وش

/vaS/

معنی انگلیسی:
like, unginned cotton, form, whoosh

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

وش. [ وَ ] ( ص ) وشت. ( فرهنگ فارسی معین ). خوب و خوش ، چنانکه گویند: وش آمدی ، یعنی خوش آمدی. ( برهان ). خوب و خوش و زیبا. ( ناظم الاطباء ).
- وش آمدن ؛ خوش آمدن. ( ناظم الاطباء ) :
باد اگرچه وش آمد و دلکش
بر حدث بگذرد نباشد وش.
سنایی.
|| سره و انتخاب کرده شده. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سره. بی غش. ( فرهنگ فارسی معین ) :
عشق بود ار گنج پنهان فی المثل
نقد خود را وش نمودست از ازل.
شاه داعی شیرازی ( ازآنندراج ).
|| ( اِ ) پنبه پاک نکرده. ( فرهنگ فارسی معین ). توضیح اینکه الیاف پنبه که به پنبه دانه متصلند و در قوزه بازشده میباشند به وسیله ماشینهای پنبه پاک کنی الیاف پنبه را از پنبه دانه جدا میکنند یعنی وش را تبدیل به پنبه می نمایند. ( فرهنگ فارسی معین ). وش و بش و پش و فش به گمان من به معنی تار و لیف است اعم از تار موی یا پنبه یا لیف گیاه یا جز آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
هست ز مغز سرت ای منگله
همچو ز وش مانده تهی کشکله.
رودکی.
در تبرستان نام گیاهی است که از پوست آن جامه کتان بافند و آن گیاه را وش خوانند. ( آنندراج از انجمن آرا ). || جامه و بافته ابریشمی که آن را اطلس وشی و دیبای وشی میگویند. ( برهان ). قسمی از بافته ابریشمی و اطلس اعلی. ( ناظم الاطباء ). پارچه و بافته ای ابریشمی. وشی. اطلس وشی. ( فرهنگ فارسی معین ). || شمله دستار و علاقه مندیل و امثال آن. فش.( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). فش. ( حاشیه برهان قاطع از رشیدی ). || ( پسوند ) فش. پسوند شباهت است. ( فرهنگ فارسی معین ). به معنی شبه و مانند. ( صحاح الفرس ) ( برهان ). یکی از حروف تشبیه است که همیشه به آخر اسم ملحق میگردد، مانند شاه وش یعنی مانند شاه. ( ناظم الاطباء ). ماه وش ؛ به مانند ماه. بحروش ؛ مانند دریا. ( حاشیه برهان قاطع معین ). آیینه وش. ( فرهنگ فارسی معین ) :
که افروخت این چرخ آیینه وش
که افروخت این گنبد کینه وش ؟
فردوسی ( از صحاح الفرس ).
همه کژدم وش و خرچنگ کردار
گوزن شیرچهر و گاوپیکر.
ناصرخسرو.
آن آشناوشی که خیال است نام او
در موج آب دیده من آشناور است.
سیدحسن غزنوی.
صبح و شام آمده گلگونه وش و غالیه فام
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهریست از نواحی بلخ در ختلان متصل به ختل برکنار نهر جیحون .
پساوندکه در آخرکلمه می آید، به معنی مثل ومانند، غوزه پنبه، ریشه دستارونوعی ازبافته ابریشمی
(اسم ) شعل. دستاروعلاق. مندیل و مانند آن .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) شملة دستار و علاقة مندیل و مانند آن .
( ~. ) (ص . ) ۱ - خوش ، زیبا. ۲ - سره ، بی - غش .
( ~. ) (پس . ) ۱ - پسوند شباهت : ماه وش ، پریوش . ۲ - پسوند رنگ : سیاه وش .
(وَ ) [ گیل . ] (اِ. ) ۱ - پنبة پاک نکرده . ۲ - پارچه و بافته ای ابریشمی .

فرهنگ عمید

۱. (کشاورزی ) غوزۀ پنبه.
۲. (کشاورزی ) پنبه، پنبه دانه که در غوزه قرار دارد.
۳. [قدیمی] ریشۀ دستار.
۴. [قدیمی] نوعی بافتۀ ابریشمی.
مثل، مانند، شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پریوش، مهوش، شاه وش، رستم وش، عیاروش، تلخ وش.
۱. خوش.
۲. سره و انتخاب کرده شده.

گویش مازنی

/vash/ خیره شدن به چیزی – مبهوت شدن & بز نری که برای جفت گیری پرورش داده شود

واژه نامه بختیاریکا

( وَش + ) وحشی

جدول کلمات

نیکو

پیشنهاد کاربران

در خیلی از لهچه ها مخفف "ازش" و یا "برایش" است.
مثال : وش رفت. یعنی برایش رفت. برای کسی رفتش اصطلاحی است که به معنی به سمت او رفتن است و این اصطلاح برای گویش هایی که واژه "وش" به عنوان این معنی که گفته شد استفاده میشود کاربرد دارد. ( معمولا در جنوب کشور )
...
[مشاهده متن کامل]

در مثالی دیگر : وش داد. یعنی از او داد یا به او داد - که در اصل در معنی دوم نیز همان جمله اول است؛ منتها با اصطلاح این که از کسی دادن یعنی همان به کسی دادن در خیلی از موارد معنی میدهد.
در خیلی از گویش ها نوعی گپ دیگر از "بش" که همان مخفف "بهش" است است.

غوزه پنبه - پنبه پاک نکرده - پسوند شباهت
فَروش یعنی مانند پیام ملکوتی یا فراواش به شکل فَر آواش ( به زبان اوستایی فروشی ) یعنی آوا یا صدایش شبیه طنین یا پژواک پیام آسمانی باشد مثل صدای بال جبرئیل به قول شیخ اشراق.
نام کوروش در اصل و ریشه یعنی از زبان والدین یا پدر و مادر به شکل زیر تلفظ می شده است :
...
[مشاهده متن کامل]

که او رَوِش یعنی این فرزند ما راه و روش است .
کو مخفف" که او " بوده است . حدود چند قرن بعد از کوروش ، ایسا مسیح به شنوندگان کلام خود فرمود: من حقیقت و راه و زندگی ام، فقط از طریق من می توانید به پیشگاه پدر آسمانی راه یابید و از زندگی جاودانه بر خوردار باشید. من امروز با احترام به ایسا و پیروان کلامش می گویم : پیشگاه خداوند متعال بیکران و بینهایت است و هیچ موجودی در بیرون از کرانه های آن نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد. یعنی ما انسان ها یک بار برای همیشه در پیشگاه خداوند متعال در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه بر گردیده ایم و جاودانه در پیشگاه وی هستیم و خواهیم بود و لذا نیازی به میانجی و واسطه و شفیع نداریم که مارا به درگاه یا بارگاه نامتناهی وی رهنمون شوند و هدایت نمایند . و اگر مطیع و فرمانبردار کلام ها و اوامر آنان نباشیم ، آنگاه خدای یگانه و احد و واحد شان بابت این نافرمانی مارا در آخرت و قیامت به حیات خلد یا جاودانه جهنمی بهمراه عذاب های شدید محکوم و دچار و گرفتار و نخواهد نماید.
به زبان کردی کرمانشاهی فرمان ایست دادن به خر به شکل وَوش تلفظ می شود، با علامت سکون روی واو دوم.

" وَشنَ، وَشنا ( پارسیِ باستان ) ، وَسنَ ( اوستایی ) " به چمِ " اراده، خواست" بوده است.
در پارسی باستان آمده است: به "خواست و اراده یِ" اهورمزدا، من پادشاه هستم.
"وَسَه" به چمِ " قصد داشتن، خواستار، مایل" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در اوستایی " وَس - :vas " به چمهایِ " آرزو داشتن، خواهان بودن، خواستن" بوده است.
نمونه : تو چه آرزو داری؟ ( تو خواهانِ چه هستی؟ )
نمونه: . . . و چیزهایِ دیگری که ( همچنان ) می خواهم بدانم.
نکته 1:
این واژه برابرِ " کامَک" در زبانِ پهلوی است.
نکته 2:
این واژگان با واژگانِ " گُشنه، وسنه، وشنه" همریشه باشند.
نکته 3:
" وَس" با همراهیِ واژه هایِ دیگر نیز می آمده است: بمانندِ " وَسو خشَثرَ".
نکته 4 :
کُنونه یِ ( =زمانِ حالِ ) " وَس" برابرِ " اوس: us" بوده و زابه یِ کُنیکیِ ( =صفت مفعولیِ ) این واژه برابرِ " اوشتَ:ushta" بوده است. پس کارواژه یِ " اوشتَن" با بُن کنونیِ " اوس/وَس" را می توان در زبانِ پارسیِ کُنونی بکار گرفت. در نبیگِ " فرهنگِ واژه هایِ اوستا" نیز " اوسَ" و "اوشتی" به چمِ " خواست، آرزو" آمده است. این دگرگونیِ آوایی ( س/ش ) در میانِ دو واژه یِ " اوس/اوشتَ" که یادآورِ " بُن کنونی/بُنِ گذشته" است بمانندِ واژگانِ " نویس/نوشته" است.
نکته 5:
در زبانِ آلمانی، "اراده" برابرِ " Wollen" از فعلِ کُمکیِ " wollen" به چمِ " خواستن، خواهان بودن" گرفته شده است. چنانکه ما گاهی در زبانِ پارسی واژه یِ " خواست" را به جایِ " اراده" بکار ببریم، از واژگانِ نامبرده یِ بالا نیز می توانیم بهره بجوییم و واژه سازی کنیم.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه یِ 59 از نبیگِ "سنگنبشته هایِ پارسیِ کُهنِ هخامنشیان" نوشته یِ "رودیگِر اِشمیت"
2 - رویه هایِ 1381، 1382، 1383، 1384 و 1393 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"

وشوشوش
در زبان لکی یکی از کلمات کهن و اصیل است که به معنی ( حرف ) یا همان واج است. . .
فارسی=لکی=لاتین
وَش = ڤَش =Vaš
وش چندگونه آرِش دارد:
۱ - وش ( vəƨ ) : پسوند است به مانَک ( آرِش ) همانند، سان، دیس، و در تازی: شبیه
نمونه: پریوش، مهوش، خوروش، هوروش و. . .
۲ - وش ( veƨ ) : پیشوند است به مانَک بسیار، فراوان، و در تازی زیاد
نمونه: وِشکار ( کار زیاد ) ، وِشبار ( بارِ بسیار ) و. . .
خوش
جناب قمیشی
همانطور که فرمودید لری زبان نیست ، عرض کنم کردی هم زبان نیست ، متاسفانه روس ها فرهنگ لغت کردی را نوشته اند تحقیق بفرمایید عرایض بنده را
اگر با خط و لغت پهلوی کمی آشنایی پیدا کنیم متوجه میشویم که ریشه همه این لهجه یا گویش یا زبان ها به قول دوستان در پهلوی آبشخور دارد
...
[مشاهده متن کامل]

آذری لری کوردی بلوچی مازنی و حتی انگلیسی و فرانسه و آلمانی
چون از ریشه ها بی خبریم ساز جدایی و تفکیک میزنیم
از یک فرانسوی و یک گیلانی و خراسانی مخصوصا آنها که به پارسی دری حرف میزنند بخواهید این جمله را بیان کند
این پدر من است آنگاه متوجه منظور بنده میشوید

جنابان گرامی لری یا بختیاری زبان نیست
یه خرده تحقیق کنید قبل از نوشتن
لری و بختیاری گویش هستش . .
اصلا لری بزرگ یا کوچک چه فرقی با فارسی داره خداییش؟؟؟؟رفتم رتم یا ردم. . . اومدم آویدم اومام. . . برو رو. . . بیا بی بیا. . . نکن نکو. . . . بکن بکو. . . مادر دایه یا دا که کردیه . . . پدر بو همون بابا. . . تمام کلمات لری اینجوره خیلی خیلی خیلی کم با فارسی فرق داره . . . . اگه اینجوره پس دزفولی هم زبانه . . مازندرانی که صد برابر لری سخت تره رو میگن گویش اونوقت اینا به زوووووور میگن زبان لری🤭😁😁😁فکر میکنن زوریه. . . بابا لر عزیز زبان فاکتور میخاد یکیش الفبا هستش یکی دستور زبانه یکیش پیچیدگی و متفاوت داشتم با زبان مادر هستش زبان در ایران نیست الی فارسی و کردی باقی لهجه و گویش هستن . . . عزیزان ترکی و عربی ایرانی نیستن ولی کردی و فارسی زبانهای ایرانی هستن
...
[مشاهده متن کامل]

وش کلمه ای کوردی است که معنی بهشت هم میدهد علاوه بر پاک و زیبا . . . . . مثل نام کوردی کوروش بمعنی پسر بهشت یا پسر زیبا روی یا داریوش بمعنی درخت بهشتی یا درخت زیبا این نامها کوردی است و کااااملا اصیل ایرانی
...
[مشاهده متن کامل]
♥️ریشه تمام ایرانی ها کورد است زبان ایران باستان هم کرمانجی بوده که همان کوردی است . سه سلسله از چهار ساسله ایران باستان کورد بوده اند . . . عشششق منن بخدا ♥️من تهرانی هستم برادر کوچک شما افتخار میکنم به داشتن همچنین یرادر بزرگی شما کوردها ریشه درخت ایران هستید ♥️امپراطوری ایران و تمدن ایران رو دیاکو اولین پادشاه ایران بنا نهاد که ایشون هم کورد بودن 😍😍😍😍

در برخی نامها، پسوند نسبت است.
مانند: دارایووش ( داریوش در پارسی کهن ) = کسی که دارا است.
خورش ( کورش در پارسی کهن ) = کسی که از آن خور ( خورشید ) است ویا کسی که داده ی خور است.
سیاوش = کسی که [اسپ] سیاه دارد.
آسیاب سنگی در زبان ملکی گالی بشکرد
آسیاب در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
وش ( vosh ) : [ اصطلاح چوپانی ] هش برای راندن الاغ .
هوالعلیم
وَش: مثل، مانند ( مینو وش:مثل بهشت )
وش در بلوچی یعنی شیرین
کلمات در زبان لری بختیاری
وش::بهش vesh
وش::وحشی vash
در موقعی که چوپانان گله را به صحرا می برند از کلمات زیر استفاده می کنند
وش
هی
رر
دش
هر

وش بمعنی وحشی هم در زبان سمنانی هست
وشون یعنی گرسنه . وش ببیچی یعنی وحشی شده. گ وش=مانندگاو ومعنای دگر آن گاوهای وحشی
در زبان لری بختیاری به معنی
بهش
Vesh
سیاوَش واژه ای مشتق و سیاوُوش واژه ساده است! -
سیاوَش یا سیاوُوش: درسته که سیا مخفف سیاه است ولی"وَش" در اینجا پسوند نسبت است و به مانند "وُوش" معنای ( اسب ) می دهد و به معنی ( دارنده ی اسب سیاه ) است!
این گونه واژگان از نظر اهل زبان و به مرور اسم ساده شده اند!
وَش - پسوند ( همانندی، شباهت ) - مانند پسوند ( دیس ) در آبادیس!
مثال: پریوش، هوروش، مهروش، سیاوش ( سیا مخفف سیاه ) ، مهوش، تنهاوش!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس