یاد

/yAd/

مترادف یاد: ذکر، یادآوری، یادکرد، حافظه، آموزش، تعلیم، خاطره، اندیشه، خاطر، فکر، یادبود

متضاد یاد: فراموشی

معنی انگلیسی:
memory, recall, remembrance, commemoration

فرهنگ اسم ها

اسم: یاد (دختر) (فارسی) (تلفظ: yād) (فارسی: ياد) (انگلیسی: yad)
معنی: خاطره، حافظه، یادآوری، ( درقدیم ) بر زبان آوردن نام خدا، ذکر، ( در قدیم ) بر زبان یا به قلم آوردن نام کسی، ذکر نام، ( در قدیم ) بیداری
برچسب ها: اسم، اسم با ی، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

یاد. ( اِ ) ذُکر. ذُکرة. تذکار. اندیشه. تذکر. نام و نشان. ذکر باقی و جاودان. ذکر و نقل نام :
تا تازه کرد یاد اوائل بدین خویش
تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود.
دقیقی.
به ایران همه خوبی از داداوست
کجا هست مردم همه یاد اوست.
فردوسی.
شهنشاه بهرام داماد تست
به هر کشوری زین سپس یاد تست.
فردوسی.
دگر شارسان اورمزد اردشیر
که گردد ز یادش جوان مرد پیر.
فردوسی.
سر از راه پیچیده و داد نی
ز یزدان و نیکی به دل یاد نی.
فردوسی.
گر افزون شود دانش و داد من
پس از مرگ روشن شود یاد من.
فردوسی.
تو فرزند خوانش نه داماد من
بدو تازه کن در جهان یاد من.
فردوسی.
چو از یاد یزدان بپرداختند
بر آن نامدار آفرین ساختند.
فردوسی.
گیاه در و دشت تو سبز باد
مبادا ز تو بر دل یوز یاد.
فردوسی.
چنان بد که ضحاک خود روز و شب
به یاد فریدون گشادی دو لب.
فردوسی.
اگر همنبرد تو باشد پلنگ
بدرد بر او پوست از یاد جنگ.
فردوسی.
کتابهای یونان از یاد او خالی اند. ( التفهیم ص 193 ).
وقت خزان بیادرزان شد دلم فراخ
وقت بهار شاد به سبزه و گیا شدم.
ناصرخسرو.
ز یاد مرگ غافل چون نشینی
چو با افتادگان آخر قرینی.
ناصرخسرو.
و هر گاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هر آینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند... و با یاد آخرت الفت گیرد... ( کلیله و دمنه ).
چون بیاد مارسی دستی بگرد خود برآر
گر همه سنگی به دست آید ترا آن هم فرست.
خاقانی.
از جفتی غم به یاد غصه
دل حامله گران ببینم.
خاقانی.
گفتی که دهان به هفت خاک آب
از یاد خسان بشوی شستیم.
خاقانی.
نوا سازی دهندت باربد نام
که بر یادش گوارد زهر در جام.
نظامی.
هر چه نه گویای تو خاموش به
هر چه نه یاد تو فراموش به.
نظامی.
چند حدیث فلک و یاد او
خاک تهی بر سر پرباد او.
نظامی.
منم یاری که بر یادت شب و روز
جهان سوزم به فریاد جهانسوز.
نظامی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دارای معنی قبول فعل بنیاد فریاد زامیاد.

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - حافظه ، ذهن . ۲ - آموزش ، تعلیم . ۳ - بیداری . ۴ - اندیشه ، فکر. ۵ - خاطر. ، ~ کسی دادن کسی را آموزس دادن .
(پس . ) دارای معنی قبول فعل : بنیاد، فریاد، زامیاد.

فرهنگ عمید

۱. حافظه، ذهن.
۲. خاطره.
* یاد آمدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] به خاطر آمدن.
* یاد آوردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) = * به یاد آوردن
* یاد دادن: (مصدر متعدی )
۱. آموختن کاری به کسی، تعلیم دادن.
۲. [قدیمی] یادآوری کردن.
* یاد داشتن: (مصدر متعدی )
۱. به خاطر داشتن.
۲. بلد بودن، آگاه بودن.
۳. [قدیمی] از بر داشتن.
* یاد رفتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] صحبت کردن دربارۀ کسی.
* یاد کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. بیان کردن.
۲. به خاطر آوردن.
۳. طلب کردن.
* یاد گرفتن: (مصدر متعدی )
۱. آموختن، فراگرفتن کاری.
۲. از بر کردن.
* از یاد بردن: فراموش کردن.
* از یاد رفتن: فراموش شدن.
* به یاد آوردن: به خاطر آوردن.

واژه نامه بختیاریکا

سرافت؛ ویر

دانشنامه عمومی

یاد (آلمان). یاد ( به آلمانی: Jade ) یک شهر در آلمان است که در وزرمارش واقع شده است. [ ۲] یاد ۵٬۹۱۳ نفر جمعیت دارد.
عکس یاد (آلمان)عکس یاد (آلمان)عکس یاد (آلمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

حافظه, ذهن, خاطر

مترادف ها

memory (اسم)
یادبود، یادگار، خاطر، خاطره، حافظه، یاد

پیشنهاد کاربران

حافظه
زبان کردی جنوبی: هۊر
یاد:برگشت ذهن در این لحظه به آنچه در گذشته ضبط کرده با توجه به نیاز و یا مواجهه آن با هر چیزی
یاد = خاطره
یاد در زبان پهلوی به ریخت "ایات" ayat است.
یاد : یاد 1 - حافظه، خاطره، یادآوری؛ 2 - ( درقدیم ) بر زبان آوردن نام خدا، ذکر؛ 3 - ( در قدیم ) بر زبان یا به قلم آوردن نام کسی، ذکر نام؛ 4 - ( در قدیم ) بیداری. یاد اسم دختر باریشه فارسی است.
یاد
پارسی. . . اندیشه
کردی . . . بیر یا ویر
اوستایی . . . بیر
پهلوی . . . بیر
ذهن
یاده. یادکرد. یادکار. یادماند. یادگان
یاد ( یات ) ، ناد - پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی فارسی اَوِستایی
آبانیاد، زامیاد، فریاد، بنیاد، مَهیاد، شهیاد، رامناد، رامیاد و. . .
معنای فهم را نیز تداعی می کند. یاد گرفتن همان فهمیدن است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس