سزاوار مسماری و بند و غل
نئی درخور تاج و دیهیم و مل.
فردوسی.
از مجلس ما مردم دوروی برون کن پیش آر مل سرخ و برون کن گل دوروی.
فرخی.
به چشم رنگ گل آید همی ز خاک سیاه به مغز بوی مل آید همی زآب روان.
فرخی.
تا برآمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل پنجه های دست مردم سر فروکرد از چنار.
فرخی.
چو سر کفته شد غنچه سرخ گل جهان جامه پوشید هم رنگ مل.
عنصری.
به زرینه جام اندرون لعل مل فروزنده چون لاله بر زرد گل.
عنصری ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 333 ).
درفکند سرخ مل به رطل دوگوشه
روشن گردد جهان ز گوشه به گوشه.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 166 ).
ابر به آب مژه بر روی کشت گل به مل و مل به گل اندر سرشت.
منوچهری.
می ده پسرا بر گل ، گل چون مل ومل چون گل خوشبوی ملی چون گل خودروی گلی چون مل.
منوچهری.
مل رفت به سوی گل ، گل رفت به سوی مل گل بوی ربود از مل ، مل رنگ ربود از گل.
منوچهری.
کجا چون برد لشکرگه به آمل همه شب خورد با آزادگان مل.
فخرالدین اسعد.
چونکه ملالت همی ز پند فزایدت هیچ نگردد ملول مغز تو از مل.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 258 ).
ای بت لبت ملی است که آن را خمار نیست وی مه رخت گلی است که رسته ز خار نیست.
مسعودسعد.
هنگام گل و مل است و یاران سرمست خوش باش دمی که زندگانی این است.
( منسوب به خیام ).
چو خصمانت مخمور شد شاخ نرگس چو یارانت گل پر ز مل کرد ساغر.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 195 ).
مهرگان با گل و مل مایه مهر آمد و کین که بدان داد به مهر آنچه به کین بستداز این.
عثمان مختاری ( دیوان ایضاًص 446 ).
بیشتر بخوانید ...