ناپاک

/nApAk/

مترادف ناپاک: بی عصمت، بی عفت، زناکار، شهوی، نانجیب، آلوده، پلشت، پلید، چرکین، کثیف، متنجس، ملوث، بی نماز، جنب، محتلم، نجس، حرام

متضاد ناپاک: پاک طاهر، طیب، منزه، مهذب، نظیف، نمازی

معنی انگلیسی:
dirty, filthy, impure, mucky, nasty, sordid, unclean, untouchable

لغت نامه دهخدا

ناپاک. ( ص مرکب ) آلوده. پلید. ملوث. چرکین. ( ناظم الاطباء ). پلید. قذر. پلشت. شوخگن. چرکین. آن که یا آنچه پاک نیست. دنس. آلوده. مقابل پاک به معنی تمیز :
با دل پاک مرا جامه ناپاک رواست
بد مر آن را که دل و جامه پلید است و پلشت.
کسائی.
تو پاک باش و مدار ای برادر از کس باک
زنند جامه ناپاک گازران بر سنگ.
سعدی.
دل که پاکیزه بود جامه ناپاک چه باک
سر که بی مغز بود نغزی دستار چه سود.
سعدی.
|| بداخلاق. بدکار. نادرست. ( ناظم الاطباء ). ریمن.خبیث. بدجنس. بدسریرت. بدذات. نابکار. زشت سریرت. بدگوهر. آب زیرکاه. شریر. موذی. ظالم. بی رحم. مردم آزار :
مر آن پیر ناپاک را دور کن
بر آئین مابر یکی سور کن.
دقیقی.
[ بلوچان ] دزدپیشه و شبان و ناپاک و خونخواره [ اند ]. ( حدود العالم ).
شنیدند گردان آهرمنی
که سالار ناپاک کرد آن منی.
فردوسی.
سر مایه آن ز ضحاک بود
مر آن اژدهادوش ناپاک بود.
فردوسی.
به بند اندر است آنکه ناپاک بود
جهان را ز کردار او باک بود.
فردوسی.
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به.
فردوسی.
مر او را گفت مردان جهان پاک
نه یکسر بی وفا باشند و ناپاک.
( ویس و رامین ).
به طمع بزرگی نگه داردم
به ضحاک ناپاک بسپاردم.
اسدی.
بود بیش اندوه مرداز دو تن
ز فرزند نادان و ناپاک زن.
اسدی.
همه ساله بدخواه ضحاک بود
که ضحاک خونریز و ناپاک بود.
اسدی.
بنای خدمت و مناصحت ناپاک... بر قاعده بیم و امید باشد. ( کلیله و دمنه ).
کو دشمن شوخ چشم ناپاک
تا عیب مرا بمن نماید.
سعدی.
دیگر از حربه خونخوار اجل نندیشم
که نه از غمزه خونریز تو ناپاکتر است.
سعدی.
آن ناپاک که به قتل من چنگال تیز کرده بود از هراس ایشان مرا بر آن حال فروگذاشته و گریخته. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || حرام. مقابل پاک به معنی طیب و حلال :
گر برسد دست جهان را بخور
ز آن مکن اندیشه که ناپاک شد.
خاقانی.
اتراک ناباک که نه پاک دانند و نه ناپاک کاس حرب را کاسه چرب دانند. ( جهانگشای جوینی ج 1 ص 76 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - چرکین : بادل پاک مراجامه ناپاک رواست بدمران را که دل وجامه پلیدست وپلشت . ( کسائی ) ۲- آلوده ملوث .۳- حرام مقابل حلال : [ اتراک ناپاک که نه پاک دانند و نه ناپاک ..] ۴ - بدکاره بدکردار بدجنس : سرمایه آن زضحاک بود مران اژدها دوش ناپاک بود. ۵ - نجس مقابل طاهر. ۶ - کافرمنافق : [ علما بر مراد ظالمان و فاسقان سخن گویند و حرام خوار و بی پرهیز شوند و بیشتر خلق ناپاک شوند.] ۷ - ناصاف کثیف غیر شفاف : چنبره دید جهان ادراک تست پرده پاکان حس ناپاک تست . ( مولوی ) ۸ - غدار گربز محتال ( حرامزاده ): خداوندارتند و ناپاک بود بده کهبد و خویش ضحاک بود. ۹ - کسی که درحال جنابت است جنب . یازن ناپاک . حایض دشتان : [ بعد از روزگار و بسودن مشرکان و زنان ناپاک سیاه گشت ( حجره الاسود ). ۱٠ - زشت بد ناپسند: بگفت آن سخنهای ناپاک تلخ که آمد سپهبد سیاوش ببلخ . ( شا ) ۱۱ - غیرخالص ( فلز ) مغشوش . ۱۲ - شهوی زناکار.

فرهنگ معین

(ص . )۱ - چرکین . ۲ - آلوده . ۳ - حرام . ۴ - بدکاره ، بدکردار. ۵ - نجس . ۶ - کافر. ۷ - غدار. ۸ - کسی که در حال جنایت است . ۹ - زشت ، بد. ۱٠ - غیرخالص ، مغشوش .

فرهنگ عمید

۱. پلید، پلشت، چرکین.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] بدکار.

واژه نامه بختیاریکا

دست نپاک

جدول کلمات

نجس

مترادف ها

foul (صفت)
غلط، شنیع، ملعون، نا درست، پلید، ناپاک

unwell (صفت)
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال

squalid (صفت)
زننده، کثیف، چرک، ناپاک، بدنما، بد ظاهر

unclean (صفت)
الوده، پلید، غیر سالم، ناپاک، نجس

impure (صفت)
کثیف، نا درست، ناصاف، چرک، ژیژ، ناپاک، ناخالص

unwholesome (صفت)
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک

فارسی به عربی

خطا , قذر , مریض

پیشنهاد کاربران

ریمَن: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ )
اوستایی: رَئِوَ ( raēva )
پهلوی: ریمَن ( rēman )
ری: ریو ( ریب ) - چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کشیدن، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه، موزمار!
...
[مشاهده متن کامل]

.
مَن: خود، خویش - فرد، شخص، ذات، آدم، انسان -
کالبد، قالب هر چیز، تن، بدن، پیکر - شکل، هیئت ( هیأت ) ، صورت -
شبح، روح - نمونه، سرمشق، الگو
مانند: اهریمن ( اهه: خدا، هستی بخش -
خدای زشتی ها و پلشتی ها، فرد پلید، خبیث و نا امید کننده، شیطان، ابلیس و. . . ) -
بهمن ( بهترین مرد، نیک ترین انسان و. . . )
.
معنی: گَند، بد، پلید، زشت، پلشت، نِکوهیده، نازیبا، ناپاک، آلوده -
گُجَستَک!، پَتیاره، ملعون، بدکار، بدکردار، بدجنس، سلیطه، شَرور، تبهکار، قالتاق، شارلاتان، کَلاش، لانتور!
.
شایست ناشایست، فَرگَرد ( فصل ) 2، بند15:
ka abar sang - ē be mīrēd
ud sang abāg zamīg ē ( w ) - kardag
sang pad sāl drahnāy abāg zamīg pāk be bawēd; ud ka ān sang be kanēnd,
sang "rēman" ud andar zamān ōh šōyišn
معنی: چون بر سنگی [کسی] بمیرد،
و سنگ با زمین یکساخت ( هم تراز ) [باشد]،
سنگ در هنگام یک سال، با زمین پاک بشود؛ اگر آن سنگ را بکنند،
سنگ "ریمن یا ناپاک" [است]، و در زمان ( بی درنگ، فورا ) همانا باید [آن را] شست
.
مینوی خرد، فَرگَرد ( فصل ) 61، بند27:
ud hāmōyēn āb ī ō nasā ud daštān ud abārīg hixr ud "rēmanīh" wārēd ka ō xar ī sē - pāy rasēd hāmōyēn pad wēnišn pāk ud yōǰdahr kunēd
معنی: و هر آب [آلوده] به نَسا ( لاشه یا مُردار ) و دشتان ( پریود، حیض ) و دیگر "پلشتی ها ( کثیفی ها ) " ببارد، چون به خر سه پا رسد، همه را با نگاه پاک و پاکیزه کند
.
( ( یادآوری از واژه تیشتر:
خر سه پا:
نگهبان درخت گاوکَرِن"گَئوکَرِن: گاو کرانه یا گاو شاخ دار - درختی شفا بخش که شیره گیاه هوم ( یونانی: آمبروزیا! ) آن دارای اِکسیر جاودانگی است"
و همچنین هنگامی که خر سه پا در دریا پیشاب می ریزد >>> دریا پاکیزه می شود و جانوران اهریمنی را نابود می کند ) )

منابع• https://abadis.ir/fatofa/تیشتر/• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
چرگین
مقابل پاک ، کثیف ، آلوده ، با عیب ، بد و ناپسند و منفور
پاک نیست

بپرس