jolt
/dʒoʊlt//dʒəʊlt/
معنی: تکان، تلق تلق، تکان دادن، تکان خوردن، دست انداز داشتن
معانی دیگر: (در اثر ضربه یا رد شدن از دست انداز و غیره) تکان دادن، واخوردن، ضربه ی روحی زدن به، یکه زدن به، بهت زده کردن، شگفت زده کردن، (حین حرکت) بالا و پایین رفتن یا پریدن، ورجه وورجه کردن، تکان تکان خوردن، تکانه (در اثر ضربه یا دست انداز و غیره)، شوک، ضربه ی روحی یا روانی، فروریخته شدن دل، (خودمانی) مقدار کم ولی موثری از برخی چیزها: کمی مشروب، هوای تازه، عطر (و غیره)، ضربت

بررسی کلمه
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jolts, jolting, jolted
حالات: jolts, jolting, jolted
• (1) تعریف: to strike suddenly and forcefully so as to cause movement.
• مترادف: jar, shock, strike
• مترادف: jar, shock, strike
• (2) تعریف: to shake up or cause to move as by a sudden and forceful blow.
• مترادف: stun
• مشابه: daze, jar, rock, shake, shock, stagger, startle
• مترادف: stun
• مشابه: daze, jar, rock, shake, shock, stagger, startle
• (3) تعریف: to shock or cause to change by or as if by a shock.
• مترادف: shake, shock
• مشابه: disturb, jar, perturb, rock, stagger, stun
• مترادف: shake, shock
• مشابه: disturb, jar, perturb, rock, stagger, stun
- Her death jolted me into my senses.
[ترجمه گوگل] مرگ او مرا به هوش آورد
[ترجمه ترگمان] مرگ او مرا به هوش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مرگ او مرا به هوش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to move jerkily or in an irregular fashion.
• مترادف: jounce, jump
• مشابه: bump, jar, jog, lurch
• مترادف: jounce, jump
• مشابه: bump, jar, jog, lurch
- The wagon jolted when it hit a bump.
[ترجمه گوگل] واگن وقتی به دست انداز برخورد کرد تکان خورد
[ترجمه ترگمان] وقتی ضربه خورد، گاری تکانی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی ضربه خورد، گاری تکانی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: joltingly (adv.), jolter (n.)
مشتقات: joltingly (adv.), jolter (n.)
• (1) تعریف: a sudden shock.
• مترادف: shock
• مشابه: bombshell, jar, startle
• مترادف: shock
• مشابه: bombshell, jar, startle
• (2) تعریف: a motion caused by or as if by a sudden and forceful blow.
• مشابه: buffet, jerk, jump, shock, start
• مشابه: buffet, jerk, jump, shock, start
• (3) تعریف: that which causes a shock, motion, or strong reaction.
• مشابه: jar
• مشابه: jar
- a jolt of liquor
[ترجمه گوگل] یک تکان مشروب
[ترجمه ترگمان] تکان خوردن از مشروبات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تکان خوردن از مشروبات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. a jolt of fresh air!
کمی هوای تازه !
2. defeat gave a jolt to his self-confidence
شکست ضربه ای به اعتماد به نفس او وارد کرد.
3. he poured me a jolt of brandy
او یک گیلاس براندی برایم ریخت.
4. that news gave me a jolt
آن خبر دلم را فروریخت.
5. The sudden jolt plunged her forward.
[ترجمه گوگل]تکان ناگهانی او را به جلو پرت کرد
[ترجمه ترگمان]ضربه ناگهانی او را به جلو هل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ضربه ناگهانی او را به جلو هل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The jolt seemed to jar every bone in her body.
[ترجمه گوگل]به نظر میرسید که این تکان تمام استخوانهای بدنش را جمع کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تکان شدیدی همه استخوان هایش را در بدن او فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که تکان شدیدی همه استخوان هایش را در بدن او فرو می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Her fingers tightened convulsively with every jolt she received.
[ترجمه گوگل]با هر تکانی که می خورد انگشتانش تشنجی سفت می شد
[ترجمه ترگمان]انگشتانش با هر تکان شدیدی که به دستش می رسید فشرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]انگشتانش با هر تکان شدیدی که به دستش می رسید فشرده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. My mother's death gave me a severe jolt.
[ترجمه گوگل]مرگ مادرم تکانی شدیدی به من وارد کرد
[ترجمه ترگمان]مرگ مادرم مرا تکان شدیدی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مرگ مادرم مرا تکان شدیدی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The blow sent a jolt of pain through his body.
[ترجمه گوگل]ضربه لرزشی را در بدنش ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]ضربه ضربه ای به بدنش وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ضربه ضربه ای به بدنش وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Melanie experienced a jolt of surprise.
[ترجمه گوگل]ملانی تکان شگفتی را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]ملانی از تعجب تکانی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ملانی از تعجب تکانی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The train started with a jolt.
[ترجمه گوگل]قطار با تکان شروع شد
[ترجمه ترگمان]قطار با تکانی شدید شروع به حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]قطار با تکانی شدید شروع به حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Her sharp words seemed to jolt him out of his depression.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که کلمات تند او او را از افسردگی بیرون می آورد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که کلمات تیز او او را از افسردگی خود تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که کلمات تیز او او را از افسردگی خود تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We were worried that one tiny jolt could worsen her injuries.
[ترجمه گوگل]ما نگران بودیم که یک تکان کوچک بتواند جراحات او را بدتر کند
[ترجمه ترگمان]ما نگران بودیم که یک تکان کوچک می توانست جراحات او را بدتر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ما نگران بودیم که یک تکان کوچک می توانست جراحات او را بدتر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His dismissal was a severe jolt to his pride.
[ترجمه گوگل]اخراج او ضربه شدیدی به غرور او وارد کرد
[ترجمه ترگمان]اخراجش از غرور او تکان شدیدی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]اخراجش از غرور او تکان شدیدی خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. A violent explosion seemed to jolt the whole ground.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که یک انفجار مهیب تمام زمین را تکان داده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید انفجار شدیدی تمام زمین را تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید انفجار شدیدی تمام زمین را تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تکان (اسم)
stroke, move, movement, motion, hustle, shake, shock, rock, wag, jerk, jostle, jar, convulsion, tremor, jolt, tremour
تلق تلق (اسم)
jolt
تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off
تکان خوردن (فعل)
shake, wag, scud, vibrate, quake, hotch, jolt, jounce
دست انداز داشتن (فعل)
jolt, jounce
به انگلیسی
• sudden blow; movement caused by a sudden blow; mental shock
shove, push forcefully; jar, shake; shock mentally; hit, stun with a forceful blow; rudely interfere, interrupt; move jerkily
if something jolts or if you jolt it, it moves suddenly and fairly violently. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i came down slowly at first, but then with a jolt.
if you are jolted by something, it gives you an unpleasant surprise or shock. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. the aim of detention centres is to give kids a jolt.
shove, push forcefully; jar, shake; shock mentally; hit, stun with a forceful blow; rudely interfere, interrupt; move jerkily
if something jolts or if you jolt it, it moves suddenly and fairly violently. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i came down slowly at first, but then with a jolt.
if you are jolted by something, it gives you an unpleasant surprise or shock. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. the aim of detention centres is to give kids a jolt.
پیشنهاد کاربران
a jolt of =
کمی یا مقداری ( نوشیدنی )
کمی یا مقداری ( نوشیدنی )
یهویی تکان خوردن
to shake or move with a sharp, abrupt, rough or jetky move
یکه خوردن، شوکه شدن
to be shocked, surprised or disappointed suddenly
اندکی، جرعه ای، مقدار کمی از چیزی
A small but bracing, refreshing amount of something
to shake or move with a sharp, abrupt, rough or jetky move
یکه خوردن، شوکه شدن
to be shocked, surprised or disappointed suddenly
اندکی، جرعه ای، مقدار کمی از چیزی
A small but bracing, refreshing amount of something
شوک ناگهانی خوردند
شُک
تلنگر
تکان ( خوردن ) [شدید] ؛ شوک ؛ کمی
– The plane landed with a jolt
– The sudden jolt plunged her forward
– The wagon jolted when it hit a bump
– That news gave him a severe jolt
– The sight of the dagger gave him a jolt
– He poured me a jolt of brandy
– The plane landed with a jolt
– The sudden jolt plunged her forward
– The wagon jolted when it hit a bump
– That news gave him a severe jolt
– The sight of the dagger gave him a jolt
– He poured me a jolt of brandy