contemplate

/ˈkɑːntəmˌplet//ˈkɒntəmpleɪt/

معنی: دیدن، تفکر کردن، اندیشیدن، در نظر داشتن
معانی دیگر: (مذهبی و عرفانی) تفکر و عبادت کردن، در بحر تفکر فرو رفتن، تعمق و تفکر کردن، سگالیدن، اندرنگری کردن، ژرف اندیشی کردن، قصد داشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contemplates, contemplating, contemplated
(1) تعریف: to look at long and thoughtfully.
مترادف: regard, view, watch
مشابه: examine, eye, gaze at, inspect, look at, mull, observe, peer at, scan, scrutinize, stare at, survey, think

- She contemplated each sculpture in turn.
[ترجمه گوگل] او به نوبه خود هر مجسمه را در نظر گرفت
[ترجمه ترگمان] به هر مجسمه در نوبت نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to think about deeply and seriously.
مترادف: cogitate, consider, mull, ponder, reflect on, ruminate, study, think about, weigh
مشابه: cerebrate, chew, deliberate, evaluate, revolve, think, view

- He contemplated the problem but could not arrive at a solution.
[ترجمه گوگل] او به مشکل فکر کرد اما نتوانست به راه حلی برسد
[ترجمه ترگمان] او به این مساله فکر کرد، اما نتوانست به یک راه حل برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to consider seriously as a future action; plan.
مترادف: anticipate, expect, meditate, plan
مشابه: consider, envision, imagine, intend, project, ruminate

- She's contemplating a career change.
[ترجمه گوگل] او به تغییر شغل فکر می کند
[ترجمه ترگمان] او به تغییر شغل فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I often contemplate making one more trip to the Himalayas.
[ترجمه گوگل] من اغلب به انجام یک سفر دیگر به هیمالیا فکر می کنم
[ترجمه ترگمان] من اغلب به این فکر می کنم که یک سفر دیگر به هیمالیا انجام دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They refused to even contemplate their daughter's marrying such a fool.
[ترجمه مسعود] آنها حاضر نبودند به ازدواج دخترشان با چنین احمقی حتی لحظه ای فکر کنند.
|
[ترجمه گوگل] آنها حتی حاضر نشدند دخترشان با چنین احمقی ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] حتی حاضر نبودند فکر کنند که دخترشان با چنین احمقی ازدواج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: contemplatingly (adv.), contemplator (n.)
• : تعریف: to think deeply; ponder; meditate.
مترادف: cogitate, consider, meditate, mull, ponder, reflect, ruminate, study
مشابه: deliberate, introspect, muse

- He needed time to contemplate before making a decision.
[ترجمه گوگل] او به زمان نیاز داشت تا قبل از تصمیم گیری فکر کند
[ترجمه ترگمان] او به زمان نیاز داشت تا قبل از تصمیم گیری فکر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The possibility of war is too horrifying to contemplate.
[ترجمه گوگل]احتمال جنگ خیلی وحشتناک است که نمی توان فکر کرد
[ترجمه ترگمان]احتمال جنگ خیلی ترسناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The thought of war is too awful to contemplate.
[ترجمه گوگل]فکر جنگ بیش از آن وحشتناک است که بتوان به آن فکر کرد
[ترجمه ترگمان]فکر جنگ خیلی وحشتناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It's too awful/horrific/dangerous to contemplate.
[ترجمه گوگل]خیلی وحشتناک/وحشتناک/خطرناک است که نمی توان فکر کرد
[ترجمه ترگمان]فکر کردن بیش از حد وحشتناک \/ وحشتناک \/ خطرناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They contemplate trouble in obtaining hotel reservation.
[ترجمه آریا احمدی] آنها به مشکل ( سخت ) رزرو کردنِ هتل فکر می کنند.
|
[ترجمه امیری] آنها فکر میکنند اگه هوتل رزرو کنند به مشکل میخورند
|
[ترجمه گوگل]آنها به مشکل در به دست آوردن رزرو هتل فکر می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها در گرفتن رزرو هتل به مشکل فکر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I can't contemplate what it would be like to be alone.
[ترجمه گوگل]نمی توانم به این فکر کنم که تنها بودن چگونه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]نمی توانم تصور کنم که تنها بودن چه شکلی خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We don't contemplate his [ him ] opposing our plan.
[ترجمه گوگل]ما فکر نمی کنیم که او [او] با طرح ما مخالفت کند
[ترجمه ترگمان]ما در مورد نقشه مون فکر نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We don't contemplate his opposing our plan.
[ترجمه علی جادری] ما به مخالفتش با طرحمان اهمیتی نمی دهیم .
|
[ترجمه گوگل]ما به مخالفت او با نقشه ما فکر نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما با نقشه هامون فکر نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jack went on vacation to contemplate his future.
[ترجمه گوگل]جک به تعطیلات رفت تا به آینده خود فکر کند
[ترجمه ترگمان]جک برای تماشای آینده اش به تعطیلات رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The thought of war was too awful to contemplate.
[ترجمه گوگل]فکر جنگ بیش از حد وحشتناک بود که نمی توان به آن فکر کرد
[ترجمه ترگمان]فکر جنگ خیلی وحشتناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Are you prepared to contemplate retraining?
[ترجمه گوگل]آیا برای فکر کردن به بازآموزی آماده هستید؟
[ترجمه ترگمان]آماده ای به \"retraining\" فکر کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is very difficult to contemplate going there with all that in one's mind.
[ترجمه گوگل]فکر کردن به آنجا با این همه در ذهن بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]اندیشیدن در این مورد با همه اینها در ذهن بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The pursuer himself will also require to contemplate the not inconsiderable pressure of having to give evidence and face cross-examination.
[ترجمه گوگل]خود تعقیب‌کننده نیز باید فشار غیر قابل ملاحظه‌ای را که ناشی از ارائه مدرک و بازجویی متقابل است، در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]خود تعقیب کننده همچنین نیاز دارد که در نظر داشته باشد که فشار قابل توجهی برای ارایه شواهد و مواجهه رودررو داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But as we contemplate these bitter internecine struggles we should not be too unsympathetic or complacent.
[ترجمه گوگل]اما وقتی به این مبارزات تلخ درونی فکر می‌کنیم، نباید خیلی بی‌همدل یا از خود راضی باشیم
[ترجمه ترگمان]اما هنگامی که ما به این مبارزات تلخ و دردناک فکر می کنیم، نباید بیش از حد بی تفاوت باشیم و یا خشنود باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The reasons people contemplate job changes are many and varied.
[ترجمه گوگل]دلایلی که مردم به تغییر شغل فکر می کنند بسیار و متنوع است
[ترجمه ترگمان]دلایلی که مردم در مورد تغییرات شغلی فکر می کنند متنوع و متنوع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیدن (فعل)
sense, vision, sight, eye, view, notice, look, witness, perceive, observe, see, behold, distinguish, descry, twig, catch sight, contemplate

تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse

اندیشیدن (فعل)
hatch, think, contemplate, speculate, excogitate

در نظر داشتن (فعل)
purpose, envisage, contemplate

تخصصی

[حقوق] در نظر داشتن، قصد داشتن، پیش بینی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• consider, think about; look at
if you contemplate doing something, you think about whether to do it or not.
if you contemplate an idea or subject, you think about it carefully for a long time.
to contemplate something or someone means to look at them for a long time.

پیشنهاد کاربران

1. در بحر ( چیزی ) فرو رفتن. درباره ( چیزی ) تعمق کردن. 3. قصد داشتن. در نظر داشتن. به تعمق پرداختن. به فکر فرو رفتن 3. قصد داشتن. در نظر داشتن. در فکر ( چیزی ) بودن 4. انتظار داشتن 5. تماشا کردن. سیر کردن
مثال؛
For instance, a person might contemplate the meaning of a poem or a work of art.
When faced with a difficult decision, someone might say, “I need some quiet time to contemplate my options. ”
A spiritual person might contemplate the mysteries of the universe during meditation.
تماشا کردن، سِیر کردن
ارزیابی عمیق یک مسئله به منظور حل کردن آن
contemplate = mediate = think deeply
تفکر عمیق و جدی، ژرف اندیشی
. . .
This must be some big - ass merger you're contemplating. And there's really only one company with enough bling to justify a merger with Van Loon and Associates
Limitless 2011🎥
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : contemplate
اسم ( noun ) : contemplation
صفت ( adjective ) : contemplative
قید ( adverb ) : contemplatively
● در اندیشه چیزی بودن
● امکان وقوع چیزی را پذیرفتن
رویا پردازی یا خیال پردازی
عمیقأ اندیشیدن و تامل کردن
تامل کردن ( اندیشیدن )
to spend time considering a possible future action, or to consider one particular thing for a long time in a serious way
با آرامش تامل کردن و اندیشیدن
ذهن را آرام کردن
به آرامی فکر کردن
To have in view as a probable intention
To intend
To propose
To mean to
To expect to
To aim at

تأمل کردن، غور کردن
تعمق کردن در
brood
درصدد چیزی بودن، در بحر چیزی فرو رفتن، برانداز کردن
muse
در فکر چیزی بودن
ژرف اندیشی
to have in mind as an intention or possibility
to have in view as a future event
to have in view as a purpose
intend
to consider thoroughly
think deeply about
( to think seriously ( about
هر چند مترادف با کلمه ی think به معنای فکر کردن هست ولی صحیح ترش اینه که به معنای تفکر عمیق و جدی روی چیزی هست ، به عبارت دیگه شدت فعل از think بیشتره ! هم ارز با : think seriously about something
عمیقا فکر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس