waiting

/ˈweɪtɪŋ//ˈweɪtɪŋ/

معنی: منتظر
معانی دیگر: در انتظار، چشم به راه، بیوسنده، وابسته به انتظار، مستلزم انتظار، وابسته به پیشخدمتی یا میزداری، انتظار، چشم به راهی، مدت معطلی، دوران انتظار، (اتومبیل و غیره) توقف، چشم براه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of a person or thing that waits.

(2) تعریف: the duration of a delay; interval; pause.
صفت ( adjective )
• : تعریف: serving.

- a hotel with a large waiting staff
[ترجمه ابوالقاسم امینی] هتلی با پیشخدمت های فراوان
|
[ترجمه گوگل] هتلی با کارکنان بزرگ منتظر
[ترجمه ترگمان] هتلی با کارکنان هتل بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. waiting in line for tickets
برای بلیت در صف ایستادن

2. in waiting
در خدمت (سلطان یاشخص اشرافی)،ملتزم رکاب

3. a doctor's waiting room
اتاق انتظار پزشک

4. a mandatory waiting period of six months
یک دوره ی انتظار اجباری شش ماهه

5. he greeted waiting journalists with a smile
او با لبخند به خبرنگاران منتظر،ادای احترام کرد.

6. he is waiting for death to release him from his suffering
منتظر مرگ است که او را از رنج برهاند.

7. i am waiting for jaffar
منتظر جعفر هستم.

8. i am waiting for my turn
من منتظر نوبتم هستم.

9. i was waiting for my son to arrive
چشم به راه آمدن پسرم بودم.

10. she was waiting for an opening to tell her story
دنبال فرصت می گشت که داستان خود را بگوید.

11. tourists were waiting outside in the hope of getting a look at the queen
توریست ها در خارج منتظر بودند به این امید که ملکه را ببینند.

12. we are waiting for the conductor to give us a lead
منتظر رهبر ارکستر هستم که ما را رهبری کند.

13. we were waiting for low water
ما منتظر جزر بودیم.

14. we were waiting for the telephone to ring
ما گوش به زنگ تلفن بودیم.

15. a letter is waiting for you on the table
نامه ای روی میز در انتظار شماست.

16. an eternity of waiting
انتظار ابدی

17. solitary prisoners vegetated, waiting for death
زندانیان انفرادی گیاه وار زندگی می کردند و منتظر مرگ بودند.

18. the enemy was waiting in an ambush behind the trees
دشمن در پشت درختان کمین کرده بود.

19. the ships are waiting to be unloaded
کشتی ها آماده ی تخلیه شدن هستند.

20. a delicious dinner was waiting for them
یک شام لذیذ در انتظار آنها بود.

21. the poor ministers were waiting in snow for the president
وزرای بیچاره در برف منتظر رییس جمهور بودند.

22. they held the bus waiting
آنها اتوبوس را (معطل) نگهداشتند.

23. on the doorsteps, reporters were waiting for the bride and groom
خبرنگاران در پله های جلو در منتظر عروس و داماد بودند.

24. i am sorry to keep them waiting
از منتظر نگهداشتن آنها متاسفم.

25. i met him while i was waiting for a taxi
هنگامی که منتظر تاکسی بودم به او برخوردم.

26. the passengers were standing on the platform, waiting for the bus
مسافران در انتظار اتوبوس روی سکوب ایستاده بودند.

27. I'm waiting for James to arrive.
[ترجمه گوگل]منتظرم تا جیمز بیاد
[ترجمه ترگمان]منتظر آمدن جیمز هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. A barge was about a hundred yards away, waiting to return seaward.
[ترجمه گوگل]یک بارج حدود صد یارد دورتر بود و منتظر بازگشت به سمت دریا بود
[ترجمه ترگمان]یک قایق در حدود یک صد یارد آن طرف تر بود و منتظر بازگشت به طرف دریا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. They showed me into a bleak waiting room.
[ترجمه گوگل]آنها مرا به اتاق انتظار تاریک نشان دادند
[ترجمه ترگمان] اونا منو به یه اتاق انتظار بی روح نشون دادن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I was hustled into a waiting car.
[ترجمه گوگل]سوار ماشین منتظر شدم
[ترجمه ترگمان]من با عجله وارد یه ماشین منتظر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منتظر (صفت)
expecting, waiting, looking for

تخصصی

[ریاضیات] انتظار

انگلیسی به انگلیسی

• serving, attending to (as to royalty)
remaining in one place until a certain time or event

پیشنهاد کاربران

پیشخدمتی یا پذیرایی کردن.
I. m waiting for your
منتظر
sorry to keep you waiting
ببخشید معطل شدید
I am waiting for news from you
منتظر خبری از شما هستم
منتظر بودن
منتظر
انتظار
چشم به راه
I'm waiting for my love
منتظرعشقم هستم
With all my heart, my love is waiting for you
با تمام وجودم ، عشقم منتظرتم

بپرس