شهنواز

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

شهنواز. [ ش َ ن َ] ( ن مف مرکب ) شاه نواز. نواخت یافته از شاه. که شاه او را نوازد. || ( نف مرکب ) نوازنده شاه.

شهنواز. [ ش َ ن َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است و 490 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

شهنواز. [ ش َ ن َ ] ( اِخ ) نام طایفه ای است که در منطقه ٔمکران سکنی دارند و پیشتر یاراحمدزائی گفته میشد.

فرهنگ فارسی

شاه نواز نواخت یافته از شاه

پیشنهاد کاربران

شَهنَواز، شَهناز، شَهرناز، شَهرنَواز - نام دخترانه
در اوستا به این گونه آمده است:
شَنگ هَواک ( sanghavāči )
شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ارمغان، تحفه
هَواک، نَواک ( havāc، navāc ) : نواگ - نوا، آواز، آهنگ، گواژه!
...
[مشاهده متن کامل]

ای ( i ) : پسوند همراهی و سوم شخص مفرد اوستایی
معنی: بشارت دهنده، نوید بخش، خوش خبر -
گرمابخش، دلگرمی، امیدوار کننده، خوش بین ( مثبت اندیش ) ، نیک نظر
نام یکی از دوشیزگانی است که جمشید ( یِیِمَه"یَم، یَمَه، یَما" - به اوستایی: yimō xshaetō ) برای پیشکشی به ایزدبانو آناهیتا و اَرد ( آراد، اَردوخش، اَشی وَنگوهی، پارَند، راتا، آدا ) در بالای کوه هَرا ( هَرا بُرزَیتی، هَرائیتی بُرز: البرز کوه، کوه بزرگ و با شکوه ) داد تا برای رویارویی با دیوها، آن ها را آماده کند!
همچنین در شاهنامه فردوسی خردمند، این دوشیزه گان ( شَهناز، اَرنَواز ) ، برای سرنگونی هزار ساله ضحاک به همسری آن درآمدند!
بخش 1 ضحاک، شاهنامه فردوسی:
دو پاکیزه از خانهٔ جمّشید/برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر بدند/سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز/دگر پاکدامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان/بر آن اژدهافش سپردندشان
سپس این دو بانو به دربار راه پیدا کردند و ضحاک این دو را به همسری برگزید و آن دو بانو به همکاری آشپزان دربار ( اَرمایِل یا اَرمانَک، گَرمایِل یا گَرمانَک ) توانستند سَر ( مغز خام ) میش ( گوسفند ) را جایگزین آشپزی سَر انسان کنند!
بخش 2 ضحاک، شاهنامه فردوسی:
دو پاکیزه از گوهر پادشا/دو مرد گرانمایه و پارسا
یکی نام اَرمایِل پاک دین/دگر نام گَرمایِل پیشبین
همچنین با آغاز هَزاهَز ( قیام ) کاوه آهنگر؛ تِریتا ( فریدون ) پادشاه گردید و توانست حکومت هزار ساله ضحاک را نابود سازد و آن را در بلندترین کوه البرز >>> دماوند ( اَئیریو خَشوثَه، اَئیریو خَشوتا ) در بند یا زندانی کند!
( ( بَرمایه: بَرمایون - اوستا: بَرِمایَئونَه، baremāyaōna
تِریتا ( فریدون ) در کودکی از پَم ( شیر ) بَرمایه خورده بود و ضحاک آن را کشت و فریدون به خون خواهی آن برخواست!
در برابر ( هَمِستار ) فرومایه است: قیمتی، با ارزش ( پُر ارزش ) ، ارزشمند، گرانبها -
والا، گرانمایه، ارزنده، شکوهمند، با شوکت، کاریزما دار! ) )
بخش 10 ضحاک، شاهنامه فردوسی:
چنین داد پاسخ فریدون که تخت/نماند به کس جاودانه نه بخت
منم پور آن نیک بخت آبتین/که بگرفت ضحاک ز ایران زمین
بکشتش به زاری و من کینه جوی/نهادم سوی تخت ضحاک روی
همان گاو برمایه کم دایه بود/ز پیکر تنش همچو پیرایه بود
ز خون چنان بی زبان چارپای/چه آمد برآن مرد ناپاک رای
کمر بسته ام لاجرم جنگجوی/از ایران به کین اندر آورده روی
سرش را بدین گرزهٔ گاو چهر/بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر
چو بشنید ازو این سخن ارنواز/گشاده شدش بر دل پاک راز
بخشی از بند:
34 آبان یشت و 32 ارد ( اَشی ) یشت و 14دُرُواسپ ( گوش ) یشت:
uta - hē vanta azāni
"sanghavāči" arenavāči
yōi hen kehrpa sraēshta zazāitēe
gaēthyāi - tē yōi abdōtem
معنی: که من ( جمشید ) بتوانم ( برای رویارویی با اهریمن ) دو خواهرم: "شَهناز" و اَرنَواز که زیباترین اندام در میان زنان را دارند به آن ها ( ایزدبانو آناهیتا و اشی ) بدهم ( تا آماده نبرد شوند و جمشید کامیاب شود )

منابع• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm

بپرس