پیشنهاد‌های مـجـتـبـی عـیـوض صـحـرا (١,٥٦٦)

بازدید
٥,٢٤٤
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

لَمتُر، ی پسوند وابسته ساز ( نسبت ) - واژه پهلوی ( فارسی میانه، پارسیک ) - در گویش بازاری و تهرانی و اصفهانی ( کوچه بازاری ) . لَم: شُل و وِل، سس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١٠

لَمتُر - واژه پهلوی ( فارسی میانه، پارسیک ) - در گویش بازاری و تهرانی و اصفهانی ( کوچه بازاری ) گونه ای نفرین یا ناسزا است! . لَم: شُل و وِل، سست، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٥

لَمتُر!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١٧

تَجریش - واژه فارسی باستان و پهلوی فَرگَشت واژه: فارسی باستان: تَچَریش >>> پهلوی: تَگریش >>> عربی: طَجرِشت ( مکان سرد ) >>> امروزه: تَجریش . با این ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٤

تَجریش - واژه فارسی باستان و پهلوی فَرگَشت واژه: فارسی باستان: تَچَریش >>> پهلوی: تَگریش >>> عربی: طَجرِشت ( مکان سرد ) >>> امروزه: تَجریش . با این ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تَجریش - واژه فارسی باستان و پهلوی فَرگَشت واژه: فارسی باستان: تَچَریش >>> پهلوی: تَگریش >>> عربی: طَجرِشت ( مکان سرد ) >>> امروزه: تَجریش . با این ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تَجریش - واژه فارسی باستان و پهلوی فَرگَشت واژه: فارسی باستان: تَچَریش >>> پهلوی: تَگریش >>> عربی: طَجرِشت ( مکان سرد ) >>> امروزه: تَجریش . با این ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

طَجرِشت - واژه عربی در زمان قاجاریان ساخته شده است! تَجریش - واژه فارسی باستان و پهلوی فَرگَشت واژه: فارسی باستان: تَچَریش >>> پهلوی: تَگریش >>> عربی ...

پیشنهاد
١٤

بند نخست یَسنا، هات ( بخش ) 43: ushtā ahmāi yahmāi ushtā kahmāicīt vasē - xshayās mazda dāyāt ahurō utayūitī tevīshīm gat tōi vasemī ashem deredyāi t ...

پیشنهاد
١٠

گرامی محمد علی عطار دسترنجه ( زحمت ) فرمایید که اینجا را رها ( تَرک ) کنید! چون در واژه ها تون بارها فرمودید که سایت آبادیس بدرد نمی خورد و بدون سند ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٣

ریشه واژه موسیقی یا موزیک ( music ) از مُوْساها ( موزها ) میاد! نُه ایزد و پری از نیمه خدایان اساطیری یونان هستند که خویشکاری ( وظیفه ) آن ها امید دا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢٢

ریشه واژه موسیقی یا موزیک ( music ) از مُوْساها ( موزها ) میاد! نُه ایزد و پری از نیمه خدایان اساطیری یونان هستند که خویشکاری ( وظیفه ) آن ها امید دا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٢

ریشه واژه موسیقی یا موزیک ( music ) از مُوْساها ( موزها ) میاد! نُه ایزد و پری از نیمه خدایان اساطیری یونان هستند که خویشکاری ( وظیفه ) آن ها امید دا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣١

چهار دیدگاه درباره ریشه شناسی گاه ( فصل ) پاییز ( pādēz ) در اوستا و پهلوی هست: 1. اوستا: پَتی - دَئیزَ ( pati - daīza ) پیشوند پَتی یا پَری ( pati ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٩

گونه های گوناگونی دارد: زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت - سِپَنتمان زَرتُشت . در اوستا: زَرَثُشترَ ( � ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢٧

زَرتُشت: گونه های گوناگونی دارد: زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت - سِپَنتمان زَرتُشت . در اوستا: زَرَ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢٣

زَردُشت: گونه های گوناگونی دارد: زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت - سِپَنتمان زَرتُشت . در اوستا: زَرَ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٨

دل: واژه فارسی میانه پهلوی ( پارسیک، پارسیگ ) . در اوستا: پیشینیان ما باور داشتن دلِ ما به مانند زَر ( طلا ) گرانبهاست و نباید زَنگاری ( زنگ زدگی ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٨

نوتریکا: نوتریگا - نام پسرانه - واژه اوستایی و پهلوی نام چهارمین برادر سِپَنتمان ( اَشو ) زرتشت . نوتر: وَدر یا بَر: آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٠

نوتریگا: نوتریکا - نام پسرانه - واژه اوستایی و پهلوی نام چهارمین برادر سِپَنتمان ( اَشو ) زرتشت . نوتر: وَدر یا بَر: آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢٣

فَرناسپ: فَرنَسپ - نام پسرانه واژه پارسی باستان و اوستایی: فریناسپه ( frīnāspahe ) از واسپوهران ( بزرگان ) و اشراف زادگان ( پهلوی: اَپَرمانیک ) هخام ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٦

فَرنَسپ: نام پسرانه - واژه پارسی باستان و اوستایی: فریناسپه ( frīnāspahe ) از واسپوهران ( بزرگان ) و اشراف زادگان ( پهلوی: اَپَرمانیک ) هخامنشی است! ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢٠

دانیل: دانِل - واژه فارسی اوستایی و عِبری - نام پسرانه کوتاه شده واژه دانیال! . دان: به عبری: داور، نماینده، قاضی! - از واژه اوستایی دَیان ( dayān ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٨

دانیال: دانِل، دانیل - واژه فارسی اوستایی و عِبری - نام پسرانه . دان: به عبری: داور، نماینده، قاضی! - از واژه اوستایی دَیان ( dayān ) مُرشد، پیشوا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دانِل: دانیل - واژه فارسی اوستایی و عِبری - نام پسرانه کوتاه شده واژه دانیال! . دان: به عبری: داور، نماینده، قاضی! - از واژه اوستایی دَیان ( dayān ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٠

چیچیکا: کوتاه شده آن: چیکا - نام دخترانه واژه سانسکریت یا چینی که از راه ابریشم به مازندرانی هم راه یافت! گونه ای پرنده از خانواده گنجشکان و نام علمی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٨

چیکا: کوتاه شده چیچیکا - نام دخترانه واژه سانسکریت یا چینی که از راه ابریشم به مازندرانی هم راه یافت! گونه ای پرنده از خانواده گنجشکان و نام علمی آن: ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٩

دِلِنا: دِلانا - واژه پارسی - نام دخترانه در آمریکا و کانادا این واژه به وَشنادی ( فراوانی ) در نام و نام خانوادگی آنان کاربرد دارد! دِل: واژه فارسی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٥

دِلانا: دِلِنا - واژه پارسی - نام دخترانه در آمریکا و کانادا این واژه به وَشنادی ( فراوانی ) در نام و نام خانوادگی آنان کاربرد دارد! دِل: واژه فارسی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٦

دِلرین: دِلارین - واژه پارسی - نام دخترانه دِل: واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١١

دِلارین: دِلرین - واژه پارسی - نام دخترانه دِل: واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

گَبر واژه ایرانی بود و واژه عربی کُفر پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می شده است! به مانن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

گَبر واژه ایرانی بود و واژه عربی کُفر پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می شده است! به مانن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

کافر: بر وزن فاعل، واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! . پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
-١١

کُفر: واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! . پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

واژه عربی قاضی از واژه پارسی میانه ( پهلوی ) کادیک ( نماینده داد یا قانون - کاد یا کَد: سرپرست، نماینده مانند: واژه کَدخدا ) و سپس به سُغدی مانوی رف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

واژه عربی قاضی از واژه پارسی میانه ( پهلوی ) کادیک ( نماینده داد یا قانون - کاد یا کَد: سرپرست، نماینده مانند: واژه کَدخدا ) و سپس به سُغدی مانوی رف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٦

چیمَن : واژه ترکی، نام دخترانه معشوق، جانان، دلدار، دلبر، محبوب، دوست داشتنی، خواستنی، پُر هوادار، دارای دوستدار و خاطر خواه فراوان - سبزه، گندمگون، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٧

چیمان: واژه کُردی، نام دخترانه چیم: سرچشمه، معدن، منبع، منشا - فاش، آشکار، روشن، بی پرده، نمایان، هویدا - انگیزه، سبب، فَرنود ( دلیل ) ، بُرهان ( پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٦

اَیوکَنی: واژه پهلوی: اَیوگَنیه ( ayōgānīh ) واژه پهلوی دیگری که معنی وارث می دهد: اِستور ( stūr ) - اَبَرماند ( abarmānd ) . اَیوک ( اَیوگ ) : وا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٦

اَیوکَنی: واژه پهلوی: اَیوگَنیه ( ayōgānīh ) واژه پهلوی دیگری که معنی وارث می دهد: اِستور ( stūr ) - اَبَرماند ( abarmānd ) . اَیوک ( اَیوگ ) : وا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٨

هَمیوت ( hamyūt ) : برابر اوستایی دیگر "هَمِستار" است! "همیوت"، همستار ( واژگون، خلاف ) واژه پهلوی "همگون" است! . هم: در اینجا به معنی همراه نیست! ر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٥

یَخ: باید گونه باستانی آن را در اوستا ( فرگرد 2وندیداد، داستان ورجمکرد ) و پهلوی ( بندهشن، مینوی خرد و گُزیده های زادِسپَرَم ) جستجو کرد: در اوستا و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٨

یَخ: باید گونه باستانی آن را در اوستا ( فرگرد 2وندیداد، داستان ورجمکرد ) و پهلوی ( بندهشن، مینوی خرد و گُزیده های زادِسپَرَم ) جستجو کرد: در اوستا و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

نوتاش: بیشتر نام پسرانه هست ولی دخترا هم می گذارند! از واژگان دساتیری و ساخته های آذر کیوان ( موبد هندی زرتشتی و فرقه آذر کیوان ) . تاش: در فارسی ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢٠

ویوان: نام پسرانه - واژه اوستایی و پهلوی نام فرمانروا رُخَّج ( امروزه قندهار ) در زمان داریوش بزرگ هخامنشی در اوستا به دو گونه آمده است: ویاوَنت ( vy ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٦

آریشا: اِریشا - واژه پارسی، نام پسرانه آر: اِر - کوتاه شده ( مخفف ) آریایی، ایرانی - پارسی، عَجَم اوستایی: اَیرینَه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٧

ویراک: واژه اوستایی، امروزه لُری و کُردی - نام پسرانه ویر: اوستایی: وَئیریَه - حافظه، یاد، خاطره - هوش، خِرَد، عقل، اندیشه، فراست، زیرکی - شُعور، فه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وَشکَرده: وَشکَرد - واژه فارسی وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! . کَرده: ستاک ( مص ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

واشکرده: واژه فارسی وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! . کرده: ستاک ( مصدر ) کردن! - ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ریشخند در پهلوی: "riyahrīh" و بسیار با واژه انگلیسی: "ridicule" همسان است! . مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 1، بند184: u - š dēwān afsōs ud riyahrīh pad - ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٧

ریشخند در پهلوی: "riyahrīh" و بسیار با واژه انگلیسی: "ridicule" همسان است! . مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 1، بند184: u - š dēwān afsōs ud riyahrīh pad - ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حِراسَت: امروزه گمان می کنیم که این واژه عربی ( حَرس ) هست ولی در اوستا به وَشنادی ( بسیار ) جدا و آمیخته با واژگان دیگر آمده است: حَرِسر"harethr" . ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حَرس: امروزه گمان می کنیم که این واژه عربی هست ولی در اوستا به وَشنادی ( بسیار ) جدا و آمیخته با واژگان دیگر آمده است: حَرِسر"harethr" . بند6 آبان ی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

زَمَترا: واژه فارسی که از اوستا گرفته شده و خود واژه به گونه هُزوارِش در پهلوی آمده است! زَم: کوتاه شده واژه اوستایی زَهم ( zahm: زخم ) - زخم، آسیب، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٧

شَرم: واژه ای پهلوی است و shame انگلیسی از آن برداشت شده است! سُغدی مانوی: شَم ( šam ) عربی: شَماتَت! . اندرز اوشنَر دانا، بند19: az ēn dō tis šarm ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٣

شَرم: واژه ای پهلوی است و shame انگلیسی از آن برداشت شده است! سُغدی مانوی: شَم ( šam ) عربی: شَماتَت! . اندرز اوشنَر دانا، بند19: az ēn dō tis šarm ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١١

آدینه: واژه فارسی باستان و پهلوی در فارسی باستان: آتی اَیانَکه ( āti - ayānaka ) : āti: به سوی، به طرف، به سمت ayānaka: آمدن، رفتن، رهسپار شدن معنی: ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢٤

پیک می: واژه انگلیسی ( pick me: منو انتخاب کن یا به دنبال من باش! ) . واژگان پارسی دیگر: انگشت نما، تو چشم، خودنمایانه، جلب نظر یا به دنبال توجه، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١٢

پیک می: واژه انگلیسی ( pick me: منو انتخاب کن یا به دنبال من باش! ) . واژگان پارسی دیگر: انگشت نما، تو چشم، خودنمایانه، جلب نظر یا به دنبال توجه، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وَرکار - واژه فارسی بوته ای که میوه می دهد مانند: خیار، هندوانه، خربزه و. . . گفتار اندر سیاوش بخش24: بباید شدن تا وراکار چیست نباید که بر رفته با ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وَراکار - واژه فارسی بوته ای که میوه می دهد مانند: خیار، هندوانه، خربزه و. . . گفتار اندر سیاوش بخش24: بباید شدن تا وراکار چیست نباید که بر رفته ب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٥

هوتانه، هوتانا، اوتانِس - واژه اوستایی و امروزه در ترکی هم کاربرد دارد - نام پسرانه نام یکی از سرداران داریوش بزرگ و نخستین کسی بود که فهمید گئومات، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣٩

مازیار: واژه اوستایی - نام پسرانه ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، ف ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣٦

مازندران: واژه اوستایی، مازَینیَنام ( māzainyanām ) - به این فرنود ( دلیل ) به آن ماز ( بلند ) می گفتند که دارای کوه ها و چَکاد های ( قله های ) بلند ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٧

مازَنَ: māzana یا mazina از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کوتاه شده و وابسته به مازندران! مازَنَ: māzana یا mazina از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

مازَنَ: māzana یا mazina از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد

ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق - بزرگ، سَروَر، و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق - بزرگ، سَروَر، و ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٦

ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق - بزرگ، سَروَر، و ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١١

درود دوست گرامی وهسودان جان، بسیار درست فرمودی؛شهر ( اوستا: خَشتَرا، xšaθra - شوئیترا، šōiθra ) به معنای سرزمین هست! همچین واژه دِه در زمان کهن همین ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو دیدگاه درباره هَچَل هفت ( هشتلهفت ) هست که از دیدگاه ( نظر ) من دومی درست تر هست: 1. این واژه نخست هَزل هَجو بوده که شاعران برای ریشخند و دُشنام ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢٠

درود کاربر Roxana هر وامی که می گیری، باید پس هم بدی! ( بده بستون ) پس وام گرفتن یعنی: به هم دیگه قرض دادن و پس گرفتن پس هر دو، هم پارسی هم انگلیسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
-١٥

واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١٨

شِر و وِر: واژه پارسی - کوتاه شده: وِراجیِ شعر دهخدا، به نادرستی اسم مرکّب اتباعی خوانده است، گویا دهخدا گمان می کرده است "وِر" معنا نمی دهد ولی "وِر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١٠

دو دیدگاه درباره هَچَل هفت ( هشتلهفت ) هست که از دیدگاه ( نظر ) من دومی درست تر هست: 1. این واژه نخست هَزل هَجو بوده که شاعران برای ریشخند و دُشنام ب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٦

دو دیدگاه درباره هَچَل هفت ( هشتلهفت ) هست که از دیدگاه ( نظر ) من دومی درست تر هست: 1. این واژه نخست هَزل هَجو بوده که شاعران برای ریشخند و دُشنام ب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

می دونی چی شگفت انگیزه محمدعلی عطار یا قرآن عربی مبین یا خدیجه اجاقی و. . . اینه که، من می بینم خودت نظر خودت رو می پسندی و دیگران رو خوار می شماری ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢٤

درود ( درستی و راستی ) رسد به شما جناب محمد علی عطار خوشبختانه آبادیس از اون برنامه ها نیست که سانسور کند ( سرپوش بگذارد ) و دیدگاه های ناسازگار ( من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

لَکَنته - واژه فارسی . لَکَت: لَکَنت - واژه ای پهلوی که در سیستان ( سَجِستان، سَگِستان ) به وَشنادی ( فروانی ) کاربرد دارد! چاچول گر، زیر و رو کش، ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

لَکاته، lakāte - نوعی نفرین یا ناسزا هست! - واژه ای فارسی که با جمع مکسر عربی ( فَعال ) سرهم شده است! . این واژه را نخستین بار صادق هدایت در نَسک ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

آیواز ( āyvāz ) - نام پسرانه ایواز ( ēvāz ) - نام دخترانه . امروزه واژه ای ترکی ( عیوض ) از آن آمده است ولی اوستایی آن: " آیواز ( ēwāz ) ، اَئیوی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

واژه اوستایی، نام پسرانه - راونیز ( انگلیسی: راونیس، rāvnis ) رونیز ( انگلیسی: رونیس، ronis ) ریونیز ( انگلیسی: ریونیس، ryonis ) . شهر باستانی د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

واژه اوستایی، نام پسرانه - راونیز ( انگلیسی: راونیس، rāvnis ) رونیز ( انگلیسی: رونیس، ronis ) ریونیز ( انگلیسی: ریونیس، ryonis ) . شهر باستانی د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه اوستایی، نام پسرانه - راونیز ( انگلیسی: راونیس، rāvnis ) رونیز ( انگلیسی: رونیس، ronis ) ریونیز ( انگلیسی: ریونیس، ryonis ) . شهر باستانی د ...

پیشنهاد

این نوشته ستایشی ( سپاسی ) است که زرتشت به اهورامزدا می فرستد! در نوشته های زیر آمده است: 1. ویسپَرَد، کرده24، بند3 2. یَسنا، در پایان هات72 3. اَر ...

پیشنهاد
-١٠

این نوشته ستایشی ( سپاسی ) است که زرتشت به اهورامزدا می فرستد! در نوشته های زیر آمده است: 1. ویسپَرَد، کرده24، بند3 2. یَسنا، در پایان هات72 3. اَر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

اَشه، اَشا - این نوشته ستایشی ( سپاسی ) است که زرتشت به اهورامزدا می فرستد! در نوشته های زیر آمده است: 1. ویسپَرَد، کرده24، بند3 2. یَسنا، در پایان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اَشا، اَشه - این نوشته ستایشی ( سپاسی ) است که زرتشت به اهورامزدا می فرستد! در نوشته های زیر آمده است: 1. ویسپَرَد، کرده24، بند3 2. یَسنا، در پایان ...

پیشنهاد
١

این نوشته ستایشی ( سپاسی ) است که زرتشت به اهورامزدا می فرستد! در نوشته های زیر آمده است: 1. ویسپَرَد، کرده24، بند3 2. یَسنا، در پایان هات72 3. اَر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

این نوشته ستایشی ( سپاسی ) است که زرتشت به اهورامزدا می فرستد! در نوشته های زیر آمده است: 1. ویسپَرَد، کرده24، بند3 2. یَسنا، در پایان هات72 3. اَر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

یادآوری از واژه ویسپوبیش: ویسپوبیش: نام درختی اساطیری یا "درخت زندگانی"، که پس از پیروزی تیشتر و با کمک سِپَندارمذ بر روی زمین رویید و درمانگر همه در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

یادآوری از واژه ویسپوبیش: ویسپوبیش: نام درختی اساطیری یا "درخت زندگانی"، که پس از پیروزی تیشتر و با کمک سِپَندارمذ بر روی زمین رویید و درمانگر همه در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨٨

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

پیشنهاد
٨

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

هُما: هُماک - واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( ha ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

ریشه یابی واژه پهلوی "آمروش" و "چَمروش": آمروش: نام دیگر سیمرغ هست که بر روی درخت ویسپوبیش آرام می گیرد و می نشیند! آم: کوتاه شده آرام - آرامش، آسای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هُما: واژه اوستایی و فارسی میانه ( پارسیک ) این واژه کوتاه شده واژه اوستایی و پهلوی است! . اوستا: هامو تَخمه ( hāmō - taxme ) یا هَمای ( hamay ) ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شانس: واژه انگلیسی ( chance ) از فرانسوی باستانی آمده است و از واژه پهلوی جَهِشن ( ǰahišn ) وام گرفته است! . جَهِش ( پهلوی: جَهِشن ) :ستاک ( بُن فعل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

شانس: واژه انگلیسی ( chance ) از فرانسوی باستانی آمده است و از واژه پهلوی جَهِشن ( ǰahišn ) وام گرفته است! . جَهِش ( پهلوی: جَهِشن ) :ستاک ( بُن فعل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

شانس: واژه انگلیسی ( chance ) از فرانسوی باستانی آمده است و از واژه پهلوی جَهِشن ( ǰahišn ) وام گرفته است! . جَهِش ( پهلوی: جَهِشن ) :ستاک ( بُن فعل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سبز قبا در نوشته های پهلوی به نام: مرغ کاسکینه . شایست ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 2، بند5: "murwag" kē nasuš zanēd se hēnd: sār ī gar ud warāγ ī syā u ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نام سارگپه در دسته ی بازهای شکاری است و در نوشته های پهلوی سارگر نام برده شده است! . شایست ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 2، بند5: "murwag" kē nasuš zanēd ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد! ( ( هَمِستار ( خلاف ) این واژه به فَرنود ( دلیل ) تنبلی و کاهِلی مُرغ: مُرغوا! ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

هومُرواک - واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد! ( ( هَمِستار ( خلاف ) این واژه به فَرنود ( دلیل ) تنبلی و کاهِلی مُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد! ( ( هَمِستار ( خلاف ) این واژه به فَرنود ( دلیل ) تنبلی و کاهِلی مُرغ: مُرغوا! ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

واژه مبارک درسته عربی هست ولی از مُرواگ پهلوی برگرفته شده است! . واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد! ( ( هَمِستار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد! ( ( هَمِستار ( خلاف ) این واژه به فَرنود ( دلیل ) تنبلی و کاهِلی مُرغ: مُرغوا! ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واژه مُرواگ ( murwāg ) و هومُرواک ( مُرواش ) ، وابستگی با هُما دارد! ( ( هَمِستار ( خلاف ) این واژه به فَرنود ( دلیل ) تنبلی و کاهِلی مُرغ: مُرغوا! ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

مُروارید: نام دخترانه - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیک ) پهلوی: مُروارید ( murwārīd ) . مُر: هو، نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ریمَن: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: رَئِوَ ( raēva ) پهلوی: ریمَن ( rēman ) ری: ریو ( ریب ) - چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریمَن: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: رَئِوَ ( raēva ) پهلوی: ریمَن ( rēman ) ری: ریو ( ریب ) - چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ریمَن: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: رَئِوَ ( raēva ) پهلوی: ریمَن ( rēman ) ری: ریو ( ریب ) - چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ریمَن: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: رَئِوَ ( raēva ) پهلوی: ریمَن ( rēman ) ری: ریو ( ریب ) - چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

ریمَن: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: رَئِوَ ( raēva ) پهلوی: ریمَن ( rēman ) ری: ریو ( ریب ) - چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

اَهریمَن: آهِرمَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیک ) اوستا: اَنگره مَینیو ( angrahe mainyu ) یا اَنرو مَینیو ( anrō mainyu ) : تاریک و تبهکار کنن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

اَهریمَن: آهِرمَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیک ) اوستا: اَنگره مَینیو ( angrahe mainyu ) یا اَنرو مَینیو ( anrō mainyu ) : تاریک و تبهکار کنن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پَتیاره: واژه اوستایی و پارسی میانه ( پارسیک ) اوستا: پَئیتی اِرِتَه ( paiti - ereta ) پهلوی: پِتیارَگ ( petyārag ) . پَت: پَئیتی ( paiti ) - بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦١

پَتیاره: واژه اوستایی و پارسی میانه ( پارسیک ) اوستا: پَئیتی اِرِتَه ( paiti - ereta ) پهلوی: پِتیارَگ ( petyārag ) . پَت: پَئیتی ( paiti ) - بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

پَتیاره: واژه اوستایی و پارسی میانه ( پارسیک ) اوستا: پَئیتی اِرِتَه ( paiti - ereta ) پهلوی: پِتیارَگ ( petyārag ) . پَت: پَئیتی ( paiti ) - بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

هَمگَرزه، هَمگَرزِگی: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراهی و وابستگی . گَرزه ( گَرزِگی ) : گَزیدن، گاز گرفتن، نیش ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هَمگَرزه، هَمگَرزِگی: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراهی و وابستگی . گَرزه ( گَرزِگی ) : گَزیدن، گاز گرفتن، نیش ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هَمگَرزه، هَمگَرزِگی: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراهی و وابستگی . گَرزه ( گَرزِگی ) : گَزیدن، گاز گرفتن، نیش ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هَمگَرزه، هَمگَرزِگی: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراهی و وابستگی . گَرزه ( گَرزِگی ) : گَزیدن، گاز گرفتن، نیش ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه انگلیسی "grippe" هم از "grift" فارسی میانه ( پهلوی ) می آید! کارنامه اردشیر بابکان، فَرگَرد ( فصل ) 8، بند6: spāh ī kerm az pas ī ardaxšīr awišt ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سِکس ( sex ) - چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سِکس ( sex ) - چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سِکس ( sex ) - چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید: آمُرزش، بخشش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید: آمُرزش، بخشش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید: آمُرزش، بخشش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را با واژه مُرزَنده یکسان ندانید: آمُرزش، بخشش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مَرزی - یک معنای دیگر هم دارد! چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن را با واژه مُرزَن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ای پارسی از سِتاک ( بُن فعل ) آمیختن! چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جِماع - واژه عربی چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مُقارِبَت - واژه عربی بر وزن مُفاعِلَت ( مفاعلة ) چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤١

یازلی: نام دخترانه، واژه ترکی این واژه در سنگ نوشته های ترکی، نام یک شهر و تخته سنگ ( صخره ) بوده است که در فرهنگ آذربایجان، جایگاه انسان های نخستین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

یوتاک، یوتَک: نام دخترانه - واژه اوستایی و فارسی میانه ( پهلوی ) یو: yō - واژه اوستایی کسی، یک کس، فردی، شخصی مانند: یوتاب! . تاک: تَک - جدا، مج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

یوتَک، یوتاک: نام دخترانه - واژه اوستایی و فارسی میانه ( پهلوی ) یو: yō - واژه اوستایی کسی، یک کس، فردی، شخصی مانند: یوتاب! . تاک: تَک - جدا، م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

یوتاب: نام دخترانه - واژه اوستایی بانوی جنگجوی هخامنشی و خواهر آریو ( آریا ) بَرزَن که در نبرد دروازه پارسی ( تنگه دربند پارسی ) دوشادوش برادرش جنگید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

روناو: نام دخترانه ( ronav ) - واژه ای کُردی در پارسی به آن "آبگین یا آبگینه" می گویند! یادآوری از واژه تیشتر: ( ( اصطلاح: " آب روشناییست " و آیین پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

ویشار: نام دخترانه - در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) . معنی: آگاه، بینشمند، با خبر، داننده، روشن بین، بیدار دل! - خردمند، دور اندیش، ژرف بین، هوش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژه از هَمپُرسِگی می آید! هَمپُرسِگی، هَمپُرسی - واژه اوستایی ( apərəse ) یَسن های 9 تا 11 به گفتگو میان اهورامزدا و زرتشت می پردازد! پُرسیدن د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گُستاخ: واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) پهلوی: ویستاخ ( wistāx ) وی: ویهیستن - نمو، رشد کردن، روییدن، حرکت کردن، رواندن، بالِش ( بالندگی ) ، پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

گُستاخ: واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) پهلوی: ویستاخ ( wistāx ) وی: ویهیستن - نمو، رشد کردن، روییدن، حرکت کردن، رواندن، بالِش ( بالندگی ) ، پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

گُجَسته: گُجَستَک ( گُجَستَگ ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) به کسی که بدکار هست این فرنام ( لقب ) را می دهند! مانند: اهریمن، اسکندر مقدونی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

گُجَسته: گُجَستَک ( گُجَستَگ ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) به کسی که بدکار هست این فرنام ( لقب ) را می دهند! مانند: اهریمن، اسکندر مقدونی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

درود فرتاش جان همیشه از نوشته هایت بهره بردم و یادگرفتم دوست گرامی و دوست داشتنی من! بسیار سپاسگزارم که بی هیچ چشمداشتی برای آگاهی مردم تلاش می کنی: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یادآوری از گَست! پَرگَس یا پَرگَست: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گرف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

یادآوری از واژه گست! . مَگَس: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: مَخشی ( maxši ) . مَئه: حشره - مانند:مورچه - مَئُیری ( maoiri ) . گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اوهو ( oho ) یا اوه! - یادآوری از واژه هی! هِی - در چکامه ها ( شعرها ) به گونه "هین" کاربرد دارد! در اوستا: "hadha" ( ( این واژه بیشتر با زوهر بکار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢١

اوهو ( oho ) - یادآوری از واژه هی! هِی - در چکامه ها ( شعرها ) به گونه "هین" کاربرد دارد! در اوستا: "hadha" ( ( این واژه بیشتر با زوهر بکار می رود: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هله لو: خدا را شکر، ایول ( ای ولله ) ، باریکلا ( بارک الله ) این واژه انگلیسی است و درست همان معنیِ واژه " اَهلَو، اَهلاو" را می دهد و از آن وام گرف ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

ویدهیا: ویدیا، واژه سانسکریت - نام دخترانه وید: وَئید، وَئِد، وِست - واژه اوستایی - سانسکریت: ویدهَئتی ( ویدهیا، ویدیا ) امروزه: ویدا دید، نگرش، بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه انگلیسی است و درست همان معنیِ واژه " اَهلَو، اَهلاو" را می دهد و از آن وام گرفته است! معنی: با خدا، خداجو، پارسا و سپَنتا، پرهیزکار ( پرهیزگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-٣٣

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-٣٩

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-٣٢

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-٤٢

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه انگلیسی است و از واژه "لاو" >>>" اَهلَو" وام گرفته است! . لَو: لاو، لا - به مانند: ( پَهلَوی - پَهلَو یا پَهلاو: پهن و چشمگیر ) واژه انگل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

اَلو - یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-٣٢

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه اسپانیایی و مکزیکی است و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو" و "هِی"! آهای ( ahoy! ) ، لفظی هنگام درود و سلام، ندای احوالپرسی، صدایی یا آوایی برای خوشامدگویی ( ( در انگلیسی ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فرانسوی: āllo یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و این واژه از آلمانی باستانی برگرفته شده است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه انگلیسی است و درست همان معنیِ واژه " اَهلَو، اَهلاو" را می دهد و از آن وام گرفته است! معنی: با خدا، خداجو، پارسا و سپَنتا، پرهیزکار ( پرهی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

این واژه انگلیسی است و درست همان معنیِ واژه "اَهلَو، اَهلا" را می دهد و از آن وام گرفته است! معنی: با خدا، خداجو، پارسا و سپَنتا، پرهیزکار ( پرهیزگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-٢٠

امروزه به کسی که خیلی درون پاک، پارسا و ساده دل هست، می گوییم: "هالو!" از واژه" اَهلَو، اَهلاو" وام گرفته است!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هاله ( halo ) : این واژه یونانی است ولی از پارسی وام گرفته است! واژه "هاله، halo" پیامبران و بزرگان: از واژه "اَهلَو، اَهلا" وام گرفته است و درست هما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

هاله ( halo ) : این واژه یونانی است ولی از پارسی وام گرفته است! واژه "هاله، halo" پیامبران و بزرگان: از واژه "اَهلَو، اَهلا" وام گرفته است و درست هما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

سِپَندارمَذ: سِپَندارمَد - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: سِپَنتا آرمیتی یا آرمَئیتی ( ārmaīti ) نام دیگر آن در اوستا: توشنامَتی، توش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

سِپَندارمَذ: سِپَندارمَد - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: سِپَنتا آرمیتی یا آرمَئیتی ( ārmaīti ) نام دیگر آن در اوستا: توشنامَتی، توش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

سِپَندارمَذ: سِپَندارمَد - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) اوستایی: سِپَنتا آرمیتی یا آرمَئیتی ( ārmaīti ) نام دیگر آن در اوستا: توشنامَتی، توش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

یادآوری از پَرگست! پَرگَس یا پَرگَست: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

پَرگَس یا پَرگَست: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گرفتن! - دور و بر، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پَرگَس یا پَرگَست: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر و بال گرفتن! - دور و بر، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نخست درود ( درستی و راستی ) و دست خوش می گم به" فرتاش جان" واسه آگاهی درخور و نوشته اُسپوری ( کاملی ) که داده، کار منو آسون کرده، دست مریزاد! منم از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

ویسپوبیش: نام درختی اساطیری یا "درخت زندگانی"، که پس از پیروزی تیشتر و با کمک سِپَندارمذ بر روی زمین رویید و درمانگر همه دردها و بیماری هاست! ( ( در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

هَرویسپ، هَروِسپ - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : هَرویسپ: harwisp . واژه های دیگری از آن ساخته شد: یادآوری از تیشتر: ویسپوبیش ( vīspō - bīš ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هَرویسپ، هَروِسپ - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : هَرویسپ: harwisp . واژه های دیگری از آن ساخته شد: یادآوری از تیشتر: ویسپوبیش ( vīspō - bīš ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

پَرَستار: واژه اوستایی: پَر ایستاریه ( parēstārīh ) پهلوی: پریستار ( paristār ) پر: داشتَن! ( اوستایی و پهلوی: دارِش ) ، پاییدن ( پایش! ) ، زیر پر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یادآوری از واژه بیمار! پهلوی: ویمار ( wēmār ) وی: همان معنای "بیش" را می دهد با اندکی دگرش ( تغییر ) آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان، انگره! - ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

یاد آوری از ویسپوبیش! بی: کوتاه شده بیش - در اوستا: بَئیش ( baēš ) - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان، انگره! - بیماری، درد و رنج، آزار و اذیت، س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یادآوری از واژه هی! به گونه خودمونی بکار می رود! هِی - در چکامه ها ( شعرها ) به گونه "هین" کاربرد دارد! در اوستا: "hadha" ( ( این واژه بیشتر با زوه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

یادآوری از واژه هی! هِی - در چکامه ها ( شعرها ) به گونه "هین" کاربرد دارد! در اوستا: "hadha" ( ( این واژه بیشتر با زوهر بکار می رود: zaothrō - barāi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یادآوری از واژه هی! هِی - در چکامه ها ( شعرها ) به گونه "هین" کاربرد دارد! در اوستا: "hadha" ( ( این واژه بیشتر با زوهر بکار می رود: zaothrō - barā ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کُِراوات، کُِرِوات! - اوستا: کوئیریس ( kuiris ) ، کائوریس ( kaoiris ) نام "کوروش" هم از این واژه برگرفته شده است! سپس در اوستا و پهلوی: نام "خُرداد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کُِراوات - اوستا: کوئیریس ( kuiris ) ، کائوریس ( kaoiris ) نام "کوروش" هم از این واژه برگرفته شده است! سپس در اوستا و پهلوی: نام "خُرداد" از آن گرف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پاپیون درسته واژه ای فرانسوی هست ولی ریشه آن از ایران باستان آمده است: اوستا: کوئیریس ( kuiris ) ، کائوریس ( kaoiris ) نام "کوروش" هم از این واژه ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

کُِروات - اوستا: کوئیریس ( kuiris ) ، کائوریس ( kaoiris ) نام "کوروش" هم از این واژه برگرفته شده است! سپس در اوستا و پهلوی: نام "خُرداد" از آن گرفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

کُِروات - اوستا: کوئیریس ( kuiris ) ، کائوریس ( kaoiris ) نام "کوروش" هم از این واژه برگرفته شده است! سپس در اوستا و پهلوی: نام "خُرداد" از آن گرفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

نام دخترانه واژه اوستایی و پهلوی ( پارسیک ) برای آگاهی بهتر به واژه "سپاس" یه نگاهی بیَندارید! سنایی: دوست کز ( که از ) کاس و کاسه دور بود/ از سپا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩٩

سپاس: واژه اوستایی و پارسی میانه پهلوی ( پارسیک ) . اوستا: سپاش ( spash ) ، سپاس ( spas ) . پارسی میانه ( پارسیک ) : سپاس ( spās ) - هوسپاس ( hū ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سپاس: واژه اوستایی و پارسی میانه پهلوی ( پارسیک ) . اوستا: سپاش ( spash ) ، سپاس ( spas ) . پارسی میانه ( پارسیک ) : سپاس ( spās ) - هوسپاس ( hū ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سپاس: واژه اوستایی و پارسی میانه پهلوی ( پارسیک ) . اوستا: سپاش ( spash ) ، سپاس ( spas ) . پارسی میانه ( پارسیک ) : سپاس ( spās ) - هوسپاس ( hū ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

سپاس: واژه اوستایی و پارسی میانه پهلوی ( پارسیک ) . اوستا: سپاش ( spash ) ، سپاس ( spas ) . پارسی میانه ( پارسیک ) : سپاس ( spās ) - هوسپاس ( hū ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩٥

درود: واژه اوستایی و پارسی میانه پهلوی ( پارسیک ) اوستا: دروَت ( drvat ) : درست و راست ( ( در اوستا بیشتر با واژه تنو ( tanu ) می آید >>> تندرست! ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

واژه سلام، از واژه اَکَدی ( از زبان های سامی یا بابِلی کهن یا سومر باستان ) آمده است: سیلوم یا شیلوم در تورات: شَلوم ( Shalom ) ( به عبری: שלום ) سُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اود: اودن - پسوند نسبت و دارندگی اوستایی و صفت فاعلی ( کُنایی ) مانند: نمود، شنود، آلود، آسود، افزود، فرمود، درود! و. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ناماسته ( namaste ) >>> नमस्ते نام: نَم، خَم شدن، نماز خواندن، نیایش کردن استه: درستی و راستی معنی: نماز و ستایش کردن راستی و درستی ( اَشا ) ) ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

این واژه درستش: "سَهِش" هست! ( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣١

این واژه درستش: "سَهِش" هست! ( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره کم نور دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی بهره می بردن! یکی از فرن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره کم نور دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی بهره می بردن! یکی از فرن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

نام دخترانه - واژه اوستایی، نام ایزدبانو ( ( یادآوری از واژه نوروز و داشاد!: نام 25 روز اوستایی: اَرد ( آراد، اَردوخش، اَشی وَنگوهی، پارَند، راتا، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

داشاد، داشن واژه اوستایی - نام پسرانه دَشت: داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

داشن، داشاد واژه اوستایی - نام پسرانه دَشت: داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) واژه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دَهِش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "dahišn" دَشت، داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - ( ( آن را با واژه "دَهشَت" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

دَهِش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "dahišn" دَشت، داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - ( ( آن را با واژه "دَهشَت" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

دَهِش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "dahišn" دَشت، داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - ( ( آن را با واژه "دَهشَت" ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

دَشت: - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) واژه انگلیسی "donate، donation" از واژه دشت ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دَخش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) دَشت: داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - واژه انگلیسی "donate، donation" از واژ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستلاف ( دست لاف ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) " لاف" در معنای کهن ( قدیم ) : ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن! کسی که برای دس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دستلاف - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) "لاف" در معنای کهن ( قدیم ) : ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن! کسی که برای دستِ ( داو، فروش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دست لاف - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) "لاف" در معنای کهن ( قدیم ) : ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن! کسی که برای دستِ ( داو، فرو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

واژه ترکی - نام دخترانه آیری: جدا، مجزا، پهلوی: یوتاک - تک، تنها، منفرد، مجرد - به تنهایی، دست تنها - بجز، فقط مانند: آیری بی ذات ده >>> یه چیزه دیگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

یادآوری از واژه میش: واژه جانِوَر یا حیوان، در اوستا: اَنومایا ( anumaya ) اَنو: پیشوند منفی ساز مایا: از ریشه مَشی ( mašya: مَرد، انسان ) معنی: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یادآوری از واژه میش: جانِوَر، در اوستا: اَنومایا ( anumaya ) اَنو: پیشوند منفی ساز مایا: از ریشه مَشی ( mašya: مَرد، انسان ) معنی: نا انسان ( غیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

جانِوَر - یادآوری از واژه میش: در اوستا: اَنومایا ( anumaya ) اَنو: پیشوند منفی ساز مایا: از ریشه مَشی ( mašya: مَرد، انسان ) معنی: نا انسان ( غی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

شَهنَواز، شَهناز، شَهرناز، شَهرنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: شَنگ هَواک ( sanghavāči ) شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شَهرنَواز، شَهناز، شَهرناز، شَهنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: شَنگ هَواک ( sanghavāči ) شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شَهرناز، شَهناز، شَهرنَواز، شَهنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: شَنگ هَواک ( sanghavāči ) شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

کالی: نام پسرانه - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) و سانسکریت! در هندوستان ( سانسکریت ) درسته "کالی" نام یک ایزدبانو هست ولی در آنجا هم نام پسرا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

یادآوری از واژه بَرِشنوم! گُمیز:گومِز، گومیز، گمیختن واژه اوستایی ( گئوش میسمَن ) ، شاشِ گاو پهلوی: گوامیشِن، گاو مزه . گو: گاو میز: مئَس - شاش، اد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

یادآوری از واژه بَرِشنوم! پس از آیین بَرِشنوم، آن کس باید نُه شبانه روز در بَرِشنومگاه ( آرامشگاه، قَرَنطینه ) بماند و پیش از رسیدن آن پاک شده ( بَرِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

"گندم" در اوستا به دوگونه کاربرد دارد: 1. گندم، جو: یَو ( yao ) به گونه های گوناگون بکار رفته است: yaom، yavō، yavanāmca ( ( آن را با واژه دیگر اوس ...

پیشنهاد
٣٢

" گندم" در اوستا به دوگونه کاربرد دارد: 1. گندم، جو: یَو ( yao ) به گونه های گوناگون بکار رفته است: yaom، yavō، yavanāmca ( ( آن را با واژه دیگر او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شیزان ( šizān ) - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) در کردی به گونه "شیلان، چیلان" کاربرد دارد! شیز: شیل - اوستایی: یَو ( yao ) گندم، جو - کاشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هَنگ دِرام ( Hang drum ) یا هَند پَن ( Handpan ) یادآوری از واژه کوس! کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هَنگ دِرام ( Hang drum ) یا هَند پَن ( Handpan ) یادآوری از واژه کوس! کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ) به واژه های امروزی راه پیدا کرده است: شاید پیشتر ( قبل تر ) در واژه خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ) به واژه های امروزی راه پیدا کرده است: شاید پیشتر ( قبل تر ) در واژه خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

یادآوری از واژه برشان! بَرشان، بَرسان، بَرُوشان، بَررُوشَنان ( پَرپُرُوشان ) - نام پسرانه - واژه پارسی میانه ( پارسیگ ) این واژه را واسه ( برای ) پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یادآوری از واژه ارنواز! اَرِنَه ( arena ) : اَرِن - واژه انگلیسی "arena" از این واژه وام گرفته است! مانند: ارنواز! ستم، آزار، بیداد، زورگویی - میدان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آرناک، اَرناک - نام پسرانه واژه اوستایی: ( اَرِناک ) اَرِنَه ( arena ) : اَرِن - واژه انگلیسی "arena" از این واژه وام گرفته است! مانند: ارنواز! ستم، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

اَرنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: اَرِنَواک ( arenavāči ) اَرِنَه ( arena ) : اَرِن - واژه انگلیسی "arena" از این واژه وام گرف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

شَهناز، شَهرناز، شَهرنَواز، شَهنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: شَنگ هَواک ( sanghavāči ) شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

نَریمان، نیرمان ( nyrmān ) ، نیرَم ( nyram ) - واژه اوستایی - نام پسرانه نَریمان، یک ویژگی در اوستا هست که به پهلوانان داده می شده است! به مانند: نر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

نَریمان، نیرمان ( nyrmān ) ، نیرَم ( nyram ) - واژه اوستایی - نام پسرانه نَریمان، یک ویژگی در اوستا هست که به پهلوانان داده می شده است! به مانند: نر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یادآوری از واژه نیرمان! می توان به جای واژه انرژی زا که سَرهَمی ( ترکیبی ) از واژه انگلیسی و سِتاک ( بُن فعل ) زاینده یا افزاینده هست >>> از واژه پا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe ) هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی! هر دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe ) هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی! هر دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe ) هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی! هر دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe ) هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی! هر دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe ) هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی! هر دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe ) هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی! هر دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe ) هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی! هر دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دارمان ( دارمَن، دارامان ) ، رادمان - واژه اوستایی، نام پسرانه نام یکی از سرداران خسرو پرویز ساسانی که در شاهنامه فردوسی بزرگ هم از آن نام برده ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دارمان ( دارمَن، دارامان ) ، رادمان - واژه اوستایی، نام پسرانه نام یکی از سرداران خسرو پرویز ساسانی که در شاهنامه فردوسی بزرگ هم از آن نام برده است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دارمان ( دارمَن، دارامان ) ، رادمان - واژه اوستایی، نام پسرانه نام یکی از سرداران خسرو پرویز ساسانی که در شاهنامه فردوسی بزرگ هم از آن نام برده ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

زِنهار، زینهار! می توان به جای واژه فرانسوی: اولتیماتوم ( ultimatum ) از آن بهره برد! واژه اوستایی آن: زینو هاره ( zyno hare ) . در زمان باستان و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

زِنهار، زینهار! می توان به جای واژه فرانسوی: اولتیماتوم ( ultimatum ) از آن بهره برد! واژه اوستایی آن: زینو هاره ( zyno hare ) . در زمان باستان و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

زِنهار، زینهار! می توان به جای واژه فرانسوی: اولتیماتوم ( ultimatum ) از آن بهره برد! واژه اوستایی آن: زینو هاره ( zyno hare ) . در زمان باستان و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نومان، نومَن یا نومینا - نام پسرانه یا دخترانه - واژه اوستایی که به فرهنگ های رومی و اروپایی هم راه پیدا کرده است و به کسانی که از این آیین پیروی می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

نومان - نومَن، نومینا - نام پسرانه واژه اوستایی که به فرهنگ های رومی و اروپایی هم راه پیدا کرده است و به کسانی که از این آیین پیروی می کنند، "نومینال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

نومان، نومَن - نام پسرانه یا دخترانه - واژه اوستایی که به فرهنگ های رومی و اروپایی هم راه پیدا کرده است و به کسانی که از این آیین پیروی می کنند، "نو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ویام ( ویاو، vyām ) واژه اوستایی - نام پسرانه در اوستا به دو گونه آمده است: ویاوَنت ( vyāvant ) اَئیویامَه ( aiwyāma ) ( ( آن را با واژه اوستای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ایرمان، ائیریامَن، آریامَن، هَخامَن - نام پسرانه واژه اوستایی: اَئیریَمَن ( airyaman ) در هات ( بخش ) 53 یَسنا و هَفتَن یَشت کوچک و اردیبهشت یَشت >> ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ایرمان، ائیریامَن، آریامَن، هَخامَن - نام پسرانه واژه اوستایی: اَئیریَمَن ( airyaman ) در هات ( بخش ) 53 یَسنا و هَفتَن یَشت کوچک و اردیبهشت یَشت >> ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

ایرمان، ائیریامَن، آریامَن، هَخامَن - نام پسرانه "آریامَن": نام فرمانده ای در ناوگان دریایی خشایارشا، در نبرد سالامیس! واژه اوستایی: اَئیریَمَن ( ai ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

یادآوری از واژه ایرمان! ( ( ایرمان سَرا، در شاهنامه فردوسی بزرگ و دیگر شاعران: مهمان خانه، مهمانسرا، مسافرخانه پس به جای واژه فرانسوی هُتِل ( hotel ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

یادآوری از واژه ایرمان! ( ( ایرمان سَرا، در شاهنامه فردوسی بزرگ و دیگر شاعران: مهمان خانه، مهمانسرا، مسافرخانه پس به جای واژه فرانسوی هُتِل ( hotel ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کالین!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) و سانسکریت - امروزه کردی و لری - نام دخترانه کال: قهوه ای، خُرمایی، حَنایی، خُماهَنی! - ژولیده پولیده، آشفته، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

دِلهان - نام دخترانه واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) این نام به بَُوَندگی ( کاملا ) ایرانی است! چشمداشت بیشتری از ثبت احوال و کارگروه واژ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

نیهان، نَهان واژه اوستایی - نام دخترانه ( ( دو گونه ویهان در اوستا داریم، این دو را با هم یکی ندانیم: 1. ویهان: پنهان، نبود - انگیزه، فَرنود 2. ویه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

رُهبان، روهان، رُهان ( rōhān ) - نام پسرانه واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) - ( ( پس واژه رُهبان از رَه ( راه ) نمیاد و پارسی است: روه، پسوند ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

رُهبان، روهان، رُهان ( rōhān ) - نام پسرانه واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) - ( ( پس واژه رُهبان از رَه ( راه ) نمیاد و پارسی است: روه، پسوند ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رُهبان، روهان، رُهان ( rōhān ) - نام پسرانه واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) - ( ( پس واژه رُهبان از رَه ( راه ) نمیاد و پارسی است: روه، پسوند ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روح ( روه - در واژه روهان! ) واژه ای عربی و وام گرفته شده از فارسی است! در فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : هولس ( hols ) در اوستا: آسِن ( در واژه آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آسِن - واژه اوستایی - روح ( روه - در واژه روهان! ) واژه ای عربی و وام گرفته شده از فارسی است! در فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : هولس ( hols ) در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

روح ( روه - در واژه روهان! ) واژه ای عربی و وام گرفته شده از فارسی است! در فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : هولس ( hols ) در اوستا: آسِن ( در واژه آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

هانیز - واژه اوستایی - نام دخترانه امروزه واژه ای کردی است! هان: کان - در واژه بهانه کان: در پهلوی خانیگ xānig - چشم، دیده، بینش، نگاه - سرچشمه، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اوشار ( ošar ) - آوشار، آبشار - نام پسرانه در گویش بندرعباسی ( لهجه هرمزگانی ) آیینی کهن که از ایران باستان، برجای مانده است و امروزه در بین جنوبی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هوژان، هوزان - واژه اوستایی - نام دخترانه امروزه واژه ای کردی است! هو: فطرت، سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هوژان، هوزان - واژه اوستایی - نام دخترانه امروزه واژه ای کردی است! هو: فطرت، سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مَرگ - در اوستا به این گونه آمده است: مَهرکَه ( mahrkā ) ، مَرَکَه ( marakā ) ، مَرشَه ( marša ) پهلوی: مرگیه ( margīh ) - اُوش ( ōš ) . مَر ( ma ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مَرگ - در اوستا به این گونه آمده است: مَهرکَه ( mahrkā ) ، مَرَکَه ( marakā ) ، مَرشَه ( marša ) پهلوی: مرگیه ( margīh ) - اُوش ( ōš ) . مَر ( ma ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بِشکار - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) یادآوری از واژه بِشکاری: بِش: خوشرو، خوش برخورد - خوشمزه، لذیذ، گوارا به مانند: خوش و بِش! معنی: قدردا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

خُروس: یادآوری از واژه پَروَردِش! پَروَردِش ( پَرودَرِش ) - واژه مشتق اوستایی ( parv. dərəs ) گاهی به فَرنام ( لقب ) در اوستا: همکار سروش می دانند: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یادآوری از واژه اَبَرسام ( بَرسام ) ! بَرسام، اَبَرسام، بَرسا - نام پسرانه - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام درست و بُوَنده ( کامل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نامی پر کاربرد در آمریکا و کانادا هست! تاسیان ( تاسیَن ) : تاسه! - تاسا، تاسَنده، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

فرتاش جان استاد دهخدا واژه شناس بود و به مانند دکتر معین زبان شناس و ریشه شناس نبود که ریشه سانسکریت و اوستایی: ضعیف ( بدون a ) ، قوی ( با a ) و بال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

درود فرتاش جان سپاس از نکته سنجی قشنگ و موشکافانه ات آره درست می فرمایید، سپاس🙏

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

تاسیان ( تاسیَن ) : تاسه! - تاسیا، تاسا، تاسَنده، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در اوستا هم آمده است: تَنَسیَه، تَنَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاسه: تاسیان ( تاسیَن ) ! - تاسیا، تاسَنده، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در اوستا هم آمده است: تَنَسیَه، تَنَسگیه ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

تاسه: تاسیان ( تاسیَن ) ! - تاسیا، تاسا، تاسَنده، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در اوستا هم آمده است: تَنَسیَه، تَنَسگیه ( t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تاسه: تاسیان ( تاسیَن ) ! - تاسیا، تاسا، تاسَنده، تاسیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در اوستا هم آمده است: تَنَسیَه، تَنَسگیه ( tān ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تاسه: تاسیان ( تاسیَن ) ! - تاسیا، تاسا، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در اوستا هم آمده است: تَنَسیَه، تَنَسگیه ( tā ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

می توان از واژه: " تاسیان یا تاسه" بهره گرفت!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تَلواسه ( تالواسه ) - از واژه تاسیان ( تاسه ) گرفته شده است! - تاسیا، تاسا، تاسَنده، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

می توان از واژه: " تاسیان یا تاسه" بهره گرفت!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

تاسیان ( تاسیَن ) : تاسه! - تاسیا، تاسا، تاسَنده، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در اوستا هم آمده است: تَنَسیَه، تَنَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

تاسه: تاسیان ( تاسیَن ) ! - تاسیا، تاسا، تاسَنده، تاسیدن، تاسانیدن، تَلواسه! در گویش مازندرانی ( لهجه گیلکی ) در اوستا هم آمده است: تَنَسیَه، تَنَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

دُژَم ( dožam ) - واژه فارسی میانه پهلوی ( پارسیک، پارسیگ ) گونه دیگر آن در اندرز اوشنَر دانا پهلوی: dušram واژه انگلیسی که بسیار به آن همسان است و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

واژه فارسی میانه پهلوی ( پارسیک، پارسیگ ) : "دُژَم، dožam" گونه دیگر آن در اندرز اوشنَر دانا پهلوی: dušram واژه انگلیسی که بسیار به آن همسان است و ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

نام اوستایی " الموت" است: اِرِزیفیه ( erezifyāt ) یاد آوری از واژه آناهیتا: کیکاوُوس ( کاوا اوسا، کی کاوُوس ) : بر فراز کوه اِرِزیفیَه ( Erezifya، ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام اوستایی آن به این گونه آمده است: اِرِزیفیه ( erezifyāt ) یاد آوری از واژه آناهیتا: کیکاوُوس ( کاوا اوسا، کی کاوُوس ) : بر فراز کوه اِرِزیفیَه ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

" بَهار" در اوستا به این گونه آمده است: زَرَما"zarama" اوستایی: زَرَما >>> پهلوی: وَهَر ( وَهار ) >>> امروزه: بهار زَرَم: سبزه، سبزی - نونَوار، تا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آن را با واژه زیما یکسان ندانید! "زمستان" در اوستا به این گونه آمده است: اوستایی: زَیَنِم ( zayanem ) >>> پهلوی: زَئم ( جَئم ) >>> سانسکریت: هیمه ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٩

آن را با واژه زیما یکسان ندانید! در اوستا به این گونه آمده است: اوستایی:زَئِنَ ( zaena ) ، زَیَنِ ( zayane ) ، زیاو ( zyāw ) >>> پهلوی: زَئم ( جَئم ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

"تابستان" در اوستا به این گونه آمده است: هامین ( hāmin ) در کردی هم به گونه "هاوین" کاربرد دارد! هام: تشنه، عطشان - مجاز از کویر، بیابان، صحرا، د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

"تابستان" در اوستا به این گونه آمده است: هامین ( hāmin ) در کردی هم به گونه "هاوین" کاربرد دارد! هام: تشنه، عطشان - مجاز از کویر، بیابان، صحرا، د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

شیر خوردنی در اوستا به این گونه است: پَئما ( paēma ) پَئم: پَم - کوتاه شده پستان - ممه، سینه ( ( امروز در مازندران هم به زبان کودکانه رواج دارد که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

شیر خوردنی در اوستا به این گونه است: پَئما ( paēma ) پَئم: پَم - کوتاه شده پستان - ممه، سینه ( ( امروز در مازندران هم به زبان کودکانه رواج دارد که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

شیر خوردنی در اوستا به این گونه است: پَئما ( paēma ) پَئم: پَم - کوتاه شده پستان - ممه، سینه ( ( امروز در مازندران هم به زبان کودکانه رواج دارد که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این واژه دیرینگی بسیار دارد! در اوستا به این گونه بکار رفته است: اَنومایا ( anumaya ) داستان آن به دو اساطیر ایران بازمی گردد: کیومرث: نطفه ( تخمه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کانیشکا - نام پسرانه واژه فارسی میانه پهلوی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) نام شاهنشاه امپراتوری کوشانی که دستاوردهای بسیاری از جمله: گسترش دین بودا و قلمرو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

کانیشکا - نام پسرانه واژه فارسی میانه پهلوی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) نام شاهنشاه امپراتوری کوشانی که دستاوردهای بسیاری از جمله: گسترش دین بودا و قلمرو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اَوِستا - پارسی باستان: اَپِستا وَهَکه ( واکا ) پهلوی: اَپِستاک ( اَوِستاک ) از ریشه ایستادن: گونه دیگر در اوستا : اَوی شتا ( avē šta ) بر چیزی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

درشکه: این واژه گرچه روسی شناخته شده است ولی در اوستا به چند گونه آمده است: درَزهَه ( drazha ) : در دست گیرنده و داشتن چیزی وَشِم ( vāšem ) : از بن و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اَفسار: ریسمان یا بَندی است که به دهن اسب ( دهنه ) می بندند و با آن اسب را مهار می کنند به اوستایی: آخنا ( āxna ) از ستاک اوستایی انک ( ank، anč ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اَفسار - ریسمان یا بَندی است که به دهن اسب ( دهنه ) می بندند و با آن اسب را مهار می کنند به اوستایی: آخنا ( āxna ) از ستاک اوستایی انک ( ank، anč ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

گرچه برخی این واژه را عربی می دانند ولی به دیدِ من، این واژه پارسی است! آب: آو، آپ! شار: سِتاک ( بُن فعل ) شاریدن یا شاردَن! به مانند: سَرشار! د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در اوستا به این گونه آمده است: کائو ( kao ) کائو: تاریک، سیاه - کور، نابینا، روشندل در زمان باستان بر این باور بودند، هر چشمی دارای یک جهان ( دنیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کَر - در اوستا به دو گونه آمده است: کَرَف ( karaf ) اَگوشتَه ( agušta ) : بی گوش، ناشنوا کَرَف: کر، ناشنوا، گوش بسته، دل شنو در زمان باستان بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هِی - در چکامه ها ( شعرها ) به گونه "هین" کاربرد دارد! در اوستا: "hadha" ( ( این واژه بیشتر با زوهر بکار می رود: zaothrō - barāi: برای زوهر! آنکه ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

هِی - در چکامه ها ( شعرها ) به گونه "هین" کاربرد دارد! در اوستا: "hadha" ( ( این واژه بیشتر با زوهر بکار می رود: zaothrō - barāi: برای زوهر! آنکه ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در اوستا به این گونه آمده است: جایدهیات "Jaidhyat" Jaidh: درخواست، نیاز، دَربایِست، خواسته، خواهش وَری، تمنا، حاجت - مَدَد، کمک، دست گیری، پشتیبانی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

به اوستایی:آماوای "amāvaī" یکی از ویژگی های ایزدبانو آناهیتا هم هست بخاطر فرّ ایزدی که اهورامزدا به او ارزانی داشته است: قوی، نیرومند، زوردار، توانا، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

به اوستایی: پاسَر ( pāthr ) امروزه از ترکیب: پاس، بن واژه ( سِتاک ) داشتن ( ( واژه "پسر" هم از این واژه گرفته شده است! ) ) بخش 5 آبان یشت: yām azē ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

اَفشین - نام پسرانه از واژه اوستایی آخشین، آخشید: xšyd اِخشود ( xšūd ) : شنیدن، گوش کردن، نیوش! معنی: شنیدنی، گوش نواز، آهنگین، موزون، ریتم دار ( م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

درود، دوست گرامی این واژه به این گونه درست است و من در اوستا و شاهنامه تا حالا به این گونه که شما نوشتی بر نخوردم: گَنگ دِژ ، گَنگ دِژ هوخت، دِژ هوخت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

درود من خیلی وقت پیش این واژه رو ساختم ولی شما راست میگی حمال بار منفی داره پس این واژه رو پاک می کنم به مانند: سپور که امروزه میگیم پاکبان!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

نیسایه، نیسایا - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نیسا، نیسایا - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای در م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نیسا، نیسایه - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای در م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

آیوار: واژه ترکی، نام پسرانه همچنین نام اسطوره اسکاندیناوی و پسر راگنار لود بروک واکینگ هم بود! آی: ماه، قمر - زیبا، قشنگ، خوشگل - معشوق، محبوب - ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

کایِر - نام پسرانه - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : hakarta امروزه در گویش مازنی ( مازندرانی ) بهره گرفته شده است: کشاورزان هنگ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه اوستایی - نام پسرانه شاو: ریشه این واژه "ساو" هست! ساو از ریشه اوستایی سانگهانا ( sanghana ) : ناب، خالص، زدوده، سره سخنرانی، سخن گفتن، حرف ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

کارمانیا - پارسی باستان و کتیبه های هخامنشی به ویژه نقشِ رستم داریوش بزرگ ( DNa و DNb ) کار: اوستایی: کِر - کار و کوشش، تلاش و پشتکار - پیکار و نب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

در پارسی باستان و کتیبه های هخامنشی به ویژه نقشِ رستم داریوش بزرگ ( DNa و DNb ) : " کارمانا، کارمانیا " کار: اوستایی: کِر - کار و کوشش، تلاش و پشتک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دَندان: واژه اوستایی آن: dantăno دَنت: خورنده ( اوستایی: dhāte، hathra ) نمونه: دَد: حیوان دارای دندان های تیز و بُرّنده وَندیداد - فرگرد دوم، بخش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

اَهرافتَن، اَهرافت، اَهرامیدَن - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : ahrāftan، ahrām واژه "هِرَم" از این واژه وام گرفته شده است! ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَهرافتَن، اَهرافت، اَهرامیدَن ahrāftan، ahrām واژه "هِرَم" از این واژه وام گرفته شده است! ( ( گر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

هَموَشت: در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : ham - vart هم: پیشوند وَشت: وَرت - وردیدن، دگرگون، تغییر، دگرش، وَردِش! - چگونگی، حالت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : هَموَشت ham - vart هم: پیشوند وَشت: وَرت - وردیدن، دگرگون، تغییر، دگرش، وَردِش! - چگونگی، حالت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

"خانقاه" در آیین مانی ( مانوی ) به آن: "مانِستان" می گویند! آیین ها، نماد ها و نوزودهای ( تشرف های ) صوفیه و درویش مسلکی ( تَصَوّف ) ؛ بسیار همسان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در آیین مانی ( مانوی ) به آن: "مانِستان" می گویند! آیین ها، نماد ها و نوزودهای ( تشرف های ) صوفیه و درویش مسلکی ( تَصَوّف ) ؛ بسیار همسان ( شبیه ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

"دیگر" در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَباریگ ( abārīg ) در نوشته های چیده ( چکیده ) اندرز پوریوت کیشان ( پوریوتکیشان ) ، اندرز 5 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَباریگ ( abārīg ) در نوشته های چیده ( چکیده ) اندرز پوریوت کیشان ( پوریوتکیشان ) ، اندرز 50: 50 - ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١٣

کَرشِفت، کَرشیپتَر - واژه اوستایی ( kăršiptar ) نام پرنده ای اساطیری - گونه ای از شاهین ( عُقاب ) که دارای بال های سیاه و چَنگال های تیز و نیرومند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

کَرشِفت، کَرشیپتَر - واژه اوستایی ( kăršiptar ) نام پرنده ای اساطیری - گونه ای از شاهین ( عُقاب ) که دارای بال های سیاه و چَنگال های تیز و نیرومند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥١

نورَهان، نوراهان - نام دخترانه - واژه فارسی چیزی نویی که کسی با خود از راهی ( سفری ) می آورد و به دیگران می بخشد یا نوداد ( خبر ) خوشی که کسی با خود ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نام پسرانه - واژه پهلوی ( فارسی میانه ساسانی ) ناژ: نوژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دارند و به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

نوژَن - نام پسرانه - واژه پهلوی ( فارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام دخترانه - واژه پهلوی ( پارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دارند و به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ناژین، نام دخترانه - واژه پهلوی و اوستایی از این واژه دو گونه میشه برداشت کرد: 1. از واژه نوژ ، پسوند نسبت و وابستگی "ین": نوژ: ناژ، ناز، نوج، نو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نام دخترانه - واژه پهلوی ( پارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - از مصدر نوژیدن: رود و رودخانه ی خُروشانی که با صدای مهیب و غُرّش همراه ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧٨

اوفِی: در لهجه آبادانی همون واژه اوف، که به معنی حسرت است ولی در اینجا غبطه خوب خوردن است ( اووووف! ) این واژه رو بچه جنوبیا خونگرم به ویژه آبادانی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

لیم لیمی: در لهجه اصفهانی - این واژه رو اصفهونیا و شیرازیا واسه کسی بکار می برَند که خیلی آروم و خونسرد کارش رو بسیار زیرکانه و رِندانه انجام میده! ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

آسِنا، آسینا، آثرین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

آسِنا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

آسِنا - آسینا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

آرسامَس - آرسام، آرشام، آرسامَن، آرساماس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

آرسامَن - آرسام، آرشام، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

آرسام، آرشام، آرسامَن، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست سات ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

آرسام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

آرشام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کابوک ( čābuk ) - واژه اوستایی کاب: شایسته، سزاوار، درخور اوک: پسوند نسبت و وابستگی اوستایی معنی: مناسب، برازنده، درخور، شایسته، پسندیده - پاک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کابوک ( čābuk ) - واژه اوستایی کاب: شایسته، سزاوار، درخور اوک: پسوند نسبت و وابستگی اوستایی معنی: مناسب، برازنده، درخور، شایسته، پسندیده - پاک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢٠

واژه اوستایی - نام پسرانه اوستایی: سَهاز، ساوایز ( sahas, savāiš ) . ساو از ریشه اوستایی سانگهانا ( sanghana ) : سخنرانی، سخن گفتن، حرف زدن - آگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

واژه اوستایی ( rana ) - نام پسرانه واژه رانا پنج بار در اوستای قدیم آمده است؛ به گونه: ۱. بایی۲. برایی۳. ازی۴. مثنی ( rānōibiiā ) و وابستگی مثنی ( r ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

واژه injury از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

واژه injury از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان - ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : کاهاسیز ( kahasīg ) کاها: کَه - کندن، حفاری کردن - آبکند، گودال، چاله، حفره سیز: ریز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : کاهاسیز ( kahasīg ) کاها: کَه - کندن، حفاری کردن - آبکند، گودال، چاله، حفره سیز: ریز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : سروتاس ( srotas ) از واژه سرائوتاستاک ( sraotastac: آب های روان ) گرفته شده است! س: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : سروتاس ( srotas ) از واژه سرائوتاستاک ( sraotastac: آب های روان ) گرفته شده است! س: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

دریا واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ساسانی، پارسیک، پارسیگ ) اوستایی آن: برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : tishtrim starem ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دریا واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ساسانی، پارسیک، پارسیگ ) اوستایی آن: برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : tishtrim starem ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

واژه اوستایی و پهلوی: دِوارَد از واژه اوستایی نیزدُواریتی ( nižduuaraiti ) در تیشتریشت، کرده ششم، بند بیست و یکم گرفته شده است! دِوار: duuar ، dvar ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بِتازَد - واژه اوستایی و پهلوی: دِوارَد از واژه اوستایی نیزدُواریتی ( nižduuaraiti ) در تیشتریشت، کرده ششم، بند بیست و یکم گرفته شده است! دِوار: d ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١٧

کارشا: کارشاه، کارشایا - نام پسرانه - فارسی باستان - واحد پولی در زمان هخامنشیان در کتیبه های وزنه داریوش شاه ( سنگ نوشته های wa, wb, wc, wd ) از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

در خُرده اوستا ( خُرتَک اَپَستاک ) ، بخش ماه نیایش ( نیایش سوم - بند 1 تا 11 ) : درباره حرکت و شکل گیری ماه روشنگری کرده است! اَندَر ماه: اوستایی: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

اوستایی و پهلوی: اوزَنِند - او: او را، زَنِند: زدن - اوستا: گَن - پهلوی: زَتَن معنی: او را زدن و نابود کردن، از بین بردن، سر به نیست کردن، کشتن، جا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اوزَنِند - او: او را، زَنِند: زدن - اوستا: گَن - پهلوی: زَتَن معنی: او را زدن و نابود کردن، از بین بردن، سر به نیست کردن، کشتن، جان گرفتن فصل پنجم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

کیرِنید: کِرنیتَه، کِرنید کیرِن: کَر - بریدن، قطع کردن، انداختن، جدا کردن، گسیختن ید: پسوند وابستگی اوستایی یا برپایه دستور زبان اوستایی: مضاعف با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

کیرِنید: کِرنیتَه، کِرنید کیرِن: کَر - بریدن، قطع کردن، انداختن، جدا کردن، گسیختن ید: پسوند وابستگی اوستایی یا برپایه دستور زبان اوستایی: مضاعف با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥١

یادآوری از واژه هَمِستار! ایستار: ایستادن ( واستادن ) ، برپا و بلند شدن، برخیزیدن، برخاستن، پایدار، پابرجا، استوار ( ( واژه انگلیسی star: ستاره هم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤٣

هَمِستار یا هَمیستار ( هم ایستار ) - واژه اوستایی ( هَمَه ایستاریه hamēstārīh ) وارونه واژه هم نشین ( همنشین: همپا، همراه ) است و واژه هم دادِستان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

هَمکَرد: فعل سَبُک - در زبان شناسی: فعلی است تهی، برای ساختن فعل مرکب از آن بهره می گیرند که معنای مشخصی ندارد ولی به فعل مرکب معنا می دهد! هَمکَرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

یادآوری از واژه اسنوا! اوستایی: اسنَئوا اسن: sna - شستن، زدودن، پاک کردن - سرد، یخ ( ( اِسنِیج snaeg یا اسنِئزا snaeza در اوستا به معنی: برف سنگین ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

درسته این واژه سَرنام هست ولی در اوستا به این معنی بکار می رود: اوستایی: اسنَئوا اسن: sna - شستن، زدودن، پاک کردن - سرد، یخ ( ( اِسنِیج snaeg یا اسن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

واژه اوستایی، نام پسرانه داو: داوا - از پیشوند اوستایی دِی به معنی: نگریستن آینده نگر، دوراندیش، روشن بین - هدیه، ارمغان، رهاورد، تحفه - بخشش، دَهِ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

واژه اوستایی - وَئیدا، وَئِدا سانسکریت: ویدهَئتی، ویدهیا ، ویدیا! وید: وَئید، وَئِد، وِست - پیدا کردن، یافتن، به دست آوردن، دستیابی - آورده، دارای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

مَرَندی - اوستایی: مَرَتو، مَرَنتی واژه انگلیسی memento هم از این واژه گرفته شده است! مَر: گرچه در بیشتر واژه های اوستا به معنی مرگ یا مذکر ( نر ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

نام مُغ یا موبد ( روحانی ) زرتشتی که خود را به جای برادر کمبوجیه ( بردیا ) جا زد و هوتانا از سرداران داریوش بزرگ، نخستین کسی بود که فهمید گئومات، برد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

می پَرَدِد یا پَرَدِد - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) معنی: پرتت می کنه بیرون، میندازه بیرون، رمیدن و پروندن!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢٧

دَرجا: به اوستایی: "dareja" این واژه داستانِ باستانی دارد، زیرا زرتشت در آنجا زاده شد و پس از پیامبری هم دوباره در آنجا به دیدار اهورامزدا رفت و به پ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤٤

راسیکا، راشیکا - واژه سانسکریت ( هند و اروپایی ) - نام دخترانه راستی: نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا یا اَشتاد ( درست و راست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٢٤

ژین: اوستایی و کُردی - از واژه زند اوستا گرفته شده است این واژه در اوستا " ژَئِنا:شادی" و در برابر واژه "کَئِنا: کینه" بوده است! "دانا" در اوستا: زا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٨٠

کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٦

کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨٥

کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٤٦

گرچه جاماسب ( فرنام: بیدَخش یا وزیر گشتاسپ ) یکی از دامادهای زرتشت ( پوروچیستا ) که ستاره شناس، موبد موبدان و پیشگویی بیدار دل ( هوشیار ) بود سرانجام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١٧

گرامی پهلوان ایرانی به همراه پدرش جاماسپ ( برادر فَرشوشتر، داماد زرتشت ) ، زَریر ( برادر گشتاسپ ) و چند تن از پسران گشتاسپ ( از جمله اسفندیار ) به دش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧٤

گشتاسپ کیانی ( پادشاه ایران ) برای نگهداری دَئوه ها ( دیوها ) و خدایان دیگر به اَرجاسب ( پادشاه توران ) هر ساله باژ ( باج ) می داد ولی پس از آن که گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧٤

گرامی: واژه اوستایی و پارتی - در فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، پَهلَوانیک ) : گرامیگ، گرامیک گرامی، پسر ( فرزند ) جاماسپ ( فرنام: بیدَخش - وزیر گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦٢

دِلاریا ( delāriā ) : نام دخترانه که در آمریکا به وَشنادی ( فراوانی ) در نام و نام خانوادگی آنان کاربرد دارد! دِل: واژه پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦٢

آژیار: واژه اوستایی ( āžyār ) ، نام پسرانه آژ: اَژ - در فارسی اوستایی برابر "من" است! - آرامش، آسایش، آسودگی، راحت - اطمینان، دل قرص بودن، خاطرجم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠٤

سِکارنا: سِکَرنَه - واژه اوستایی سه: پیشوند اوستایی - شدن، روی دادن، انجام یافتن - آمدن، گشتن، گردیدن کارنا: کَرنَه - واژه اوستایی گرد، کُروی، دای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٤

بِگِرای - فعل امر از مصدر گِراییدن حمله وَر شو، یورش ببر، بِتاز، حرکت کن، گرایش کن مانند قصیده دماوندیه دوم ملک الشعرای بهار: بِگِرای چو اژدهای گرزه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦٦

درود ( درستی و راستی ) رسد به شما مهربان محمد من که به دنبال آن واژه"همچنین" گذاشته بودم! ولی بازم ممنون از این که گوشزد کردی، ویرایش گردید: آیین مهر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٠٢

ممنون - واژه یونانی ( memnon ) ممنون در عربی به معنی: نعمت داده شده یا منت ( مَن: سنجیدن با سنگی ویژه ) نهادن و به رخ کشیدن نیکی خود به کسی ممنون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١٤

بَرسام، اَبَرسام، بَرسا - نام پسرانه - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام درست و بُوَنده ( کامل ) آن: " اَبَرسام" بوده که در پی گذشت ز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٦

بَرسام، اَبَرسام، بَرسا - نام پسرانه - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام درست و بُوَنده ( کامل ) آن: " اَبَرسام" بوده که در پی گذشت زم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦٩

آبراتاس، اَبَرداتِس، آبراداتاس، اَبَرداته - واژه اَکَدی: این زبان در میانرودان ( بین النهرین ) و بین آشوریان و بابلیان رایج بوده و گونه ای از زبان س ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤٥

آبراتاس، اَبَرداتِس، آبراداتاس، اَبَرداته - واژه اَکَدی: این زبان در میانرودان ( بین النهرین ) و بین آشوریان و بابلیان رایج بوده و گونه ای از زبان س ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣٨

آبراتاس، اَبَرداتِس، آبراداتاس، اَبَرداته - واژه اَکَدی: این زبان در میانرودان ( بین النهرین ) و بین آشوریان و بابلیان رایج بوده و گونه ای از زبان س ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢٠

پَنام - واژه اوستایی - نام پسرانه در اوستا: پَئیتی دانَه ( paiti dāna ) در پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : پَدام، پَندام، پَندَم پن: بستن، ج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤٢

پَنام - واژه اوستایی - نام پسرانه در اوستا: پَئیتی دانَه ( paiti dāna ) در پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : پَدام، پَندام، پَندَم پارچه ای ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩٢

پَنام - واژه اوستایی - نام پسرانه در اوستا: پَئیتی دانَه ( paiti dāna ) در پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : پَدام، پَندام، پَندَم پن: بستن، ج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥٦

وَرِجَمکَرد، وَرِجَمکَرت - واژه اوستایی ( وندیداد:varefshva ) وَرِ ( وَرِنگه ) : جای سر پوشیده، پناهگاه، سوراخی در کوه، غار، دژ، قعله، بارو - داور ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦٠

وَرِجَمکَرد، وَرِجَمکَرت - واژه اوستایی ( وندیداد:varefshva ) وَرِ ( وَرِنگه ) : جای سر پوشیده، پناهگاه، سوراخی در کوه، غار، دژ، قعله، بارو - داور ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣٣

هَوُو - نام سومین زن زرتشت ( هَوُوی، Hvovi ) هَووی، مادرِ هیچ یک از فرزندهای زرتشت نیست! . در بُندَهِشن ( بُندَهِش ) فَرگرد ( فصل ) 32 و همچنین وِج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

فِرِنی، فِرینی - واژه اوستایی - نام دخترانه نام مادر بزرگ زرتشت و همچنین نام نخستین دختر زرتشت که نامش بر او گیرایی داشت و از بچگی به فرنود ( دلیل ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

فِرِنی، فِرینی - واژه اوستایی - نام دخترانه نام مادر بزرگ زرتشت و همچنین نام نخستین دختر زرتشت که نامش بر او گیرایی داشت و از بچگی به فرنود ( دلیل ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧١

آرتیستونِه، آرتیستون - واژه فارسی باستان - نام دخترانه نام سومین دختر کوروش بزرگ و همسر داریوش فرهمند هخامنشی در گل نوشته های ایلامی ( لوح های گلی ای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٥

آرتیستونِه، آرتیستون - واژه فارسی باستان - نام دخترانه نام سومین دختر کوروش بزرگ و همسر داریوش فرهمند هخامنشی در گل نوشته های ایلامی ( لوح های گِلی ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

بَرساد - واژه اوستایی - نام پسرانه بر: میوه، نتیجه ساد: راست، نیکو، درست، سالم، رسیده، پرورده معنی: میوه رسیده، سلام دادن در پایان نماز، درود فرس ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

آرشیت، اَرَشکهیت - واژه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، پَهلَوانیک ) - نام پسرانه فرنام ( لقب ) : آرشیت دانا واژه آرشیتِکت ( architect ) هم برگرفته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧١

آرشیت، اَرَشکهیت - واژه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، پَهلَوانیک ) - نام پسرانه فرنام ( لقب ) : آرشیت دانا واژه آرشیتِکت ( architect ) هم برگرفته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧١

آرشیت، اَرَشکهیت - واژه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، پَهلَوانیک ) - نام پسرانه فرنام ( لقب ) : آرشیت دانا واژه آرشیتِکت ( architect ) هم برگرفته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

آیدانا، آیدَنَه، آیادانا، آیَه دانَه - واژه فارسی باستان - نام دخترانه نام پرستشگاه ها در سنگ نوشته های هخامنشی: این پرستشگاه ها به گونه تالار ستون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦١

آیدانا، آیدَنَه، آیادانا، آیَه دانَه - واژه فارسی باستان - نام دخترانه نام پرستشگاه ها در سنگ نوشته های هخامنشی: این پرستشگاه ها به گونه تالار ستون ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

فَروَروانه، فَروَرانه، فَراوَرتی، فَروَرتی - فَرانه - نام دخترانه آیینی ( مراسمی ) است که فرد زرتشتی پس از این که به دین زرتشتی گِرَوید ( نوزود! ) ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

فَروَروانه:فَروَرانه، فَراوَرتی، فَروَرتی - فَرانه - نام دخترانه آیینی ( مراسمی ) است که فرد زرتشتی پس از این که به دین زرتشتی گِرَوید ( نوزود! ) ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

ایلایدا یا اِلایدا - واژه ترکی - نام دخترانه ایل: تیره، خاندان، دودمان - اهورامزدا، دادار، پروردگار، آفریدگار، خدا، ایزد، یزدان، جان آفرین، پدید و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧١

ویشاد، ویشاتا، ویشاتو - واژه فارسی میانه ( پارسیگ ) نام پسرانه . کسی که به خواست خدا و بدون کمک کسی یا چیزی ( پشتیبان، حامی - پله یا نردبان و . . . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

بَرشان، بَرسان، بَرُوشان، بَررُوشَنان ( پَرپُرُوشان ) ، وَدرِشتان ( وَدرِستان ) - نام پسرانه - واژه پارسی میانه ( پارسیگ ) این واژه را واسه ( برای ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

ایسانا - واژه اوستایی - نام پسرانه strength وام گرفته شده از فارسی اوستایی است! ایسان: انرژی، نیرو، توان، قدرت، زور، یارا، کارمایه! - جَنَم، جُربُز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

هوکِرپ: واژه اوستایی ( hukereptā، hukehrp ) - نام پسرانه نام سردار اشکانی که تراژان ( سیزدهمین فرمانروای روم ) را کشت و خسرو اشکانی دوباره به پادشاهی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

هوبان - نام پسرانه - واژه اوستایی هو: سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠٢

هیرود یا هِرود - واژه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، پَهلَوانیک ) نام پسرانه فرنام ( لقب ) اَردِ دوم اشکانی که به خاطرِ دلاوری های سردار بزرگ ایرا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

آدیوار - نام پسرانه دو گونه می توان برداشت کرد: 1. واژه فارسی میانه ( پارسیگ ) عَیّار ( آدیوار، آذیوار ) گرچه امروزه به معنای: ولگرد، ولنگار - دزد و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١٤

وَخشور، فَرَخشور - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : وَخش وَریه �"waxšwarīh" نام پسرانه بر پایه دینکرد: فرنامی ( لقبی ) بود که به پیامبر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

یوبان، یووان - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام پسرانه یو: خدا، پروردگار، اهورامزدا، دادار، آفریدگار، ایزد، یزدان، جان آفرین بان: وان - پسوند نگهبانی و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥١

دِلاریس - واژه مشتق مرکب فارسی - نام دخترانه دل: واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

راجان، راشان - واژه اوستایی و سانسکریت - نام پسرانه برپایه اوستا ( مَزدَیَسنا ) و نسب نامه زرتشت: نام نیای ( جدّ ) زرتشت راج: راش - خرّم، سرسبز، دلپ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

یَلمان - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام پسرانه - نام پدر بُندار که یکی از بِهدینان خراسان بود! یَل: شجاع، دلیر، دلاور، پهلوان، گُرد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

گوچِهر ( گوچِر ) ، گومیداس - واژه اوستایی ( gāva cītra ) - نام پسرانه به نگرش زرتشتیان ( مَزدَیَسنا ) : گوچِهر، ستاره دنباله داری ( شهاب سنگی ) است ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

هامُرز، هابُرز - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام پسرانه نام سردار ایرانی در زمان خسرو پرویز ساسانی که در نبرد ذوقار ( ذی قار ) به دست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

نیماد - واژه دساتیری ( ساخته موبد آذر کیوان ) - نام پسرانه معنی:نیروی شناسایی درست از نادرست، عقل، خِرَد، دانش، زیرکی، هوشمندی، باهوشی - کشف، شهود، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

نیماد - واژه دساتیری ( ساخته موبد آذر کیوان ) - نام پسرانه معنی:نیروی شناسایی درست از نادرست، عقل، خِرَد، دانش، زیرکی، هوشمندی، باهوشی - کشف، شهود، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

گیتیکا، گَئِسا، گَئیتا، گیتا - واژه اوستایی و سانسکریت - نام دخترانه نیاکان ما باور داشتن که جهان، مانند نغمه کوتاهی است که هر کسی می سُراید و روانه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

گَئِسا، گَئیتا، گیتا، گیسیا - واژه اوستایی و سانسکریت - نام دخترانه نیاکان ما باور داشتن که جهان، مانند نغمه کوتاهی است که هر کسی می سُراید و روانه ج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

شانیسا، شیانیسا - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام دخترانه شانی: شیان ( شیانی ) - سکه ای در زمان ساسانیان که به وزن یک دِرَم ( دِرهَم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

شیانیسا، شانیسا - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام دخترانه شانی: شیان ( شیانی ) - سکه ای در زمان ساسانیان که به وزن یک دِرَم ( دِرهَم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نازانتا - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام دخترانه نازان: ناز کننده، عشوه، کرشمه - نازیدن، بالیدن، فخر، مُباهات تا: پسوند همانندی و شباهت معنی: طناز، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

وَرجاوَند - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام پسرانه اوستایی: وَراکاهُوَنت ( varəcahuvant - کوشا، پر انرژی، پر جنب و جوش ) پهلوی: وَرز ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

شاینده، شاهنده - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام پسرانه فرنام ( لقب ) بهرام، پسر هرمز ساسانی معنی: دل گنده و دریا دل، بخشنده، نیکوک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

شاهنده، شاینده - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام پسرانه فرنام ( لقب ) بهرام، پسر هرمز ساسانی معنی: دل گنده و دریا دل، بخشنده، نیکوک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

شابار - واژه گیلکی ( مازندرانی ) - نام دخترانه معنی: شاه میوه، سَرگُل میوه ها، محصول بَرچین و گُلچین شده - کار شایان و بزرگ، شاهکار، محشر، معرکه، خ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

داتام، داتما ( داتمَه ) - واژه اوستایی - نام پسرانه نام سردار هخامنشی در زمان اردشیر دوم که به گفته گزنفون در نبرد کوناکسا کشته شد! دات: داتا ( داتَ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

داتام، داتما ( داتمَه ) - واژه اوستایی - نام پسرانه نام سردار هخامنشی در زمان اردشیر دوم که به گفته گزنفون در نبرد کوناکسا کشته شد! دات: داتا ( داتَ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دومار: واژه عربی "قُمار" هم از این واژه گرفته شده است! یک جور بازی آشوری بوده است که دو مار به نبرد با هم می پرداختند که امروزه به گونه قُمار درآمده ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دومارینا، دومارِنا - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام دخترانه دومار: واژه عربی "قُمار" هم از این واژه گرفته شده است! یک جور بازی آشوری بوده است که دو مار ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

تارمیتا - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام دخترانه تارمی: بیتا، بی همتا، بی نظیر و مانند، بی لنگه، یگانه، یکتا تا: پسوند همانندی و شباهت معنی: خاص، ویژ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

هومان - واژه اوستایی - نام پسرانه نام یکی از سرداران افراسیاب و برادر پیران ویسه ( نام پسر ویسه، برادر پیران ) هو: نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، ش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥١

هونیاک، هونیا - واژه اوستایی - نام پسرانه هو: نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! نیاک: نیا - گذشتگان، نی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

هودین، هودینا - واژه اوستایی - نام پسرانه فرنام ( لقب ) بِهدینان ( زرتشتیان ) است! در سنگ نوشته های بابِلی و گل نوشته های ایلامی: هودِنا ( hudēna ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

هودین، هودینا - واژه اوستایی - نام پسرانه فرنام ( لقب ) بِهدینان ( زرتشتیان ) است! در سنگ نوشته های بابِلی و گل نوشته های ایلامی: هودِنا ( hudēna ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

پَرشان - واژه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، پَهلَوانیک ) - نام پسرانه این واژه را به سربازان اشکانی وابسته می دانند؛زیرا، سربازان ( جنگاوران ) تا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

پَرینیتا، پارینیتا - واژه سانسکریت - نام دخترانه معنی: نشان شده، نامزد، عروس ( از نظر زیبایی ) - شاهزاده خانم ( فرانسوی: پِرَنسِس ) ، شاهدخت، دختر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پارینیتا، پَرینیتا - واژه سانسکریت - نام دخترانه معنی: نشان شده، نامزد، عروس ( از نظر زیبایی ) - شاهزاده خانم ( فرانسوی: پِرَنسِس ) ، شاهدخت، دختر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

هوداک - واژه اوستایی - نام پسرانه هو: نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر داک: تکیه، پشت گرمی، پناه - اطمی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

وَشتی: وَهیشت - واژه فارسی باستان - نام دخترانه نام نخستین زن خشایارشا سپس در اوستایی به گونه وَهیشت درآمد! یادآوری از واژه نوروز: این نام، در نیایش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

وَهوکا ( وئوکه ) ، وَهوک، اُخوس ( اُخُس ) - واژه فارسی باستان - نام پسرانه فَرنام ( لقب ) داریوش دوم و پس از آن نوه آن: اردشیر سوم هخامنشی این لقب را ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

شاریا، شایریا ، شایرایا، شایرا - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام دخترانه نام یکی از شهرهای روسیه و همچنین یکی از شهرهای ایتالیا معنی: سیاره ناهید ( زهره ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

شایریا، شایرایا، شاریا، شایرا - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام دخترانه نام یکی از شهرهای روسیه و همچنین یکی از شهرهای ایتالیا معنی: سیاره ناهید ( زهره ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هوتانه، هوتانا، اوتانِس - واژه اوستایی و ترکی - نام پسرانه نام یکی از سرداران داریوش بزرگ و نخستین کسی بود که فهمید گئومات، بردیای دروغین است نام سر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

هوتانا، هوتانه، اوتانِس - واژه اوستایی و ترکی - نام پسرانه نام یکی از سرداران داریوش بزرگ و نخستین کسی بود که فهمید گئومات، بردیای دروغین است نام سر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

وِستا - واژه اوستایی - نام پسرانه برگرفته شده از واژه "وَئید" اوستا است! وَئیدا، وَئِدا سانسکریت: ویدهَئتی وید: وَئید، وَئِد، وِست - پیدا کردن، یافت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

وِست - واژه اوستایی - نام پسرانه برگرفته شده از واژه "وَئید" اوستا است! وَئیدا، وَئِدا سانسکریت: ویدهَئتی وید: وَئید، وَئِد، وِست - پیدا کردن، یافتن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

واژه اوستایی - نام پسرانه ویر: وَئیریَه - حافظه، یاد، خاطره - هوش، خِرَد، عقل، اندیشه، فراست، زیرکی - شُعور، فهم، ادراک دغدغه، نگرانی، دلواپسی - پی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

رامناد، رامیاد - واژه اوستایی - نام پسرانه یادآوری از واژه نوروز: نام بیست و هشتمین روز در گاهشمار اوستایی! رام: آرام، آسوده، آسان، راحت، بی دغدغه و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

رامیاد، رامناد - واژه اوستایی - نام پسرانه یادآوری از واژه نوروز: نام بیست و هشتمین روز در گاهشمار اوستایی! رام: آرام، آسوده، آسان، راحت، بی دغدغه و ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

ویدهان، ویدهانو - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) و سانسکریت - نام پسرانه وید: علاج، چاره، راه حل، راهکار، نقشه - داد ( دادیک ) ، آیین، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ویدهیا: ویدیا، واژه سانسکریت - نام دخترانه وید: وَئید، وَئِد، وِست - واژه اوستایی - سانسکریت: ویدهَئتی ( ویدهیا، ویدیا ) امروزه: ویدا دید، نگرش، بی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ویدوش: واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) و سانسکریت - نام پسرانه وید: علاج، چاره، راه حل، راهکار، نقشه اوش: هوش - خِرَد، عقل، اندیشه، فر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

وِرزِنت، وِرزا، وِرزان - واژه فارسی باستان - نام پسرانه نام یکی از بزرگان خاندان هخامنشی نام کسی که هم دوره شاپور اول بود و نام او در سنگ نوشته ( کتی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

همدات، همداد - واژه اوستایی - نام پسرانه نام پدر هامان ( وزیر خشایارشا ) هم: پیشوند همانندی و همراهی دات: داتا ( داتَه ) - data برگرفته شده از فار ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

همدات، همداد - واژه اوستایی - نام پسرانه نام پدر هامان ( وزیر خشایارشا ) هم: پیشوند همانندی و همراهی دات: داتا ( داتَه ) - data برگرفته شده از فار ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

فَریمان، پَریمان - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام پسرانه نام یکی از شهرهای خراسان فَر: فَرّه، خُرّه - مفهومی در اساطیر ایرانی است ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

فَرناد، فَراناد - واژه سانسکریت - نام پسرانه فَر: فَرّه، خُرّه - مفهومی در اساطیر ایرانی است: فروغیِ ایزدی است که به دل هر که بتابد، از همگان برتری ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پریملاک: واژه سانسکریت - نام دخترانه پریم: آغاز جوانی، شروع بهار و تازگی، نوروز لاک: اِشگ ( عشق ) ، دلدادگی، دل بُردگی، شیدایی، والِگی - علاقه، دل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

فَرهود، فَرهَذ، پَرهود - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام پسرانه فرنام ( لقب ) درست دینان ( مَزدَکیان ) است! فَر: فَرّه، خُرّه - مفه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

فَراتاگون، فَرتاگون - واژه فارسی باستان - نام دخترانه نام دختر آرتان، برادرزاده داریوش و نوه ویشتاسپ ( برخی آن را از خاندان ماد می دانند، همچنین برخی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیلِر - واژه آشوری ( بابِلی ) - نام پسرانه نام خدای بزرگ ( بیل ) در فرهنگ آشوری معنی: فرزانه، خردمند، دانشمند، هوشمند، باهوش، زیرک، رند - آگاه، بید ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

فَردات، فَرادات - واژه اوستایی - نام پسرانه نام برادر زاده خشایارشا که در نبرد پِلاته که به همراه ماردنیوس ( مَردونیه ) رشادت هایی برای ایران انجام د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

هومایتی، هومائیتیا - واژه فارسی باستان - نام دخترانه همتای دخترانه هومَت! فرنام ( لقب ) دختر پادشاه ماد ( هُوخَشتَر، هُووَخشَترَه ) به نام آمیتیس بود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

هومایتی، هومائیتیا - واژه فارسی باستان - نام دخترانه همتای دخترانه هومَت! فرنام ( لقب ) دختر پادشاه ماد ( هُوخَشتَر، هُووَخشَترَه ) به نام آمیتیس بود ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

هورِشت - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام دخترانه این واژه از نظر ظاهری با هورِشت ( کردار نیک ) همسان است ولی از نگرش زبان شناسی و م ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پیگرِس - واژه فارسی باستان - نام پسرانه نام پسر سلدوم، فرمانده نیروی دریایی ایران در جنگ خشایارشا با یونانیان ( نبردهای ترموپیل و آرتِمیزیوم که به فت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

واژه آشوری ( بابِلی ) - نام پسرانه راب: پدر، بابا - بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه سین: پسوند نسبت و دارندگی معنی: خدای بزرگ ماه در فرهنگ آشور ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

پلیسِر، پلیسکَر - واژه کردی و لری - نام دخترانه معنی: پرستو، چلچله، اَبال ( اَبابیل: بر وزن اَفاعیل - پرستوها )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

فیرتانا، فیرتینا - واژه ترکی - نام پسرانه فیر: چرخش، گردش، به دور خود چرخیدن، دور زدن تان: پسوند نسبت و دارندگی ا: پسوند اسم ساز، چشمگیری و برتری ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

فیرتان، فیرتین - واژه ترکی - نام پسرانه فیر: چرخش، گردش، به دور خود چرخیدن، دور زدن تان: پسوند نسبت و دارندگی معنی: طوفان، تندباد، گِردباد - تماش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پَردَک، بَردَک - فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - نام دخترانه معنی: افسانه ای، رویایی ( فرانسوی: ایده آل ) ، دست نیافتنی، خفن! - پرسیدنی، چی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اُورَک، اُورَه - واژه ترکی - دل ( قلب ) ترکا وقتی بخوان از ته دل، از کسی تعریف کنند، این واژه رو بکار می برند! مانند: اورکی قارداش ( گارداش ) >>> عش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - این واژه رو واسه کسی بکار می برند که میخواد بپیچونه یا ما رو لای ( بینِ ) کاری بذاره و بره! معنی: رفیق نی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

نخست پوزش میخوام از ساختن این واژه ولی چه کنم که واژه ای کاربردی است! کون بُلبُلی - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) این واژه را ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جانجان: واژه فارسی ( جانان ) که در ترکی به گونه جانجان کاربرد دارد! معنی: اِشگ ( عشق ) ، دوست داشتنی، خواستنی، عزیز دل، نازنین، نورچشمی!، عزیز دُرّ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

جَخِس وَخِس - در لهجه اصفهانی حالت چطوره، چطوری، احوال پرسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژه انگلیسی آن: didactics فن آموزش و یاددهی، فناموز ( فن آموز )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه انگلیسی - فن آموزش و یاددهی، فناموز ( فن آموز ) ، پِداگوژی ( فرانسوی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ستوت یسن: هاتهای 14 تا 18 که به "ستوت یسن: متن راستین"موسوم است ولی همانطور که از معنی آن بر می آید ( مانثرا، ستایش و نیایش ) دعاهایی ویژه ایزدان در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارسا واژه فارسی است و pious برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاک نژاد، سِپَنتا، درستکار، پاکدامن، پرهیزگار ( پرهیزکار ) ، فرهود!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

پارسا واژه فارسی است و pious برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاک نژاد، سِپَنتا، درستکار، پاکدامن، پرهیزگار ( پرهیزکار ) ، فرهود!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دِین واژه فارسی است و deign برگرفته شده از فارسی است! معنی: قرض، وام، بدهی - بزرگواری، لطف، بخشندگی، دست و دل بازی، بزرگ دستی!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-٢٧

دِین واژه فارسی است و deign برگرفته شده از فارسی است! معنی: قرض، وام، بدهی - بزرگواری، لطف، بخشندگی، دست و دل بازی، بزرگ دستی!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دَری وَری واژه مرکب اتباعی فارسی است و drivel برگرفته شده از فارسی است! ( ( بر پایه اوستا: دراییدن اهریمنی و گفتن اهورایی است به مانند "دری وری" هست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

دَری وَری واژه مرکب اتباعی فارسی است و drivel برگرفته شده از فارسی است! ( ( بر پایه اوستا: دراییدن اهریمنی و گفتن اهورایی است به مانند "دری وری" هست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ولگرد واژه فارسی است و vagrant برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاپَتی، پابرهنه، یک ( یه ) لاقبا، فقیر، دریوزه، گره گوری، آسمان جُل - آواره، در به در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ولگرد واژه فارسی است و vagrant برگرفته شده از فارسی است! معنی: پاپَتی، پابرهنه، یک ( یه ) لاقبا، فقیر، دریوزه، گره گوری، آسمان جُل - آواره، در به در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

دِرَنگ واژه فارسی میانه ساسانی است و delay برگرفته شده از فارسی است! معنی: دل دل کردن، دیرکرد، تأخیر، معطلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دِرَنگ واژه فارسی میانه ساسانی است و delay برگرفته شده از فارسی است! معنی: دل دل کردن، دیرکرد، تأخیر، معطلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

دشمن واژه اوستایی و enemy از واژه فارسی باستان "اینَیِمی یا اینایِمی" آن گرفته شده است! و همچنین انگره! یادآوری از واژه دوشیارا ( دُشیارا ) : سَیمام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

دشمن واژه اوستایی و enemy از واژه فارسی باستان "اینَیِمی یا اینایِمی" آن گرفته شده است! و همچنین انگره! یادآوری از واژه دوشیارا ( دُشیارا ) : سَیمام ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

دوشیارا، دُشیارا - واژه فارسی باستان دوش ( دُش ) : بد، ناروا، ناپسند، نادخ - زشت، نکوهیده، پلید ( گُجَستَک ) به مانند دشمن: مرد بد، شخص پلید یارا: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دوشیارا، دُشیارا - واژه فارسی باستان دوش ( دُش ) : بد، ناروا، ناپسند، نادخ - زشت، نکوهیده، پلید ( گُجَستَک ) به مانند دشمن: مرد بد، شخص پلید یارا: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

پَرتِتَش ( partetash ) - واژه فارسی باستان - بهشت، مینو! در نوشته های آیینی تخت جمشید از مکان هایی نام برده شده است که کیش های پیشکشی و نذرهای آیینی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

پَرتِتَش ( partetash ) - واژه فارسی باستان - بهشت، مینو! در نوشته های آیینی تخت جمشید از مکان هایی نام برده شده است که کیش های پیشکشی و نذرهای آیینی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

پَرتِتَش ( partetash ) - واژه فارسی باستان - بهشت، مینو! در نوشته های آیینی تخت جمشید از مکان هایی نام برده شده است که کیش های پیشکشی و نذرهای آیینی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩٣

هَمپُرسِگی، هَمپُرسی - واژه اوستایی ( apərəse ) یَسن های 9 تا 11 به گفتگو میان اهورامزدا و زرتشت می پردازد! پُرسیدن در اوستا یا معنی پیشین آن: جویا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

هَمپُرسِگی - واژه اوستایی یَسن های 9 تا 11 به گفتگو میان اهورامزدا و زرتشت می پردازد! پُرسیدن در اوستا یا معنی پیشین آن: جویا و آگاه شدن از حال کسی، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پادیاو، پادیاب - واژه اوستایی در اوستا: "پَیتی یاپَه" در پهلوی: "پادیاب، پاتیاپ، پادیاو" معنی: آبدست، دست نماز، وضو، شست و شو و بَرِشنوم ( پاکیزه ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

پادیاو، پادیاب - واژه اوستایی در اوستا: "پَیتی یاپَه" در پهلوی: "پادیاب، پاتیاپ، پادیاو" معنی: آبدست، دست نماز، وضو، شست و شو و بَرِشنوم ( پاکیزه ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پادیاو، پادیاب - واژه اوستایی در اوستا: "پَیتی یاپَه" در پهلوی: "پادیاب، پاتیاپ، پادیاو" معنی: آبدست، دست نماز، وضو، شست و شو و بَرِشنوم ( پاکیزه ) ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

پاوی، پَزِش - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - جشن یَسنا در اتاقی ویژه در آتشکده برگزار می شود که این اتاق را پاویگاه ( پَزِشنگاه ) می ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پَتَیت - واژه اوستایی اوستا: پَی تیتَه پهلوی: پَتَت ( پَتَیت ) در ادبیات دینی زرتشتیان چهار متن پَتَت، به زبان پهلوی و پازند در دست است: 1. پتتِ آذ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

پَتَت - واژه اوستایی اوستا: پَی تیتَه پهلوی: پَتَت ( پَتَیت ) در ادبیات دینی زرتشتیان چهار متن پَتَت، به زبان پهلوی و پازند در دست است: 1. پتتِ آذر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پَتَت - واژه اوستایی اوستا: پَی تیتَه پهلوی: پَتَت ( پَتَیت ) در ادبیات دینی زرتشتیان چهار متن پَتَت، به زبان پهلوی و پازند در دست است: 1. پتتِ آذر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تناپور ( تنافور، تناپوهر ) - واژه اوستایی تن: بدن، پیکر، اندام، کالبد آپور ( آفور، آپوهر ) : آب کثیف و آلوده، لجن و فاسد شده معنی: گناه بزرگ، گناهی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دَستواژه!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دَستواژه!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دَستواژه - واژه مرکب آمیخته ای ( ترکیبی ) از دو واژه: دست ، واژه معنی: جمله، گزاره، گفتار، متن، نوشته، نویسه فرهنگ لغت، واژه نامه، فرهنگنامه، دیکشنر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بزرگ دستی - واژه مرکب معنی: نهایت توانایی و قدرت، زور و نیرومندی بی پایان - جوانمردی، رادمردی، بخشندگی، مهربانی، نیکوکاری، گشاده دستی، سخاوتمندی، دست ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پَستا - واژه اوستایی و پارتی ( پَهلَوانیگ یا پَهلوانیک ) - معنی: مرحله، دوره، دفعه، بار، گزگ، کرت، دست، دور، مرتبه، نیمه، نوبت، داو!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

دَشتان، دَهَکَه ( دوره ) - واژه اوستایی فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : دَخشَک! خونی که از بانوان در هر ماه می رود ( عادت ماهیانه یا ماهینِگ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دَخشَک! نشان، نماد، ویژگی، مشخصه، خاصیت می توان به جای واژه فرانسوی "آرم" بکار رود!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

دَشتان، دَهَکَه ( دوره ) - واژه اوستایی: دَخشتَ وَئیتی ( daxštavaitī ) فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : دَخشَک! 1. نشان، نماد، ویژگی، مشخص ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

دَخشَک - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) اوستایی: دَهَکَه ( دوره ) ، دَشتان! 1. نشان، نماد، ویژگی، مشخصه، خاصیت می توان به جای واژه فران ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

نوهَرُن - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) هَرُن: کیسه، جیب - اَنبان، خیک، مَشک معنی: مرد دَچی خور، مَخور، چیزی از مردان نوکیسه، تازه بما ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پورشه - از نام طراح آلمانی، اتریشی آن گرفته شده: فردیناند پورشه که نژادش آریایی و به پدر زرتشت می رسد! یادآوری از واژه درواسپ: پورُوشَسپ ( پُرُوشَسپ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

گُناه - پارسی باستان: ویناس ( هینیس ) : وی ( هی ) : بِسوی، بِسمت، بِطرف ناس ( نیس ) : نیستی و نابودی، فساد و تباهی ( گَندیدن ) ، خرابی و ویرانی ی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

وَنا ( وناه ) : واژه اوستایی - از واژه فارسی باستان ( ویناس: گناه ) گرفته شده است! معنی: ریا، دورویی، دورنگی، سالوس، ظاهرنمایی - نیرنگ، دوز و کلک، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

وَردِش، گردش - فارسی میانه ( پارسیک یا پارسیگ ) - variation از فارسی گرفته شده است! از مصدر وَردیدَن معنی: دگرگون، تغییر، دگرش - چگونگی، حالت مانند: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

وَردِش، گردش - فارسی میانه ( پارسیک یا پارسیگ ) - variation از فارسی گرفته شده است! از مصدر وَردیدَن معنی: دگرگون، تغییر، دگرش - چگونگی، حالت مانند: ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پَساخت - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) معنی: وَر، آزمایش دینی، امتحان الهی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اَسورنان، آسرَوَن - واژه پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : آسرونان ( āsrōnān ) به اوستایی: آترَوَخش، آثرَوَن، هورِستارام خویشکاری اش ( وظی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام دختر داریوش سوم: دَری پیتی ( دَری په تیس یا دَری بِتیس ) بوده است و وابستگی ای ( ربطی ) به این واژه ندارد! دری: درباری، پادشاهی، سلطنتی پیتی: په ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

یادآوری از واژه تیشتر: آرش کمانگیر: آرش شیواتیر اوستایی: اِرِخشَه پهلوی: اِرَش شیپاک تیر انگلیسی کماندار: Archer

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

خویشکام - مُراد، منظور، قصد، نیت - خودکامه، خودسر، خودپسند، دیکتاتور!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

این دو واژه اوستایی و فارسی میانه ساسانی را با هم اشتباه نگیریم: کِرفه: kirbag ثواب، پاداش، مژدگانی - کار خوب و پسندیده کَرفه: عهد و پیمان، قول و ق ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خیم ( اوستایی: xēm ) - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - معنی: شخصیت، انسانیت، سرشت، نهاد، گوهره، نژاد مانند اندرزنامه ی پهلوی که شعری مُ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

اندیشه مَدار - اندیشیدن در فارسی میانه ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) : ترسیدن، گُرخیدن مَدار: نَدار به مانند: مَرو=نَرو، مَیازار=نَیازار معنی: نترس، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

بَدَست: واژه فارسی - وَجَب، یک کف دست یک وَجَب=یک بدست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

وال: گل سرخ گونه: رنگ یعنی: سُرخ رنگ، قرمز!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مُلازِم: واژه عربی و برابر فارسی آن: دار و دسته!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

اَنگ ( نگ ) یا اَنج ( نج ) : پسوند دارندگی ( نسبت ) و همراهی اوستایی مانند: هوشنگ ( اوستایی: هِئوشیَنگه - هوش دار، باهوش ) ( ( واژه " هُشدار " هم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

شیمبَل - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) معنی: جاسازی و مخفی کردن، ناپدید و غیب کردن، پنهان کردن و پوشاندن چیزی، چال کردن! نمونه: داداش پول ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

درود ( درستی و راستی ) رسد به شما ( جناب علیرضا حیدری ) و روزنامه گرانسنگ ( وَزّین ) اعتماد راستش از شما روزنامه نگار و ویراستار نازنین، چشمداشت بیش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

درود ( درستی و راستی ) بر شما جناب ایرزاد! شما به خوبی معنی ادبیاتی آن را نوشتید، پیداست که زبان شناس خوبی هستین، ممنون از واژه های خوبتون، دست مریزا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

سُواستیکا - واژه سانسکریت ( هند و اروپایی ) که از واژگان اوستایی برگرفته شده است! سو: هو - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا یا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

سِجام - واژه عربی - بر وزن فِعال سِجم: راندن ابر باران زا، آوردن برکت و روزی - روان شدن اشک چشم معنی: راحتی، آسودگی، آرامش، راحتی، آسانی ( روانی ) - ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

با دیدن جُستاری ( مقاله ای ) چشمگیر از استاد میرجلال الدین کزازی درباره ریشه زولبیا و بامیه، منم انگیزه پیدا کردم تا با بهره بردن از جُستارهای پیشینم ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

امید جان ممنون از این که گوشزد کردی این یکی رو یادم رفته بود که غازی واحد پول هم هست، سپاس! به مانند: چِندِر غاز >>> پول بسیار کم و اندک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩١

بهتره معنی اون را در واژه غازی جستجو کنیم ولی چون اینجا پرسش کردین، برای همین بی درنگ همینجا می نویسم: قاضی هم آوا است با غازی که هر دو واژه ای عربی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

نامی نیک و بسیار دلنشین و دلنواز - اسم پسرانه - نام سردار دیلمی از قوم گیلکی، واژه اوستایی وِهان >>> ویهان >>> بِهان معنی: خوبان، نیکان، شایستگان، پ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

شیوَش - واژه پهلوی ( شیوَستَه ) شی: کوتاه شده شیوَن - بانگ، صدا ( سَدا ) ، آواز، سخن، حرف، لحن وَش: پسوند همانندی ( شباهت ) معنی: طنین و تُن ( فران ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

سَلمانی واژه ای فارسی اوستایی که در گویش مازندرانی هنوز میشه: پیرایشگر، آرایشگر - جایی برای آراستگی و زیبایی سَلم: سَرم - آراسته، میزون، به سامان - ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٠

خُنشان ( خُنشا، خُشنان ) - واژه پهلوی ( فارسی میانه ) خُنش: نام نعنا ( عربی: نعناع - mint ) یا پونه ای خوشبو و خوشگوار که در صحرا می روید و در خوشبو ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

دُرُواسپ - واژه اوستایی نام چهاردهمین روز از ماه اوستایی در گاهشمار اوستایی! نام دیگر: گِئوش ( گیوش ) در یَشت نهم اوستا درباره آن ایزدبانو روشنگری ک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٥

این واژه چیترا بوده که در سانسکریت سیترا شده است! نام منطقه گردشگری در نوشهر مازندران نام شخصیت داستانی ( rebirth ) ، به قلم هنرمند خوب کشورمان: بان ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

واژه ترکی که به روسی هم راه پیدا کرده است آچ ( آش ) : باز شدن، گستردن مَز ( ماز ) : نه، خیر، پسوند منفی ساز اصطلاحی در بازی شطرنج اگر مهره ای که سپ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

ایـنـستِـکس ( INSTEX ) !

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

سپس به چگونگی فرایند آن می پردازیم: مکان آن: شرکت اداره کننده اینستکس ( تهاتر ) به آدرس شماره 139 در خیابان برسی پاریس که در نزدیکی ساختمان وزارت اقت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

ایـنـستِـکس ( INSTEX ) - نخست به واکاوی واژه می پردازیم: " ساحات: سامانه حمایت از تبادلات تجاری " نمی دونم چه کسی این برابر را انتخاب کرده است، چون ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

سپس به چگونگی فرایند آن می پردازیم: مکان آن: شرکت اداره کننده اینستکس ( تهاتر ) به آدرس شماره 139 در خیابان برسی پاریس که در نزدیکی ساختمان وزارت اقت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

ایـنـستِـکس ( INSTEX ) - نخست به واکاوی واژه می پردازیم: " ساحات: سامانه حمایت از تبادلات تجاری " نمی دونم چه کسی این برابر را انتخاب کرده است، چون ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

درود ( درستی و راستی به تو رسد! ) هموطن من خودم بچه ندارم، وگرنه نخستین کسی بودم که این نام زیبا را ثبت می کردم! گرچه بیشتر واژه ها و نام هایی که نوش ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٥

اَهورامَزدا - واژه اوستایی مشتق - مرکب اَئورمَزدا ( در سنگ نوشته بیستون داریوش بزرگ ) - ( ( فارسی باستان: بیستون یا به ستون: بهترین جایگاه، برترین ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٥

هشدار: این واژه به واژه ی " دارما " وابسته است و شایسته و بایسته است که باهم خوانده شوند! واژه سانسکریت: از خانواده زبان های آریایی، زبان باستان ایرا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩١

هشدار: این واژه به واژه ی " کارما " وابسته است و شایسته و بایسته است که باهم خوانده شوند! واژه سانسکریت: از خانواده هندو ایرانی - زبان باستان ایران و ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

هشدار: این واژه به واژه ی " کارما " وابسته است و شایسته و بایسته است که باهم خوانده شوند! واژه سانسکریت: از خانواده هندو ایرانی - زبان باستان ایران و ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤٤

تِریتا ( ثِریتا، سِریتا، اَثرَط، اَترَت ) - واژه مشتق فارسی با ریشه ی سانسکریت: از خانواده زبان های آریایی - زبان باستان ایران و هند در اوستا : تِهر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٦

واژه اوستایی - اسم دخترانه اوستایی: چیثرَه داتَه سانسکریت ( وَدایی ) : سیترا فارسی میانه ( پهلوی ) : چیتر دات، جیراشت امروزه: چِهرداد، چهرزاد چیتر د ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

واژه مشتق یونانی با ریشه فارسی - اسم پسرانه تاریخدانان و پژوهندگان یونانی: یونانیان باستان، داریوش بزرگ را؛بخاطر دارا بودن بیشتر ویژگی های یک فرمانرو ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٨

واژه مشتق یونانی با ریشه فارسی - اسم پسرانه نام موبد نامدار دوره هخامنشی که به مردم آگاهی می داد! آبار: دارویی شفا بخش و کیمیا که از سرب و گوگرد ( س ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

نوزُود ( نوجوت، نوزوت ) - واژه مرکب اوستایی - اسم پسرانه مراسمی است که برای پابوسی ( تشرف ) به آیین زرتشت برگزار می شود! این مراسم بیشتر برای موبد زا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

هَزاربُد - اسم پسرانه - هازارد ( Hazard ) اِدِن مایکِل هازارد: نام یکی از بازیکنان تیم ملی بلژیک که اکنون در تیم باشگاهی انگلیسیِ چلسی توپ می زند و ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اسم پسرانه - هازارد ( Hazard ) اِدِن مایکِل هازارد: نام یکی از بازیکنان تیم ملی بلژیک که اکنون در تیم باشگاهی انگلیسیِ چلسی توپ می زند و شماره 10 را ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

اسم پسرانه - هازارد ( Hazard ) اِدِن مایکِل هازارد: نام یکی از بازیکنان تیم ملی بلژیک که اکنون در تیم باشگاهی انگلیسیِ چلسی توپ می زند و شماره 10 را ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

واژه مشتق فارسی میانه ( پهلوی ) - اسم پسرانه فرماندهان چهارگانه مملکت نام یکی از پادشاهان و شهریاران رستمدار طبرستان ( امروزه شهرستان نوشهر مازندران ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

واژه فارسی میانه ( پهلوی ) - اسم پسرانه معنی: مملکت، کشور، ولایت، سرزمین - منطقه، ناحیه، قلمرو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

ایزَل - واژه ترکی - اسم پسرانه معنی: اَزَل، پایدار، ماندنی، همیشگی، اَبَدی، جاوید، نوشه! - نامیرا، جان سخت ( سخت جان ) ، رویین تن ( فرنام یا لقب اسف ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

در گویش ترکی >>> اسم دخترانه در لهجه مازنی ( مازندرانی ) >>> اسم پسرانه واژه مشتق فارسی با ریشه ترکی - اسم دخترانه سو: آب، کارمایه ی هستی و زندگی با ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

غزال!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

اسم دخترانه - واژه مشتق فارسی با ریشه ترکی گوز: واژه ترکی - Gaze برگرفته شده از ترکی است! - چشم، عضو بینایی، نگاه، دیده، نظر - با دقت و حیرت انگیز ن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

برگرفته شده از واژه ترکی آن: گوزَل!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

گوز: واژه ترکی - Gaze برگرفته شده از ترکی است! - چشم، عضو بینایی، نگاه، دیده، نظر - با دقت و حیرت انگیز نگاه کردن، خیره شدن، زُل زدن، بِربِر نگاه کر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

گوزَل - واژه ترکی - اسم دخترانه - در فارسی به گونه ی غزل کاربرد دارد! گوز: واژه ترکی - Gaze برگرفته شده از ترکی است! - چشم، عضو بینایی، نگاه، دیده، ن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

واژه ترکی استانبولی: آچینا از واژه فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : آشنا وام گرفته شده است! در ترکی آذربایجانی: تانیش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آچینا - واژه ترکی استانبولی - اسم پسرانه - به گونه ی آشنا در فارسی کاربرد دارد! معنی: آشنا، دوست، رفیق، یار ( یاور ) - هم زبون، همراه، همدم، همپا، هم ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

ایسگاه ( ایستگاه ) - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) گرچه این واژه را دکتر محمّد مُعین برای برابر پارسی آن: station ساخته و بکار برده است! ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

ایسگاه ( ایستگاه ) - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) گرچه این واژه را دکتر محمّد مُعین برای برابر پارسی آن: station ساخته و بکار برده است! ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٥

ماسیدَن ( مالیدَن ) - دارای دو گونه معنایی است: 1. در لهجه اصفهانی معنی: توده، لَخته شدن ( خون ) ، دَلمه شدن، منعقد گشتن، بسته شدن - خیت و کِنِف شد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اصطلاحی در پارچه فروشی ( بَزازی ) : هنگامی که پارچه ای را بخواهند بپیچند، در طاقه ای به نام لاطاقه می پیچند تا به آسونی بفروشند یا برای مشتری جابجا ک ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

رُفتار - واژه مشتق فارسی رُفت: پاک کردن، سِتُردن، تراشیدن، رُوفتن، زُدودن، محو و ناپدید کردن ار: پسوند فاعلی و انجام دهندگی - مانند: پندار، گفتار، ک ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سَر کَجی داره - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) اصطلاحی است در پارچه فروشی و بَزازی: هنگامی که پارچه ای سَر کج داشته باشد، نامرغوب است و اگر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سر کجی داره!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٠

اُزگَل ( اوزگل ) - واژه ترکی - نوعی نفرین یا ناسزا است! به کسی که خیلی برو بیا داره، این واژه رو بکار می بریم تا طرف شاخ نشه و خاکی بشه! اُز: برو، د ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

اُزگَل ( اوزگل ) - واژه ترکی - نوعی نفرین یا ناسزا است! به کسی که خیلی برو بیا داره، این واژه رو بکار می بریم تا طرف شاخ نشه و خاکی بشه! اُز: برو، د ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

اَلدَنگ - واژه ترکی - نوعی نفرین و ناسزا است! اَل: دست، عضوی از بدن دَنگ: پَپِه، پَخمه، شاسگول! معنی: آدم دست دراز و بلند، دِیلاق، لَندِهور، بی عُرضه ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨١

سَمبَل یا سَنبَل - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) assemble هم در انگلیسی بگی نگی ( حدودی ) همان معنا را می دهد! سَنبَل ( سَمبَل ) کاری: sn ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٢

اَستومَند، هَستومَند - واژه مشتق اوستایی ( ōšōmand ) اَستو: استخوان، تن، بدن، پیکر، اندام، هیکل، جُثه - جسم، کالبُد، قالب هر چیز مَند: پسوند دارندگ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هَموکار یا هموزگار - واژه فارسی میانه ( پهلوی ) : hammōzgār معنی: معلم، آموزگار، هیربُد، دبیر، استاد، مربی، پروراننده، آموزنده، یاد دهنده - مُرشِد، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

پِژوردَن - واژه فارسی میانه ( پهلوی ) معنی: پرستاری کردن، تیمار کردن، نگهداری کردن، مراقبت انجام دادن - مواظبت، نگهبانی، پاسداری، حراست، جانپاسی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

چَپیره، چَبیره - واژه فارسی میانه ( پهلوی ) پویش! چَپ: کوتاه شده واژه ی چَپیدن و جمع شوندگی - انبوهی از مردمان که بدای کاری دورهم گرد می آیند! . ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

چَپیره!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

معنی: رایگان، مُفت ( مُفتَکی ) ، مجانی، چَلمَله!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

چَلمَله - واژه فارسی میانه ( پهلوی ) معنی: رایگان، مُفت ( مُفتَکی ) ، مجانی، صلواتی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پَدوازَک ( پَتوازَک ) - واژه مشتق فارسی میانه ( پهلوی ) پَدواز: پَتواز - جایِ نشستن، نشیمنگاه - سخن، گفتگو، گَپ! ــَــ ک: در اینجا پسوند همانندی ( ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

پدوازک!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

پَروَردِش ( پَرودَرِش ) - واژه مشتق اوستایی ( parv. dərəs ) گاهی به فَرنام ( لقب ) در اوستا: همکار سروش می دانند: سَرَ اوشاوَرِز! گاهی به فَرنام ( ل ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

baby برگرفته شده از فارسی است! معنی: بُرنا، شاب، رسیده، تازه، نُونَوار، جوان! - نازنین، زیبا، قشنگ، خوشگل ( خوشمَل ) ، دوست داشتنی، خواستنی، گوگولی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

baby برگرفته شده از باوه است! معنی: بُرنا، شاب، رسیده، تازه، نُونَوار، جوان! - نازنین، زیبا، قشنگ، خوشگل ( خوشمَل ) ، دوست داشتنی، خواستنی، گوگولی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

Cool برگرفته شده از کولاک است! معنی: برف و بوران، سرمای شدید - طوفانِ دریا، موج شدید و بزرگ، تُندباد، گِردباد - شاخص، سرآمد، برجسته، مُمتاز، شاهکار، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

کوهاک - واژه مشتق فارسی ( کول، " اک" پسوند دارندگی و انجام دهندگی مانند: خوراک، پوشاک و. . . ) Cool برگرفته شده از فارسی است! معنی: برف و بوران، سرم ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

kalian برگرفته شده از قِلیان پارسی است! گرچه برخی بخاطر قُل زدن ( جوشیدن آب ) ، به آن "قُلیان" هم می گویند! ( ( آن را با واژه عربی "غَلَیان: به جوش ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

قِلیان - kalian برگرفته شده از فارسی است! گرچه برخی بخاطر قُل زدن ( جوشیدن آب ) ، به آن "قُلیان" هم می گویند! ( ( آن را با واژه عربی "غَلَیان: به جو ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

diadema برگرفته شده از دیهیم است! معنی: تاج، افسر، کلاه جواهرنشان، کَلیل، گَرزَن، بَساک!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دِیهیم ( دِیهول ) - واژه فارسی میانه ( پهلوی ) - diadema برگرفته شده از فارسی است! معنی: تاج، افسر، کلاه جواهرنشان، کَلیل، گَرزَن، بَساک!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

این واژه انگلیسی از واژه پهلوی ( پارسیک، فارسی میانه ساسانی ) : "دلنشین" گرفته شده است! خوشمزه، لذیذ، گوارا، بهنوش، نوشه! - خوشایند، دلنواز، دلپذیر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

گوگولی مگولی!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

هیچ می دونستی گل نیلوفر ریشه در اساطیر ایران باستان داره: یاد آوری از واژه آناهیتا: گل نیلوفر آبی ( لوتوس، سوسن شرقی ) : این گل ریشه در خاک و لجن زار ...

پیشنهاد
٤٢

می دونستی نشان داروسازی ریشه در فرهنگ ایران زمین داره: در زمان ابوعلی سینا که بیماری طاعون فراگیر شده بود و موش ها به شهر همدان هجوم برده بودند؛ابوعل ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢١

مُحتَسِب: گشتِ ارشاد یا گوشمالی دهنده ( تعزیرات ) شرعی حکومتی ( ( دیگر سنجی ( تفاوت ) بین تعزیر و حَد: تعزیر: همان مجازات غیر نقدیی که، سنجش آن به ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥٦

چیزهای برگرفته شده از نبرد تیشتر و همراهانش و جشن های ایرانی و فرهنگ ایران: آیین پشت مسافران آب ریختن >>> نماد آبی است که آناهیتا به همراه گل نیلوفر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١٧

جشن هالُووین ( Halloween: شب عید، شب مقدس ) و وابستگی های آن با نبرد های اساطیری و چهارشنبه سوری: این جشن از مهاجران ایرلندی ( سرزمین آریایی ها ) و ا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢٠

برخی ها فرزان ( فلسفه ) آب ریختن پشت رهسپار ( مسافر ) را به هُرمُزان ( فرمانروای خوزستان در زمان ساسانیان ) نسبت می دهند! در اینجا چکیده ای از داستان ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢٧

همین آغاز کار بگم: میتونستم به این داستان ها پر و بال بدم و مانند اساطیر یونان آن ها را افسانه ای و پر شاخ و برگ جلوه کنم ولی چون میخواستم، بیشتر آن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٧

پیشنهاد می کنم این بخش را به همراه واژه "عمو نوروز یا نوروز" بخوانید! نام بیشتر دیوهای اهریمنی ( اَنگره مینو: تاریک کننده بهشت - روح و روان ویرانگر و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣١

سرگذشت شیطان ( اهریمَن - نام پیشین: عَزازیل! ) در اساطیر ایران باستان: خداوند پس ازاین که در چهل روز سرشت و بدن انسان ها را آفرید؛ بدنش را به مدت 40 ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٣

این جُستار هم به مانند: "یلدا - آناهیتا - چهارشنبه سوری - حاجی فیروز - عمو نوروز - نوروز" بسیار کلیدی است و به گونه ای ادامه ی آن ها و در پیِ داستان ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

توجه: این واژه را به همراه واژه " تیشتر " بخوانید! سیزده بِدَر ( سیزده به در ) : سیزدهمین روزی از فروردین ماه که به در و دشت و صحرا و مَرغزار می رویم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥٤

اِستاندارد ( Standard ) واژه ای ایرانی است و واژه انگلیسی ( لاتین ) و فرانسوی آن برگرفته شده از فارسی است! پس نیازی نیست برای آن برابر پارسی در نظر گ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٦

اِستاندارد ( Standard ) واژه ای ایرانی است و واژه انگلیسی ( لاتین ) و فرانسوی آن برگرفته شده از فارسی است! پس نیازی نیست برای آن برابر پارسی در نظر گ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

این جشن برگرفته شده از آیین های ایران است! برای آگاهی بیشتر، نگاهی به واژه " تیشتر " بیَندازید! . جشن هالُووین ( Halloween: شب عید، شب مقدس ) و وابس ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

این جشن برگرفته شده از آیین های ایران است! برای آگاهی بیشتر، نگاهی به واژه " یلدا " بیَندازید!

پیشنهاد
٥٦

چکیده ای از جشن هولی ( جشنواره رنگ ها ) : زمان برگزاری این جشن هر ساله دگرگون می شود ولی بیشتر در پایان زمستان ( پایان اسفندماه ) برگزار می شود که به ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥

این جشن برگرفته شده از آیین های ایران است! برای آگاهی بیشتر، نگاهی به واژه " حاجی فیروز و چهارشنبه سوری " بیَندازید!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤٨

اسم دخترانه - واژه اوستایی و کُردی - به کُردی: وَیانا ( vayanā ) به فارسی: ویانا ( vianā ) نام شهری در اسپانیا و همچنین کاخی با ویژگی گردشگری به ه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤١

وَئین ( وین، وینا ) - اسم دخترانه - واژه اوستایی و کُردی - به کُردی: وَیان ( vayan ) به فارسی: ویان ( vian ) اِشگ ( عشق ) ، دلدادگی، دل بُردگی، شی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٩

هورِشت - اسم پسرانه - واژه مرکّب اوستایی ( huwaršt ) هو: سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی - نیک ( ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٦

هوخْت - اسم پسرانه - واژه مرکّب اوستایی ( hūxt ) هو: سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی - نیک ( نیک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٨

میخواستم این نوشته رو پس از واژه ( زیما! ) و در آینده بنویسم؛ که شما از من پیشی گرفتید و به این زیبایی نوشتید و منو به جوش و خروشِ همراه با شادمانی ( ...

پیشنهاد
٣١٥

3. دسته سوم: هر دو شکل این نوشتارها درست است! به این جور چند املایی ها >>> چند املایی های همزه دار می گویند که از زبان عربی وارد واژگان فارسی شده است ...

پیشنهاد
٣١٥

2. دسته دوم: هر دو شکل این نوشتارها درست است ولی ممکن است به فَرنودهایی ( دلایلی ) مانند: در جمله یا شعر - پارسی یا عربی - لهجه های محلی و بومی و. . ...

پیشنهاد
٣٣٨

درسته، فرهنگستان زبان و ادب فارسی و بنیاد سعدی کارهای خوبی در زمینه ادبیات کرده اند و به گونه ای، کارشان بد نبوده است ولی شایسته بود، درخور پولی که م ...

پیشنهاد
١٨٦

( ه ) های پسوند ساز : 1. بن مضارع با ــه >>> اسم: که حالت و احساس و کاری را بیان می کند و به آن چیز نسبت می دهد! نمونه: گریه، خنده، ناله، اندیشه، ستی ...

پیشنهاد
١٨٥

راستش یکسالی با این ( یِ ) نوشتم، هرچند می دونستم بیشتر دوستان خودشان کاربلد هستند و به خوبی می دانند که این ( یه ) درست است ولی چون می خواستم فرهنگس ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٩

آقای دهاتی می تونستم به پرسش شما پاسخ ندم و خودم رو خراب نکنم ولی پاسخ شما، به نوعی یک دردِ دل است و خواستم سَبُکشَم! همچنین من نمی خواستم واژه " چن ...

پیشنهاد
٥١

نام یکی از بازیکنان تیم ملی کره جنوبی که در باشگاه انگلیسی تاتنهام توپ می زند! نام: هیونگ مین >>> بزرگوار، رادمرد - پهلوان، نامدار نام خانوادگی: سان ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٦

زیماخ، زیباخ - اسم دخترانه - واژه مرکّب اوستایی در زمان باستان: موبدان زرتشتی ای که می خواستند به جایگاه "موبد موبدان" برسند؛ سه پاس ( سِپاس ) را در ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٩

شاریس ( شارین ) - اسم دخترانه - واژه مشتق فارسی چاریس ( Charis ) >>> به انگلیسی شارمین >>> به سانسکریت: از خانواده هندو ایرانی - زبان باستان ایران و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

این واژه انگلیسی است و برگرفته شده از واژه فارسی "مینو" است! فارسی میانه ( پهلوی ) : مینوک، مِنوک اوستایی: مَنو، مَئینیَوَه مانند: سِپَنتا مینو، اَنگ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

این واژه فارسی است و واژه عربی معنی برگرفته شده از آن است! فارسی میانه ( پهلوی ) : مینوک، مِنوک اوستایی: مَنو، مَئینیَوَه مانند: سِپَنتا مینو، اَنگره ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

دَستگَرمی - واژه مشتق - مرکّب فارسی ( دست، گرم، پسوند نسبت"ی" ) این واژه نخستین بار: در بازی های قُماری بکار رفته بود؛ که قمار باز، داوِ نخست ( دستِ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣٢

واژه ای فرانسوی ( rent ) - پول و پله ی هَِنگُفتی که آدم های نابِکار؛ بدون تلاش و کاری ( رِبا ) با بهره بردن از: ژن خوب ( آقازادگی! ) ، آشنا بازی ( ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

کَپَنَک ( کَلَبَک ) - اسم دخترانه - واژه مشتق ترکی کَپَن ( کَلَب ) : بالدار، پرواز کننده - رونده، رهرو ــَــ ک: در اینجا پسوند همانندی و شباهت معنی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

اسم دخترانه - واژه مشتق ترکی یاق: مایع، آبکی، آبدار، نمناک، مرطوب، تَر، خیس - روغن، مادّه چرب و چیلی ( فلفلی ) ، پیِه! یش: پسوند نسبت و دارندگی ترکی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

کاربَشول - واژه مرکّبِ فارسی بَشول: عامل، کارگزار، پیشکار، مُباشِر، نماینده معنی: مؤثر، اثربخش، کارا، به درد بخور، کارامد ( کار آمد ) ، کارساز، گره گ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

ایستَک - اسم دخترانه - واژه مشتق ترکی ایس: آرزو، خواسته، مُراد، قصد - کام، مقصود، هدف، نیّت - حاجت، خواهش، نیاز، وایه! - سرمایه، ثروت، دارایی، مال و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

اسم دخترانه - واژه مرکّب ترکی یار: دوست، رفیق، همدم، همدل، همراه - جانان، دلبر، دلدار، معشوق، نگار آش: آچ - در گویش ترکی: بازکردن، گُسترش دادن، گُشا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

شَن - پسوند مکان و دارندگی فارسی میانه ( پهلوی ) مانند: گُلشَن، آبشَن، روشَن و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

نُود - پسوند اسم ساز و شاخص، پسوند چشمگیر، بزرگ کننده و برتری فارسی میانه ( پهلوی ) مانند: خشنود ( خوشنود ) ، سپینود، بهنود، فرنود! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٩

اسم دخترانه - واژه مشتق ترکی یاش: خیس، نمناک، تَر و تازه، با طراوت، شاداب، خوش و خرّم، سر سبز، دلپذیر، با صفا، نَزِه یل: پسوند نسبت ساز و دارندگی تر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

چاتای - اسم پسرانه - واژه مشتق فارسی با ریشه ترکی چات: رسیدن، کامل شدن، پختن - پَروار شدن، پرورش یافتن - تیمار و مراقبت کردن، پاسداری، نگهبانی، جانپ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

واژه ای فرانسوی - الگو و چالش ( مسئله ) تکراری اگه مربوط به کلام باشد: حرف های شُعاری و پُروپاگاندایی ( فرانسوی ) ، حرف های همیشگی، تکراری و بازگویی، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٩

واژه ای فرانسوی ( cliche ) - الگو و چالش ( مسئله ) تکراری اگه مربوط به کلام باشد: حرف های شُعاری و پُروپاگاندایی ( فرانسوی ) ، حرف های همیشگی، تکراری ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦٦

نوروز در روایات ناب اسلامی و بزرگان و قرآن: 1. سید بهاءالدین، علی بن عبدالکریم نیلی نجفی، با سند خود از مُعلّی بِن خَنیس نقل کرده است: مُعلی بِن خَن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦٩

دعای تحویل سال ( سال نو ) : این دعا در قرآن نیامده است ولی از آیه های گوناگونِ قرآنی، برگرفته شده است! یا مُقَلَّبَ القُلُوبِ وَ الأبصار: ای دگرگون ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

گاهشماری اَوِستایی ( 522 سال پیش از میلاد در دوره داریوش یکم، داریوش بزرگ ) : در این تقویم هر 30 روز را یکماه و هر سال را 12 ماه در نظر می گرفتند! ن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧٢

در همه ی این جُستارها تا تونستم؛ بدونِ عَصبیّت و جانبداری نوشتم تا خدایی نکرده، جفایی ( بیدادی ) در سِزا و رَوای کسی نکرده باشم! جشنی کهن، که از زما ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٤

نشانه های دیگر مَیزَد ( سفره ) هفت سین: آب: مظهری برای پاکی و روشنایی - نمادی از ایزدبانو آناهیتا و ایزد ازدواج و نگهبان پیوند زناشویی: اَنیران ( اَ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٥

این جُستار، بسیار کلیدی است و سالیان سال هست که داستانِ افسانه ای و اسطوره ای آن؛ به نادرستی به گوش مردم رسانده شده است! نام آن در اوستا: زَروان، زُ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩١

آیا حاجی فیروز "گدا" و بابانوئل "بخشنده" است؟ در اساطیر ایران، حاجی فیروز بخاطر شاد و پیروز ساختن مردم، پولی دریافت نمی کرد و این کار را به نمایندگی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

کاش پس از خواندن این جُستار؛بیشتر، اسطوره ها و افسانه هایمان را گرامی بداریم و برای ماندگاری آن ها در ایران و آشنا ساختن درست آن ها به دیگران کوشش شا ...

پیشنهاد
١٠٦

آیا چهارشنبه سوری ایرانی است و چرا در آخرین سه شنبه سال برگزار می شود؟ در ایران باستان و آیین زرتشتی؛ " آتش" را جزو چهارمین آخشیج ( آخشیگ، اَخشیج، ا ...

پیشنهاد
١٠٦

فَرزان ( فلسفه ) پریدن از آتش: آتش نزد پیامبر ایرانی ( سِپَنتمان زَرتُشت ) وَرجاوند ( مقدس ) بوده است! ( ( یعنی آن را نمی پرستیدند ولی ارزشمند می دا ...

پیشنهاد
١٠٨

امیداوارم که این جُستار را تا پایان خوانش کنید و به فرهنگ دیرینمان ببالید! واژه "جشن" از کلمه اوستایی ( یَسنَه ) گرفته شده است که به معنی: قابل ستای ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

واژه مرکّب - شاخص: لقب، عنوان و فَرنامِ یک "اسم" است؛ که بدون فاصله در کنار "اسم" می آید! ( شاخص ها می توانند، پیش و پس از" اسم" بیایند ) شاخص ها: ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

گُل پسر - واژه مرکّب - اسم نوعی گل - اصطلاح عامیانه است! این واژه را برای پسری که مانند گُل؛ رعنا، خوش اندام و خوشمَل هست بکار می برند! این اصطلاح را ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧١

واژه فارسی اوستایی - نام یکی از ملکه های دوران هخامنشی ( 3000 سال پیش ) که به دلیل جذابیت و زیرک بودن، به این نام مشهور گشته است! آر: آریایی، ایران ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

واژه ترکی - اسم دخترانه یای: تابستان، تَموز، صَیف - فصل گرما و حرارت گون: مِهر، خورشید، آفتاب، هور، شمس - روز، شید ( فارسی اَوِستایی ) ، دا ( فارسی م ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥٤

این نوشته رو 25 بهمن نوشتم ولی به فَرنودهایی ( دلایلی ) پاکِش کردم: چون به خیال خودم میخواستم پاسخ ( جواب ) دندان شکن بدم ولی حواسم به قلب آدم ها نبو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

واژه ای ترکی - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) ژولیده، شلخته، نامرتب، نا آراسته، شوریده، پریشان، افشان، مُشَوَّش، دَر هم، قاراشمیش! مثال: یا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

یاد ( یات ) ، ناد - پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی فارسی اَوِستایی آبانیاد، زامیاد، فریاد، بنیاد، مَهیاد، شهیاد، رامناد، رامیاد و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

اِشت - پسوند اسم ساز و شاخص فارسی یا پسوند چشمگیر، بزرگ کننده و برتری دهنده فارسی - پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی فارسی اَوِستایی مانند: خورشت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

بِشکاری - واژه مرکّب بِش: خوشرو، خوش برخورد - خوشمزه، لذیذ، گوارا به مانند: خوش و بش معنی: کارایی خوش، کارآمدی سرخوش و خفن، کارگری شاداب، سودمندی جا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

بَلبَشو، هر کی هر کی، شیر تو شیر ( خر تو خر ) ، هِرتی شورتی، شَلَم شوربا، پینتی ( ترکی ) ، هلالوش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤١

نمادهای برگرفته شده فرهنگ های فَرَنگی و درونی از فرهنگِ کُهَن و ریشه دار ایران؛وابسته به آناهیتا، مِهر ( میترا ) و زرتشتیان: توجه: ( ( ایران الهه و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٥

چگونگی مراسم تاج گذاری و یاری دهندگی آناهیتا در اساطیر ایران و نیایشگاه های آن: افراد بسیاری از جمله: شاهان، بزرگان و پهلوانان از آناهیتا درخواست کمک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

ویژگی های آناهیتا: اسب: اسب حیوان سودمندی است و نقش حیاتی در زندگی و جنگاوری دارد! اسب حیوان نجیب، باهوش، با وَقار و سازنده است! در آیین کُهَن و مذهب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

قدرتمندی و نیروهای آناهیتا: ایزدان به معنای سزاواران ستایش و عناصر ستوده شده می باشند و به دو دسته تقسیم می شوند: 1. ایزدان مینویی ( معنوی ) 2. ایزدا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١١

گُل نیلوفر آبی ( لوتوس ) : این گُل در ایران از ارزشمندیِ ویژه ای برخوردار است و نمادِ ایزدبانو آناهیتا است! در آسیای شرقی ( شرق آسیا ) به نام گُل سوس ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٤

از نظر دانشمندان زرتشتی و موبدان آن ها، درباره ستاره شش پَر: " این ستاره شش گوشه؛نشان از شش روز هفته است و مرکز ستاره؛نشان از مقدس و مورد ارزشمند بود ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٩

ناهید: ستاره صبح یا بامدادی یا شبانگاهی ( زُهره ) ، ونوس ( نئوس ) در اسطوره های رومیان و آفرودیت ( آفرودیته ) در اساطیر یونان ویژگی ها: نزدیک ترین س ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

اَردَِویسورَه اَناهیتَه: نام یک رود و یک ستاره است! رود اَردَِوی ( اَردَِویسورَه ) : همان رود آمودریا ( جیحون ) است؛ که بزرگترین، پر آب ترین، درازتری ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤٥

خواهشمندم برای آشنا شدن با فرهنگ آریایی و ایران باستان خود و گیرایی آن بر دیگر فرهنگ ها؛ این جُستار را مطالعه ( خوانش ) فرمایید و مورد کند و کاو و کا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦١

توجه: این واژه را به همراه واژه " آناهیتا" بخوانید! مقایسه پرچم هخامنشی با پرچم کنونی ایران: شرح مختصر: پرچم ایران از دوران پیش از تاریخ ایران و دیر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

نشان های فراماسونی: 1. فراماسون ها نمادهایی همچون: گونیا و پرگار ( حرف G در وسط آن"Goat": بُز یا "God": خدا ) ، خط کش، بیلچه، داس، شاغول، چَکُش و. . ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

بُز بافومه ( بُز بافومِنت، بُز سِباتیک ) : بز بافومه " نامش" را از ایزد بابِلیان باستان ( بین النهرین، میان رودان ) >>> باکوماس گرفته است و "نمادهای ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

توجه: این واژه را به همراه واژه " آناهیتا" بخوانید! روشنگری گزیده درباره فِراماسون ( Freemason ) یا بنّای آزادی خواه: حضرت سلیمان ( ع ) در شهر اورشلی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

پابوس یا دست بوسی - این زبانزد ( اصطلاح ) در زمان مادها و از رسوم پیشین و کهن ایران زمین به شمار می رفت که به هخامنشیان هم راه یافته بود! ( ( واژه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٦

هُوشیدَر ( شیذیر، شیذَر! ) - یکی از نام های پروردگار - اُوشیدَر ( اُشیدَر، اوشیدا ) ، سوشیانت، سوشینت، سیوشانس، سوشیانس، اُوخشیَت اِرِتَه ( گسترنده ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٣

فَرَشگَرد - فَراشگرد ( فَرَشوکَرت ) - واژه مرکّب اَوِستایی - فَرَش: واژه انگلیسی "fresh" از این واژه اوستا وام گرفته است! دوباره، مجدد، از نو، نوساز ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه مشتق اَوِستایی - میس: تکبر، غرور، نَِخوَت، فیس و اِفاده ( فیسِش ) - غُد، خودبین، خودخواه، فَخر فروشی ( فرانسوی: پُز ) وانه: پسوند نسبت، مالکیت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

خَشتَرا ( کَشتَرا، شَهریوَر ) - واژه مرکّب اَوِستایی - اسم پسرانه خَش: یزدان، ایزد، خدا، پروردگار، آفریدگار، پدید و بوجود آورنده، مادر! تَرا: تره - ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

چِنوانت - واژه اَوِستایی - اسم پسرانه پُل چینوانت ( اوستایی: činvănt peretāv ) چین: داور، قاضی، حاکم - هیربُد، آموزگار، استاد، دبیر، معلم - پیشوا، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

هیتمَن - واژه مرکّب فارسی باستان - اسم پسرانه هیت: واژه فارسی باستان - پاک، تمیز، زَکی ( زَکا ) - سَره، خالص، صاف، زُلال، شَفاف - پالایش، بی آلایش، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥٧

پس از اینکه خشایارشاه؛هخامنشیان، اشکانیان و. . . با رشادت های سردارانی مانند: آرتِمیس، آریوبَرزن، سورِنا و. . . در سال 480 پیش از میلاد یونان را فتح ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

باباشَمَل - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) شَمَل:سردَمدار، سردسته، سرکرده، سرگروه، پیشوا، رهبر، سرپرست، کلانتر، باشی ( ترکی ) معنی: بابا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

هَلالوش - واژه فارسی میانه ( پهلوی ) فِتنه، آشوب، بَلوا، هِنگامه، وِلوِله، هَمهَمه، هَیاهو، اَلَم شَنگه، جَنجال، شُورِش - اغتشاش، آشفتگی، تشنج، تَنِ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

واژه اَوِستایی - سر: تارک، رأس، فرق، کله، چَکاد، هَباک، قله، نوک، دهانه - بالا، لوج، بلندا، بَرین - بزرگ، پیشوا، سرپرست، رئیس، سَروَر، برتر، والاتر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

واژه اَوِستایی: فَراثَنگ فَر: فَرّه، خُرّه - فرا - مفهومی در اساطیر ایرانی است: فروغیِ ایزدی است که به دل هر که بتابد، از همگان برتری می یابد و از پر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٩

اک، اگ ( در عربی: اغ ) - پسوند نسبت و دارندگی - پسوند فاعلی و انجام دهندگی اوستایی و فارسی میانه ( پهلوی ) مانند: دماغ، چراغ ( اوستا: چیتراک ) ، فر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

پسوند فاعلی، انجام دهندگی و نسبت فارسی میانه ( پهلوی ) مثل: دعوا، پروا، پیشوا، نانوا، مروا، پیلوا! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

تو نَخِتَم - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) تو فکرِتَم، تو خیالِتَم، تو کفِ تو ام، نظر دارم روت، حواسم بهِته، دلم درگیر و پیشِته، چالِشَم ت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دا: در فارسی میانه ( پهلوی ) معادل روز است. مانند: فردا ( پهلوی: فرتاک یا fradāg ) day انگلیسی برگرفته شده از اسکاندیناوی کهن ( dagher ) است و دو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

یازگُون - واژه ترکی - اسم دخترانه یاز: فصل شروع یا اولِّ سال، بهار، ربیع، آبسال - آورنده بهترین ها، خوبی ها و شادی ها گون: مِهر، خورشید، آفتاب، هور، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه ی ساده فارسی یا هند و اروپایی - اسم پسرانه رای: اندیشه، فکر، نظر، باوَر، عقیده، دیدگاه - عقل، دانش، خِرَد، هوش، تدبیر، چاره - عنوان پادشاهان، ام ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

واژه ترکی - اسم دخترانه پیوند دهنده دل ها، رُفوگرِ دلخوری و رنجدیدگی، آشتی، صلح، سازش، توافق - همدلی، دوستی، رفاقت، مهربانی - آرامش، آسایش، آسودگی، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

ممنون از این که گفتین، سپاس! آری به فارسی می شود: آرام و پسوند نسبت "ین" معنی: به آرامی، به سادگی و راحتی، آسان و بی دغدغه، خودمونی! - فوری، سریع، آن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه ترکی - اسم پسرانه معنی: قِبراق، چُست و چابُک، چالاک، شاطِر، فِرز، سرزنده، سردِماغ، سرحال، شاداب، بانشاط، دلخوش، سرخوش - زبر و زرنگ، زبردست، تَ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

دیگه نگم واژه ای ترکی، چون از اسمش تابلو هست! - تورکای - اسم دخترانه تُرک: آذری، ترک تبار، ترک نژاد، آذربایجانی آی: ماه، قمر - زیبا، قشنگ، خوشگل - مع ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ترکی - اسم پسرانه آل: بگیر، دریافت کُن، بدست بیار، مال خود کُن قیش: عضوی از بدن، پا - یکی از چهار فصل سال، زمستان معنی: خوشامدگو و پیشواز ( پیشب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

عَلیشان - علی را به ترکی آلی تلفظ می کنند! - واژه ترکی - اسم پسرانه علی: یکی از نام های خداوند، نام امیر المؤمنین - بلند مرتبه، بزرگوار - مِناعَت، ب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ترکی - اسم دخترانه ماز: نه، خیر، پسوند منفی ساز ترکی معنی: آتیش نمی گیره، نمی سوزه، دعوا نمیشه - آشتی، صلح، دوستی و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥

واژه ترکی - اسم دخترانه آش: باز کُن، گسترش بده، گُشادن - ایجاد، بنا کردن - بِستر لازم را فراهم کردن، مُرتفع ساختن - روشن ساختن، تشریح کردن. مثل:داداش ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

واژه ترکی - اسم پسرانه آلپ: آلب فَرنام ( لقب ) پهلوانان ترک بوده است! مانند: آلپ ( آلب ) ارسلان! - توان، زور، نیرو، قدرت - نترس، شجاع، دلیر، دلاور، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ایرانی - یونانی با ریشه ی ترکی - اسم پسرانه قاش: واژه ترکی - دو، دویدن - سریع و با شتاب رفتن - موهای بالای چشم، اَبرو معنی: اسب تندرو، اسب رعدآس ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

گِریسا - واژه فارسی - اسم دخترانه گِری: جام، ساتکین ( ساتگین، واژه ترکی ) ، ساغَر، صُراحی، قَدَح، کاسه، پیاله شراب و باده و. . . سا: آسا - پسوند هما ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

پسوند نسبت اَوِستایی - مانند: خانِواده، کَِواده، یادواده، یارواده، درواده و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خانِواده - خان! و پسوندنسبت اَوِستایی "واده"

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

واژه اَوِستایی - ساختمان، عمارت، بنا، خانه، سٓرا، منزل، اتاق، حُجره - پرستشگاه، مَعبَد، صومعه، دَِیر

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

مِهرابه، مِهراوه یا میتراییوم یا خَرابات ( خَرّه، فَرّه ) - مهرابه: واژه مرکّب اَوستایی - نام دخترانه مِهر: خورشید، آفتاب، هُور - عشق، محبّت، مهربا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

داش - تاش ( داش ) :ترکی است و به معنی: سنگ - دولتیار، بختیار، خوشبخت، نیکبخت - خداوند، صاحب، دارنده - هم ( وندی:پیشوند، میانوند، پسوندِ همانندی ) ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

نازِ شَستِت - بِنازَم این اصطلاح را برای پاداش، تشویق، انگیزش و. . . برای هنرمندی که هنرنمایی می کند یا کارِ جالب، شگفت و شعبده بازی ( چشم بندی ) انج ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

چانه گرم: کنایه از پُر حرف، یاوه و گزافه گو، ژاژ خایی، فُشار گو! - اَراجیف باف، جَفَنگ گو، خِشت زَن، هارت و هورت کننده!

پیشنهاد
٢٦

چند مردِ حلاج بودن: کنایه از سنجیدن توانایی و قابلیت کسی در برابر امری یا انجام دادن کاری، نشان دادن ظرفیت وجودی خود در رویارویی با چیزی، ببینیم چی ت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیر از شست رفتن: کنایه از برباد رفتن و از دست دادن، پیشامَد، فرصت و امکان جبران کاری، کار از کار گذشتن، نوش دارو بعد از مرگ سهراب!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

پا افتادن: کنایه از فرصت مناسب، به موقعش، وقتش بشه! - اتفاق افتادن، رُخ دادن، وقوع یافتن، پیش آمدن، ناشی شدن - انجام و امکان پذیر، شدنی، ممکن شدن، م ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

برای خالی نبودن عریضه: کنایه از حفظ ظاهر، مُشتی نمونه خَروار، دهن بینی یا همش لب و دهنه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دَربایِست ( دَروایِست ) - ضرورت، نیازمندی، حاجتداری، خواهشوَری - سزاواری، شایستگی، بَرازَندگی، زیبَندگی - در خور بودن، مناسب و پسندیده بودن مثال: حس ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

سَر نِمی اُفتَم - کنایه از این که: متوجه نمیشم، درک نمی کنم، سَر دَر نمیارم، نمی فهمم، شیر فهم نمیشم، دو هزاریم نمی افته!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هُنَر آن بود - کنایه ای که هنگام: رَهیدن خطر می گویند یا خطر از بیخِ گوشمون گذشت! بخت یار بود، خوشبختانه، خدا رو شکر و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٧

رَکَب - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) دَغَل، نیرنگ، حقّه، مکر و حیله، فریب، گول، شیله پیله، رند! و. . . فن و شِگِردی که در کشتی باستان ای ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٦٢

نمادهای برگرفته شده فرهنگ های فَرَنگی از فرهنگ کُهَن و ریشه دار ایران در شب یلدا: کریسمس ( جشن مسیح ) >>> نماد یلدا . بابانوئل ( بابا نوروز، پدر میت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤٨

پیدایش حیات: از نظر علمی: 4. 5 میلیارد سال قبل زمین بوجود آمد، به این گونه که سطح اولیه زمین پوشیده از مواد مذاب بود >>> بتدریج سرد شد >>> سنگی شدن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤١

پیشینه ی تاریخی یلدا و کریسمس ( میلاد مسیح ) : میتراییسم یا مِهر پرستی یکی از آیین های دینی ( مذهبی ) ایران باستان به شمار می رفت، که مهمترین جشن آن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٣٨

تاریخچه تقویم مسیحی: از نظر زمین شناسی، وقتی خورشید در دی ماه ( حَضیضِ خورشیدی ) قرار گیرد: در نیم کُره ی شمالی ( به مانندِ کشور ایران ) : انقلاب زم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٣٥

این مقاله را چند سال پیش نوشتم و چکیده ای از آن را در دسترس شما بزرگواران می نَهَم ( قرار می دهم ) ، امیدوارم بهره کافی را ببرید. خواهشمندم همه ی ای ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

پَرچَمِت بالاست - در زمان قدیم، وقتی بین دو کشوری که جنگ می کردند؛کشوری به پیروزی می رسید، پرچمش را به بالاترین نقطه می برد و برافراشته می کرد تا هم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

در زمان قدیم؛پادشاهان، زن های زیادی اختیار می کردند و به بهترین زن که از لحاظ زیبارُویی، رهبری و. . . از دیگران، سَرتَر و آس تر بود؛ لقب خانم خانما ر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

به نوعی خمیر مایه طبیعی نانوایی که از دیروز باقی مانده باشد؛چون، تا فردا وَر اومده و باد می کند و برای همین است که به او سَرکِش می گویند! برای این که ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

کودکانه اش: پیخ پیخ ( پِخ پِخ ) کردن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

واژه ای فرانسوی، یونانی - ترکیبی از: تله: دور، فاصله دار پاتی: راه، مسیر - می رسد، وقوع می گیرد معنی: دو هم اندیشی، همپا انگاری - با هم اندیشی، همذات ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

سِلفی ( selfie ) ، واژه ای انگلیسی - معادل فارسی: خودمونی مثال: عکس خودمونی، پذیرایی خودمونی و. . . توجه: عکس واژه ای عربی که در فارسی استفاده می ش ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سِلف سِرویس - واژه انگلیسی ( self service ) معادل فارسی در مهمانسرا: پذیرایی خودمونی، غذا خوری خودخدمتی، سَروَر خوری ( یعنی خودت هر چی بخوای میخوری! ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

معادل فارسی در مهمانسرا: پذیرایی خودمونی، غذا خوری خودخدمتی، سَروَر خوری ( یعنی خودت هر چی بخوای میخوری! )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

اَودَر، اَفدَر، اَپدَر - واژه اوستایی اَو، اَف، اَپ: اَب، پدر، بابا، آبا - بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

شوهَر - شوی ( دوتا، جفت، زوج ) و پسوند ( اَر! ) نسبت، وابستگی و. . . فارسی اَوِستایی! اوستا: اِخشَئودرَ ( xšaudra ) اَر - پسوند نسبت، وابستگی و. . . ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

پِسَر - اوستایی: puthrem پاسدار و پسوند ( اَر! ) نسبت، وابستگی و. . . فارسی اَوِستایی! اَر - پسوند نسبت، وابستگی و. . . فارسی اَوِستایی است! مانند: خ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

خواهَر - خواه یا مصدر خواستن و پسوند ( اَر! ) نسبت، وابستگی و. . . فارسی اَوِستایی! آن که خواهان خانه و خانواده است، خاطر خواه و خواستار خانواده، مَد ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

بَرادَر! - برای ما و پسوند ( در"تر"! ) نگهبانی و. . . فارسی اَوِستایی! تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، رسیدگی، آسایش دهندگی و. . . فارسی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

بَرادَر - برای ما و پسوند ( در"تر"! ) نگهبانی و. . . فارسی اَوِستایی! brother برگرفته شده از فارسی است! تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، ر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

دوش و پسوند اسم ساز شباهت ( یزه! ) یعنی کسی که مشغول دوشیدن! می باشد و قصد ازدواج ندارد ( قصد ادامه تحصیل دارد! ) ، پاک کننده بدی ها، پاکدامن، دلپاک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

پسوند اسم ساز فارسی اَوِستایی: 1. کوچکی ( تحقیر ) 2. دلسوزی و دوست داشتنی 3. شباهت 1. شهریزه 2. آرامیزه 3. پاکیزه، هُوِیزه، دوشیزه! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دیدگاه های گوناگونی درباره ( دُختَر ) وجود دارد: 1. از واژه ی دوغدر: یعنی کسی که مسئول ( مسوؤل ) و نگهبان دوغ یا کسی که شیر می دوشید ( واژه دوشیزه هم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

در پهلوی: دُخت ( duxt ) ، کنیزَک ( kanīg ) دیدگاه های گوناگونی درباره ( دُختَر ) وجود دارد: 1. از واژه ی دوغدر: یعنی کسی که مسئول ( مسوؤل ) و نگهبان ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٨

پِدَر! - از مصدر پاییدن - در اصل پایدر یا پادر بود، که به مُرور زمان تغییر یافت. تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، رسیدگی، آسایش دهندگی و. ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

مادَر! - ما و پسوند ( در"تر"! ) نگهبانی و. . . فارسی اَوِستایی! mother برگرفته شده از فارسی است! تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، رسیدگی، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

پِدَر - از مصدر پاییدن - در اصل پایدر یا پادر بود، که به مُرور زمان تغییر یافت. تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، رسیدگی، آسایش دهندگی و. ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

مادَر - ما و پسوند ( در"تر"! ) نگهبانی و. . . فارسی اَوِستایی! mother برگرفته شده از فارسی است! تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، رسیدگی، آ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اَر - پسوند نسبت، وابستگی و. . . فارسی اَوِستایی است! مانند: خواهَر، پسَر، شوهَر، داتار ( داتَر، دادار ) ، ساستار ( معنی: فرمانروا ) ، پرستار و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تر - پسوند نگهبانی، حفاظت، مراقبت، نگهداری، رسیدگی، آسایش دهندگی و. . . فارسی اَوِستایی است! مانند: مادر، پدر، اَودر، برادر، دختر ، رتوشترو. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

چاپو ( چاپیو ) - از مصدر چاپیدن ( واژه ترکی: چاپماق ) و پسوند شیرازی او ( در اینجا شباهت ) معنی: اختلاسگر، هاپولی کننده، تاراج و یَغما برنده، چپاول ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

رُبات! معادل فارسی: هوشمان هوش: خِرَد، عقل، فراست، زیرکی - شُعور، فهم، ادراک و. . . مان: پسوند اسم ساز فارسی آدم آهنی - علم طراحی و ساخت

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

واژه فرانسوی - دلخواه، آرمانی، رویایی، دست نیافتنی، پسندیده، خوشایند، دلچسب، دلپذیر، دلپسند، دلنشین - هدف والا، آرمان برتر! - بهترین، باحال، عالی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

واژه فرانسوی ( ideal ) - دلخواه، آرمانی، رویایی، دست نیافتنی، پسندیده، خوشایند، دلچسب، دلپذیر، دلپسند، دلنشین - هدف والا، آرمان برتر! - بهترین، ب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

چون این واژه فارسی، انگلیسی است، می توانیم از واژه ی فارسی، ترکی آن استفاده کنیم: خوشمَل!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

طناز!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

طناز!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

طناز!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

خنداننده ( کُمِدیَّن: comedian ) !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-٥٠

دست مایه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

دست مایه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

بهازار، بهاگاد، ارزگان ( زار، گاد، گان: پسوند جا و مکان ) و به جای اینکه بگوییم: طَرَف رو بورسه >>> میتونیم بگیم طَرَف رو دوره کالایی رو بورسه >>> ک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

توجه کُن: منو نِگا ( نگاه ) ، به گوش و به هوش باش، هُشدار، هوشیار باش، زِنهار ( زینهار ) ، دل بده!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سفسطه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

معادل فارسیش: فَرافِکَنی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

جیفَنگ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) جی: مخفف جا ! فَنگ: در رفتن، بیرون رفتن، فرار کردن، گریختن معنی: جیم زدن، دودر! به مانند واژه تُفَ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پَپَه به زبان کودکانه: واژه ای ترکی - نان، یه چیز خوردنی، خوراکی، غذا و. . . پَپِه به زبان عامیانه: شاسگول!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

شاسگول!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

این واژه انگلیسی است: dubsmash !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

لانتور! همه معنی هایی که گفتین درستند، فقط ساختار دستوریش اینجوری میشه: لانتور به اضافه پسوند نسبت ( ی )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

دلِ علی - اسم پسرانه - این واژه مرکّب است دل: واژه پهلوی - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، اندیشه، وِجدان و. . . علی: در ف ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

دلِ علی - اسم پسرانه - این واژه مرکّب است دل: واژه پهلوی - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، اندیشه، وِجدان و. . . علی: در ف ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

دلِ علی - اسم پسرانه - این واژه مرکّب است دل: واژه پهلوی - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، اندیشه، وِجدان و. . . علی: در فا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

برابر فارسی شارژر - اسم پسرانه - واژه مشتق نیر: مخفف نیرو - توانایی، جُربُزه، جَنَم، جسارت ال: پسوند ابزار ( افزار ) ، پسوند قدرت، نیرو دهنده و شارژ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

جاناقا - اسم پسرانه - واژه مرکّب جان: روح، روان، حیات، نفس، هوش، عزیز، گرامی آقا: ارباب، افندی، کیا، خداوندگار، خواجه، سرور، سید، صاحب، کارفرما، مالک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

کمک واژه ترکی است و sos از لحاظ ظاهری و معنایی برگرفته شده از ترکی است! که مخفف کلمه: کشتی ما را نجات دهید >>> ship our save امداد رسانی، پشتیبانی، د ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

این واژه ترکی است و sos از لحاظ ظاهری و معنایی برگرفته شده از ترکی است! که مخفف کلمه: کشتی ما را نجات دهید >>> ship our save امداد رسانی، پشتیبانی، د ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رُباتیک ( robotic ) - چند معادل فارسی برایش میشه انتخاب کرد: هوشمانیک، هوشمانال، آدم آهنیک، آدم آهنال - علم طراحی و ساختار ایک: پسوند اسم ساز فارسی: ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٩

رُباتیک ( robotic ) - چند معادل فارسی برایش میشه انتخاب کرد: هوشمانیک، هوشمانال، آدم آهنیک، آدم آهنال - علم طراحی و ساختار ایک: پسوند اسم ساز فارسی: ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

معادل فارسیش: کارسوق سوق واژه ای عربی و بهتر بود فارسی آن یعنی سوک را انتخاب می کردیم! معنی دیگری برای آن: کارگاه آموزشی یا کارگاه بازاری

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

سوق واژه ای عربی و بهتر بود فارسی آن یعنی سوک را انتخاب می کردیم! معادل فارسی برای: workshop معنی دیگری برای آن: کارگاه آموزشی یا کارگاه بازاری

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

آدرس واژه ترکیبی ایرانی است و دیگر نیازی به معادل فارسی ندارد و فرانسوی ها ( adresse یا address ) از ما گرفتن! آد: واژه ای ترکی - اسم، نام، نشان، اثر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

آدرس واژه ترکیبی ایرانی است و دیگر نیازی به معادل فارسی ندارد و فرانسوی ها ( adresse یا address ) از ما گرفتن! آد: واژه ای ترکی - اسم، نام، نشان، اثر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

این واژه ترکیبی ایرانی است و دیگر نیازی به معادل فارسی ندارد و فرانسوی ها ( adresse یا address ) از ما گرفتن! آد: واژه ای ترکی - اسم، نام، نشان، اثر، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

اَلَلَ - این واژه ترکی است ولی در فارسی هم رواج پیدا کرده و تبدیل به تیکه کلام و لغتی عامیانه گشته است! کاربرد:هنگامی که اتفاق مُهَیّج، جالب، خَفَن و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١٤

آریا واژه ای فارسی است و area وام گرفته شده از فارسی است! چون در زمان هخامنشیان و به ویژه در زمان داریوش یکم ( 522 سال پیش از میلاد یا 3000 سال پیش ) ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١٩

آریا واژه ای فارسی است و area وام گرفته شده از فارسی است! چون در زمان هخامنشیان و به ویژه در زمان داریوش یکم ( 522 سال پیش از میلاد یا 3000 سال پیش ) ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

کاروان واژه ای فارسی است و caravan برگرفته شده از فارسی است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

با کاربان دواملایی است! - واژه ای فارسی است و caravan برگرفته شده از فارسی است!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦

آرمان واژه ای فارسی است و arman برگرفته شده از فارسی است! امید، آرزو، هدف و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

واژه ای فارسی است و arman برگرفته شده از فارسی است! امید، آرزو، هدف و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

هَنگ - واژه انگلیسی - معادل فارسیش: قُفل کردن، میخکوب شدن، سَنکوپ کردن، به حالت خلسه فرو رفتن، رد دادن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

هَنگ - واژه انگلیسی ( hang ) - معادل فارسیش: قُفل کردن، میخکوب شدن، سَنکوپ کردن، به حالت خلسه فرو رفتن، رد دادن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

شایع شدن، دهن به دهن گشتن، چو افتادن، هو کردن!

پیشنهاد
٧

چِراغِ ذِهنَش روشن بود - کنایه از این که کاملاً مُطَلِّع و آگاه و مُسَلَّط بود، ذهن و فکر و حواسش خوب کار می کرد، نکته سنج بود!، حواسش به هَمِچی بود!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

مثل: قَلَم اَنداز نوشتن - کنایه از سَرسَری و بی دقت نوشتن، بی حوصله و شتابزده نوشتن، باری به هر جهت انجام دادن، کاری کرده باشیم!

پیشنهاد
٠

دَر نُطق جوش کردن - کنایه از علاقه ای برای سخن گفتن نشان دادن، هیجانی برای صحبت کردن داشتن، میل و اشتیاقی برای حرف زدن و سخنوری داشتن

پیشنهاد
١٠

از دَهَنِ خَلق حَرف را گِرِفتَن - کنایه از این که در میان حرف مردم حرف زدن، پریدن تو سخن کسی، پابرهنه وسط حرف کسی پریدن، حرف تو حرف شدن، نوکِ صحبت ک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

چو گَرد - کنایه از با شتاب، به سرعت، به تُندی، فوری، سه سوت! مثالی از شاهنامه فردوسی: به پیش سپاه اندر آمد چو گَرد / چو رعد خروشان یکی ویله کرد با س ...

پیشنهاد
٣

جِگر خوردن گُربه - کنایه از تَلَف شدن، از بین رفتن، از دست رفتن، برباد رفتن، مُردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن، ضایع و خراب گشتن مثالی ا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٩

تَن زَدَن - کنایه از خاموش و ساکت شدن - کنایه از آرامش، آسایش، آسودگی، راحتی، خیالِ تخت یا جمع، فَراغِ بال - کنایه از کاهِل، تنبل ( نام یک حیوان ه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

خَندۀ خوش - کنایه از قهقهه ( قاه قاه ) ، خندۀ دلچسب و دلنواز، هیراد! مثالی از شعر نظامی در کتاب مخزن الاسرار: خندۀ خوش زان نزدی شکّرش / تا نَبَرَد آ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

طُوق سَرِ چَرخ - طوق: خطی سیاه یا سفید مانند حلقه دورِ گردن کبوتر و. . . - عِقد، مَخنَقه، قَلّاده، گردن بند - غُل و زنجیر کنایه از بندگی و سَرسپُردگ ...

پیشنهاد
٠

پَرده نِشین کَردَن سَرِ خواب - کنایه از بستن پلک ها یا پرده چشم در هنگام خواب، چشمامو روی هم میذارمو! مثالی از شعر نظامی در کتاب مخزن الاسرار: پرده ...

پیشنهاد
١

زَهره میغ از دَریا گُشادَن - کنایه از صعود بخار و ابر دریاخیز ، کنایه از به منصه ظهور درآمدن، دیده شدن مثالی از شعر نظامی در کتاب مخزن الاسرار: زَهر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

مُهره کِشیدَن - کنایه از صاف کردن، راست کردن، درست شدن - کنایه از میزان و تنظیم کردن، ساماندهی و مرتب کردن - کنایه از جلا دادن و پالایش کردن! مثالی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

کرب: ماتم، اندوه، رنج، غم و غصه، ناراحتی، مصیبت، عزا، سوگ - عزاداری، سوگواری بلا: صدمه، آسیب، گزند، زیان، ضرر، خُسران، خسارت، خَدشه، حادثه ناگوار - ا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ای انگلیسی - یکی از معادل های فارسیش: تیمگان، یارِستان

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ای انگلیسی - یکی از معادل های فارسیش: تیمگان، یارِستان

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

واژه ای فرانسوی - یکی از معادل های فارسیش: سَر تیم، سَر یار

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

واژه ای فرانسوی - یکی از معادل های فارسیش: سَر تیم، سَر یار

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

تیم واژه ای فارسی - team برگرفته شده از واژه ی فارسی است! معنی قدیم: رِباط، کاروانسرا، خانقاه ( خانگاه! ) ، صومعه - خانواده، خاندان، اهل بیت، ایل، ط ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

واژه ای فارسی - team برگرفته شده از واژه ی فارسی است! معنی قدیم: رِباط، کاروانسرا، خانقاه ( خانگاه! ) ، صومعه - خانواده، خاندان، اهل بیت، ایل، طایفه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

واژه ای ترکی - اسم پسرانه آل: بگیر، دریافت کُن، بدست بیار، مال خود کُن آش: باز کُن، گسترش بده، گُشادن - ایجاد، بنا کردن - بِستر لازم را فراهم کردن، م ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٣

استارت آپ - برابر پارسیش: نوپانا، نوپاگار، نوبنیادگر ( نوبنیان گر ) ، پدیدان ( در اینجا " ان" پسوند فاعلی و انجام دهندگی است ) - آغازَنده، شروعَنده ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨٨

start up - برابر پارسیش: نوپانا، نوپاگار، نوبنیادگر ( نوبنیان گر ) ، پدیدان ( در اینجا " ان" پسوند فاعلی و انجام دهندگی است ) - آغازَنده، شروعَنده، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

معادل فارسیِ comedian - دهخدا: خنداننده >>> خند ( بن مضارع ) ، ان ( در اینجا پسوند حالت و چگونگی ) ، نده ( پسوند فاعلی ) شیخ بهایی: طنزو >>> طنز ( ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

دهخدا: خنداننده >>> خند ( بن مضارع ) ، ان ( در اینجا پسوند حالت و چگونگی ) ، نده ( پسوند فاعلی ) شیخ بهایی: طنزو >>> طنز ( اسم ) ، او ( در اینجا پسو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

comedian - دهخدا: خنداننده >>> خند ( بن مضارع ) ، ان ( در اینجا پسوند حالت و چگونگی ) ، نده ( پسوند فاعلی ) شیخ بهایی: طنزو >>> طنز ( اسم ) ، او ( ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥٠

تلو: خوان این واژه از قرآن برداشته شده است! ( ( وَ ما کُنتَ تَتلو مِن قَبلِهِ ) ) >>> پیش از آن هیچ نوشته ای نمی خواندی ( سوره عنکبوت/آیه ی 48 ) که ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

قُلُپی - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - یکجا، در کُل، هاپول! - سر ضرب، یه کَلّه، یهویی ( یهوکی! ) ، یکدفعه، به یکباره، جیرینگی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

قُلُپی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

کوتاه شده آن: هَپَلی! قاراشمیش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

هَپَل هَپو!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

اسم پسرانه - واژه ای ترکی با ریشه فارسی انگلیسی: چادلی ( Chadli ) شاد:سرزنده، سردماغ، شاداب، بانشاط، سرحال، دلخوش، سرخوش، مشعوف، شادمان، خوشحال، خر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

اسم دخترانه - مشتق - مرکب از: آپا: شمال - بالا، رفیع، بلند، والا و. . . دی: دود آتش، شرار ( شراره! ) آتش - درخشنده، نورانی، تابان پا: پسوند همانندی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

اسم پسرانه - واژه ای مرکّب و ترکیبی از دو کلمه: آبِل: استاد، آموزگار - اُستا ( اوستا! ) ، کارفرما، ارباب، رییس ( رئیس! ) و. . . اتکا: دلگرمی، پُشتگر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ای ترکی - اسم پسرانه آت: پرتاب کردن، افکندن، انداختن! سِز:سیز - شما:ضمیر دوم شخص جمع، گاهی برای احترام هم بکار می رود. معنی: کسی که چیزی را هدف ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه ای ترکی - اسم پسرانه آتا: پدر، بابا - مَرد، جوانمرد، صاحب همّت، انسان بزرگ - جسور، دلیر، شجاع، دلاور، پهلوان، غیور و. . . گلدی: اومدن، رسیدن، ر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

معادلی برای واژه ی فرانسوی: شیک!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه ای فرانسوی - معادلی برای آن: شَکیل!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢٠

دو پسوند ( وَر ) ، ( اور ) که هر دو پسوند دارندگی ( دارایی ) ، مالکیت و همراهی در فارسی هستند، بسیار به هم شباهت دارند! وَر: این پسوند بیشتر به هنر، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

این واژه نروژی، انگلیسی ( brand ) است - واژه برند برگرفته از کلمه نروژی برندر، به معنای سوزاندن و داغ کردن است که با گداختن نشانی آن را روی چیزی حک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

این واژه نروژی، انگلیسی است - واژه برند برگرفته از کلمه نروژی برندر، به معنای سوزاندن و داغ کردن است که با گداختن نشانی آن را روی چیزی حک می کردند و ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-٥٢

می توانیم به جای ( ریموت دَر ) از معادل فارسی: " دَراده " استفاده کنیم. واژه ای مشتق و ترکیبی از: در: باب، اندر، تو، داخل، درون، مدخل، سرپوش اده: پس ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

واژه ای انگلیسی ( remote ) است - می توانیم به جای ( ریموت دَر ) از معادل فارسی: " دَراده " استفاده کنیم. واژه ای مشتق و ترکیبی از: در: باب، اندر، ت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

این اصطلاح از افلاطون در رساله مهمانی، که به تفسیر و شرح اسطوره انسان و دو جنسیتی بودن آن پرداخته است، واردِ واژگانمان شده است! به این بیان که انسان ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

این اصطلاح از افلاطون در رساله مهمانی، که به تفسیر و شرح اسطوره انسان و دو جنسیتی بودن آن پرداخته است، واردِ واژگانمان شده است! به این بیان که انسان ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

برخی بر این باورند نام ارومیه از زبان سومری آمده است و برخی دیگر آن را سُریانی می دانند. اور در زبان آشوری به معنای شهر است ( همان واژه ای که در نا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

جشنی بود در اصفهان که آن را آفَریجگان می نامیدند و به نام های آبریزان، آبریزگان، آب پاشان و سَرشوران نیز آمده است. در روز سی ام بهمن ماه ( انیران رو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

جشنی بود در اصفهان که آن را آفَریجگان می نامیدند و به نام های آبریزان، آبریزگان، آب پاشان و سَرشوران نیز آمده است. در روز سی ام بهمن ماه ( انیران رو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧٦

این واژه در اصل ایرانی است، ولی سالیان سال در فارسی به فراموشی سپرده شده بود و مثلِ بیشترِ واژگانِ کُهَن ما، در گویش های ناب و اصیل ایرانیمان از جمله ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

ئیل - به زبان عبری: خدا، پروردگار، آفریدگار، ایزد، یزدان، جان آفرین مانند: عزرائیل ( عزیز خدا، نورچشمی خدا ) ، میکائیل ( روزی رسان بندگان خدا ) ، اسم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

سِل: پسوند ترکی شباهت ( همانندی ) و معادل فارسی آن ( دیس ) مثل: آبادیس! مثل: ایرانسِل، آیسِل!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اَزِم ( اَژِم، 𐬀𐬰𐬨 ) واژه ای فارسی اوستایی است که به فارسی باستان ( سنگ نوشته های هخامنشی ) هم رفته است >>> اَدَم ( adam، 𐎠𐎭𐎶 ) : من . من واژه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

اَزِم ( اَژِم، 𐬀𐬰𐬨 ) واژه ای فارسی اوستایی است که به فارسی باستان ( سنگ نوشته های هخامنشی ) هم رفته است >>> اَدَم ( adam، 𐎠𐎭𐎶 ) : من . من واژه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

شعری از دقیقی درباره دست مریزاد، در مورد صورت سازی و بت تراشی آزر: اگر بتگر چنو پیکر نگارد / مریزاد آن خجسته دست بنگر وگر آزر چنو دانست کردن / درود ا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

این واژه فارسی است و array برگرفته شده از فارسی است! معنی: صف، نظم - آرایش، ، زینت دادن همراه با افزودن و. . . و فرق دارد با پیراستن: زینت دادن همرا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

آرایه واژه ای فارسی است و array برگرفته شده از فارسی است! معنی: صف، نظم - آرایش، زینت دادن همراه با افزودن و. . . و فرق دارد با پیراستن: زینت دادن ه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پاپَتی واژه ای فارسی است و pauper وام گرفته شده از فارسی است! معنی: پابرهنه، یک ( یه ) لاقبا، فقیر، دریوزه، گره گوری! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

پاپَتی - این واژه فارسی است و pauper وام گرفته شده از فارسی است! پَت: پَئیتی ( paiti ) - بی، بدون - برهنه، عریان، لخت - تهی، خالی، پوچ - برگشت، باز ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

چاق واژه ای ترکی است و chubby برگرفته شده از ترکی است! معنی: خپل، کُپُل ( تُپُل ) ، گامبو، لَمتُر! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

این واژه ترکی است و chubby برگرفته شده از ترکی است! معنی: خپل، کُپُل ( تُپُل ) ، گامبو، لَمتُر! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

این واژه فارسی است و tension برگرفته شده از واژه ی فارسی است! معنی: اغتشاش، آشفتگی، تشنج، آشوب، چالش! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢٤

تنش واژه ای فارسی است و tension برگرفته شده از واژه ی فارسی است! معنی: اغتشاش، آشفتگی، تشنج، آشوب، چالش! و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

جواهر واژه ا ی عربی که مورد استفاده در فارسی است و از ریشه گوهر ( جوهر ) پارسی است! jewel وام گرفته شده از این واژه است! معنی: گوهر، گرانبها، ارزشمند ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

این واژه ی عربی مورد استفاده در فارسی است و از ریشه گوهر ( جوهر ) پارسی است! jewel وام گرفته شده از این واژه است! معنی: گوهر، گرانبها، ارزشمند، با ار ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦

آمین، نخست واژه ای سُریانی ( آرامی باستان ) و سپس واژه ای عبری که مورد استفاده در فارسی است و amen برگرفته شده از این واژه است! معنی: خدا کند، خدا بخ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

این واژه نخست سُریانی ( آرامی باستان ) و سپس واژه عبری مورد استفاده در فارسی است و amen برگرفته شده از این واژه است! معنی: خدا کند، خدا بخواد، انشالل ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

پری واژه ای فارسی است و peri، perry برگرفته شده از واژه ی فارسی است! مؤنث جن، زن زیبا و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

پری واژه ای فارسی است و peri، perry برگرفته شده از واژه ی فارسی است! مؤنث جن، زن زیبا و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مرده خانه واژه ای فارسی است و morgue وام گرفته شده از فارسی است! معنی: سردخانه، غسالخانه، مرده لاخ ( لاخ پسوند مکان و جا مثلِ: سنگلاخ و. . . )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

این واژه فارسی است و morgue وام گرفته شده از فارسی است! معنی: سردخانه، غسالخانه، مرده لاخ ( لاخ پسوند مکان و جا مثلِ: سنگلاخ و. . . )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

این واژه فارسی است و peri، perry برگرفته شده از واژه ی فارسی است! مؤنث جن، زن زیبا و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

بِزَن زَنگو یا زَنگی بِزَن - این اصطلاحِ قدیمی از ورزش های زورخانه ای واردِ واژگانمان شده است! وقتی پهلوان و جوانمردی واردِ زورخانه یا قهوه خانه ای ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

ئوس، نوس - پسوند شباهت ( همانندی ) ، پسوند نسبت - مثل: اورانوس، آبنوس ( آنوس ) ، آخیلوس، آدریانوس، تبخلوس، جالینوس، خاروس، زئوس، کارانوس، داموس، د ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

پسوند شباهت ( همانندی ) ، پسوند نسبت - مثل: آرامیس، آرمیس، آرتمیس ( آرتیمیس ) ، آماتیس، آتیس، ایساتیس، ابلیس، ادریس، ادونیس ( آدونیس ) ، اسپریس، سم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

یز - پسوند شباهت ( همانندی ) ، پسوند نسبت و وابستگی - مثل:پرویز، راویز، ساویز، اسپریز، شبدیز، مهدیز، پاردیز، رامدیز، شاندیز! این پسوند ریشه قدیمی د ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پسوند شباهت ( همانندی ) ، پسوند نسبت - این پسوند ریشه قدیمی دارد، در اصل یونانی بوده ولی به جهتِ فتح یونان توسط پادشاهانِ هخامنشی از جمله: خشایار شا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٥

این اسم ریشه قدیمی دارد و بی خود نیست که شاهنامه فردوسی و نظامی این اسم ( شخصیت داستانش ) را فرهاد گذاشتند! فر: فَرّه، خُرّه - مفهومی در اساطیر ایران ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

این اصطلاح، ترجمه ی جمله ی ترکیِ: بودی کی وار! است. وقتی شخصی می خواهد سلیقه و عقیده خودش را به کُرسی بنشاند ولی دیگران با او مخالف هستند، می تواند ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٣٧

واژه ای ترکی - savage برگرفته شده از واژه ای ترکی است! نخستین کسی که این نام را داشته است در سال ۱۲۹۸، پدر بزرگ ما بوده است! ساو: دعوا، نزاع، جدال، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

آوازِ خر در چمن: وقتی خری پا در چمن می گذارد، از اوج ذوق و هیجان و خودشیفتگی؛ لُکّه می دود و آواز زیبایِ ( عَرعَر ) از خود سر می دهد و فقط خودش از ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

با توجه به معنی خوان! پیشخوان: وَردست یا مُرید ( شاگرد ) نَقال که پیش از او، شعری یا غزلی می خواند یا آوازی می سراید! همچنین کسی که پیش از روضه خوان ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

با توجه به معنی خان! برابر پارسی واژه انگلیسی: داشبورد ( dashboard ) پیشخان: دفتر دَستکی که نماینده و خان جایی است، که قبل از همه وجود دارد یا باید ...

پیشنهاد

این اصطلاح از بازی بشین و پاشو برگرفته شده است، که کم کم به یک تنبیه برای سربازان و دانش آموزان تبدیل شد! روابطی سرد و خشک که هر دو طرف به اجبار و زو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

واژه ای فارسی و مشتق: پالاییدن و پسوند اسم ساز ( - ِ ش ) - polish برگرفته شده از فارسی است! پالودن، تصفیه، پاکسازی، تهذیب - جلا دادن، بَراق کردن، صیق ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

1. نهادن، برپا کردن، قرار دادن، برقرار کردن 2. وضع کردن، ایجاد کردن، ساختن 3. دادن، سِپُردن 4. گذشتن ( بخشیدن ) ، سپری کردن 5. جا دادن، گرو گذاشتن، ر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

1. به جای آوردن، ادا کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پرداختن به کاری 2. بیان کردن، تعبیر کردن، شرح و تفسیر دادن، تبلیغ و آگهی رساندن مثال: 1. سپاسگزار، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

1. به جای آوردن، ادا کردن، انجام دادن، اجرا کردن، پرداختن به کاری 2. بیان کردن، تعبیر کردن، شرح و تفسیر دادن، تبلیغ و آگهی رساندن مثال: 1. سپاسگزار، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

1. نهادن، برپا کردن، قرار دادن، برقرار کردن 2. وضع کردن، ایجاد کردن، ساختن 3. دادن، سِپُردن 4. گذشتن ( بخشیدن ) ، سپری کردن 5. جا دادن، گرو گذاشتن، ر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

خوان: سفره، گسترش - آسمان و زمین، بالا و پایین - قرائت، مطالعه، خوانش - آواز، سرود - خواستن، دعوت، احضار - ظرفِ چوبی بزرگ غذا - مائده، خوردنی، خورا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

خان: عنوان رجال و بزرگان، رییس ( رئیس ) - بیت، خانه، سرا، اندرون - لانه، کندو، آشیان ( آشیانه ) - مرحله، مرتبه، دست، گانه، نوبت، دور، داو! - سطح، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

واژه ای انگلیسی ( Slide ) - معادل فارسی: نَماجا ( جایی که برای نمایش یا عکسی است، مثل: رایانه، پرده نمایش و. . . )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه ای انگلیسی - معادل فارسی: نماجا ( جایی که برای نمایش یا عکسی است، مثل: رایانه، پرده نمایش و. . . )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

واژه ای فرانسوی - گاف، سوتی! - برات، برگ برنده - بهانه، دستاویز مثال: داداش" آتو" دادی >>>گاف، سوتی "آتو" دارم ازش >>>برات، برگ برنده - بهانه، دستاویز

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

پخپخو!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کَنسِل - واژه ای انگلیسی و در فارسی به این معنا کاربرد دارد: حذف، نقض، باطل، رد، لغو، فسخ، به هم زدن!، وا دادن! - نیستم اونو، به شمار نیامدن، حساب ن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

کَنسِل - واژه ای انگلیسی ( cancel ) و در فارسی به این معنا کاربرد دارد: حذف، نقض، باطل، رد، لغو، فسخ، به هم زدن!، وا دادن! - نیستم اونو، به شمار نیا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه ای فرانسوی - معادل فارسی: مجموع، جُملِگی، هاپول!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

واژه ترکی - در گویش بازاری و تهرانی - واژه مشتق: هاپول و پسوند نسبت ( ی ) - چیزی را بطور کامل غارت کردن و به یَغما بردن، کُلِ چیزی را چاپیدن و چَپاو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣١

واژه ترکی - در گویش بازاری و تهرانی - کامل، تمام و کمال - یکجا، هَمَش، کُلِش، هر چی که داری!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-٤٩

طیف!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

واژه ای فرانسوی، انگلیسی - معادل فارسی: تماشاخانه، تماشاسرا، تماشاکده، نگرستان، نمایش رو حوضی ( روی حوضی ) !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

واژه ای فرانسوی، انگلیسی - معادل فارسی: تماشاخانه، تماشاسرا، تماشاکده، نگرستان، نمایش رو حوضی ( روی حوضی ) !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

این واژه فارسی و ساده است - juvenile وام گرفته شده از واژه ی فارسی است! در قدیم به کسی می گفتند که دنبال پژوهش و جستجوگر بود. ساختار قدیم: جو ( بن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

این اصطلاح، از ورزش های پرشی که نیاز به دور برداشتن است آمده است! مثل: پرش ارتفاع، پرش طول، پرش با نیزه و. . . یا پرش برای هدفی: در فوتبال، والیبال، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

این واژه فارسی است و murmur برگرفته شده از فارسی است! در قدیم وقتی مورچه هایی وارد سطح بدن یک شخصی می شدن، اون مورچه ها؛ باعث می شدن که بدن فرد بلرزد ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٨

ماجرا، رویداد، قضیه، موضوع - واقعه، حادثه، گزاره مثال: امروز میخوام یه چالشی رو با شما در میان بذارم. مثل: چالشجو ( challenger ) : علاوه بر مبارزه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٤

اَروشا، اَروشه - اسم دخترانه فارسی اوستایی و مشتق - آروش:حبیب، هودار، طرفدار - زیبا، ناز، خوشگل، عزیز - درخشان، ر وشن، بدخشان، لَعل، نگین، مروارید، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

واژه فرانسوی - معادل فارسی آن می شود: پاچِله، چَبچَله!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

نهان سازی، سرپوش گذاری، ماست مالی، لاپوشانی! - قایم، مخفی، غیب، محو، ناپدید مثال: قسمتی از این نمایش سانسور شده است>>> قسمتی از این نمایش ماست مالی ( ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

مَل - یک نوع پسوند ترکی است - پسوند ترکی اسم ساز که شامل: کوچکی، دلسوزی و دوست داشتنی، شباهت است مثل: پسوند فارسی: ک، چه و. . . مثل: پِسمَل یا دُخم ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه ترکی - لقب کسی که صاحب منصب و مقام بزرگی است، ولی هنوز دست چپ و راستش رو هم بَلَد نیست و هنوز شلوارشو هم نمیتونه بکشه بالا چه برسه به این که یک ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

دقرنوش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

دقرنوش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

دقرنوش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

دقرنوش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

دَقَرنُوش - واژه ترکی - دَقَر: پُر شدن از طعام، زیاده خور، مُفت خور! یعنی: کسی که گوش به حرف کسی نمی دهد و زیاد غذا و نوشیدنی می خورد آقازاده ای که ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه ترکی - بزرگ زاده ای که با رانت ( فرانسوی ) و زدوبند به مقامی رسیده باشد - آقازاده!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

هاتان ماتان ( ترکی ) !

پیشنهاد
٧

دست ها موجود است - ترکی آن می شود: اَلَر وار! موجود:زنده، هست، حَی - حاضر، پاینده، برقرار، جاوید این واژه ریشه قدیمی دارد که پیشینیان ما برای سپاسگزا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧١

دستا موجود است ( دست ها موجود است ) !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دستا موجود است ( دست ها موجود است ) !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

دستا موجود است ( دست ها موجود است ) !

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٨

هیر و ویر، قاراشمیش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

کیشمیشی، قمر در عقرب، شلوغ پلوغ، گیر و دار، هیر و ویر، هاگیر واگیر، هَچَل هفت!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

تابلو!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

بادید، مشهور، انگشت نما!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧٠

شاخص، برجسته، ممتاز - رِند، زیرک، هوشیار، باهوش، نابغه، هوشمند

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

لُکّه دویدن! - حالتی بین راه رفتن و دویدن، هروله! - باهیجان دویدن - قِسمی یا نوعی راه رفتن اسب و شتر و. . . ، نوعی از رفتار اسب و شتر - یورتمه، چهار ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دوردور! - با دُردُر دواملایی است - در گویش خیابانی و تهرانی ( کوچه خیابانی ) - این واژه وقتی بکار می رود که بخواهندجایی ( منظور محلِّ مُخ زنی ) را پ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٢

ساختار دستوری: یاش: واژه ترکی ا: پسوند اسم ساز و شاخص فارسی سین: پسوند ترکی نسبت ( لیاقت )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

سَرِت سَلامَت - دستِت درد نکنه، دستِت درست، دست مریزاد، ایول داری، کارِت درسته، حرف نداری، گُل کاشتی، کارِستون کردی، دست خوش، دمت گرم - شاباش ( شاد ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

معنی: حالت های شخصیت، تَنگویی، پیکر بیان، آن! body language ! در انگلیسی به آن "kalon" هم می گویند! این رفتار ها می تواند مربوط به : 1. وضعیت و حالت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦١

معنی: زبانِ بدن، حالت های شخصیت، تَنگویی، پیکر بیان، آن! در انگلیسی به آن "kalon" هم می گویند! این رفتار ها می تواند مربوط به : 1. وضعیت و حالت های ب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

معنی: زبانِ بدن، حالت های شخصیت، تَنگویی، پیکر بیان، body language ! در انگلیسی به آن "kalon" هم می گویند! این رفتار ها می تواند مربوط به : 1. وضعیت ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣

واژه مشتق و فارسی - این واژه ( شأن ) نیست! - اسم پسرانه - ترکیبی از: شان: شانه - خانه، سرا، اندرون - لانه، کندو، آشیان ( آشیانه ) - سرزمین، میهن، وطن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

واژه مشتق فارسی با ریشه ترکی - اسم پسرانه یاش: خیس، نمناک، تر و تازه، با طراوت، شاداب، خوش و خرّم، سرسبز، دلپذیر، باصفا، نزه - سرزنده، سردماغ، سرحال ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

دست خوش - ( ( یادآوری از چند املایی ها: آن را با "دستخوش": مورد، بازیچه، دچار، دست مایه و . . . یکی ندانید! ) ) معنی: دستِت درد نکنه، دست مریزاد، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

دَستِت دُرُست - درست: سالم، زنده، تندرست - راست، صحیح - تمام وکمال، کامل معنی: دستِت درد نکنه، دست مریزاد، ایول داری، کارِت درسته، حرف نداری، گُل کا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١٧

دستِت درد نکنه، دستِت درست، ایول داری، کارِت درسته، حرف نداری، گُل کاشتی، کارِستون کردی، دست خوش، دمت گرم - شاباش ( شادباش ) ، زِهازه ( زِه زِه ) ، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

واژه ترکی - اسم پسرانه ساختار دستوری: یاش: واژه ترکی و ا: پسوند اسم ساز و شاخص فارسی پس واژه فارسی با ریشه ترکی یاشا:سرزنده، سردماغ، شاداب، بانشاط، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٦

یاشیاسان - واژه مشتق ترکی - ترکیبی از: یاشا:سرزنده، سردماغ، شاداب، بانشاط، سرحال، دلخوش، سرخوش، مشعوف، شادمان، خوشحال، خرسند، خشنود، بَشاش - خجسته، ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

این واژه نفرینی ( راندنی ) است که پدر و مادر بچه های بدخواب و شر و شلوغ و سرتق، برای خواباندن بچه های موزمار خود می گفتند. کاربرد: هنگامی بکار می ر ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

واژه ای فرانسوی، یونانی - ترکیبی از: تله: دور، فاصله دار پاتی: راه، مسیر - می رسد، وقوع می گیرد معنی: دو هم اندیشی، همپا انگاری - با هم اندیشی، همذات ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

از این واژه دو گونه برداشت می شود: 1. مانی ( اندیشمند، دانا - بینشمند، روشن بین، بیدار دل! ) پیامبری ایرانی بوده و از زرتشت و بودا پیروی می کرده است ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

از این واژه دو گونه برداشت می شود: 1. مانی ( اندیشمند، دانا - بینشمند، روشن بین، بیدار دل! ) پیامبری ایرانی بوده و از زرتشت و بودا پیروی می کرده است ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

فرق زبان، گویش و لهجه: هر کشوری واسه خودش یک زبان رسمی دارد، هر زبان دارای گویش های منطقه ای متفاوت و هر گویش متناسب با نوع شهر دارای لهجه های خاصی ه ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

شَبتَک - دواملایی است با شپتک - نوعی بازی که یک پا را روی هوا نگهدارند و دست به سینه قرار گیرند و با جَست و خیز کردن و ضربه زدن به سینه، پُشت و پهلو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-١٦٣

داو!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

داو!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
-٧٧

داو!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در لهجه اصفهانی - جوریدن! جُستن، تجسس، پژوهیدن، جست و جو کردن، تفحص کردن، تفتیش کردن، کندوکاو کردن - طلب کردن، پرسیدن - یافتن، پیدا کردن مثال: دادا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

روشن شد، معلوم شد، آشکار شد، نمایان گشت، پدیدار گشت، واضح است، هویدا هست، تابلو شد! ولی فرق دارد با صورت بستن:تصوّر یا فکر کردن، نمودن - ممکن شدن، م ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢١

دَست بَرنه ( دَست بَر نَهادن ) - کنایه از: کمک کن، همراهی ده، یاری بده - عنایتی کن، بزرگواری کن، مرحمت و بخشایشی ده، مهرورزی و مهربانی نشان بده، لط ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

سختی، مرارت، مشقّت، ممارست، ریاضت

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کنایه از: فروتن، متواضع، خاضع، افتاده، خاکسار، سربه زیر - مطیع، فرمانبردار، گوش به حرف، حلقه به گوش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه مرکّب - ترکیبی از دو کلمه: گُنگ: لال، بی زبان - نامفهوم، نامعلوم، مبهم، پیچیده لاج: کمی، مقداری، اندکی، پاره ای و. . . معنی: شخصی که هنگام سخن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

آلو - پسوند ترکی نسبت ( لیاقت ) - مثل: ژیگولّو، تپلّو، خپلّو، کپلّو، کوچولّو، شاملو - چاقالو، گامبالو، پشمالو، خرمالو، خوابالو و. . . >>> مشتق ولی ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩٩

نام یکی ( واسپوهَران، واسپوران ) از هفت خاندان برتر ( سرآمد ) اشکانی ( پارتی ) که در سَجِستان ( سیستان ) فرمانروایی می کردند! اسم پسرانه - سورِن: تا ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

اسم پسرانه - ساختار دستوری: صفت با پسوند اسم ساز >>> اسم فَرنام ( لقب ) پهلوان اشکانی ( پارتی ) سَجِستان ( سیستان ) - نام بُوَنده ( کامل ) : رُستم س ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣١

ترکیبی از دو کلمه: آب و جی: واژه ترکی - پاک و زلال، گوارا - روان، جاری - درخشان و طلایی و. . . یعنی: آب شفاف و زلالی که در مزرعه وکشتزار و. . . جاری ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

سرتق!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٩

تی تیش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

طیف!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

طیف!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

معادل فارسی برای: تیپ ( type ) ، رِنج ( range )

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

فارسی آن هم می شود: بزن و بکوب ( بزن بکوب ) !، دادار دودور!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

دوستدار، هواه خواه، هوادار، طرفدار، حامی - در تصوف: ساقی، مُشَوِّق - مُرشد، پیر کامل، انسان کامل، همه چی تموم! - اکسیر، کیمیا، کمیاب، نادر و. . .

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

مأموریت، نقش - پاکار، آمادگی، حاضری، پایه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

حق شناسی، نصیحتوری - ادای دین، تعهد، وظیفه شناسی، خویشکاری، مسؤلیت ( مسئولیت ) ، پاسخگویی - سرپرستی، نظارتی، پایش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١١

بَستَر: بالین!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مطیع، حلقه به گوش!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٦

آبدیده!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٧

حرفه ای، ماهر، این کاره، آزموده، مجرب، زبده، کاربلد، کارکُشته! - مثلِ کنایه: گرگ باران ( بالان! ) دیده، چند پیرهن بیشتر پاره کرده همچنین فرق دارد با ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد

خوش الحان!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤

خوش الحان!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١

چهچه ( چهچهه ) ، گُلبانگ!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٠

چالیک!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاپی شدن!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٥

پافشاری، الحاح!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤١

واژه روسی که در فارسی به شکل گوگولی مگولی استفاده می شود که با گوگوری مگوری ( مرکب اتباعی ) دواملایی است - در زبان کودکانه: دوست داشتنی، خواستنی، عز ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

خوش خوشون! - این واژه از آرایه تکرار بهره برده و در جایی بکار میرود که کسی زیاد راحته یاخیلی داره حال می کنه و اوضاع خیلی به وِفق مُرادشه و برای تلنگ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣١

گُتره ای - این واژه به جای حرفِ نادخِ "گاییدن" هم استفاده می شود. این واژه از ضرب المثل ( ترپند ) : گُتره ای کاری را انجام دادن آمده است! معنی: اَلَ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٧

دو دوزه! - چاچول گری، زیر و رو کشیدن، ریو ( ریب ) ، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه - اشتباه، تردید، شک، دودلی - موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

آتش به فرمان!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

آتش به اختیار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر بر خط فرمان باش، گوش به فرمان باش

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

نوسفر!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دَرِپیت - زپرتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

آتش به اختیار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

آتش به فرمان!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

آماده دستور باش، برای فرمان حاضر باش، مطیع امر باش، فرمانبر باش، لبیک گو، گوش به زنگ باش!

پیشنهاد
١٥

ارادی، اختیاری، خودانگیخته، درونناک، خودجوش! - خودکار، خودسر، خودرأی - خودباور، اعتماد به نفس - خیر و خوب خواهی، مصلحت اندیش، صلاحدید!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥

سِلفی ( selfie ) ، واژه ای انگلیسی - معادل فارسی: خودمونی مثال: عکس خودمونی، پذیرایی خودمونی و. . . توجه: عکس واژه ای عربی که در فارسی استفاده می ش ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

به معنای واقعی!

پیشنهاد
١٠

به جای این که تنوین عربی بکار ببریم، می توانیم ( اول واژه"به" یا آخر واژه"ی" ) اضافه کنیم! به واقع، در حقیقت، حقیقتاً، واقعاً - به کلی، کاملاً، تماما ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

این اصطلاح از آب شناسی ( هیدرو ژئولوژی ) می آید - در چشمه های آبگرم، بدون دخالت و ترغیب و تشویق ِ عوامل انسانی و خارجی آب به خودی خود و بطور طبیعی به ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

این اصطلاح برای کسانی که ادعایِ دانای کل ( عقلِ کل ) دارند و همیشه آدم ها رو از بالا نگاه می کنند یا فکر می کنن بهتر از اونا وجود ندارد و به خیالِ خو ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩

کلیدی: حیاتی، مُبرَم، اساسی، ضروری، واجب - مهم، اثرگذار، طلایی، با ارزش، گران بها، قیمتی - اِکسیر، کیمیا، کمیاب، نادر - ویژه، خاص، استثنایی، منحصر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

درب و داغون، قُزمیت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

پدیدار، نمایان، مشهود، معلوم، تابلو! - باشید، بشوید، به شما رِسَد، نصیبتان باد! مثل: خوب بادید ( زشت بادید! )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

این اصطلاح از نجوم، واردِ واژگانمان شده است - توجه: ماه ( قمر ) از هلال نو تا هلال نو دیگر به مدّت ( تقریباً ) یکماه طول می کشد. به این فرایندِ اه ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

واژه شهروند برای شهری ها و واژه ( آبادین ) برای روستایی های عزیز استفاده می شود: آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> م ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

برای روستایی های عزیز هم واژه ( آبادین ) استفاده می شود: آبادی: قریه، ده، روستا، دهکده ن: پسوند دارندگی، مالکیت و همراهی>>> مانند پسوند ( وانه ) در خ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

این اصطلاح وقتی بکار می رود که طَرَف کارش خیلی درسته! و همه چیزش رو حساب کتابه و همه چیزش رو، به خوبی و درستی و تمام و کمال انجام میده یا فلانی انق ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

واژه مشتقِ فارسی با ریشه ترکی - اسم پسرانه آرامی: واژه ترکی - داستار، پایمرد، میانجی، واسطه، بین، شفاعت، خواهش - یاری، کمک، مدد، تعاون، همکاری - اتح ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

با ریچار دواملایی است - چاروادار، بار کردن! که فرق می کند با لیچال ( ریچال ) : مُربا، مُربایی که از شیره انگور ( دوشاب ) ، شیر، شکر، ماست و . . . در ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

لیچار ( ریچار ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

لبیک!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

آویزون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

با سیریش دواملایی است - آویزون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

خیت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

خیت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

خیط - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - خراب، داغون، بد، نامناسب - درهم برهم، شلخته، گلِ هم، قاراشمیش! - ضایع، تابلو، کِنِف! مثال: بروبچ اوض ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

لُکّه دویدن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هَروَله!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

طیف!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

چارچوب، محدوده، بازه، گستره!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

طیف!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

چارچوب، محدوده، بازه، گستره!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

این واژه اصطلاحی است که از ادبیات نانوایی ( نانبایی ) وارد واژگانمان شده است - در قدیم چون خمیر مایه فوریِ ( آماده ) نان ( ساکارومیسز یا ساکارومایسس ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اصطلاحی برای کسیِ که حرف گوش کن نیست و سرخودِ و حالا که سرش به سنگ خورده، ما برای تلنگر و تحقیر از آن استفاده می کنیم تا عمل خودخواهانه خود را به یاد ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

اصطلاحی برای کسیِ که حرف گوش کن نیست و سرخوده و حالا که سرش به سنگ خورده، ما برای تلنگر و تحقیر از آن استفاده می کنیم تا عمل خودخواهانه ی خود را به ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

کِنِف - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بی آبرو، شرم زده - ضایع، تابلو! - تباه، نابود، نیست، هلاک - خراب، درب و داغون، قزمیت! - چزاندن، چ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

قُپّی - واژه ترکی - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - قُپ: الکی، دروغین، ساختگی، تقلبی، قلابی، بدل، فِیک ( fake ) ی: یای نسبت ( دارندگی ) و ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

قُپّی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

معرکه!

پیشنهاد
٢

آسمان جُل!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

آواره، در به در - بی خانمان، خانه به دوش، آلاخون والاخون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

جَخ، جَخت - در لهجه اصفهانی - همین حالا، الان، اکنون - تیز و بز، عجله ای، سریع، شتابان، جقل، آنی، فوری، سه سوت!، جیرینگی! مثال: جَخت می آیی >>> حالا ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بدیهه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

فی البداهه، در لحظه، آنی، در دَم، سه سوت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

جنبه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

معادل اسلامی و ایرانی: مسجد و نمازخانه

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

بروبچ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

انگلیسی: minion مثل پویانمایی مینیون ها یا گوگولی ها

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٥٦

سِرینا - واژه ترکی و مشتق - اسم دخترانه - واژه ای فارسی با ریشه ی ترکی : ساری: واژه ترکی - زردی، طلایی - آفتابی، خورشیدی - خالص، پاک، سَرِه - گنج، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بیتا، بی همتا، بی نظیر و مانند، بی لنگه، یکتا، یگانه! - منحصر به فرد، تنهاوش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

تو مُخی! ( کرم ریختن! )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

دلگرمی، پُشتگرمی، هم احساسی، همدلی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

چترباز!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

طُفَِیل، آویزون! - ناجی، اعجاز کننده، مشکل گشا، کارساز، طلسم شکن

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

واژه مرکب: ترکیبی از گفت، آورد - دَراییدَن ( گفتگو ) درباره چیزی، مکالمه و محاوره در مورد چیزی، چالش برای چیزی! - به جای واژه انگلیسی: چَت ( فارسی: ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

گوشی: گوش ( اسم ) ، ی ( پسوند نسبت )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

گوشی قابل حمل و جابجایی، گوشی سیار، گوشی پابه پا و همراه، گوشی یار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به اشتباه لب تاب هم می گویند - رایانه قابل حمل و جابجایی، رایانه سیار، رایانه پابه پا و همراه، رایانه یار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩

با دُردُر دواملایی است - در گویش خیابانی و تهرانی ( کوچه خیابانی ) - این واژه وقتی بکار می رود که بخواهند جایی ( منظور محلِّ مُخ زنی ) را پیاده یا ب ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

معادل فارسی: trip تریپ ( تیریپ ) ! - قُماش، نوع، قالب، گونه، جور، طرز، کیفیت - وضع، حالت، شکل، صورت

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

با تیریپ دواملایی است - واژه ای انگلیسی و معادلش: طِیف قُماش، نوع، قالب، گونه، جور، طرز، کیفیت - وضع، حالت، شکل، صورت

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

آشوب، قیام، فتنه ای که مردم را به جنبش درآورد، انقلاب!، چالش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

هزاهز!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

ویراژ میده:سلطونه، پادشاهی میکنه، آقایی میکنه

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

ویراژ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

زیر آبی رفتن، موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - سوت شو: گم و گور شو، گمشو، مفقود شو، ناپدید شو، بزن به چاک! - نیست شو، محو و نابود شو - دور شو، برو، بپر، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

ویراژ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

جولان دادن، تاخت و تاز - پیچوندن، دور زدن، دودر!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

سه سوت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

طرفت العین، یک آن

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

سیاوَش واژه ای مشتق و سیاوُوش واژه ساده است! - سیاوَش یا سیاوُوش: درسته که سیا مخفف سیاه است ولی"وَش" در اینجا پسوند نسبت است و به مانند "وُوش" معنا ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ممنون از اینکه گفتین. سپاس! ایکی ثانیه هم می گویند

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٦٩

پارس برگرفته شده از پارت پارت: نام قوم ایرانی ساتراپ ( شهربان ) نشین های هخامنشی و از اقوام ایرانی سَکاها در خراسان . برای بهتر فهمیدن پارس و پارت آ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

جیک و بوک ( جیک و پیک ) - این واژه از بازی سه قاپ اومده - یکیه!، متناسب، هماهنگ، سازگار، سنخیت، منطبق، به هم میان یا میخورن! - همه چیز، تمام و کمال ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

جیک تو جیک: صمیمی، خودمونی!، رابطه کاملاً دوستانه - وابسته، پابند، نیازمند

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

وخی ( در لهجه اصفهانی ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

جلدی، سریع السیر - جیک ثانیه، سیم ثانیه

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

کاریزما!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

وَش - پسوند ( همانندی، شباهت ) - مانند پسوند ( دیس ) در آبادیس! مثال: پریوش، هوروش، مهروش، سیاوش ( سیا مخفف سیاه ) ، مهوش، تنهاوش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

حق جوش خوردن معامله، حق بستن و عقد قرارداد، تعرفه و پَسادَست معامله! - حق واسطه گری، حق کار چاق کردن معامله ( دلالی معامله ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣٩

زیر سؤال بردن!، بازخواست، متهم کردن، بدنام و بی آبرو کردن - کاویدن درون خود ( واکاوی! ) ، آزمودن، سنجش، محک زدن، ارزیابی مثال: با این حرفا خودتون رو ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

رُوپا، سرپا، درجا، ایستا! - رجوع شود به stand up !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

رُوپا، سرپا، درجا، ایستا! - یکی از اصول واژه گزینی این هست که بهترین واژه ی انتخابی باید بسیار شبیه واژه ی بیگانه باشد ( و بسیار از نظر معنی بهش بخ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاپی شدن، آویزون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تِلِپ - نام آوای رها کردن خود یا به زور به زمین نشستن آویزون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

پسوند ( همانندی، شباهت ) - مانند: پسوند ( وَش ) در تنهاوَش! مثال: تندیس، سردیس، گلدیس، طاقدیس، ناودیس، مهدیس، پاکدیس، آبادیس! - توجه:پردیس ( فردیس ) ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

تَهاتُر - رد و بدل پایاپای ( پا به پا ) ، معاوضه جنس به جنس، مبادله کالا به کالا، تراکنش دو طرفه! این تعاملات ( داد و ستدها، بده بِستون ها ) از زمان ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

مُقیم، شهروند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

ساختار دستوری: تنها ( صفت ) ، وَش ( پسوند همانندی، شباهت ) >>> اسم مشتق مانند: پسوند ( دیس ) در آبادیس!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی فارسی اَوِستایی است - مانند: پسوند ( وند ) در شهروند! مثال:دَستوانه، میسوانه، اُستُوانه، پُشتوانه، پَروانه، خَند ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩

وَند - پسوند وابستگی ( نسبت ) ، مالکیت، دارندگی و همراهی اَوِستایی است - مانند: پسوند ( وانه ) در خندوانه! نمونه: آبوند ( آوند ) ، کولیوند، حسنوند، ف ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهروَند - ساختار دستوری: شهر ( اسم ) ، وند ( پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی ) >>> مشتق - ساکن، مُقیم - پسوند وَند مانند: پسوند ( وانه ) در خند ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

معادل فارسی: خندک، طنز مصور، طنز رسام - کاریکاتوریست: طنز نگار، طراح خندک طنز معادل زیبایی برای این واژه است چون دارای تلنگر، متلک، طعنه، شوخی و. . ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل فرانسوی ویزیت هم هست!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

معادل فرانسوی: کمیسیون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

معادل فرانسوی: کمیسیون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٧

فرانسوی - معادل فارسی: اتحادیه، انجمن، هیئت عالیِ پایش و نظارت، شورای عالی پایش و نظارت، کارگروه پایش و نظارتی! - حق الزحمه، دستمزد، پایمزذ، کارمزد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

کاریزما!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩٦

بازبینی، بررسی، واکاوی! - بازرسی ( وارسی ) ، نظارت، پاییدن ولی این معنی بیشتر در challenge استفاده می شود تا چالش

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

تنهاوش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خاص، منحصر به فرد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

فَکَسَّنی ( فَکَستَنی ) ! - واژه ای روسی، که مورد استفاده در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) است - بی خودی، اَلَکی، در ب و داغون، به درد نخور، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

یاغی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

یاغی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩

سَرکشی، عُصیان، وَحشی، چَموشی، توسَنی ( صفت اسب ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

تَنهاوَش - تنهایی، انفرادی، تکی، مجرد - به تنهایی، دست تنها - بجز، فقط - بی، فاقدِ، بدونِ. . .

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

مهمونیِ خودمونی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥١

پیزوری ( پیزُری! ) - زپرتی!، دَرِپیت! پیزور به علف های زرد و خشکیده ای گویند که برای پر کردن پالان الاغ ها به کار می رفته و همچنین پوشال های نازکی بو ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠٢

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) زیق ( زیگ ) : به کودک خردسال گویند یا کسی که توانایی و خِرَد کمی دارد - زه پیراهن، شلوار، کاپشن و. . . که م ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

نام آوا ترکی آن می شود: دامبول و دومبول ( دامبول دومبول یا دَمبَل و دیمبَل یا دامبیلی! ) ؛که در فارسی هم استفاده می شود. مثال: گارداش دامبول و دومب ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٥٩

توجه:پردیس ( فردیس ) :بهشت، مینو - که ردپا و مفهوم ( پر، فر ) در آن دیده نمی شود، پس "ساده" است. ممنونم

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

معرکه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

مخصوص، ویژه، خاص، استثنایی - شاهکار، محشر، معرکه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤٨

این واژه نخستین بار در قرن ۲۰ توسط ماکس وِبِر مطرح شدو طبق عادت تصور بر این بود که واژه انگلیسی هست. مثل چالش که تصور شده بود انگلیسی است. زبان فار ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

برابر پارسیِ واژه ی: آنالیز ( analyze: فرانسوی ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

اِستادَن - در لهجه اصفهانی - گرفتن، اخذ کردن، بدست آوردن - خریدن - زیاد کردن، افزایش دادن مثال: دادا نون اِستادی >>> داداش نان گرفتی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨

جَخت - در لهجه اصفهانی - همین حالا، الان، اکنون - تیز و بز، عجله ای، سریع، شتابان، جقل، آنی، فوری، سه سوت!، جیرینگی! مثال: جَخت می آیی >>> حالا می آ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

وَخی - در لهجه اصفهانی - حرکت کن، بلندشو، تکون بده، برخیز، پوییدن - زودباش، عجله کن، دست بِجُنبون! مثال: دادا وَخی بریم >>> داداش پاشو بریم

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

یُخده ( یُخته ) - در لهجه اصفهانی - کمی، اندکی، برخی، بعضی، تعدادی، مقداری، بخشی، حداقلی، کمینه، مینیمم ( minimum ) مثال: دادا یُخده از اون آب بیری ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سر کیسه کردن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

در لهجه اصفهانی >>> چوری در گویش ترکی >>> چیک گیلی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

رجوع شود به چُور - در لهجه اصفهانی - جوجه، فینگیلی، جقل ( جیگیل ) ، فسقلی، فنچ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

در لهجه اصفهانی >>> چوری در گویش ترکی >>> چیک گیلی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

وروجک!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

وروجک!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

موزمار ( مارموز ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩

وِزِّه، آتیشپاره، ورپریده! ریشه واژه از گریختن می آید که در اوستا به اینگونه هست: ویرِچ، ویرِک ( wirēxt ) وی ( هی ) : بِسوی، بِسمت، بِطرف رَئک: د ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤٩

شعری در قرن سوم منسوب به ( ابواسحاق کسایی مروزی ) هم وجود دارد: سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی/که ریز ریز بخواهدت ریختن کاریز معنی: اگه بتونی یک آدم ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥٠

در ادبیات یونانی که در آن زمان متعلق به ایرانیان بود واژه "خاریسما" یونانی نیز وجود دارد که برگرفته شده از "کاریزما" فارسی است.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨٥

کاریزما ریشه فارسی دارد و Charisma برگرفته شده از فارسی است! در سانسکریت به آن کاریشما نیز می گویند! معنی دیگر: مستجاب الدّعوه ( برآورده کننده خواسته ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩٩

ترکیبی از دو واژه: کاریز ( قنات ) و ما ( آب ) - واژه مرکّب و فارسی - اسم دخترانه گیرا، مانا، جذاب، فریبنده، کِرِشمه دار، با جذبه، دلنشین، با اقتدار، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥١

داستان آن به خوبی در شعر مولوی ( مولانا ) نمایان است: مولوی می فرماید: دل به آدم های نابکار مَبَند ( نبند ) ؛زیرا، آن ها مانند خانه هایی دو در هستند ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

دواملایی است با تَلَنگُل - تَلَنگ:بشکن، ضربه و صدا با شست اَنگُل: انگشت از خواب بیدار کردن، هشیار کردن، هشدار دادن، زینهار ( زنهار ) جستن - گوش به ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

این واژه از آرایه تکرار بهره برده و در جایی بکار میرود که کسی زیاد راحته یا خیلی داره حال می کنه و اوضاع خیلی به وِفق مُرادشه و برای تلنگر زدن به آن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

واژه روسی که در فارسی به شکل گوگولی مگولی استفاده می شود که با گوگوری مگوری ( مرکب اتباعی ) دواملایی است - در زبان کودکانه: دوست داشتنی، خواستنی، عز ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

معادل چالش مانکن: چالش محکم!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

قلاسنگ، قلماسنگ، تیرکمان!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

قلاسنگ، فلاخن، قلماسنگ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

قلاسنگ، فلاخن، ابزاری است که با آن سنگ اندازند یا پرتاب کنند، تیرکمان!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

در ماه مبارک رمضان کنایه از کسانی که اولین بار است روزه می گیرند، روزه اولی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

واژه مرکب - تازه سفر کرده، بکر نورد - تازه کار، نوپا، نوشکفته، نوجوان، نوباوه! - نوظهور، پدیده!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

تاقال، موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢٠

گوگولی مگولی ( گوگوری مگوری ) ، جِقِل، وروجَک!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٦

موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تاقال، موزمار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

چاچول گری، زیر و رو کشیدن، ریو ( ریب ) ، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه، موزمار! - اشتباه، تردید، شک، دودلی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

با موزمار دواملایی است - اسم نوعی مار - گرچه در واقع این واژه نام یک میمون کوچک و دم بلند هست: مارموسِت ( مارموزِت ) ! . ماز یا موز ( چین و شکن، پی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

با مارموز دواملایی است - اسم نوعی مار - گرچه در واقع این واژه نام یک میمون کوچک و دم بلند هست: مارموسِت ( مارموزِت ) ! . ماز یا موز ( چین و شکن، پی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

معرکه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

قَرق - آواز ماکیان، آواز مرغ گاهی که روی تخم خفته باشد. نام آوا مرغ: قُد قُد! مثل اثر سیاوش کسرایی: از قَرق تا خروسخوان >>> یعنی از قُد قُد تا قوق ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

جِزقِلی، فینگیلی، فِسقِلی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فنچ، گوگولی مگولی ( گوگوری مگوری ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢١٧

واژه روسی که در فارسی به شکل گوگولی مگولی استفاده می شود که با گوگوری مگوری ( مرکب اتباعی ) دواملایی است - در زبان کودکانه: دوست داشتنی، خواستنی، عز ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

جقل، گوگولی مگولی ( گوگوری مگوری ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

جقل، گوگولی مگولی ( گوگوری مگوری ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

ترکیبی از دو واژه: خوش و مَل - مَل:یک نوع پسوند ترکی است - پسوند ترکی اسم ساز که شامل: کوچکی، دلسوزی و دوست داشتنی، شباهت است مثل: پسوند فارسی: ک، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اِحراز - جمع حِرز - فراهم کردن، جمع کردن، بدست آوردن، دستیابی - اثبات، ثابت کردن، پایوَر، پایستن - پی بردن، فهمیدن، تشخیص دادن، شناختن ( شناسایی ) ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

سخن یواشکی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

لیچار ( ریچار ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

قَزَن قُورتَکی ( قضا قورتکی ) - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - قَزَن: در خیاطی: یک مجموع قلاب و گیره ( نر و ماده ) معمولا فلزی است که در ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

آراستن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبدیده!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

این واژه از شیمی به ادبیات راه پیدا کرده: در سری الکتروشیمیایی وقتی بخواهند پوششی به فلزی بدهند تا زنگ نزند با لایه ای فلزی بالاتر ( کاهنده، اکسایش ت ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

جینگیل - جقل!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

یِکّاره - یهویی، ناگهان، یکایک!، الکی، قزن قورتکی! - زپرتی، فکستنی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

طُغث ( تُخس ) - سرتق!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣٣

سِرتِق - لجاج، لجباز، خیره سر، مُصِر - پُر رُو، یکدنده، کلّه شَق! - آویزون، پاپی شدن! - سرکش گر، ستیزه جو، جنگجو، چالش جو! - طُغث، وِزِّه، آتیشپاره ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

جِقِل - با جیگیل ( جینگیل، دواملایی ) است - کوچولو، فینگیل، فنچ! - عزیز، جیگر، خوشمَل! - شر و شلوغ، وِزِّه!، آتیشپاره!، وَرپریده! - تیز و بز، سریع

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

هَمپا - همراه، در کنار، یاور، پشتیبان، پا به پا، همگام که فرق می کند با پابه رکاب!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

واژه ای فرانسوی ( Process ) - معادل فارسی آن: فرایند، فراگرد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨٨

فَراگَرد - فرا ( پیشوند ) ، گرد ( مصدر گشتن یا گردیدن ) - واژه ای مشتق - روند، رویداد، سیاق، اسلوب، نَسَق، روش، شیوه، مِنوال، نَمَط، رِوال، طریقه، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

جنبشِ مردمی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

جَنجال!، سردرگمی، دودلی، آشفتگی، آشوب، فتنه، هزاهز، انقلاب! مثال: این سؤال چالش برانگیز است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩٢

آیسِل - واژه ای ترکی و دخترانه - مشتق و ترکیبی از دو کلمه ترکی: آی: ماه، قمر - زیبا، قشنگ، خوشگل - معشوق، محبوب - بانمک، تو دل برو، بامزه، شیرین - شا ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

بُحران، تَنِش - دَرگیری، کَلَنجار، دردسر، دلمشغولی، دغدغه! مثال: امروزه با چالش ( بحران، تنش ) آب روبرو هستیم! - چالشت ( دغدغت! ) چیه؟

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

کوتاه شده ی: آهسته! کُند، آروم، آهسته، یَواش - کم، اندک، قلیل مثال: بارون آسه آسه می باره>>>> بارون نَم نَم می باره!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

آسه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

منحصر به فرد، تک، آس، معرکه! - جولان دادن، تاخت وتاز، ویراژ میده ( ویراژ! )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

یکتا، یگانه، بی همتا، آس!، تک، منحصر به فرد!، یکه تاز!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

زِپِرتی!، فَکَسَنی ( فَکَستَنی ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

زِپِرتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

زِپِرتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

واژه ای انگلیسی، فرانسوی - نُنُر، تی تیش، فُکُلی، مُزَلَف، سوسول، گوگوری مَگوری، زِپِرتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فِزِرتی ( گونه فارسی زِپِرتی! ) بی زور، ناتوان، نُنُر، سُوسُول، ژیگول، فُکُلی، تی تیش! - چُلمَن، چُلُفتی، شاسگول! - قزمیت، درب و داغون، خراب، مُفَن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

مُزَلَف، سوسول، ژیگول، فُکُلی، زِپِرتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

فَکَستَنی ( فَکَسَنی ) ! - واژه ای روسی، که مورد استفاده در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) است - بی خودی، اَلَکی، در ب و داغون، خراب، مُفَنگی، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

زِپِرتی ( گونه فارسی: فِزِرتی ) واژه ای روسی، که مورد استفاده در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) است - بی زور، ناتوان، نُنُر، سُوسُول، ژیگول، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

با دقت و حیرت انگیز نگاه کردن، زُل زدن، هاج و واج، شگفت زده شدن، سنکوپ! رجوع شود به خیره!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سَنکُوپ، سَنکُپ - سنگ کوب هم می گویند ( دواملایی است ) - واژه ای فارسی - تر کیبی از سنگ و کُپ ( دهان ) syncope برگرفته شده از فارسی است! معنی: می ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اِهِن و تُلُپ: کَبکَبه و دَبدَبه، باد و بُروت، اُلدُرَم بُلدُرَم ( ترکی ) ، اُرت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٦

اُرت - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - چاخان، بِلُف، لاف زنی، خالی بندی، توپ خالی زدن، هارت و هورت ( پورت ) ، قُمپُز!، اِهِن و تُلُپ! مثل: ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١١

هَماوَرد خواهی، ناورد، مبارزه، نبرد - سِتیزیدن، دست و پنجه نرم کردن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

با اصل و نصب، ریشه دار - امام زاده، بزرگ زاده، محتشم

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

وِزِّه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

تاق: نام پرنده یا کبوتری که کِرم دوست دارد و بسیار وَرجه وُرجه می کند ( جنب و جوش فراوانی دارد ) ال: پسوند ابزار ( افزار ) ، پسوند قدرت، نیرو دهنده ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٣٤

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - وِزِّه - پاپی شدن، آویزون! - شر و شلوغ، شیطون، بلا، مصیبت - آتیشپاره، ورپریده!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

کَلَپچ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) کوتاه شده: کله پاچه

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

اُشگُول - نام یک سنجابک که چشمانی درشت دارد و در زمستان به خواب زمستانی فرو می رود! ( ( برپایه پژوهش های دانشمندان: سنجاب ها حیوان های فراموشکاری هس ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

اُشگُول، چُلُفتی، زِپِرتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣١

واژه ای سیاسی است، که در جریان مذاکرات هسته ای ایران و 5 به علاوه ی1 ساخته شد! این واژه وام گرفته شده از فرجام است >>> هر دوی آن ها ( ساده ) هستند. ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

پُرسِمان - واژه فارسی مشتق - دو جور می توان از نظر دستوری معنا و برداشت کرد: پُرسِمان: در زمان کهن ( اوستایی ) به جای عیادت، احوال پرسی، دیدار و باز ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٧٢

معنی: 1. پیشکِسوَت، کهنه کار، اسطوره ( استوره ) ! - با تجربه، کافی، کاردان، حرفه ای، ماهِر، این کاره، آزموده، زُبده، کاربَلَد، کارکُشته، دنیا دیده، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٤٥

اسم پسرانه - نام پزشک نامدار دوره هخامنشی که مردم را درمان می کرد! این واژه، نخست " آپا" بوده: واژه پارسی باستان - به مانند: آپادانا! سَر، بالا، بل ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥١

امروزه کسره ای که میان واژه است، پسوند ( تکواژ ) نیست و فقط افزایش آوایی است! پس پسوند ( ه ) میان واژه خندِوانه وجود ندارد و من به اشتباه آن را نوشتم ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

این واژه ( مشتق ) است: اگر کُل واژه با معنای تجزیه اش تطابق داشته باشد یا ردپای واژه ی کُل در واژه ی تجزیه ای وجود داشته باشد. >>>>> مشتق پویش: انجمن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤١

این واژه ( مشتق ) است: اگر کُل واژه با معنای تجزیه اش تطابق داشته باشد یا ردپای واژه ی کُل در واژه ی تجزیه ای وجود داشته باشد. >>>>> مشتق پایِش: اوست ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

این واژه ( ساده ) است: اگر کُل واژه با معنای تجزیه اش تطابق نداشته باشد یا ردپای واژه ی کُل در واژه ی تجزیه ای وجود نداشته باشد یا معنی واژه ی تجزیه ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

بیشتر وقت ها این دو را باهم قاتی پاتی ( قاطی پاطی ) می کنیم: بَستَر: جامه ی خواب، وسایل و ابزار خواب ( مانند:تُشَک، مُتَکا، بالِش، رختخواب و. . . ) ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

درسته از پایدار و ایستا ترکیب شده ولی مشتق است: بن فعل یا مصدر پایستن، پسوند اسم ساز ( ار ) معنی: بادوام، استوار، پابرجا - ثابت، باقی، دائم

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

اسم "مشتق" است - تراوا: مشتق>>> مصدر تراویدن ( بُن مضارع ) ، ا ( پسوند ) - گیرا، رد و اثر گذاشته، نفوذپذیر! بسیار شبیه ( ترآوا ) است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

"تر" صفتِ اسم:تر و تازه، جدید، نو، نوین، به روز، روزآمد، امروزی ( انگلیسی و فرانسویش:آبدِیت، مُدرن، مُد ) "آوا" اسم: ندا، نوا، لحن، صدا، صوت، آواز، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

قالتاق، کلاه بردار، شارلاتان ( فرانسوی ) ، کلاش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

لانتور!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

بار کردن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

ورپریده!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

تی تیش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چُسان فُسان، بچه ننه، نُنُر، پاستوریزه ( فرانسوی ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - ژنِ خوب، یقه سفید، بچه بالا، وصله، خَرِش میره!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - اهلش، آماده، حاضر، پاکار، همراه

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - عیش و نوش، حال وصفا، انفجار هیجان و غوغا - منفجر، نابودی، پُوکُوندَن ( لهجه اصفهانی ) - بی نقص و کم و کاس ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - در زبان بچگانه: به کسی که خیلی لباس خوشگلی پوشیده و خیلی تَرگُل وَرگُل هست بکار می رود! امروزه از همون زب ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

کُری - رَجَز خوانی، کل!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

فِنچ ( فنچول ) در مورد دختر کم سن و سال هم بکار می رود! کوچولو، ریزه میزه ( مرکّب اتباعی ) ، گوگولی مگولی! ( مرکّب اتباعی )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

خاک انداز، جا کلیدی ( جا سوئیچی ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

قاراشمیش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

واژه ای ترکی - قار ( برف ) ، آش ( باز کُن ) ، میش ( ببند ) یعنی: برفو باز کنو گلوله کن - برف میباره و نمیباره، معلوم نیست هوا چطوره؟ ( این واژه اولی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - فضول، آدم فروش، خبرچین، جاسوس، نخ دادن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

مَشَنگ، سیرابی، گلابی، هالو، اُسگُل!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

زِپِرتی!، فَکَسَنی ( فَکَستَنی ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنبوشه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

کُری ( کُری خوانی ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

عوامل، دست اندر کاران!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٥

چِت زدن، خُل وضع شدن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤٩

وقتی کسی شراب یا نوشیدنی های مستی آور بخورد و از حدّ و اندازه آن بگذرد می گویند طَرَف رد داده! از خود بی خود شدن، مست، ملنگ، مدهوش، منگ، آب از سَر گذ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

گِلِ هم در سُفالگری، وقتی می خواستند گِلی را درست کنند تا در سُفال، مجسمه، ساختمان و. . . بکار بِبَرند؛ گِل ها را به هم می چسباندند و لگد کوب می کردن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

واژه ای فرانسوی - طُفیل، آویزون! - موج منفی، بسامد اخلالگر، خیزِ خراب کننده

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

بی نظیر و مانند، عالی، دبش!، محشر!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

معرکه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

تابلو!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

انگشت به دهن ماندن، کف کردن، بُریدن، سنکوپ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥

شاسگول!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

پاپی شدن، وبالِ گردن، موی دماغ، تِلِپ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

آویزون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

اُرت! - با قُمپُوز دواملایی است - واژه ای ترکی قمپز، نوعی توپ جنگی سَرپُر بود؛ که دولتِ امپراتوری عثمانی ( ترکیه ) در جنگهایش با ایران مورد استفاده ق ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

اُرت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٧

کَل - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - هنگامی که چارپایان ( مانند: قوچ و گوزن ) برای برتری، باهم شاخ به شاخ به مبارزه می پردازند! معنی: انت ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

تَنبوشه - واژه فارسی اوستایی و پارسی میانه ( پارسیک ) نخستین تنبوشه ها ( آبراهه، لوله کشی ) را می توان در تمدن ( فرهنگ ) شهرنشینی "هخامنشیان" پیدا ک ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

تابلو، زپرتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١٥

چَنیم - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - چَن ( چان ) : کوتاه شده چانه - کلام، حرف، بیان، سخن، گفته، فرموده یم: ضمیر متصل فاعلی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

به گوشه ی چشم اشاره کردن، نگاه و اشاره کردن به سوی چیزی، چشمک زدن برای رساندن چیزی یا اشاره به چیزی، چِشمَک!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

طارمی - ضربه گیر، سِپَر!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

خَفَن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣٩

خَفَن - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - خَف: کوتاه شده خفه _َ_ ن: ضمیر سوم شخص جمع، پسوند دارندگی! مانند: مردن، خوردن، بِخرن، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) و ترکی - زا: بن فعل ( مصدر ) زاییدن! قارت: ناجور، بدشکل، بی قواره، کج و چوله! - نامیزان، ناهماهنگ، نابرابر ی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خَز - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - جواد ( جوات ) ، بی کلاس و بی ریخت، نادَخ!، مسخره، ضایع، زاقارت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

تابلو!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - واضح و مبرهن، هویدا، آشکار - ضایع، گاف، سوتی، سه شد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

مثلِ بروبچ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١١

بَروبَچ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بَر: در زبان لَکی ( کُردی ) به معنی دسته، گروه، خیل بَچ: مخفف بچه هَمگِنان، بچه ها، رُفَقا، دوست ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بَبو، چاقال!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

نادَخ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - دَخ به معنی:خوب، جور، هماهنگ، متناسب، هنجار و. . . ناجور، ناهماهنگ، نامتناسب، ناهنجارو. . . - بدق ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

در گویش بازاری وتهرانی ( کوچه بازاری ) - کلمات نیش دار، بد و بیراه گفتن، تیکه و متلک انداختن، زخم زبون زدن! - فحش چاروادار!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

آویزون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - کنه، سریش ( سیریش ) !، طُفَیل!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

نَخ دادن - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آمار دادن، شماره دادن، آنتن! - پا دادن، جلب توجه کردن - راه و روش دادن، خط دادن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

سه سوت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بلافاصله، فوری، آنی، سه سوته، در یک چشم به هم زدن! - کامل، تمام و کمال، جامع، قُلُپی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فوری، سریع، آنی، در دَم، در سه شماره، در یک چشم به هم زدن، جیرینگی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

پایش!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨٨

در زمان قدیم وقتی دو نفر جنگ می کردند ( مثل:رستم و اشکبوس در شاهنامه فردوسی ) یا وقتی دو عاشق بر سر معشوق خود رقابت می کردند ( مثل: مناظره خسرو و فر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

ارزیابی، سنجش، محاسبه - برآورد، تخمین

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

پایِش اسم از مصدر پاییدن به علاوه ی ضمیر شخصی یا پیوسته ( ش ) این واژه از این کنایه می آید: یارو ( مأمور ) دوباره پایش وا شد به این مغازه>>>>یعنی مأ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

اینجور واژه ها ریشه ای هستند و در اصل خارجی اند، درسته میشه واژه های خارجی را جدا کرد و در فارسی معنی کرد. ولی این روش درست نیست که بخاطر اینکه آن ر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

اَلِف هزار ( عدد ) - چهره، تصویر، نقش. مثالی از حافظ: نیست بر لوح دلم جز اَلِفِ قامت دوست/چه کنم حرف دگر یاد نداد اُستادم>>>>> معنی: جز تصویر یارم ( ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤٥

این واژه فارسی است - چال و ضمیر شخص ( ش ) - وقتی دو طرف باهم در موضوعی به منطقی نمی رسند می گویند این رو یا این حرفا رو چالش کُن - مشاجره، مناظره! ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به جای واژه ی انگلیسی راند ( round ) هم به کار می رود!

پیشنهاد
٧

پاپی شدن، آویزون!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

سَنگر، حِفاظ - رجوع شود به گارد ( فرانسوی )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

مجید، آچار فرانسه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

عِیوَض - نام پسرانه معنی دیگر آن: امروزه واژه ای ترکی شده است ولی اوستایی آن: " آیواز ( ēwāz ) ، اَئیوی وَز ( aiwivaz ) " است! - . کسانی بودند ( گا ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

دورِهَمی - این مراسم اولین بار در سرخپوستان و زرتشتیان انجام شد که باهم دور آتیش جمع می شدند و می رقصیدند و جشن می گرفتند، مراسمی سنتی، مراسم چهارشن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

آنالیز ( فرانسوی ) - برابر پارسی آن می شود: واکاوی!، واپژوهیدن، مجدداً تفحص و جست و جو کردن، حَلّاجی، موشکافی ( دقیق ) بررسی کردن، کند و کاو، کاوش - ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

انگشتر مانندی از جنس استخوان بود. کاربردش: در وقت کمانداری، زهِ کمان را با آن می گرفتند یا انگشترِ زه کمان! و هم آوا است با شصت: عدد 60

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

منسوب به توس، اهلِ شهر هرات. مثل: خواجه نصیر الدین توسی و هم آوا است با طوسی: نوعی رنگ - رنگ سیاه روشن یا دودی روشن یا خاکستری روشن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

رُبات ( robot ) معادل فارسی: هوشمان هوش: خِرَد، عقل، فراست، زیرکی - شُعور، فهم، ادراک و. . . مان: پسوند اسم ساز فارسی آدم آهنی - علم طراحی و ساخت و ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

برابری، مساوات، معادل - طبقه، ردیف، سطح، مرتبه مثل: معادل و هم طراز تراز: وسیله بنایی - زینت، آرایش - در فارسی امروزه معادل طراز است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

وسیله بنایی - زینت، آرایش - در فارسی امروزه معادل طراز است! طراز: برابری، مساوات، معادل - طبقه، ردیف، سطح، مرتبه مثل: معادل و هم طراز

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

طارِمی تارمی - دیواری از چوب یا آهن که جلوی باغ یا ایوان بسازند، نرده ی چوبی یا آهنی که اطراف محوطه یا باغی نصب کنند، حصار، دست انداز!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

آویز های طلا یا نقره ای زینتی! ولی فرق دارد با تاس: بی مو، کچل - ظرفی که در آن مایعات ریزند ( بیشتر در حمام استفاده می کنند ) - پیاله، جام، کاسه ی م ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

die و dice برگرفته شده از تخته نرد تاس پارسی است! بی مو، کچل - ظرفی که در آن مایعات ریزند ( بیشتر در حمام استفاده می کنند ) - پیاله، جام، کاسه ی مسی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

باد و باران بسیار سخت و شدید که موجب خسارت شود، تُندباد، گِردباد! ولی فرق دارد با توفان: از مصدر توفیدن - صدا، فریاد - شور و غوغا، هیاهو - آشوب، فتنه ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

از مصدر توفیدن - صدا، فریاد - شور و غوغا، هیاهو - آشوب، فتنه، انقلاب! ولی فرق دارد با طوفان: باد و باران بسیار سخت و شدید که موجب خسارت شود، تُندباد، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

بَرمالیدَن - نَوَر دیدن، طی کردن، سِپَردن - بالا کردن آستین یا پاچه تنبون - گرخیتن، فرار، هزیمت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

گُوا: مخفف گُواه، شاهد و. . . شین:دهانه ای در ماه، عیب، زشتی، اذیت، آزار و. . . شاهد دهانه ماه، معشوق دل آزار، محبوب ناقُلا!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه ای عربی است ولی در فارسی به این معنا است: مثل، مانند، شبیه، جور و. . . مثالی از مولوی ( مولانا ) : من آن ماهم که اندر لامکانم/مجو بیرون مرا در ...

پیشنهاد
٦

مردود دانستن، از دور خارج کردن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

نَگیرَد - اثر نکند، مؤثر واقع نشود - درک نمی کند، نمی فهمد، دو هزاریش نمی افتد ( کجه ) ! مثالی از سعدی: فراوان سخن باشد آکَنده گوش/نصیحت نگیرد مگر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

و فرق می کند با: همپا:پا به پا، همراه، یاور، پشتیبان!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مَلَنگ، گاگول!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٧٧

تشکر و سپاس از این که گفتین! چالش به معنی:مُعضَل، مسئله، مشکل، بُغرَنج هم می شود! مثال: چالش ما امروزه، رعایت حقوق معنوی مؤلف است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

مِجمَر! - منقل، آتشدان، افروزه، گرمابخش که با مِعجَر: روسری، چارقد. فرق می کند و هم نویسه هستند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

شلنگ تخته انداختن، لِی لِی دویدن، نوعی جَست و خیز کردن کودکان دبستانی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

حاضرم، آماده ام، گوش به زنگ!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نَیَنداخته - از واژه اوستایی هَنداختار: طراحی کردن و اندازه گرفتن اندازه نگرفته، نشمرده، گز نکرده! نمونه ای از شعر سعدی: نباید سخن گفت ناساخته/نش ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناساخته:نَسَنجیده، آماده نشده، بنا نشده ولی نَیَنداخته: اندازه نگرفته نمونه ای از شعر سعدی: نباید سخن گفت ناساخته/نشاید بریدن نینداخته >>>>> سخن را ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

جِبهه: پیشانی، جَبین ولی جُبّه:جامه ( لباس، پیراهن ) گشاد و بلند که روی لباس های دیگر پوشند و به هم نویسه ی خوبی اشاره کردی که من تا حالا نمی دونستم ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

یِکّه تاز - مهپاره، بیتا، یکتا، یگانه، بی نظیر و مانند و همتا و لنگه - استاد، ماهر، مسلط!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٣

ناگهان، یکدفعه، یکاره!، یهویی، هُورتی، قَزَن قُورتَکی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

هُلُفدونی - جای کثیف و تاریک - زندان، اتاق توقیف، بازداشتگاه، سیاه چال!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هَیهات - دور است، بَعید است - هرگز، ابداً - حسرت، دریغ، دریغا - ای وای. . . !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

هَیُون - مجازاً یعنی: فرستاده، قاصد، خبرآور، پِیک!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

وَرپَریده - طُغث، شیطون و بازیگوش، آتیشپاره، وِزِّه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٩

وارَهان - آزاد و رها کن، نجات بده - دست بَردار، وِلِش کن ( وِلِلِش ) ، بیخیالِش! - چشم بپوش، اهمیت مده.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

گاهی نوش به تنهایی معنی: گوارا باد، نوشِ جونِت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧٠

نام شبکه ای در صدا و سیما - سر واژه ی : ن ( نشاط ) ، س ( سرگرمی ) ، ی ( یادها ) ، م ( مسابقه ) ! نسیم نماد انسان های: آزاده، سرافراز، بالنده - شریف، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ندا، زمزمه، آهسته حرف زدن، پِچ پِچ کردن، دَرِ گوشی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

نَبازَند - توجه نکنند، نمی پردازند، مشغول و سرگرم نشوند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

ناتانا: به زبان یونانی - دادن، بده، عطاکن، ببخش و. . . ئیل ( ایل! ) : به زبان عبری - خدا، پروردگار خداداده ( خداداد ) ، عطاشده، بخشیده، موهوب - غریز ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مرحله، دوره، دفعه، بار، گزگ، کرت - نوبت، نوبت کسی در بازی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

دست، دور، مرتبه، نیمه - وقت، زمان، هنگام، موقع، فرصت - به جای واژه ی انگلیسی ( سِت"SET" و تِرم"term" ) مثالی از حافظ: اهلِ نظر دو عالم در یک نظر ببا ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

واژه ای فارسی است - رجوع به لانتور شود!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢١

سِمساری - واژه عربی می توان بجای آن از واژه "خِنزِرپِنزِری" بهره برد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمایشی است، طنز آمیز و فُکاهه که برای بیشتر مردم خاطره ساز است ( و با خاطره تعریف کردن فرق می کند ) و اغلب سرپا اجرا می شود: ایستا طنز

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

گا: کوتاه شده گاو ( ( هنوز هم در کُردی به گاو >>> گا می گویند! ) ) کسی که به مانند گاو، به آسانی گول می خورد مترادف شاسگول!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

پانتو: پیشوند است و به معنی همه میم: نمایشِ تقلیدی بدون حرف و صدا در پهلوی: کُپی بازی ( کُپی: گونه ای میمون - پانتومیم ) ادا اطوار، ادا بازی ( در ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آت آشغال، خرده ریزه - اسباب، اثاثیه، مَتاع، جنس، کالا خِرت و پِرت! ( مرکّب اتباعی ) می توان بجای واژه عرب ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مَگیر - بازخواست نکن، مؤاخذه نکن، گیر نَده! - چشم پوشی کن، نادیده بگیر. مثال: به باد افرۀ این گناهم مگیر >>>>> یعنی بخاطره این گناهم مرا مجازات نکن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

مُقَشَّر - پوسته پوسته، ورقه ورقه، پولک شده، فلس ( واژه ای فرانسوی ) شده!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

مُتَّهَم گردانید - کنایه از به شک و تردید افتادن، گمان کردن، پِنداشتن و. . .

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

مَعرِکه - خَفَن، شاهکار، کولاک! - جایی برای نمایشِ دوره گردی، سیرک ( واژه ای فرانسوی )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

مَظالِم - یرغو، دادگاه، دادسرا. ولی با توجه به معنی آن:مجلسی که در آن به شکایت های مردم درباره ظلم هایی که بدانان شده بود، رسیدگی می شد: شورای حلِّ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مَشقی - دستگرمی، تمرینی، امتحانی، آزمایشی، آموزشی! - الکی، کشکی، قزن قورتکی! - تفننی، سرگرمی، خوش گذرونی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

رونمایی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

ماسَوا - مخفّف ماسوی الله - آنچه غیر از خداست، همه ی مخلوقات و با کاینات: جمع کاینه - موجودات جهان. مترادف است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٠

لانتُور - ترکیبی از دو واژه: لان: بی صفت، عوضی، نامرد - تور: دام وتله برای شکار دزدِ تازه کار، دَله دزد، کفزَن، کش رو، دودَره باز و. . .

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٤

دَستاوَرد - واژه مرکّب - ترکیبی از دو واژه: دست ، آورد: داشته، بدست آورده، ما حَصَل، محصول، برآورد، برآیند - دستیابی، پیشرفت، بهبود، توسعه، کامیاب ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥١

رُونَمایی - واژه مشتق مرکّب - ترکیبی از: رو ، نما ، ی ( صامت میانجی ) ، ی ( پسوند نسبت ) پرده برداری، آشکاری، هویدایی، شیوایی، رسایی و. . .

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

مَهپاره - اسم دخترانه ترکیبی از ماه و پاره:تیکه ای از ماه، قسمتی از ماه - مجاز از خوشگل، زیبارو، دلرُبا، ماهرُخ - آشنا، محبوب، معشوق

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

همخوانی، هماوازی - لبزنی، لباهنگ ( در خندوانه )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

زرنگ ( زیرک ) ، باهوش ( هوشیار ) که با صرافت شبه هم آوا است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

مربوط به جهان ( عالم ) معنا و خدایی، عالم غیب، خُمِستان، نیستان! همستار ( متضاد ) >>> ناسوتی، استومند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

رِند - زیرک، ناقلا، حیله گر، مَکّار - لااُبالی، بی سَروپا، وِلگرد - آن که ظاهر خود را در مَلامَت دارد و باطنش سالم باشد، تمارض گر، خود را به موش مُر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

لَت و پار - مجروح ، آسیب، صدمه و. . .

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

لَبِیک - ایستاده ام به فرمان تو، مطیع تواَم، گوش به فرمانم - چَشم، قبول کردن، جانم ( جان ِ دلم ) ، پذیرفتن، آره، بله!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

گُله به گُله - این جا و اون جا، این وَر و اون وَر!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

گُرز - واژه ی ترکی آن می شود: دَگَنَگ ( دَگَنَک ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گُرد - پهلوان، شجاع، دلیر، یَل!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

خِفتان، لباسِ جنگی، زره!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

کُتّاب - جمعِ کاتب - نویسندگان - مَکتَب، مدرسه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

خَندِوانه - ساختار دستوری: بُن مضارع ( خند ) ، پسوند ( ه ) ، پسوند نسبت یا مالکیت، پسوند دارندگی و همراهی ( وانه ) >>>>> اسم ( خَندِوانه ) این واژه ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

قیّه - واژه ترکی - اولین بار در مراسم سُرخپوستان - در عروسی یا جشن، معمولاً دست خود را جلوی لب می گیرند و با فاصله دست که بر روی لب ایجاد می کنند ، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

عُقده - گره، پیچ، چین و شکن، پیوند - غده سرطانی - خفگی، گلو گرفتگی - حرص، حسادت، رَشک، تنگ چشمی، دیده تنگ، بَخیل، غِبطه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

دِین، قرض وام، وَدیعه، سِپُرده، امانتی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

مَواضعه کردن، پیمان نهانی بستن، دست های پشت پرده، دسیسه، ساخت و پاخت، دست به یکی کردن، همدستی، گاوبندی، زدوبند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٩٦

عِرق: واژه عربی - تعصب، رگ غیرت یا تِریج ( تِریز یا تیریز ) قَبا، غرور، به خود بالیدن - طرفداری، حمایت، جانبداری و. . . دواملایی نیست و تک املایی است ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

هَپَروت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

کِکه - در لهجه ی اصفهانی >>>> آشغال، کثافت، اَیی یا پیپی ( در زبان کودکانه ) - سَِرگین، فَضله ی چهار ( چار ) پایان، پِهِن، پِشکِل - عوضی، نامرد، به ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

در لهجه اصفهانی >>>> مادی ( فرقش با مادّی در تشدید نداشتن است )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

طُی - در گویش ترکی به معنای مراسم و جشن عروسی یا ازدواج. مثال: مثل طُی طُی طُیده بیزیم / جُزَل جُزَل ( گُزَل گُزَل ) طُیده بیزیم >>>>> یعنی: عروسی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

طُفَِیل - مهمانِ ناخوانده - سَربار، انگل، مزاحم - وابسته، متصل، مُتکّی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

صِرافَت - اندیشه و قصد انجام کاری را کردن، وسوسه شدن، به تکاپو افتادن، به سر زدن، به دل افتادن! که با فراست شبه هم آوا است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

شِناس - بدان، بفهم - آشنا، مُطلّع

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

شیرِ سِپِهر - آفتاب، خورشید، هور ( به اعتبار آن که بُرج اَسَد خانه اوست )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

باشَد که - به آن امید که ( به امید آن که ) ، ای کاش، کاشکی!

پیشنهاد

این سَرای باز کنیم - کنایه از اینکه این خانه را ویران یا خراب کنیم!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

اِنطِباع - اداره ی نگارش، چاپخانه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پُشت کردن، بدبختی - هزیمت، گریختن و شکست خوردن در جنگ! و با اعراض: روی برگرداندن، رُخ تافتن، دوری کردن - نفرت، کراهت. فرق می کند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

بالا کشیدن و هاپولی کردنِ پولی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اَختَرِ سَعد - ستاره یا سیاره مُشتری است که "سعد اکبر" است.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

لا لو آ ( لا به لا ) !

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

اُتاقِ توقیف - زندان، بازداشتگاه، شَهربَند

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

قُلُنبِگی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٧

آسِمان ( آسمان ) جُل - جُل ( چُل ) : از فارسی باستان چُلا ( čola ) : کمر سفت کن یا سینه بند! مانند: چُلمَن، جُلبَک، بُنجُل! - پارچه ای بی ارزش که ز ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدمِ کسیِ ( درستش: آدم کسیه ) - خدمتگار کسی، در خدمت و مُطیع کسی، پاچه خوار و چاپلوس کسی - اجیر، مُزدور، دست نشانده

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

آبِستَن - دُچار، ممکن، محتمل، میخواد بشه! ( میخواد ) - مثل: آبِستَنِ حوادث است >>>>> یعنی میخواد حوادث رُخ دهد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

شُویَم - برویم ( بریم ) ، راه بیُفتیم، حرکت کنیم!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣

شُمار گِرِفتَن - حساب پس دادن، پاسخگو بودن - تاوان دادن، تقاص

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

شِکَر خَنده - خنده ی دل نواز ، شیرین و بامزه، هیراد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شُرطه: عربی - نگهبان، پاسبان، جانپاس! معادل عربی پُلیس ( واژه ای فرانسوی ) است! که فرق می کند با نَظمیّه: شهربانی، نیرویِ انتظامی شُرطه: شارتا ( شَر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

واژه ای فرانسوی - سَنگر، حفاظ، حصار - مثل:بادیگارد >>>>> یعنی مُحافظ، مُراقب، جانپاس، بِپا!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

پایتابه و پاتابه دو املایی هستند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

سُلوچ - ترکیبی از دو کلمه سال و کوچ به معنی: کوچ سالیانه، سال کوچیدن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٧

سَربه مُهر - سربسته و مُهر و مُوم شده، چِفت شده - مجازاً یعنی دست نخورده و باز نشده{نامه، دفتر و. . . }

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

سَووَشون - واژه اوستایی سیاه ( سیا ) به اوستایی: سَیوَه ( سَو ) وَش: پسوند همانندی یا شباهت وَشان >>> خودمونی شده >>> وَشون ( ( ان: در اینجا پسوند ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

سِگال - خیال، اندیشه، فکر - میل، خواهش - خو، مَنِش - قصد، نیّت - احتیاط، ملاحظه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

لهجه گیلکی - به سوی و به طرف و به جهت و. . . میدان.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

سی کُن - لهجه شیرازی - ببین، نظرکن، بنگر - بدان، آگاه باش، زینهار ( زنهار )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

کِرم ریختن - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) مریضی!، بیماری! - تاقال، اذیت کردن، تو مُخ کسی رفتن، تو مُخی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

گذشتن فرمانده از برابر سربازان و مشاهده ی آنان - بازدید، نظارت، سَرکِشی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

شراب دهنده - در تصوف یعنی فیض رساننده و تشویق کننده ی عارفان که توسط آن به حقایق و رُموز دست پیدا کنند و آن ها را آباد کنند، مُشَوِّق عارفان! - مُرشِ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

در تصوف یعنی: چشم بصیرت داشتن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

آماده و حاضر، مهیّا و فراهم کردن. مثال: زه کردن کمان >>>> یعنی آماده کردن کمان

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

زِشت بادید - فعل دعایی به معنی: "باشید، بشوید" نفرین و دعای شرّ است: زشتی نصیبتان باد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

هَپَروت - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) هَه: فراتر، فرازتر، پیشرو تر، بالاتر، بلندتر - بسیار، فراوان، وَشناد! پَر: بال پرنده - عالم ب ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

پَرُوندَن! - مثال: مثل پروندن یار >>> که یعنی از دست دادن و. . . یار

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رَستاک ( سِتاک ) - شاخه ی راست و بلند و تازه که از بیخ درخت روییده باشد، شاخه ی نو رَسته، شاخِ شِمشاد! شاخه ی تازه و رسیده تاک یا انگور هم درست است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

کنایه از گرسنه و تشنه، سیر نشده - ناتوان، ضعیف، فقیر، دریوزگی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کنایه از جستجو و پیگیری کردن - سعی، تلاش، کوشش، پشتکار مثالی از شعر نیما یوشیج: دست ها می سایَم/تا دَری بُگشایَم>>> دشواری و سختی می کشم تا به جایی ب ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

دست مایه ( واژه مرکّب، دستمایه ) - پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه، دارایی، مال و مَنال ( پول و پَله ) ، تَنخواه! ( درست آن: تَنخا - واژه اوس ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

واژه مرکّب - ابزار ( افزار ) ، وسیله، دستاویز - انرژی، نیرو، توان و فرق می کند با دست مایه: پولی که با آن کسب و تجارت کنند، سرمایه، دارایی، مال و م ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

دِل شِکَر - صفت فاعلی مرکّب مرّخم - شِکَردن: شکار کردن، گرفتن، به چنگ آوردن - یَغما، غارت، تاراج، چَپاوُل، چاپیدن، رُبودن، قاپیدن، هاپولی! معنی: شک ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

دمادم، یک ریز، رگباری - مُتِواتِر، مُتِناوِب

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

دِراز به دِراز - پُشتِ سَرِ هَم خوابیده یا دراز کشیده، پی در پی، پیاپی، یک روند، متوالی، پیوسته، سِری ( که با سرّی فرق می کند )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

داشتَن - حفاظت کردن، پاییدن! - حُرمت کردن، نواختن، دلجویی، تَفَقُّد

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

فرق بین این ها: مخترع: کسی است که چیز جدیدی اختراع می کند. مثال: کسی که فرهنگ آبادیس را اختراع کرد! خلاق: کسی است که ایده و آرمان و عقیده ای جدیدی بر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

واژه اوستایی ( داتَر، داتار ) - خلاق، مبتکر، مبدع، نوآور - اهورامزدا، پروردگار، آفریدگار، خدا، ایزد، یزدان، جان آفرین، پدید و بوجود آورنده، هستی بخ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

خُبه خُبه - خَفه خَفه - بَسه بَسه، تمام کُن دیگه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

آزاد، رها - گُستاخ، بی پروا، بی خویشتن

پیشنهاد
١٩

خَطی بَر کَسی کِشیدَن - کنایه از به حساب نیاوردن و نادیده گرفتن کسی - باطل و رَد کردن کسی، اَنگ زدن، به کسی برچسب زدن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

صدا خوشگله!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خَلَنگ - خَل: خَلیدن - خار، سوزن، تیغ انگ: پسوند دارندگی اوستایی! معنی: تیغ، خار، سوزن، خاشاک، خاربُن، گیاه خاردار، نام گیاهی است به نام علفِ جارو، ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣

حُبِّ ذات - پی بردن به ارزش های وجودیِ خود، خودشناسی، ماهیت، چیستی! - خودپسندی، خودبینی، مغرور

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٧

حَمیّت - مردانگی، غیرت، مُرُوَّت، جوانمردی، فُتُوَّت که با عَصبیّت:دشمنی، کینه - طرفداری و تعصّب، حمایت و جانبداری. فرق می کند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٨

چَکاوَک - نام مرغکی ( مرغابی ) خوش آواز که آن را سُرخاب هم گویند، ژُوله!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

جَر کردن - جنگیدن، دَراُفتادن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جُوی - اندکی، مقدارکمی، پشیزی - رود کوچک، نَهر کوچک - آبی که در جدول های خیابان روان است، تَنبوشه! که با جَوّی: عواملی که مربوط یا برای: جَو، اتمسفر ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بِشُوریدَند - اعتراض کردند - لعن و نفرین کردند. که با بِشُولیدَند: آشفته و پریشانند - شاطِر، چالاک، فِرز، ماهر و زبردستند هم نویسه است.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

فِصاحَت - راحت حرف زدن، زبون بازی! ولی بلاغت: نافذ و گیرا بودن سخن که باهم فرق می کنند. در ضمن فِصاحَت با سِفاهَت شبه هم آوا هستند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تک ( تگ ) - تگ از مصدر تکیدن است - دو، دویدن. مثال: به تک ( تگ ) ایستاد؛ یعنی، شروع به دویدن کرد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شُومینه - واژه ای فرانسوی - آتشدان، مَنقَلِ آتش، اجاق، گُلخَن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٦

بُنجُل - با بنجول دواملایی است! - واژه فارسی بُن ( بون! ) : ته، عمیق، بیخ - پایان، فرجام، انتها، آخر جُل ( چُل ) : از فارسی باستان چُلَه ( čola ) : ک ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تبانی، توطئه، دسیسه، همدستی، ساخت و پاخت!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در امری اصرار ورزیدن، سِمِج بودن، سِماجت! - دنبال کردن، تعقیب کردن، پیگیر! - ایرادگرفتن، توجه کردن، بند کردن، گیر دادن، قفلی زدن!

پیشنهاد
٥

تحمّل رنج بسیار کشیدن، کنایه از خسته و فرسوده و درمانده شدن

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

واژه ای فرانسوی، انگلیسی - ملایم، معتدل، میانه

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٦٣

واژه ای یونانی ( Περσέπολις ) - پرس: پارس پولیس: سرزمین تختِ جمشید ( پارسه ) ، شهر ایران

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨

رفتاری مُلایم یا انگلیسیش می شود:رفتاری ولرم!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مهمانسرا، شبستان، خوابگاه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

دواملایی است: پا در رکاب - کنایه از کسی که برای رفتن آماده است، حرکت کرده.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

بُن بست، کوچه ای که آخرش بسته است!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خود آمد، بیدار شد، مُتِنَبّه شد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

عوض کرد، تغییر داد - مدیریت و رهبری کنید!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

بازجای - به مانند: بازگو، بازپرس، بازدید و. . . برگرد، بایست، فرارنکن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨٢

نُخبه، منتخب، سرآمد، برتر، با استعداد

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

بَرات - بُن برگ، برگ برنده!، حواله، سند - لباس کهنه

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

بِشُوی - پرهیز کن، جلوگیری کن، دوری کن، ول کن، بی خیال شو، وارهان! - بِشور، تمیز و پاک کن. مثال: بِشُوی اوراق اگر همدرس مایی/که علم عشق در دفتر نبا ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

اُتول - اتومُبیل ( ماشین ) ، فارسی آن می شود: سواری، خودرو - دستگاه، سامانه، ابزار نمونه: اتول باز >>> ماشین باز

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

دیشب، شب گذشته - شانه، کِتف، کَت و کول - آبپاشِ گرمابه ( حمام )

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

یَرغو - واژه ترکی دادگاه!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

آچ - در گویش ترکی: بازکردن، گُسترش دادن، گُشادن - ایجاد، بنا کردن - بِستر لازم را فراهم کردن، مُرتفع ساختن - روشن ساختن، تشریح کردن. مثل:داداش

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

واژه مرکّب - واژه ترکی داد:به فارسی: عدل، دهش، انصاف و. . . - به ترکی: شیرین، شهدار - طعم، مزه آش:ترکی است - بازکُن، گسترش بده، روشن کن و. . . یعن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

خَِیلتاشان - جمع خیلتاش - گروه نوکران و چاکران، دار و دسته ها از دو کلمه: خیل:گروه اسبان و سواران، سپاه، لشکر، فوج، قشون - پیرو، مرید - قبیله، طای ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد

تِیه - بَرَهُوت! بیابان بی آب و علف که در آن سرگردان شوند.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

نام گُلی که بیشتر در صحرا می روید و دارای رنگ های گوناگون و بسیار خوشبو است. خوراکی هم هست! و در ایران و خاورمیانه پیدا می شود.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥

جَنیبَت - اسب یدک کش که گاری و. . . را حمل می کند.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٠

صاف و پاک کردن - رفعِ اختلاف کردن، روشن ساختن - صاف کردن حساب ها. ولی تسویه: مساوی، برابری، یکسانی - ایجاد تعادل و توازن ( کاربرد حسابداری ) ، آراستن ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

مساوی، برابری، یکسانی - ایجاد تعادل و توازن ( کاربرد حسابداری ) - سَوا کردن حساب ها. ولی تصفیه: صاف و پاک کردن - رفعِ اختلاف کردن، روشن ساختن - صاف ک ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

افسانه جنگاوران، جنگجویان افسانه ای - هنر جنگاوری، شِگِرد درگیری و جنگجویی

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پَستو - انباری! - تو: واژه پهلوی ( توه ) - پرده، کناره، پوشش، لایه - اندرون، اتاق، سراچه، چاردیواری یعنی: اتاق پشتی، پشت اندرونی، انباری! انگلیسی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٠

فارسی آن می شود: انباری، پَستو. که مترادف انگلیسی آن سوله است و با پارکینگ فرق می کند زیرا پارکینگ محل گذاشتن ونگهداری چیزهایی است که مال خودمان است ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

پارچه ای که اهلِ فضل و دانش به سَر می بستند. مثل: نخست، سِپَنتمان زرتشت آن را رواج داد! سپس در فردوسی، سعدی، مولوی، حاج آقایان و. . . نمایان شد

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

مُتِشَرِّعان - عالمان دین، دینداران، اهلِ صورت، حاج آقایان! که با متصوفه فرق می کند که به معنی: صوفیان، عارفان - پیروانِ راه شناخت و معرفت و حق

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١٧

حالتی بین خواب و بیداری که هنگام فکر یا تأمل کردن بر چیزی برای صوفی اتفاق می افتد تا حقایق بر وی آشکار گردد یا مُکاشِفه حاصل شود!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

طرّه - کناره ی هر چیزی، حاشیه، گوشه - زلف، گیسو، دسته موی پیشانی - نقش و نگار لباس - کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند برای محافظت در برا ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

سَردابه - واژه مرکٓب اَوِستایی - سرد و آبه: ساختمان، عمارت، بنا، خانه، سَرا، منزل، اتاق، حُجره - پرستشگاه، معبد، صومعه، دَِیر معنی: اتاقِ خنکی زیر س ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩

فارسی آن می شود: مَنَصه، کُرسی، تخت، مِنبَر - جایگاه، صحن، جلوه گاه، حِجله

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

فارسی آن می شود: واکاوی!، واپژوهیدن، مجدداً تفحص و جست و جو کردن، حَلّاجی، موشکافی ( دقیق ) بررسی کردن، کند و کاو، کاوش - تجزیه و تحلیل کردن

پیشنهاد
١٦

چهار زانو نشسته، حالتی مؤدبانه از نشستن که ساقِ پای چپ زیر زانوی راست و ساق پای راست زیر زانوی چپ قرار می گیرد!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢٧

کنکاش ( کنگاش، کنکاج ) - واژه ای ترکی است به معنی: مشورت، رایزنی، مشاوره، گفت و گو، هم فکری، همه پرسی، نظرخواهی ( نظر سنجی ) ، پُرسِمان! و با کند ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٧

هارت و هورت ( پورت ) - داد و فریاد تصنعی و توخالی همراه با تظاهر و لاف زنی - چاخان کردن، توپ خالی زدن!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٢٧

لُکّه دویدن - حالتی بین راه رفتن و دویدن - باهیجان دویدن - قِسمی یا نوعی راه رفتن اسب و شتر و. . . ، نوعی از رفتار اسب و شتر - یورتمه، چهار نَعل ( چ ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

اُسگُل - اُسکُل، اُشکول در عربی: عُثکول: خوشه خشکیده خرما بسیار شبیه اُشگول! نام یک پرنده که نخسین بار امین حیایی به شکل طنز در رُخشاره ( فیلم ) مهما ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

فقط در صورتی که مربوط به فحش و ناسزا باشد معنی های زیر را می دهد: زشت، رَکیک وبد و. . . مثال:فحش چاروادار

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

سَرسوکی - سر محل، سرتقاطع، سر بُریدگی - سرگذر، سرراه - نبش و بَرِ خیابان

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ارتجالاً، کسی که حاضر جواب است، حاضرجوابی! که فرق می کند با بدیهی: هویدا، آشکار، روشن، واضح و مُبَرهَن، تابلو! و هم نویسه یکدیگرند!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) به آن: جیرینگی گویند.

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١

جوراب

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢١

پَچول، پَپِه، چُلمَن، زیقی!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢٧٠

توجه: هر کدوم از معنی های چالش بستگی داره در کجا و چگونه بکار برده شود و متناسب با جاش معنیش رو در نظر می گیریم! ممنونم. طاقچه بالا گذاشتن! - رقابت ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

pantomime - واژه فرانسوی، انگلیسی پانتو: پیشوند است و به معنی همه میم: نمایشِ تقلیدی بدون حرف و صدا در پهلوی: کُپی بازی ( کُپی: گونه ای میمون - پان ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٢

باهوشی، کنجکاوی - کند و کاو

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١١

دستمال یا شال بزرگ که بسیجی ها به گردن می بندد یا دستمال چهارخانه ایِ فلسطینیان. فکر کنم اول در فلسطین بود! رزمندگان اسلام هم آن را به گردن می انداز ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٩٣

انگلیسی: impasse رُو در رُو بایستی ( رُو در بایستی، رُو در وایسی، رُو در باسی، رُو در واسی ) ، محظور - آچمَز ( در بازی شطرنج ) ، وَالذاریات، سردرگمی ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

نمایشی است، طنز آمیز و فُکاهه که برای بیشتر مردم خاطره ساز است ( و با خاطره تعریف کردن فرق می کند ) و اغلب سرپا اجرا می شود: ایستا طنز

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٤

معنای امروزیش به قول بچه تهرونی ها: جیرینگی، جیمبو!

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
٨٨

نام یک پرنده که نخسین بار امین حیایی به شکل طنز در رُخشاره ( فیلم ) مهمان، برای یک پرنده که نامی نداشت این نام کهن را با داستانش برای آن ساخت! شاس: ...

تاریخ
٨ سال پیش
پیشنهاد
١٣١

مأموری که کار وی نظارت بر اجرای احکامِ دین بود؛ باتوجه به این معنی، معنای امروزی آن ( گشتِ ارشاد ) می شود. که از 4سال پیش پیشنهاد دادم ولی کسی ثبت ...