paradox

/ˈperəˌdɑːks//ˈpærədɒks/

معنی: اضداد، قیاس ضد و نقیض، بیان مغایر
معانی دیگر: (اظهاری که ظاهرا متناقض یا چرند است ولی ممکن است واقعا درست باشد) گفته ی متناقض نما، معما نما، ناسازه، خرق اجماع، پارادکس، چرند نما، پارا دخشی، لغز، (قدیمی) اظهار خلاف عقیده ی عمومی، پرا اندیشه، قیاس ضد و نقی­، مهمل نما

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: paradoxical (adj.), paradoxically (adv.)
(1) تعریف: a statement that contradicts or seems to contradict itself, yet often expresses a truth, such as "Less is more".
مشابه: absurdity, antilogy, contradiction, conundrum, enigma, inconsistency, oxymoron, puzzle, riddle

- It may be a paradox, but I believe that sometimes you have to be cruel to be kind.
[ترجمه حسن رفیعی] هر چند این حرف ممکن است متناقض به نظر برسد، اما گاه برای مهربان بودن باید بی رحم بود.
|
[ترجمه گوگل] ممکن است یک پارادوکس باشد، اما من معتقدم که گاهی برای مهربان بودن باید ظالم بود
[ترجمه ترگمان] ممکن است یک تناقض باشد، اما من معتقدم که گاهی اوقات شما باید ظالم باشید تا مهربان باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person, thing, or situation that exhibits contrasting or contradictory qualities.
مترادف: enigma
مشابه: absurdity, ambivalence, anomaly, contradiction, conundrum, incongruity, inconsistency, problem, puzzlement, riddle

- the paradox of the wise fool
[ترجمه پارسا رهیده] پارادوکس عقل بی عقلان
|
[ترجمه گوگل] پارادوکس احمق خردمند
[ترجمه ترگمان] تناقض عقل سلیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: an assertion that contradicts itself, yet follows from logical reasoning.
مشابه: antilogy, contradiction, enigma, inconsistency

جمله های نمونه

1. "more haste, less speed" is a well-known paradox
((عجله ی بیشتر - سرعت کمتر)) ناسازه ی معروفی است.

2. " i am not so rich as to buy cheap things " is a paradox
آنقدر پولدار نیستم که چیزهای ارزان بخرم یک ناسازه است.

3. It's a paradox that in such a rich country there can be so much poverty.
[ترجمه گوگل]این یک پارادوکس است که در چنین کشور ثروتمندی می تواند این همه فقر وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این یک پارادوکس است که در چنین کشوری غنی می تواند اینقدر فقیر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is a curious paradox that professional comedians often have unhappy personal lives.
[ترجمه گوگل]این یک پارادوکس عجیب است که کمدین های حرفه ای اغلب زندگی شخصی ناخوشایندی دارند
[ترجمه ترگمان]این یک پارادوکس عجیب است که کمدین های حرفه ای اغلب زندگی شخصی خود را خراب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The paradox is that the region's most dynamic economies have the most primitive financial systems.
[ترجمه گوگل]پارادوکس این است که پویاترین اقتصادهای منطقه دارای ابتدایی ترین سیستم های مالی هستند
[ترجمه ترگمان]پارادوکس این است که اکثر اقتصادهای در منطقه ابتدایی ترین سیستم های مالی را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a paradox—a loner who loved to chat to strangers.
[ترجمه گوگل]او یک پارادوکس بود - یک فرد تنها که دوست داشت با غریبه ها چت کند
[ترجمه ترگمان]او یک پارادوکس بود - تنها کسی که دوست داشت با غریبه ها صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's a work full of paradox and ambiguity.
[ترجمه گوگل]اثری پر از پارادوکس و ابهام
[ترجمه ترگمان]این کار پر از تناقض و ابهام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Although strictly illogical, Martin's interpretation of this paradox seems the best.
[ترجمه مريم] اما تفسیر مارتین از این پارادوکس به شدت غیر منطقی به نظر می رسد
|
[ترجمه گوگل]اگرچه به شدت غیرمنطقی است، اما تفسیر مارتین از این پارادوکس بهترین به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]اما تفسیر مارتین از این پارادوکس به شدت غیر منطقی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is a paradox that in such a rich country there should be so many poor people.
[ترجمه گوگل]این یک پارادوکس است که در چنین کشور ثروتمندی باید این همه فقیر وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این یک پارادوکس است که در چنین کشوری غنی باید بسیاری از مردم فقیر وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The paradox of earth is that it cradles life and then entombs life.
[ترجمه گوگل]تناقض زمین این است که زندگی را در گهواره قرار می دهد و سپس زندگی را به گور می برد
[ترجمه ترگمان]پارادوکس زمین این است که آن، زندگی و سپس زندگی را در گهواره قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. 'More haste, less speed' is a well-known paradox.
[ترجمه گوگل]«عجله بیشتر، سرعت کمتر» یک پارادوکس شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]شتاب بیشتر، سرعت کم تر، یک پارادوکس معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The paradox about time is that it seems to go faster as we become older and less active.
[ترجمه گوگل]تناقض در مورد زمان این است که به نظر می رسد با افزایش سن و کم تحرکی، سرعت آن بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]پارادوکس در مورد زمان این است که به نظر می رسد سریع تر و کم تر فعال می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The paradox is that fishermen would catch more fish if they fished less.
[ترجمه Ali] پارادوکس این است که ماهیگیران ماهی بیشتری می گیرند اگر که ماهی ها کمتر باشند
|
[ترجمه گوگل]تناقض این است که ماهیگیران اگر کمتر ماهی بگیرند، ماهی بیشتری می گیرند
[ترجمه ترگمان]پارادوکس این است که اگر کم تر ماهیگیری کنند، ماهی گیران بیشتر صید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Paradox and irony are characteristics of her style.
[ترجمه گوگل]پارادوکس و کنایه از ویژگی های سبک اوست
[ترجمه ترگمان]پارادوکس و کنایه، ویژگی های سبک او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اضداد (اسم)
paradox

قیاس ضد و نقیض (اسم)
paradox

بیان مغایر (اسم)
paradox

تخصصی

[کامپیوتر] پارادوکس
[ریاضیات] پارادکس، باطل نما، تناقض، پارادوکس

انگلیسی به انگلیسی

• statement that seems to be self-contradictory; false statement, untrue statement
you refer to a situation as a paradox when it involves two facts, and you would not expect it to be possible for both of them to be true.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : paradox
✅️ صفت ( adjective ) : paradoxical
✅️ قید ( adverb ) : paradoxically
ناسازنما
پراداخت = پرا ( فرا ) داخت ( بن ماضی از داختن به معنی دانستن ) = فراتر از دانستن
این واژه از زبان پارسی به زبان یونانی و انگلیسی راه یافته.
منابع• https://abadis.ir/fatofa/داختن/
تضادها، تناقضات
ناهمشوند
پارادخش
باطل نما
تناقض
مبهم , ابهام , نامعلوم
همراه ولی در تضاد
جمع اضداد
تضاد
ناسازگاری ، ناسازنما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس