پادوسبان

لغت نامه دهخدا

پادوسبان. ( اِخ ) پادوسپان. ( مجمل التواریخ والقصص ص 276 ). بادوسبان. رجوع به بادوسبان شود. از ملوک رستمدار طبرستان پسر جیل گاوباره که بسال 40 هَ. ق. از برادر خود دابویه پادشاه جیلان جدا شده برویان رفت و بخلاف برادر طریق عدل و انصاف مسلوک داشت لاجرم صغار و کبار رستمدار بطاعتش درآمدند و او سی و پنج سال پادشاهی کرد. رجوع به ص 341 و 342 حبیب السیر ج 1 و پادوسپان شود.

فرهنگ فارسی

لقب یامنصب چهارسرداربزرگ درعهدانوشیروان، مملکت ایران رابه چهارقسمت تقسیم کردوهرقسمت
پادوسپان فادوسفان

پیشنهاد کاربران

والی و شهریار و حاکم یک سرزمین
همان گونه که یک کشور فرمانروا دارد
یک سرزمین نیز والی دارد
که فرمانروا همان شاه و پادشاه و امپراطور و شاهنشاه است و پادوسبان همان والی و شهریار و حاکم است
می تونه معنی داروغه یا حاکم محلی داشته باشه
واژه مشتق فارسی میانه ( پهلوی ) - اسم پسرانه
فرماندهان چهارگانه مملکت
نام یکی از پادشاهان و شهریاران رستمدار طبرستان ( امروزه شهرستان نوشهر مازندران )
فرنام ( لقب ) پادشاه اسپَهان ( اصفهان ) در زمان حمله تازیان ( اعراب ) به ایران!
...
[مشاهده متن کامل]

نام یکی از دهقانان نیشابوری که در آغاز راه، به بِهزادان پور وَنداد هُرمَزد ( ابومسلم خراسانی ) یاری رساند!
پادوس: مملکت، کشور، ولایت، سرزمین - منطقه، ناحیه، قلمرو
بان ( وان ) : پسوند نگهبانی و نگهداری - مانند: باغبان، دربان، پاسبان، آسیابان، کشتی بان، سَروان و. . .
معنی: پاسدار کشور، نگهبان سرزمین - جانپاس قلمروها، نگهدار مرز ها ( مرزبان )

بپرس