congenial

/kənˈdʒiːnjəl//kənˈdʒiːnɪəl/

معنی: هم مشرب، دارای تجانس روحی، هم سلیقه، هم خو
معانی دیگر: سازگار، موافق، دارای علایق و سلیقه های مشابه، همدل، دمساز، متوافق، همجور، سازوار، خوشایند، فراخور، مطابق سلیقه، مطلوب، دلخواه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: congenially (adv.), congeniality (n.)
(1) تعریف: suited to or compatible with one's tastes or character, and therefore pleasing.
مترادف: compatible, pleasant
متضاد: abhorrent, antipathetic, repugnant, uncongenial, unpleasant
مشابه: kindred, like-minded, pleasing, suitable, sympathetic

- It was good to be with congenial companions again.
[ترجمه گوگل] خوب بود که دوباره با همراهان صمیمی بودم
[ترجمه ترگمان] بار دیگر با همراهان congenial خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There was a congenial atmosphere in the pub.
[ترجمه گوگل] فضای دلپذیری در میخانه حاکم بود
[ترجمه ترگمان] در میخانه محیط congenial وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having a pleasing, sociable personality.
مترادف: affable, agreeable, amiable, friendly, good-natured, pleasant, sociable
متضاد: antipathetic, disagreeable, uncongenial
مشابه: amicable, companionable, cordial, genial, good, kind, liable, neighborly, outgoing, personable, pleasing

- Being congenial was important for him as a politician.
[ترجمه گوگل] صمیمی بودن برای او به عنوان یک سیاستمدار مهم بود
[ترجمه ترگمان] سازگار بودن برای او به عنوان یک سیاست مدار مهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. congenial friends
دوستان همدل

2. congenial tastes
سلیقه های سازوار (متوافق)

3. a congenial job
شغل دلخواه (مطابق سلیقه)

4. Congenial minds are disposed to associate.
[ترجمه علی عامری] ذهن های سازگار ، مایل به ارتباط هستند .
|
[ترجمه گوگل]اذهان همدم تمایل به همنشینی دارند
[ترجمه ترگمان]ذهن نیمه هشیار شما را به هم پیوند می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The department provides a congenial atmosphere for research.
[ترجمه گوگل]این بخش فضای مناسبی را برای تحقیق فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]این بخش یک جو مناسب برای تحقیقات فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The summers out here are not congenial to the average North European.
[ترجمه گوگل]تابستان‌های اینجا برای مردم اروپای شمالی خوشایند نیست
[ترجمه ترگمان]تابستان ها به طور متوسط با اروپای شمالی همخوانی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I find this aspect of my job particularly congenial.
[ترجمه گوگل]به نظر من این جنبه از شغلم به ویژه خوشایند است
[ترجمه ترگمان]من این جنبه از شغلم را به طور خاص congenial پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is back in more congenial company.
[ترجمه گوگل]او دوباره در یک شرکت دوست داشتنی تر بازگشته است
[ترجمه ترگمان]او به شرکت more بازگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I had developed a very congenial relationship with my boss, who I discovered was gay also.
[ترجمه گوگل]من با رئیسم که متوجه شدم همجنس گرا است، رابطه بسیار صمیمانه ای برقرار کرده بودم
[ترجمه ترگمان]من رابطه بسیار زیادی با رئیس خود ایجاد کرده بودم، کسی که من کشف کردم همجنس گرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Minnesotans are known for their congenial manner.
[ترجمه گوگل]مینه‌سوتان‌ها به‌خاطر رفتار صمیمانه‌شان شناخته می‌شوند
[ترجمه ترگمان]Minnesotans به شیوه congenial شناخته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Electricity was flexible and clean, altogether a more congenial source of energy than steam.
[ترجمه گوگل]الکتریسیته انعطاف پذیر و تمیز بود و در مجموع منبع انرژی مناسب تری نسبت به بخار بود
[ترجمه ترگمان]الکتریسیته انعطاف پذیر و تمیز بود، به طور کلی منبع دیگری از انرژی بیشتر از بخار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet parents above all need those congenial working conditions if they are to parent well.
[ترجمه گوگل]با این حال والدین بیش از هر چیز به آن شرایط کاری مناسب نیاز دارند تا بخواهند به خوبی والدین خود را پرورش دهند
[ترجمه ترگمان]با این حال، اگر والدین به خوبی با والدین موافق باشند، والدین در بالا به این شرایط کار موافق نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This phenomenon actually adds greatly to the congenial atmosphere of an agency and encourages friendship and good relations at all levels.
[ترجمه گوگل]این پدیده در واقع به فضای مناسب یک آژانس می افزاید و دوستی و روابط خوب را در همه سطوح تشویق می کند
[ترجمه ترگمان]این پدیده در واقع به جو موافق یک آژانس می افزاید و دوستی و روابط خوب را در تمام سطوح تشویق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I find him very congenial.
[ترجمه محمد جواد] او خیلی همدل بود
|
[ترجمه گوگل]من او را بسیار خوش اخلاق می دانم
[ترجمه ترگمان]من او را خیلی congenial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هم مشرب (صفت)
congenial

دارای تجانس روحی (صفت)
congenial

هم سلیقه (صفت)
congenial

هم خو (صفت)
connatural, congenial, univocal

انگلیسی به انگلیسی

• suited; pleasant, agreeable, affable
someone or something that is congenial is pleasant; a formal word.

پیشنهاد کاربران

دوستان لطفا با congenital :مادرزادی اشتباه نگیرید
مترادف friendly و sociable
همسو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : congeniality
✅️ صفت ( adjective ) : congenial
✅️ قید ( adverb ) : congenially
هم سلیقه
دلخواه
سازگار
دمساز
موافق
هم خو
مادرزادی
مطابق سلیقه ، مطبوع ، دوست داشتنی
هم مرام
سازگار
موافق
اهل معاشرت
معاشرتی
خوش مشرب
مطبوع
به صورت صفت میاد که معنی خوش نشین میده
مثلا میخوای صفت دوستت رو بگی که باهاش حال میکنی :
ali is a congenial firend
یعنی علی دوست خوش نشینیه ( مشرب )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس