمار بایدHRCT انجام دهد یا بیوپسی از آن ناحیه،
Collegiate Definition
1: the act or process of consolidating : the state of being consolidated
2: the process of uniting : the quality or state of being united
specifically : the unification of two or more corporations by dissolution of existing ones and creation of a single new corporation
...
[مشاهده متن کامل]

3: pathological alteration of lung tissue from an aerated condition to one of solid consistency
4: the process by which a new memory is converted into a form that is stable and long - lasting
//Initially fragile memories can gain stability via consolidation, but the extent to which sleep contributes to this process is unresolved …
— John D. Rudoy et al.
Synonyms & Antonyms
Synonyms
combination, combining, connecting, connection, coupling, junction, linking, merger, merging, unification, union
Antonyms
breakup, disconnection, dissolution, disunion, division, parting, partition, schism, scission, split
Examples
//the consolidation of several intelligence agencies into one super agency

تقویت
تحکیم
اتحاد
یکپارچگی
consolidation ( پزشکی )
واژه مصوب: تراکم 3
تعریف: در بیماری های ریوی، حالتی که در آن حبابچه‏های ریه با مایع ناشی از آماس بافت پُر می‏شود
تحکیم، خروج اب از خاک تحت بارگذاری
در شیمی تثبیت
در مرمت = استحکام بخشی
تلفیق
تحکیم
1. the act of consolidating or state of being consolidated
2. something that is consolidated or integrated
3. ( Law ) law
a. the combining of two or more actions at law
b. the combination of a number of Acts of Parliament into one codifying statute
...
[مشاهده متن کامل]

4. ( Geological Science ) geology the process, including compression and cementation, by which a loose deposit is transformed into a hard rock
5. ( Psychology ) psychol the process in the brain that makes the memory for an event enduring; the process is thought to continue for some time after the event

انسجام ( حافظه_ روانشناسی )
ادغام
He believes there will be consolidation in the airline industry and wants his company to be in the driver's seat of any merger
در روانشناسی:
تجربه ماندگار
دامپزشکی و علوم دامی
سفتی
یکپارچه سازی
همبستگی
( در حسابداری ) تلفیق
در قراردادهای اکتشاف نفت و گاز:
پذیرش و جبران تمام یا قسمتی از ضرر توسط دولت میزبان.
برای مثال اگر چاه حفاری شده خشک باشد آنگاه دولت میزبان مثلا بوسیله کاهش فوری مالیاتها در یک سرمایه گذاری دیگر شرکت ذیربط، تمام یا قسمتی از ضرر شرکت را می پذیرد و جبران میکند و لذا موقعیت شرکت پیمانکار تثبیت و تقویت و تحکیم میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

در سامانه مالی Consolidation اگر درآمد منفی باشد آنگاه مالیات نیز منفی خواهد بود. در این وضعیت دولت مقدار مالیات منفی را به عنوان درآمد به پیمانکار می پردازد.
همچنین اگر حسابهای مالی چند پروژه به صورت تلفیق حساب ( Non Ring Fence ) باشد می توان زیان یک پروژه را با درآمد پروژه دیگر تهاتر کرد.
در مقابل تفکیک حساب ( Ring Fence ) که حساب و کتاب هر پروژه به صورت مستقل بررسی می شود.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس