وخی

لغت نامه دهخدا

وخی. [ وَخ ْی ْ ] ( ع اِ ) آهنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قصد و آهنگ. ( ناظم الاطباء ). || راه معتمد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || قاصد. ج ، وُخی ، وَخی . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جهت. ( منتهی الارب ). سمت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سمت و جهت. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( مص ) رفتن یا میانه رفتن یعنی نه آهسته و نه شتاب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || آهنگ نمودن. ( منتهی الارب ). قصد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). || روی آوردن به چیزی.( منتهی الارب ). توجه کردن به جایی. ( ناظم الاطباء ).

وخی. [ وَ خی ی ] ( ع اِ ) ج ِ وَخْی ْ. ( منتهی الارب ). رجوع به وَخْی ْ شود.

وخی. [وُ خی ی ] ( ع اِ ) ج ِ وَخْی ْ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به معنی قاصد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وَخْی شود.

وخی. [ وَ ] ( ص نسبی ) منسوب است به وخان که نام شهری است از حدود ماوراءالنهر. ج ، وخیان : خمداد جایی است که اندر وی بت خانه های وخیان است. ( حدود العالم ). و از حدود وی روی نمد زین و تیر وخی خیزد. ( حدود العالم ). رجوع به وخان شود.

فرهنگ فارسی

یکی از لهجه های ایرانی در وخان (پامیر ) و آن را غلچه ئی نیز نامند . در کتاب [ زبانهای مرزی هند و ایرانی ] تالیف [ تیرن ] لهجه وخی بعنوان یکی از قدیمترین و در عین حال اختصاصی ترین لهجه های محلی زنده ایران تعریف شده است .
منسوب است به وخان که نام شهری است از حدود ماوارئ النهر و جمع آن وخیان .

دانشنامه آزاد فارسی

وَخی
(یا: وَخانی؛ واخی)، از زبان های ایرانی شرقی در گروه پامیری، رایج در ناحیة وَخان. این زبان در محدوده ای از روستاهای واقع در کرانة روسی آب پنج رایج است و دو گویش سفلا و علیا دارد. برخی از روستاهای وخی زبان در افغانستان نیز قرار دارند. وخی و سریکُلی تحت تأثیر هم هستند. جمعیت وخی زبان به 30.000 تن می رسد. هجا در وخی ممکن است هم با صامت و هم با مصوت آغاز شود و آغاز برخی از هجاها سه صامت است، مانند Strizg «جاروی بزرگ». آغاز هجا با دو صامت رایج است. تکیه در وخی فقط برای شناسه های مصدری و صفت فاعلی نقلی به کار می رود. در صیغه های فعلیِ دارای شناسه، تکیه روی هجای نخست گذاشته می شود. شماری از واژگان وخی: spundr «ابزار شخم زنی»، zoti «آزاده»، sot «سنگ صاف» و lort «چاق».
50010800

پیشنهاد کاربران

وخی یا ورخیز در لهجه هراتی همان معنای برخاستن را می دهد که در مشهد هم خیلی استفاده میشود
لهجه اراکی : وَخی
مثال : وَخی رولَه پاشو بچم ( عزیزکم )
هوالعلیم
وخی : ( وخیز ) ، ( ورخیز ) ، در گویش اصفهانی یعنی: برخیز ؛ بلندشو
وخی تا بِریم : ( وخیز تا بِریم ) : برخیز تا برویم. . .
برخیز
واژه ی �وخی�، کوتاه و دگردیسه شده ی �برخیز� به گویش اسپهان و برخی منطقه های پیرامون آن در ایران مرکزی است.
برگرفته از یادداشت �وخی! وخی! برو کَپّه مَرگتُ جای دیگه بگذار!� ب. الف. بزرگمهر ۲۵ امرداد ماه ۱۳۹۳
http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/08/blog - post_45. html

در خراسان همچنین وخز و وخی می گویند به معنای ، برخیزیدن ، برخاستن هست.
در گویش کرمانی یعنی بلند شو
در گویش یزدی یعنی بلند شو
وَخی - در لهجه اصفهانی -
حرکت کن، بلندشو، تکون بده، برخیز، پوییدن - زودباش، عجله کن، دست بِجُنبون!
مثال: دادا وَخی بریم >>> داداش پاشو بریم

بپرس