fanatical

/fəˈnætɪkl̩//fəˈnætɪkl̩/

معنی: دیوانه، متعصب، شخص متعصب، دارای احساسات شدید، دارای روح پلید، خرافات پرست، خرافاتی
معانی دیگر: دارای احساسات شدید مذهبی وغیره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: fanatically (adv.)
• : تعریف: driven by or springing from excessive and uncritical zeal.
مشابه: drastic, fanatic, mad, rabid

- The rebel leader was fanatical about his cause.
[ترجمه گوگل] رهبر شورشیان نسبت به هدف خود متعصب بود
[ترجمه ترگمان] رهبر شورشی متعصبانه در مورد علت خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The population grew tired of fanatical speeches.
[ترجمه گوگل] مردم از سخنرانی های متعصبانه خسته شدند
[ترجمه ترگمان] مردم از سخنرانی های متعصبانه خسته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. one of his most fanatical followers
یکی از تندروترین طرفداران او

2. on the one hand, they are poor and sick; on the other hand, they are ignorant and fanatical
از یک سو فقیر و بیمارند و از سوی دیگر جاهل و متعصب.

3. His enthusiasm for aerobics was almost fanatical.
[ترجمه گوگل]اشتیاق او به ایروبیک تقریباً متعصب بود
[ترجمه ترگمان]علاقه اش به ایروبیک تقریبا به خاطر وسواس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Top of the range Scotches attract a fanatical following among whisky buffs.
[ترجمه گوگل]اسکاتلندی های درجه یک طرفداران متعصب را در میان علاقه مندان به ویسکی جذب می کنند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در صدر این گروه قرار دارند یک متعصبانه را به دنبال طرفداران ویسکی جذب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. As a boy he was a fanatical patriot.
[ترجمه گوگل]در کودکی او یک میهن پرست متعصب بود
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک پسر میهن پرست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is a fanatical hunter.
[ترجمه گوگل]او یک شکارچی متعصب است
[ترجمه ترگمان]او یک شکارچی متعصب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its boasts about fanatical recruits lining up for paradise through the martyrdom of suicide-bombing may be bluster.
[ترجمه گوگل]به خود می بالد که سربازان متعصبی که از طریق شهادت بمب گذاری انتحاری برای بهشت ​​صف می کشند، ممکن است غم انگیز باشد
[ترجمه ترگمان]می بالد آن به افرادی که به دنبال بهشت از طریق شهادت بمب گذاری انتحاری صف می کشند، ممکن است پر از رجزخوانی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She's fanatical about healthy eating.
[ترجمه گوگل]او به تغذیه سالم متعصب است
[ترجمه ترگمان]اون در مورد غذاهای سالم وسواس داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was fanatical about tidiness.
[ترجمه گوگل]او به آراستگی متعصب بود
[ترجمه ترگمان]او وسواس نظم و پاکیزگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's fanatical about keeping fit.
[ترجمه گوگل]او در مورد حفظ تناسب اندام متعصب است
[ترجمه ترگمان]اون خیلی وسواس داره که خودشو به این جا نگه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Was it an outburst of fanatical xenophobia led by monks and friars?
[ترجمه گوگل]آیا این طغیان بیگانه هراسی متعصبانه ای بود که توسط راهبان و راهبان رهبری می شد؟
[ترجمه ترگمان]آیا یک طغیان انزجار متعصبانه توسط راهبان و فرایارهای مسیحی به وجود آمده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This fanatical regard for esteemed works as they were first given to the public leads to intimidating variations in price.
[ترجمه گوگل]این توجه متعصبانه به آثار ارجمند که برای اولین بار در اختیار عموم قرار گرفت، منجر به تغییرات وحشتناک قیمت می شود
[ترجمه ترگمان]این توجه متعصبانه به کاره ای esteemed، همان طور که برای اولین بار به مردم داده شد، منجر به تغییر تنوع در قیمت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The newly formed society of Jesuits were fanatical witch-hunters but even the great reformers were not far behind.
[ترجمه گوگل]جامعه تازه تأسیس یسوعیان، شکارچیان متعصب جادوگر بودند، اما حتی اصلاح‌طلبان بزرگ نیز چندان از آنها عقب نبودند
[ترجمه ترگمان]اجتماع جدیدی که تازه تشکیل داده شده بود، fanatical بودند - شکارچیان ساحره متعصب بودند، اما even بزرگ از پشت سرشان چندان دور نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But Lazio's fanatical support will go loco if he can open his Serie A account.
[ترجمه گوگل]اما اگر لاتزیو بتواند حساب سری آ خود را باز کند، حمایت متعصبانه لاتزیو از بین خواهد رفت
[ترجمه ترگمان]اما اگر او بتواند حسابش را باز کند، حمایت متعصبانه لاتزیو ادامه خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دیوانه (صفت)
mad, nuts, moony, insane, demented, lunatic, crazy, gaga, natural, batty, nut, frenetic, phrenetic, fanatic, fanatical, cuckoo, fey, hare-brained, loony, luny, mad-brained, manic, mooney, moonstruck, nutty

متعصب (صفت)
furious, bigoted, fanatical, zealous, intolerant, rabid, dogmatic, hard-shell

شخص متعصب (صفت)
fanatic, fanatical

دارای احساسات شدید (صفت)
fanatic, fanatical, pathetic

دارای روح پلید (صفت)
fanatic, fanatical

خرافات پرست (صفت)
partisan, fanatic, fanatical, superstitious

خرافاتی (صفت)
fanatic, fanatical, zealous, superstitious

انگلیسی به انگلیسی

• zealous, extreme, radical, immoderate
someone who is fanatical feels very strongly about something and behaves in an extreme way because of this.

پیشنهاد کاربران

Reactionary or biased
در مورد مسائل مذهبی یا سیاسی: افراطی. مترادف extremist
در مورد فیلم یا غذا یا چیزهای دیگه: کسی که یه چیزی رو خیلی زیاد دوست داره. مثلا عشقِ فیلم. دیوانه ی ورزش. عاشقِ غذا.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : fanatic / fanaticism
✅️ صفت ( adjective ) : fanatical
✅️ قید ( adverb ) : fanatically
دیوانه
مشتاق
He was fanatical about exercising your mind.
او مشتاق تمرین ذهنی بود.
"Rich dad poor dad"
رادیکال
افراطی
تعصب قدیمی
عقاید از مد افتاده
افراطی

بپرس