شفا

/SafA/

مترادف شفا: التیام، بهبودی، بهی، تشفی، درمان، صحت، علاج، مداوا، معالجه

برابر پارسی: درمان، تندرستی، بهبود، بهبودی

معنی انگلیسی:
cure, recovery, remedy

فرهنگ اسم ها

اسم: شفا (دختر، پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ša (e) fā) (فارسی: شفا) (انگلیسی: shafa)
معنی: بهبودی، تندرستی، درمان، بهبود، بهبود یافتن از بیماری، ( در اصطلاح عرفانی ) از میان رفتن بیماری دل به سبب تابش انوار ملکوتی است، ( اَعلام ) دایرة المعارف عربی از ابن سینا، در زمینه ی منطق، علوم طبیعی، ریاضیات و الاهیات، که بیشتر آن به فارسی ترجمه شده است
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

شفا. [ ش َ ] ( ص ، اِ ) روا و مشروع و جایز. و هر چیز جایز و روا و مشروع. ( ناظم الاطباء ).

شفا. [ ش ِ / ش َ ] ( از ع ، اِمص ) شفاء. تندرستی و بهبود از مرض. ( ناظم الاطباء ). بهبود. برء از مرض. بِل . ( در فارسی بیشتر به فتح شین تلفظ کنند ). ( یادداشت مؤلف ) :
آنها که به تقریر جهان داور ما را
از درد جهالت بنکوهند و شفایند.
ناصرخسرو.
بر ره دین رو که سوی عاقلان
علت نادانی رادین شفاست.
ناصرخسرو.
جز درد و رنج هیچ نگردید حاصلم
زآن کس که سوی او به امید شفا شدم.
ناصرخسرو.
چگونه آنرا سبب شفا شمرد. ( کلیله و دمنه ). چون خوره در دندان جای گرفت از درد او شفا نباشد مگر به قلع. ( کلیله و دمنه ).
خاقانیا نجات مخواه و شفا ببین
کآرد شفات علت و زاید نجات بیم.
خاقانی.
ذوق تو بود عارضه احمقی از خصم
احسنت زهی زهر که تریاق شفایی.
خاقانی.
باد چو باد عیسوی گرد سم براق او
از پی چشم درد جان شاف شفای ایزدی.
خاقانی.
تب لرزه یافت پیکرخاک از فراق او
هم مرقد مقدس او شد شفای خاک.
خاقانی.
در دین شفای علت عالم برای خلق
زین حق شفیع زلت آدم پی جنان.
خاقانی.
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت .
حافظ.
- امثال :
آن قدر نبود ( آن قدر نداد ) که کور بگوید شفا.( از امثال و حکم دهخدا ).
شفا بایدت داوری تلخ نوش . ( امثال و حکم دهخدا ).
شفا ته پیاله است ( در ته پیاله است ). ( امثال و حکم دهخدا ).
- شفاپذیر ؛ بهبودپذیر. قابل علاج. معالجه پذیر. صحت پذیر.( از یادداشت مؤلف ).
- شفاجوی ؛ که در جستجوی شفا و بهبود است. که در طلب علاج و شفای درد و مرض باشد :
عقل شفاجوی و طبیبش تویی
ماه سفرسازو غریبش تویی.
نظامی.
و رجوع به ماده شفا جستن شود.
- شفا خواستن ؛ شفا جستن. ( از یادداشت مؤلف ). استشفاء. ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ).
- شفا کردن ؛ شفا دادن. شفا بخشیدن :
چه شود گر دل بیمار مرا شاه جهان
از شراب لب جانبخش شفایی بکند.
اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
|| دواء. علاج. ( یادداشت مؤلف ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کتابی است به زبان عربی تالیف ابن سینا در منطق الهیات و طبیعیات و آن از مهمترین کتب فلسفی اسلام است و در حکمت همان مقام را دارد که قانون در طب و مکرر بر آن شرح نوشته اند و مشروحترین آنها شرح صدرالدین شیرازی است .
۱ - ( مصدر ) بهبود یافتن از بیماری . ۲ - ( اسم ) بهبودی رهایی از مرض . ۳ - ( اسم ) دوا درمان جمع : اشفیه .
فرو شدن آفتاب

فرهنگ معین

(ش ) [ ع . شفاء ] ۱ - (مص ل . ) تندرستی یافتن پس از بیماری . ۲ - (اِمص . ) بهبودی ، تندرستی . ۳ - (اِ. ) درمان .

فرهنگ عمید

۱. بقیۀ ماه پیش از آن که ناپدید شود.
۲. کنارۀ چیزی، لبۀ چیزی.
۱. تندرستی دادن، کسی را از بیماری رهانیدن، تندرست ساختن.
۲. بهبود و رهایی از مرض.
۳. [جمع: اَشفیة] دوا، دارو، درمان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شَفَا: لبه هر چیز
معنی شَفَا جُرُفٍ: لبه مسیل ( جرف محلی است که سیل زیر آن را شسته باشد ، بطوری که بالای آن هر لحظه در شرف ریختن باشد)
معنی شَفَا حُفْرَةٍ: لبه حفره ، البته لبهای که هر کس قدم بر آن بگذارد ، مشرف بر سقوط در آن شود
معنی شَّفْعِ: زوج
معنی تُبْرِئُ: شفا می دهی
معنی یَشْفِینِ: مرا شفا می دهد
معنی أُبْرِئُ: بهبود می بخشم-شِفا می دهم
معنی رَاقٍ: شفا دهنده - افسون کننده
معنی یَشْفِ: شفا بخشد (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای قبل از خود می باشد)
معنی هَارٍ: به آرامی افتاده ( کلمه هار اصلش هائر بوده و به معنی به آرامی افتاده است . و عبارت "علی شفا جرف هار فانهار به فی نار" جهنم استعارهای است که حال منافقین مورد نظر را تشبیه میکند به حال کسی که بنائی بسازد که اساس و بنیانش بر لب آبرفت یا مسیل باشد که هیچ...
معنی مَسِیحُ: لقب حضرت عیسی بن مریم علی نبینا و علیه السلام (مسیح به معنای ممسوح (مسح شده)است و اگر آن جناب را به این نام نامیدند ، به این مناسبت بوده که آن جناب ممسوح به یمن و برکت و یاممسوح به تطهیر از گناهان بوده و یا با روغن زیتون تبرک شده ممسوح گشته ، چون ان...
ریشه کلمه:
شفو (۲ بار)

«شفا» در اصل لغت به «کناره چاه» و یا خندق و مانند آن گویند، و شاید اطلاق «شفه» بر «لب» نیز به همین مناسبت باشد. و همچنین استعمال این کلمه در بهبودی از بیماری نیز به خاطر آن است که انسان در کناره «سلامت و تندرستی» قرار می گیرد.
-به فتخ ش) کنار. حاشیه «شفا البئر» یعنی کنار چاه، نثنیه آن شفوان، جمع آن اشفاء است (مجمع - مفردات) . یعنی در کنار گودالی از آتش بودید از آن نجاتتان داد غرض از کنار آتش هلاکت است. . شفاء: به کسر (ش) به معنی صحّت و سلامت است راغب گوید: الشفاء من المرض رسیدن به کنار سلامتی است و آن اسم گردیده به صحّت. در اقرب دوا نیز گفته است از باب تسمیه سبب به اسم مسبّب که دوا سبب صحت است ، . بنابرآن که «مِنَالْقُرْآنِ» بیان «ما» است معنی آیه چنین می‏شود: آنچه شفا و رحمت برای مؤمنان است مازل می‏کنیم و آن قرآن است و به ظالمان جز زیان نمی‏افزاید . به نظر می‏آید مراد تز شفا صحت قلب است چنانکه فرموده . مرض تنها مرض بدن نیست بلکه قرآن از مرض قلب نیز نام می‏برد که از مرض بدن شدید و صعب العلاج است ، . قلب مریض دوازده بار در قرآن آمده است (المعجم المفهرس). قرآن شفا و دوای دردهای قلوب است شک، حقد، حسد، شرک، کفر، نفاق که امراض قلوب اند به وسیله قرآن زدوده می‏شوند «هُوَ شِفاءٌ» از طرف دیگر معرفت، ایمان، عاطفه، انصاف، و غیره به وسیله آن وارد قلوب می‏شوند و آنهاعبارت اخرای رحمت اند لذا در زدودن اسقام قلب شفاء و در وارد کردن فضائل به قلب رحمت است . این قرآن یکپارچه رحمت و شفاء است ظالمان را جز زیان نیافزاید چنانکه در «خسر» گذشت.

[ویکی اهل البیت] شفا (کتاب). کتاب گرانسنگ شفا اثری فلسفی، نگاشته حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا معروف به ابن سینا، ابوعلی سینا و شیخ الرئیس، متولد 370 هـ.ق و متوفی 428 هـ.ق. است.
امور عامه یا الهیات به معنای عام.
گرچه شفاء (شامل منطق، الهیات، طبیعیات و ریاضیات) در مدت زمان اندکی نوشته شده لکن به لحاظ این که ابن سینا این مجموعه گرانقدر را فقط در اوقاتی که از کارهای دیوانی و غیره فراغت می یافته، نوشته است لذا از زمان آغاز آن حداقل 12 سال طول کشیده تا این مجموعه به پایان برسد.
تألیف شفاء بعد از این که شیخ الرئیس در سال 405 هـ.ق مجدداً وزارت شمس الدولة را در همدان به عهده گرفت و به درخواست شاگردش ابوعبید جوزجانی آغاز گردید، او در این باره می گوید.
من از شیخ التماس نمودم که کتب ارسطوطالیس را شرح نماید، فرمود: در این اوقات فراغ آن ندارم اما اگر راضی می شوی کتابی تصنیف نمایم که مشتمل باشد بر آنچه از این علوم نزد من به صحت رسیده بی آنکه تعرضی به مباحث مخالفین و رد اقوال ایشان کرده شود، پس من راضی شدم و شیخ شروع نمود در طبیعیات کتاب شفاء...
آخرین بخش های کتاب شفاء یعنی بحث حیوان و نبات حداقل در سال 417 هـ.ق نوشته شده زیرا این دو بخش از شفاء و نیز کتاب نجات در سفری که علاءالدولة به شاپور خواست کرد و شیخ الرئیس همراه او بود، تألیف شده است.
اما بخش الهیات، در همدان و در سال 412 هـ.ق نوشته شده یعنی سالی که سماءالدولة از شیخ تقاضای قبول وزارت نمود ولی شیخ آن را رد کرد و در خانه شخصی به نام ابی غالب پنهان شد و چند روزی فراغت یافت تا بخش هایی از کتاب شفاء از جمله الهیات را به اتمام برساند.

فارسی به عربی

علاج

پیشنهاد کاربران

دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ )
اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد:
بَئیش اَزایتی ( baēshazyati )
.
این واژه را، پیشینیان ما برای کسی می گفتند که از بیماری رهایی یافته یا کسی که به هوش آید!
...
[مشاهده متن کامل]

دُر: درستی، راستی، نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا یا اَشتاد ( درست و راست ) ، هوده، هَژیر -
بِهی، تندرست، کامروا، کامیاب، خوشبخت
( ( مانند واژه های دُرود، دُرُواسپ! ) )
واخ: برپا، روپا، سرپا، ایستاده، بلندشده - باز
معنی: درمان و خوب شدن، مُداوا، شفا، بهبودی، تندرستی، سلامتی -
استوار، پابرجا، پایدار، سِفت ( قُرص ) و محکم، شاخِ شمشاد
هوشیار، آگاه، بیدار، روشن بین، بیدار دل!
امیدوارم همه ی بیماران دُرواخ باشند!
منبع: فرهنگ کوچک زبان پهلوی:
نویسنده: دیوید نیل مکنزی - برگداننده: مهشید میرفخرایی

شَفا = مرگ
شِفا = بهبودی
در اصل به معنی کنار چاه و خندق و. . است مثلا طرف که بیمار است و به خواست خدا شفا می یابد یعنی به کنار سلامتی رسیده و سلامت شده
عربزدگی
برخی دوستان گفته اند نگوییم شَفا، بگوییم شِفا!
اینکه این واژه در عربی چگونه و به چه معنایی گفته شده، ربطی به ما و زبان ما ندارد، این واژه از سوی پارسی زبانان بیشتر به دیس [شَفا] واگویی می شده به همان چم بهبودی و درمان، وبرای ما هم همین درست است.
...
[مشاهده متن کامل]

کسی دیگر هم می گفت نگوییم قَطار، بگوییم قِطار، چون عرب اینگونه گفته!!!
هر زبانی جدایی و آزادی خود را دارد و گویندگان هر زبان یا گویش، واژگان را در گذر زمان به هرگونه و ریختی که واگویی کرده اند همان درست خواهد بود.
ولی اینگونه می توان پیشنهاد داد که بجای واژه شفا که واژه ای بیگانه است بگوییم درمان، بهبودی، تندرستی.

شفا ( عربی ) 1 - بهبود، بهبود یافتن از بیماری؛ 2 - ( در اصطلاح عرفانی ) از میان رفتن بیماری دل به سبب تابش انوار ملکوتی است؛ 3 - ( اَعلام ) دایرة المعارف عربی از ابن سینا، در زمینه ی منطق، علوم طبیعی، ریاضیات و الاهیات، که بیشتر آن به فارسی ترجمه شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

شفا : بهبودی، تندرستی، درمان، بهبود، بهبود یافتن از بیماری.
شفا از نامهای مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است.

شفاییدن کسی/بیماریی
سختی
شفا: " شَفا " در فرهنگ لغت عربی یعنی " جان کندن " و به واپسین لحظات آدمی گفته می شود . آن " شِفاء " است که به معنی بهبودی و تندرستی است . پس" شِفاء " را " شِفا " بنویسیم نه اینکه " شَفا" هم بخوانیم . پس بگوییم خدا شِفایت ( بهبودی ) بدهد نه اینکه شَفایت ( مرگ ) بدهد.
هو
با سلام، شفا به معنی درمان /، نام کتاب معروفی در زمینه منطق از بوعلی سینا میباشد/، و توضیحات دیگری دارد! مد نظر بنده نام دیگر سوره مبارکه حمد میباشد. چون شفا بخش هست. لطفا در درج معانی برای لغتی که کاربر در علم خاصی بکار برده از روی کتب مرجع دهها اسامی برای ان جسا رتا ردیف نشود و در اینصورت بنده حقیر عفی الله عنه مدیون خواهم شد. بله یک لغت شاید چندین معنی داشته باشد ولی انچه مطمح نظر کاربر در حیطه علمی خاصی هست ان مهم میباشد. با مزید امتنان.
...
[مشاهده متن کامل]

بهبود یافتن
درمان تن
بیمارستانی درخرم اباداست بنام بیمارستان شفا. اماشفابافتحه شین یعنی جان کندن. باشفاراباکسره شین بنویسد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس