derogatory

/dəˈrɑːɡəˌtɔːri//dɪˈrɒɡətr̩i/

معنی: مضر، موهن، خفت اور، زیان اور و مایه رسوایی
معانی دیگر: بی آبروکننده، تحقیر کننده، خوار کننده، خفت آمیز، کاهنده (ی آبرو و مقام) (derogative هم می گویند)

جمله های نمونه

1. he made derogatory remarks about you
او درباره ی شما حرف های توهین آمیزی زد.

2. to speak in derogatory terms
با لحن خفت آور حرف زدن

3. The word 'pig' is a derogatory term for policeman.
[ترجمه گوگل]کلمه خوک یک اصطلاح تحقیر آمیز برای پلیس است
[ترجمه ترگمان]کلمه خوک یک اصطلاح خفت باری برای پلیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He made some derogatory comment/remark about her appearance.
[ترجمه قانعی] وی تعبیرات و نظرات تحقیر آمیز و موهنی درباره ظاهر آن خانم بکار برد.
|
[ترجمه گوگل]او در مورد ظاهر او اظهار نظر / اظهارات تحقیر آمیزی کرد
[ترجمه ترگمان]از ظاهرش کمی موهن به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their conversation contained a number of derogatory racial remarks .
[ترجمه قانعی] گفت و گوی ایشان پربود از تحقیر و توهین های نژاد پرستانه .
|
[ترجمه گوگل]گفتگوی آنها حاوی تعدادی اظهارات توهین آمیز نژادی بود
[ترجمه ترگمان]گفتگوی آن ها شامل تعدادی از سخنان نژادی توهین آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He refused to withdraw derogatory remarks made about his boss.
[ترجمه گوگل]او از پس گرفتن اظهارات تحقیر آمیز درباره رئیسش خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]او از کناره گیری کردن اظهارات موهنی که درباره رئیسش می کرد خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nothing derogatory intended, no insult taken.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز توهین آمیزی در نظر گرفته نشده است، هیچ توهینی صورت نگرفته است
[ترجمه ترگمان]چیزی که من می خواستم، توهین به توهین نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I didn't like the way he made derogatory comments about his colleagues.
[ترجمه قانعی] من اون مزخرفات تحقیر آمیزی که در مورد همکارش بکار برد رو اصلا دوست نداشتم.
|
[ترجمه گوگل]من از نحوه اظهار نظرهای تحقیر آمیز او در مورد همکارانش خوشم نمی آمد
[ترجمه ترگمان]من از طرز رفتار او در مورد همکارانش خوشم نیامد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I wish you wouldn't make derogatory remarks about members of my family.
[ترجمه قانعی] ای کاش این همه تحقیر و چرت و پرت در مورد اعضای خانوادم بکار نمی بردی.
|
[ترجمه گوگل]ای کاش در مورد اعضای خانواده من سخنان تحقیر آمیز نمی کردید
[ترجمه ترگمان]ای کاش تو هم درباره اعضای خانواده م حرفی نزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But it is the derogatory, spoilt image which sticks as the group image.
[ترجمه گوگل]اما این تصویر تحقیرآمیز و خراب است که به عنوان تصویر گروهی باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]اما این تصویر derogatory و spoilt است که به عنوان تصویر گروه شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The earthbound made derogatory jokes about empty cans, and turned their backs on the brash, glittering necklace of the night.
[ترجمه گوگل]زمین نشینان با قوطی های خالی شوخی های تحقیر آمیزی می کردند و به گردنبند بی پروا و پر زرق و برق شب پشت کردند
[ترجمه ترگمان]زمینی که به زمین افتاده بود، او را از قوطی های خالی مسخره می کرد و پشت آن ها را به گردن بند عجول و درخشان شب پشت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The derogatory remark that the rounder handles might strike the bench leg is uncalled for.
[ترجمه گوگل]این نکته تحقیرآمیز مبنی بر اینکه دسته های گردتر ممکن است به پای نیمکت برخورد کند، ضروری نیست
[ترجمه ترگمان]اظهارات موهنی که دسته های rounder ممکن است به پای نیمکت اصابت کنند ناخوانده به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Derogatory term for a gay Iowan.
[ترجمه گوگل]اصطلاح تحقیرآمیز برای یک همجنسگرا در آیووان
[ترجمه ترگمان]اصطلاح derogatory برای یک Iowan همجنس باز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such behavior will be derogatory to your reputation.
[ترجمه گوگل]چنین رفتاری باعث تحقیر شهرت شما خواهد شد
[ترجمه ترگمان]چنین رفتاری به شهرت شما توهین خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Many animal names have culturally commendatory or derogatory meanings.
[ترجمه گوگل]بسیاری از اسامی حیوانات از نظر فرهنگی دارای معانی ستایش آمیز یا تحقیرآمیز هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نام های حیوانات از نظر فرهنگی commendatory و یا meanings هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضر (صفت)
bad, adverse, obnoxious, evil, harmful, detrimental, noxious, damaging, pernicious, inimical, malefic, tortious, baneful, hurtful, pestiferous, nocuous, injurious, derogatory, noisome, unwholesome, inadvisable, impairing, insanitary, nocent

موهن (صفت)
obscene, derogatory, disdainful, disrespectful

خفت اور (صفت)
disgraceful, derogatory

زیان اور و مایه رسوایی (صفت)
derogatory

انگلیسی به انگلیسی

• belittling, disparaging, scornful
a derogatory remark expresses your low opinion of someone or something.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : derogate
اسم ( noun ) : derogation
صفت ( adjective ) : derogatory
قید ( adverb ) : _
توهین آمیز , اهانت آمیز
# He made derogatory remarks about you
# He made some derogatory comment about her appearance
# Derogatory comments about the actor's performance
Pejorative
توهین آمیز
توهین آمیز
اهانت آمیز
Disparaging
Pejorative
Insulting and disrespectful
Unkind and demeaning
Red coat is a derogatory term for an English
توهین آمیز و زشت

بپرس