amenable

/əˈmenəbl̩//əˈmiːnəbl̩/

معنی: تابع، متمایل، رام، رام شدنی، قابل جوابگویی
معانی دیگر: مسئول، جوابگو، پاسخگو، موظف، رهنمودپذیر، هدایت شدنی، پذیرا، آزمون پذیر، قابل بررسی، تحت نفوذ، اتهام پذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: amenably (adv.), amenability (n.), amenableness (n.)
(1) تعریف: willing to respond, agree, or submit; agreeable; pliable.
مترادف: adaptable, agreeable, receptive, responsive
متضاد: contrary, ill-disposed, recalcitrant, uncooperative, willful
مشابه: accommodating, complaisant, cooperative, docile, flexible, obliging, pliable, pliant, submissive, tractable, willing, yielding

- I'm amenable to your suggestion.
[ترجمه Alireza Saremi] با پیشنهاد شما موافقم.
|
[ترجمه گوگل] من پذیرای پیشنهاد شما هستم
[ترجمه ترگمان] من مطیع پیشنهاد شما هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: accountable to authority.
مترادف: accountable, answerable, bound, liable, responsible, subject
مشابه: receptive

- Citizens must be amenable to the laws of their country.
[ترجمه علیرضا زمانی] شهروندان باید در برابر قوانین کشورشان مسئول ( پاسخگو ) باشند
|
[ترجمه گوگل] شهروندان باید تابع قوانین کشور خود باشند
[ترجمه ترگمان] شهروندان باید تابع قوانین کشور خود باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: capable of or open to a test or judgment.
مترادف: appropriate, suitable
مشابه: accountable

- Is the hypothesis amenable to an experiment?
[ترجمه گوگل] آیا این فرضیه قابل آزمایش است؟
[ترجمه ترگمان] آیا فرضیه تابع یک آزمایش است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. amenable to the laws of physics
تحت تاثیر قوانین فیزیک،آزمون پذیر توسط قوانین فیزیک

2. a person amenable to advice
شخصی که نصیحت پذیر است

3. an illness amenable to treatment
بیماری درمان پذیر

4. the stranger was amenable to the accusation
آن تهمت به مرد غریبه می خورد.

5. even the president must be amenable to the laws
حتی رئیس جمهور هم باید در مقابل قانون مسئول باشد.

6. The manager was most amenable: nothing was too much trouble.
[ترجمه گوگل]مدیر بسیار مطیع بود: هیچ چیز مشکل زیادی نداشت
[ترجمه ترگمان]مدیر بیشتر متمایل به کار بود: هیچ چیز بیش از اندازه دردسر ساز نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His scientific discoveries are amenable to the laws of physics.
[ترجمه گوگل]اکتشافات علمی او تابع قوانین فیزیک است
[ترجمه ترگمان]کشفیات علمی او تابع قوانین فیزیک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was always a very amenable child.
[ترجمه گوگل]او همیشه یک کودک بسیار مطیع بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه بچه خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I find him amenable to argument.
[ترجمه گوگل]من او را مستعد بحث می دانم
[ترجمه ترگمان]من او را برای بحث و بحث پیدا می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She might be more amenable to the idea if you explained how much money it would save.
[ترجمه Behzad] اگر شما توضیحبیشتری بدهید این ایده چقدر صرفه جویی خواهد داشت او
|
[ترجمه بهزاد] اگر شما توضیح داده اید این ایده چقدر باعث صرفه جویی خواهد شد او ممکن است بیشتر به آن تمایل نشان بدهد
|
[ترجمه علیرضا زمانی] اگر توضیح دهید که چقدر پول صرفه جویی می کند، ممکن است او بیشتر پذیرای این ایده باشد ( زمانش حاله! - شرطی نوع دومه! )
|
[ترجمه گوگل]اگر توضیح دهید که چقدر پول صرفه جویی می کند، ممکن است او بیشتر با این ایده سازگار باشد
[ترجمه ترگمان]اگه توضیح بدی که چقدر پول پس انداز می کنه، ممکنه بیشتر به این فکر باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They had three very amenable children.
[ترجمه هومن حاجی کریمی] آنها سه فرزند مطیع ( حرف گوش کن ) داشتند.
|
[ترجمه گوگل]آنها سه فرزند بسیار مطیع داشتند
[ترجمه ترگمان]سه تا بچه خوب داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She'll be amenable to any sensible suggestions.
[ترجمه گوگل]او پذیرای هر پیشنهاد معقولی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او برای هر پیشنهاد معقول و معقول به کار خواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Young people are more amenable than older citizens to the idea of immigration.
[ترجمه گوگل]جوانان نسبت به شهروندان مسن تر نسبت به ایده مهاجرت سازگار هستند
[ترجمه ترگمان]افراد جوان نسبت به شهروندان مسن تر متمایل به مهاجرت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He seemed most amenable to my idea.
[ترجمه هومن حاجی کریمی] به نظر می رسد که آن آقا خیلی تمایل به پذیرفتن ایده ی من دارد. ( خیلی با من موافق هست، ایده ی من باب طبع او است )
|
[ترجمه علیرضا] به نظر می رسید که او بیشتر از بقیه پذیرای ایده ی من است
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او بیشتر از همه با ایده من سازگار است
[ترجمه ترگمان] اون به نظر من خیلی با عقل جور در میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This case is not amenable to the normal rules.
[ترجمه گوگل]این مورد تابع قوانین عادی نیست
[ترجمه ترگمان]این مورد تابع قوانین عادی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You should find him amenable to reasonable arguments.
[ترجمه گوگل]شما باید او را متمایل به استدلال های منطقی بیابید
[ترجمه ترگمان]تو باید اون رو برای دلایل منطقی آماده کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He is proud that his wife is amenable to reason.
[ترجمه گوگل]او افتخار می کند که همسرش متمایل به عقل است
[ترجمه ترگمان]او افتخار می کند که همسرش متمایل به عقل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. 'Hamlet' is the least amenable of all Shakespeare's plays to being summarized.
[ترجمه گوگل]«هملت» در بین نمایشنامه‌های شکسپیر کمترین قابلیت خلاصه‌سازی را دارد
[ترجمه ترگمان]هملت the از تمام نمایشنامه های شکسپیر است که باید خلاصه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تابع (صفت)
subsidiary, ancillary, subordinate, incident, adjective, adherent, dependent, subservient, amenable, passive, tributary, sequacious, sequent, subordinative

متمایل (صفت)
apt, disposed, amenable, avid, bowed, inclined, prone, liable, fain, predisposed, tendencious, tendentious

رام (صفت)
domestic, tame, amenable, docile, meek, manageable, obedient, biddable, treatable, governable

رام شدنی (صفت)
amenable, docile, obedient, tamable, tameable

قابل جوابگویی (صفت)
amenable

انگلیسی به انگلیسی

• agreeable, responsive, tractable; accountable, responsible; open to criticism or examination
if you are amenable to something, you are willing to do or accept it.

پیشنهاد کاربران

۱. حاضر. مایل. موافق ۲. تابع. مطیع. تسلیم. پذیرا ۳. سر به راه. حرف شنو. معقول ۴. {حقوقی} مسئول. پاسخگو. موظف ۵. قابل بررسی. قابل اندازه گیری
مثال:
Even the President must be amenable to the laws.
حتی رئیس جمهور باید در برابر قوانین تابع {و پاسخگو} باشد.
پاسخگو، مسئول، پیرو، تابع، مطیع
راغب
1. - پذیر; ( رهنمود پذیر، اتهام پذیر، آزمون پذیر ) :
Agreeable
2. مسئول ( جوابگو ) :
accountable
amenable
هم معنی cordial
خونگرم، صمیمی، مهربان،
you should be amenable to guests
مطیع . بله گو
چکش خوار. پهن شو
the patients had cardiac failure not amenable to medical treatment.
به معنای حساس به درمان
controllable
مناسبتر
موافقت گر
آمین گر
موافق، پذیرا
تابع - رام شدنی - قابل جوابگویی - متمایل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس