unsullied

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of sullied.
مشابه: clean, pristine, virgin, virginal

جمله های نمونه

1. Purism was to be unsullied by ornament, fantasy or individuality and was to be inspired by the machine.
[ترجمه گوگل]پیوریسم باید از زینت، فانتزی یا فردیت پاک می شد و باید از ماشین الهام می گرفت
[ترجمه ترگمان]purism باید از تزیینات، فانتزی یا فردیت پاک شود و از ماشین الهام گرفته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A view, in other words, unsullied by buildings with the names of individuals carved in stone on their facades.
[ترجمه گوگل]منظره‌ای که به عبارتی لکه‌نشده از ساختمان‌هایی که نام افراد بر روی نمای آن‌ها در سنگ حک شده است
[ترجمه ترگمان]یک نما، به عبارت دیگر، بدون لکه با نام افراد حکاکی شده بر روی سنگ بر روی نمای آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He smiled, unsullied by doubt.
[ترجمه گوگل]او لبخند زد، بدون شک و تردید
[ترجمه ترگمان]بدون شک لبخند زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An unsullied safety record swelled pride in Concorde's technical achievement as the years passed.
[ترجمه گوگل]با گذشت سال‌ها، یک رکورد ایمنی بی‌خطر باعث غرور در دستاورد فنی کنکورد شد
[ترجمه ترگمان]سابقه امنیتی بدون لکه به دستاوردهای تکنیکی کنکورد در گذشت سال ها افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In contrast, Chinese banks, apparently unsullied by losses, have expanded their loan portfolios.
[ترجمه گوگل]در مقابل، بانک‌های چینی که ظاهراً از زیان‌ها بی‌آلودند، سبد وام‌های خود را گسترش داده‌اند
[ترجمه ترگمان]در مقابل، بانک های چینی، ظاهرا با زیان، سبدهای وام خود را توسعه داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They had been gelded and made into Unsullied.
[ترجمه گوگل]آنها ژل شده و به صورت Unsullied ساخته شده بودند
[ترجمه ترگمان] اونا \"gelded\" بودن و \"Unsullied\" بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Furthermore, unsullied whiteness refers to cleanliness and courtesy. Therefore, white gloves give passengers good impression.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، سفیدی بدون لکه به تمیزی و ادب اشاره دارد بنابراین، دستکش های سفید به مسافران احساس خوبی می دهند
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این سفیدی پاک به تمیزی و نزاکت اشاره می کند بنابراین، دستکش های سفید تاثیر خوبی بر مسافران می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He will do anything to keep it unsullied and save his fine reputation.
[ترجمه گوگل]او هر کاری می کند تا آن را لکه دار نگه دارد و آبروی خوب خود را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]او هرکاری برای پاک کردن آن انجام خواهد داد و شهرت خوب او را حفظ خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's a person of noble nature and unsullied character.
[ترجمه گوگل]او فردی با ذات نجیب و شخصیتی بی آلایش است
[ترجمه ترگمان]اون آدم پاک و بی unsullied
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She's a girl of noble and unsullied character.
[ترجمه گوگل]او دختری با شخصیت نجیب و بی آلایش است
[ترجمه ترگمان]اون یه دختر نجیب و بی unsullied
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The unsullied and shining floor was paved with white mosaics.
[ترجمه گوگل]کف لکه دار و درخشان با موزاییک های سفید فرش شده بود
[ترجمه ترگمان]زمین سفید و سفید با موزائیک های سفید فرش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's an unsullied tax collector.
[ترجمه گوگل]او یک باجگیر بی آلایش است
[ترجمه ترگمان]اون یه کلکسیونر مالیاتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To all outward appearance, he looked benign enough, with a mild, unsullied face, the perfect choirboy.
[ترجمه گوگل]از نظر ظاهری، به اندازه کافی خوش اخلاق به نظر می‌رسید، با چهره‌ای ملایم و بی‌آلود، پسر کر کامل
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به ظاهر ظاهری مهربان، با قیافه ای آرام و بدون لکه، و یک جای کوچک عجیب و غریب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It results from a process of logical, deductive reasoning, unsullied by personal feelings or practicalities.
[ترجمه گوگل]این ناشی از یک فرآیند استدلال منطقی و قیاسی است که توسط احساسات شخصی یا کارهای عملی لکه دار نشده است
[ترجمه ترگمان]این منجر به یک فرآیند منطقی و قیاسی، بدون لکه از طریق احساسات شخصی و یا وضعیت عملی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not stained, pure
something that is unsullied has not been spoiled or made less pure by the addition of something unpleasant or unacceptable; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بی آلایش
تر و تمیز
عاری از عیب
بدون نقص
بی عیب و نقص
بدون لکه
پاک_مبرا_دست نخورده
تطهیرشده، پاک شده
آویژه، پاک، خالص، بی نقص، کامل، دست نخورده

بپرس