گرد

/gard/

مترادف گرد: پهلوان، تهمتن، دلیر، رشید، قهرمان، مبارز، یل | حلقه، دایره، دوار، گلوله، مدور | خاک، غبار، پودر، گردش

معنی انگلیسی:
dust, powder, particle, flour, turn or walk thou, round, circular, perimeter, annular, roundel, hero, heroical, valorous, warrior, brave, courageous, intrepid, rounded

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

گرد. [ گ ِ ] ( اِ ) دور و حوالی. اطراف. ( از برهان ). گرد و فراهم ودور چیزی. ( آنندراج ). پیرامون. پیرامن :
زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار
نگر نگردی از گرد او که گرم آیی.
شهید.
تا کی دوم از گرد درِ تو
کاندر تو نمی بینم چربو.
شهید.
ای لک ار ناز خواهی و نعمت
گرد درگاه او کنی لک و پک.
رودکی.
گرد گل سرخ اندر خطی بکشیدی
تا خلق جهان را بفکندی به خلالوش.
رودکی.
گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان.
بوشکور.
کردم روان و دل را بر جان او نگهبان
همواره گردش اندر گردان بوند و گاوان.
دقیقی.
از گرد وی [ شهر گور ] باره ای محکم است. ( حدود العالم ). و دیوار به گرد این همه درکشیده به یک باره و همه رباطها و دهها از اندرون این دیوار. ( حدودالعالم ).
چون ملک الهند است آن دیدگانش
گردش بر خادم هندو دو دست.
خسروی.
همه عشق وی انجمن گرد من
همه نیکویی گرد وی انجمن.
شاکر بخاری.
کاشکی سیدی من آن تبمی
تا چو تبخاله گرد آن لبمی.
خفاف.
برگیر کنند و تبر و تیشه و ناوه
تا ناوه کشی خارزنی گرد بیابان.
خجسته.
فرزند من یتیم و سرافکنده گرد کوی
جامه وسخ گرفته و در خاک خاکسار.
کسایی.
به گرد جهان چار سالار من
که هستند بر جان نگهدار من.
فردوسی.
گرد گرداب مگرد ارت نیاموخت شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری.
لبیبی.
تا نرگس شکفته نماید ترا به چشم
چون شش ستاره گرد مه و مه از آسمان.
فرخی.
تا توانی شهریارا روز امروزین مکن
جز به گرد خم خرامش جز به گرددن دنه.
منوچهری.
چون سواران سپه را بهم آورده بود
گرد لشکر صدوشش میل سراپرده بود.
منوچهری.
عسجدی نام او تو نیز مبر
چه کنی خیره گرد او لک و پک.
عسجدی.
هرکه خواهد که زنش پارسا ماند، گرد زنان دیگران نگردد. ( تاریخ بیهقی ). این گروهی مرد که گرد وی [ مسعود ] درآمده اند. ( تاریخ بیهقی ).
ز گردت مکن دور مردان مرد
که باشند از ایشان حصار نبرد.
اسدی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

خاک نرم، خاک نرم که بهوابرود، غبار، هرچیزی که بشکل دائره یاگلوله باشدونیزبه معنی دوروبرواطراف چیزی، دلیر، دلاور، پهلوان
در آخر اسمائ امکنه آید و معنی شهر ساخت. ... دهد : برو گرد ( بروجرد ) دارابگرد .

فرهنگ معین

(گَ ) ۱ - (اِمص . ) گردیدن ، گشتن ، گردش . ۲ - (اِفا. ) در ترکیب به معنی گردنده آید: ولگرد، دوره گرد. ۳ - (اِ. ) آسمان ، فلک ، گردون .
( ~. ) [ اوس . ] ۱ - (اِ. ) خاک . ۲ - چیزی که به صورت آرد یا پودر درآمده باشد. ۳ - از اشکال دارویی که در آن دارو به شکل پودر عرضه می شود. ۴ - (عا. ) مواد مخدر: هرویین . ۵ - گور، قبر. ۶ - بهره ، نصیب . ۷ - اثر، نشانه .
(گِ ) (ص . ) هر چیز مدور و دایره شکل .
(گُ ) [ په . ] (ص . ) دلیر، پهلوان .

فرهنگ عمید

۱. = گردیدن
۲. گردنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): جهان گرد، بیابان گرد، دوره گرد، ولگرد.
۱. هرچیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد.
۲. (اسم ) دوروبر و اطراف چیزی.
* گرد آمدن: (مصدر لازم ) جمع شدن، فراهم آمدن.
* گرد آوردن: (مصدر متعدی ) جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن.
* گرد آوریدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * گرد آوردن
* گرد کردن: (مصدر متعدی )
۱. [مجاز] جمع کردن، فراهم آوردن.
۲. گلوله کردن، مدور ساختن.
* گرد گرفتن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن.
۲. [مجاز] محاصره کردن.
* گرد هم آمدن: (مصدر لازم ) [مجاز] دور هم جمع شدن، اجتماع کردن.
۱. ذرات ریز خاک که به هوا برود، غبار.
۲. خاک نرم که بر روی چیزی قرار گرفته باشد، غبار.
۳. خاک.
۴. [قدیمی] زمین.
۵. [قدیمی، مجاز] قبر.
۶. [قدیمی، مجاز] فایده.
۷. [قدیمی، مجاز] رد، اثر.
۸. [قدیمی، مجاز] غم.
* گرد انگیختن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] به سبب حرکت تند و شدید، گردوخاک برپا کردن، گردوغبار بر هوا کردن.
* گرد برآوردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * گرد انگیختن
* گرد برانگیختن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * گرد انگیختن
* گرد کردن: (مصدر متعدی ) گردوخاک برپا کردن، برانگیختن گردوغبار.
* گردوخاک کردن: (مصدر لازم ) گردوغبار برپا کردن، گرد برانگیختن.
دلیر، دلاور، پهلوان: دانی که چه گفت زال با رستم گُرد / دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد (سعدی: ۶۲ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{dust} [شیمی، مهندسی بسپار] ذرات جامد خشک و کوچک، به اندازۀ یک تا صد میکرومتر، که براثر نیروهای طبیعی مثل باد یا فرایندهای مکانیکی مانند آسیا کردن، در هوا معلق و معمولاً براثر نیروی گرانش ته نشین می شود
{dusting agent} [مهندسی بسپار-لاستیک] 1. پودری که بر سطح مادۀ چسبناک می زنند تا چسبندگی آن را از بین ببرند 2. ماده ای که از چسبناکی سطحی لاستیک پخت نشده می کاهد

واژه نامه بختیاریکا

( گِرد ) به گِرد رَهدِن
به گِرد نَوُدِن
( گِرد ) ( ● ) ؛ آماده
گرت؛ گَرس
گِردِل؛ گِردِه؛ گُمبُل
گُمبل؛ قُمبل
هَوره

جدول کلمات

مدور

مترادف ها

hero (اسم)
مبارز، دلاور، قهرمان، مجاهد، گرد، یل، پهلوان داستان

compass (اسم)
حوزه، دایره، قطب نما، پرگار، حیطه، گرد

powder (اسم)
گرد، خاکه، پودر، باروت، پودر صورت، سوده

flour (اسم)
گرد، ارد، پودر، مایعات بدن حیوانات

globular (صفت)
گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار

round (صفت)
چنبری، مدور، دایره وار، گرد، گردی، مهره مانند، بی خرده

orbicular (صفت)
کامل، مدور، مستدیر، چرخی، گرد، کروی

terete (صفت)
حلقوی، مدور، گرد، استوانه ای شکل در برش عرضی

فارسی به عربی

بطل , طحین , مسحوق

پیشنهاد کاربران

در قالب بافی به چوبی که نخ های اصلی قالی ( تار ها ) روی آن سوار می شوند گُرد قالی می گویند.
واژه گرد
معادل ابجد 224
تعداد حروف 3
تلفظ gerd
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: girt, g ( i ) rd]
مختصات ( گُ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی gard
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
گرد، گردیدن, ، گردش
گرد و گردیدن از ریشه هندواروپائی ور wer - و هندو ایرانی ورت wart - هردو بمعنی گردیدن و خم شدن ( در واژه کرم ) وگردیدن در فارسی باستان ورت vart ودر اوستا وارت varet و سانسکریت وارتات vartate و در لاتین ورتر vertere که ازاین ریشه در انگلیسی واژههای متعدد مانند سرگیجه vertigo، کرم worm وستون فقرات ورتبرا vertebra بواسته گرد بودن مهره ها و وواژه های دیگر.
...
[مشاهده متن کامل]

چه زَهره دارد اندیشه که گِرد شهر من گردد
که قصد مُلک من دارد چو او خاقان من باشد ( مولانا دیوان شمس )

گُردان: کلمه ی آشنایی که یک واحد نظامی محسوب می شود و معمولاَ ۳ تا ۵ گروهان با هم یک گردان و ۳ تا ۵ گردان با هم یک هنگ می سازند و عنوان نظامی برای فرماندهٔ یک گردان سرگرد است اما در اصل به معنای پهلوانان است ( گرد ان جمع=گردان )
گُرد: پهلوان
گُردی: پهلوانی
گِرد در زبان کردی میانی لهجه اردلانی و کردی جنوبی: ۱. گرفتن، ۲. دایره.
گُرد در گویشای گوناگون زبان کردی: چوب وسط تار در بافندگی، چابک، زرنگ، فرصت، قهرمان، پهلوان، توان، نیرو، شمشیر، کلیه
واژه گر د واژه کاملا پارسی است ای خدا یه مشت آدم بی سواد هیچ چیزی سرشان می شود واژگان پارسی گرامی رو می دزدند به قوم خودشان می چسبانده واقعا که اینا دیگه کی هستند چون درترکی می شود نووایلاک و در عربی می شود دائری این واژه یعنی گرد صد درصد پارسی اصل است.
واژه گرد پارسی است
واژه ( گرد ) به چَم ( کرده، درست شده، شهر ) در ایران کهن ( سرزمین پارس ) بکار رفته است.
در برگ جستار ( پاسارگاد ) چنین آمده است
- پاسارگاد یا پارسه گرد
پاسارگاد یا پارسه گرد، نخستین پایتخت هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ بود و پس از آن داریوش هخامنشی یایتخت را به شهر ( پارسه ) یاهمان تخت جمشید بُرد.
...
[مشاهده متن کامل]

نام پاسارگاد از دوبخش ( پارسه ) و ( گرد ) ساخته شده و در کل به معنی شهر پارسیان میباشد.
واژه ( گرد ) به معنی ( کرده ) و ( درست شده ) به اُنوان پسوندی در شهر های ایران زمین بکار رفته است.
و در دیگر زبانهای آریایی ( هند و اروپایی ) مانند زبان روسی هم دیده میشود که امروز به شهر در این زبان ( گراد ) میگویند؛ نام شهر های گوناگون جهان مانند ولگا گراد، نوو گراد، بلگراد، اشتوتگارت و. . .
نام های شهرها که دارای پسوند ( گرد ) پارسی هستند:
دست گرد ( سپاهان )
بفراگرد ( اردبیل )
بروگرد، بروجرد ( لرستان )
بشاگرد ( هرمزگان )
داراب گَرد: به چَم ساخته شده در آب ( پارس )
رامگرد ( مرودشت پارس )
پارسه گرد، پاسارگاد ( پارس )
اندوه گرد، اندوه جرد ( کرمان )
بهرام گرد، بهرام جرد ( کرمان )
خسرو گرد، خسروجرد، سنگرد ( سبزوار )
فرهاد گرد ( فریمان خوراستان )
بیژن گرد ( بجنورد )
بزنگرد ( کاشمر )
لاسگرد ( سمنان )
لیفشاگرد ( گیلان )
میلاگرد ( کمیجان )
انانگرد ( آشتیان )
سلیگرد، الوسگرد ( ساوه )
چلگرد و بیژگرد ( بختیاری )
هشت گرد، وهر گرد ( البرز )
دستگرد، رزگرد، بزمگرد ( کاسپین )
سوسن گرد و باران گرد ( خوزستان )
استپانگرد ( ارمنستان )
منازگرد، ملازگرد ( ارمنستان غربی، تورکیه )
پَسگشت: برگه 29 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
نکته: در ریشه شناسی واژگان، زِبَر، زیرواک، پیش واک ( َ ِ ُ ) مهم نیستند همچنین سدای ( گ، ق، ج، ک ) میتوانند جای هم بشینن.

نمونه: گِرد، گَرد، گُرد ( گِرداب، گَردَن، گَرداندَن، گَردیدَن، گَشتَن، گِردو، گُوی ( گوی، گویک ) ، کُره، کُرَوی، گونه ( گونه صورت ) و. . . تمامش به چَم گرد و کُروی
هست.
دگرگونی: مانند، بهرام گرد، بهرام جرد و. . .
همچنین گرد به چَم کرد، کرده میتواند باشد که چَم درست شده میدهد، مانند: گردآوری به چَم جم و جور کردن، درست کردن که بالا آورده شد که به اُنوان پسوند شهرها و با چَم خود شهر نیز کاربرد دارد در زبان های گوناگون آریایی ( هند و اروپایی ) که سرچشمه آنها زبان پارسی است.

گردگرد
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ [=جلد] چهارم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های [=صفحه های] ۲۳۶۰ و ۲۳۶۱
گردگرد
منابع• https://t.me/ketab7777/60913
کاش یه قسمت امکان سرچ توی نظرات کاربران هم اضافه می کردید
یه سوال توی این بیت:فرو میریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها و نیزه داران
گرد چه معنی میده که تشبیه میگیریم اونو گرد به زعفران تشبیه شده اخه این کجاش تشبیه شده میگه رنگ اینجوری بوده داااا
درود ُ سپاس
اگر به شما گفته شود که واژه گیرت یا دیسه کهنتر آن ( کرتَ یا کرتا ) چگونه شکل گرفته یا ریشه آن چه بوده، بازهم خواهید گفت: این ریشه که گفتید از کجا آمده یا بازهم ریشه آن چه بوده! و بازهم و بازهم . . .
...
[مشاهده متن کامل]

و این تسلسل بی پایانی ست که از دیدگاه فلسفی و خِرَدی، ناشدنی و محال است.
هنگامی که گفته می شود ریشه گرد در پهلوی گیرت بوده و آن هم از کرتَ باستانی نزدیک به 3 هزار ساله بدست آمده، بازهم دنبال ریشه آن در کجا و در چه زمانی می گردید؟ باید به دوران نئاندرتال برسید؟!!
یا مگر باید ریشه هر واژه ای را به ناگزیر از کارواژه ( فعل ) بدست آورد؟ پدید آمدن هر زبانی، نخست از پیدایش واژه ها آغاز می گردد که برای نامیدن هرچیزی که بشر پیرامون خود می دید، بکار می رفت و بیشتر این واژگان نیز در ساخت کارواژه ها کاربرد نمی یابند پس آیا باید آنها را بی ریشه دانست؟!
چون واژه ای مانند"مرد"، کارواژه ای در پارسی ندارد پس بگردیم برای نمونه در عربی واژه تَمَرد را بیابیم و بگوییم یافتم! مرد از عربی گرفته شده یعنی کسی که می تواند سرپیچی ( تمرد ) کند! و زن هم از زَین گرفته شده یعنی زینت خانه! و از اینگونه ریشه تراشیهای پرت و پلا.
هرچند که واژه مورد گفتمان یعنی "گرد"، کارواژه خودش را هم دارد: گشتن و گردیدن.
واج "ش" در بن گذشته این کارواژه یعنی گشت، به واج "ر" در بن کنونی آن یعنی گرد دگرش می یابد.
در کارواژه هایی اینچنینی مانند داشتن، کاشتن، نگاشتن، پنداشتن، گذاشتن، گذشتن، انگاشتن، انباشتن، برگشتن و . . . با دگرشدن زمانِ کارواژه از گذشته به اکنون، این دگرش از ش به ر دیده می شود.
واژه های گِرد و گَرد دارای بار معنایی هموند هستند و در واژه گردن ( در پهلوی گرتن ) هم دیده می شوند یعنی اندام چرخنده، اندامی که سر روی آن دارای حرکت دایره ای ( گرد ) است.
-
دیدگاه شگفت کاربر بالا: گرد به معنی شهر، یک واژه ژرمانیک می باشد!!!
هنگامی که در ایران واژه گرد از بیش از دو هزار سال پیش برای نامیدن شهرها بکار می رفت، ژرمنها مردمی بدوی و جنگل نشین و زیر سلطه رومیان بودند، اگر بنا به وامواژه بودن باشد، از پهلوی به زبانهای باختری ویا اسلاو رفته هرچند که شاید واژه ای هموند در زبانهای هند ُ اروپایی باشد.
در زمان ساسانی به دور شهرها دیوار نمی کشیدند، نیازی نبود، فرمانروایی ساسانی، آسایش بخش و امنیت ساز کشور بود ولی پس از خلا قدرت بوجود آمده از تازش اعراب که باعث سرازیر شدن قبایل ترک به خوارزم و فرارود و بعدها به آذربایجان و ناامنیهای پس از آن شد، روش دیوار کشیدن یا حتا شهرهای زیرزمینی ساختن نیز به نیاز مردم افزوده شد.
پس تکواژ گرد در پایان نام شهرها چه به معنای گرد بودن شهر، چه از پایه کَرد به چم ساخت باشد مانند فیروزگرد یا دارابگرد یعنی شهرهایی که فیروز یا داراب ساخته اند، کَرد در گذر زمان به گِرد دگرگون شده که یادآور ریخت نمایی ( ظاهری ) آن بوده.
بنابراین این واژه چه از دیدگاه ریشه شناسی، چه پیشینه تاریخی هزاران ساله، پارسی و پهلوی بودن خود را نمایانده و استوار می کند.
هرآینه چنین واژه هایی، برای شما آذریان هم واژگان بیگانه ای نیستند که به هر قیمت می خواهید آنها را ترکی جا بزنید، درواقع اینها از زبانِ سده های پیشین خودتان که همانا پهلوی بوده، وارد ترکی و کارواژه های آن شده و به شما رسیده، پس این واژه ها به آن اندازه ای که برای کردها و پارسها و لرها و بلوچها و پشتوها بومی و شناخته شده است، به همان اندازه هم برای تالشیها و آذریها و تاتها واژه هایی خودی و آشناست.
با سپاس از رویکرد بردبارانه تان

چه طور ممکن است فعل با صورت مصدری " اَکمک" که ریشه آن " اَک" با معنی خم، انحنا و. . . می باشد و در فارسی وجود ندارد از شکل " گیرت " ( اگیرتی ) که خودش در اصل از این ریشه فعلی به دست آمده و فارسی نیست ، به دست آمده باشد در حالی که هیچ توجیه کلمه ساختی و ساختار - معنایی برای " گیرت" یا " کرت" در فارسی وجود ندارد و این که" گیرت"یا "کرت" از کجا آمده یا چگونه شکل گرفته از چه واژه ریشه گرفته یا دچار چه دگردیسی شده در فارسی وجود ندارد و با آوردن آن به عنوان شکل قدیمی تر " گرد" تنها آن را به شکل قدیمی تر ترکی آن یعنی "اَگیرتی" که از فعل " اَگیرمک" با بن " اَگیر " یا " اَکیر" که از فعل " اَکمک" یا " اَگمک" مشتق شده ، نزدیکتر می کنید و به طور ناخواسته بر ترکی بودن آن صحه می گذارید .
...
[مشاهده متن کامل]

از طرفی "گرد" به معنی شهر ربطی به واژه " گرد" به معنی دایروی و. . . ندارد
مشابه کاربرد واژه "گرد" به معنی شهر ( اما در اصل محافظت شده ) را می توان در واژه فرانسوی " garde" مشاهده کرد که به معنی محافظت ، مراقبت به کار می رود که با ریشه ژرمانیک " guard" مشترک بوده که آن نیز از ریشه ژرمانیک " ward" و از فعل "weardian" به معنی " keep safe " یعنی در امنیت گرفتن و. . . . گرفته شده است .
یعنی " گرد" که به معنی ظاهری ، در فارسی" شهر" معنا می شود در اصل به معنی " محافظت شده " می باشد و در پایان اسم شهر هایی که اطراف آن دیوار کشیده شده و به شکل " محافظت شده" تاسیس می شده اند آورده می شده که بعد ها مفهوم شهر را نیز به خود گرفته مانند город در روسی که به معنی شهر می باشد یا در پایان شهر ها مانند " آسگارد" ، " میدگارد" و. . . . و در اصل " گرد" به معنی شهر از فعل " weardian" و از معنای محافظت ، در امنیت گرفتن و. . . به دست آمده نه از مفهوم " گرد کردن ، دایره کردن و. . .
گرد به معنی دایروی ، کروی و. . . . یک واژه ترکی است
اما گرد به معنی شهر ، منطقه مسکونی محافظت شده و. . . یک واژه ژرمانیک می باشد .
از دیگر مشتقات به دست آمده از فعل " اگمک " به معنی خم کردن ، انحنا دادن ، گردی دادن به چیزی و. . . که وارد فارسی شده است می توان موارد زیر را نام برد :
- اَگوک ( اگیک ) یا اَگوی" : که به شکل گوی وارد فارسی شده است و به جسم کروی شکل و گرد شده گفته می شود
- اَکَج : که به شکل " کج" وارد فارسی شده است
- اَگوز : که به شکل گوز ، گوژ وارد فارسی شده است و در عربی به شکل قوس در آمده است
- اکم ( اخم ) : که به شکل "خم" وارد فارسی شده است

درود ُ سپاس
همانگونه که دوستان گرامی نیز در بالا یادآور گشته اند، واژه گِرد، به دیسه گیرت ( به چم پرهون یا دایره ) در زبان پهلوی و کرتَ در پارسی باستان با پیشینه چند هزار ساله بوده است و ورود آن به کارواژه ترکی اگیرتمک ( اگیرمک ) و واژگان اگیرتک و گیرتَ به روشنی نمایان است.
...
[مشاهده متن کامل]

بکارگیری واژه گرد به چم شهر یا جای زندگی ( به خاطر گردساختن شهر ) در زمان ساسانی بسیار روامند بود که برخی هنوز هم با همان نامها شناخته می شوند مانند بروجرد ( بروگرد ) ، سوسنگرد، دارابگرد، لاسجرد ( بلاشگرد در سمنان ) ، خسروگرد ( در سبزه وار ) ، فیروزگرد ( نام کهن اردبیل ) ، شاپورگرد و بختاگرد و کوهجرد در فارس و شهرها و روستاهای فراوانی با نام دستگرد که شاید در بیشتر استانهای ایران هست.
اینگونه واژگان ایرانی که به ترکی راه یافته بیشتر، واژگانی پهلوی هستند که از این زبان که کم وبیش تا چهارصد سال پیش در آذربایگان روامند بود به ترکی درون شده اند، درواقع این واژگان کهن وریشه دار، از زبان نیاکان مردم این دیار تاکنون بازمانده است.

"گِرد" از فعل ترکی " اَگمَک " که از آن فعل " اَگیرمَک" به معنی خم کردن ، کج کردن، گرد کردن ، انحنا دادن و. . . به دست آمده ، گرفته شده است .
از فعل " اَگیرمَک " مشتق" اَگیرتی " شکل می گیرد که به معنی گردی، انحنا ، کجی ، انحنا یافتگی ، انحنا و. . . می باشد .
...
[مشاهده متن کامل]

مشتقات دیگر از این فعل :
- اَگیری یا اَگری یا اَیری = که به معنی کج ، خمیده و. . . می باشد
- اَگیرتَک یا اَگیرتَ یا گیرتَ یا شکل امروزی آن "گیردَ" که به معنی گِرد می باشد که به شکل "گیرت" یا "گِرد" و. . . وارد فارسی شده است .

گرد = gerd "شهر" و "آبادی" محل زندگی
یکی دیگر از معنی های " گرد می باشد مانند هشتگرد دستگرد دارابگرد
دور هم جمع شدن
مترادف:دلیر، شجاع، پهلوان، قهرمان
متضاد:ضعیف، ترسو

پهلوان
گَرد و دیلّخْتْ dillaxt
گرد و غبار ، طوفان خاکی ، غباری که از زمین به آسمان برخیزد
شجاع
یا
دلیر
پهلوان، نیرومند
گرد =پیش=دور=کنار شنیدین میگن فلانی پسرانس رو گرد خود جمع کرد یعنی دور خـــــــــــــــــــــــــــــــــــود
گُرد:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گُرد" می نویسد : ( ( گُرد در پهلوی در ریخت گرت gurt بکار می رفته است ) )
( ( از ایران و از تازیان لشکری
گزین کرد گُرد از همه کشوری ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 284. )

گَرد:در پهلوی گرتgart بوده است.
( ( ز یاقوت سرخست چرخ کبود؛
نه از آب و باد و نه از گرد و دود. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 199 )
گِرد :
دکتر کزازی در مورد واژه ی گِرد می نویسد : ( ( گِرد در پهلوی گرت girt بوده است . ) )
( ( همی بر شد ابر و فرود آمد آب
همی گشت گِرد ِ زمین آفتاب ) )
توضیح بیت :ابر بر آسمان فرا رفت و از آن باران فرو ریخت و آفتاب نیز بر گرد زمین می گشت .
...
[مشاهده متن کامل]

( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 )

دلیر - شجاع - نترس

گرد = شجاع - دلیر - دلاور - نترس - بدون ترس و وحشت *
دلیر - شجاع - پهلوان
دربلوچی گهرت ( بضم گاف وهاوسکون را ) به معنی شجاع می باشد. ونشان دهنده ی قدمت آن بیشترازکلمه ی گردمی باشد.
کلمات در زبان لری به معنی
گرد::یل GORD
گرد::خاک GARD
گرد::دوار. اطراف GERD
دایره

گرد و غبار، خاک نرم،
پهلوان
تهمتن
نیرومند
قهرمان
مبارز
یَل
دلیر، پهلوان
کُرَوی
دور و بر، نزدیک

به معنی گلوله
گُرد -
پهلوان، شجاع، دلیر، یَل!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس