راونیز

پیشنهاد کاربران

واژه اوستایی، نام پسرانه -
راونیز ( انگلیسی: راونیس، rāvnis )
رونیز ( انگلیسی: رونیس، ronis )
ریونیز ( انگلیسی: ریونیس، ryonis )
.
شهر باستانی در نیشابور ( خراسان شمالی ) ، که به "راونیز" زبانزد گشته بود!
...
[مشاهده متن کامل]

امروزه: شهری در نزدیکی اِستَهبان ( شرق استان فارس )
.
این واژه به این گونه "درست" هست >>>
ریو نیز ( rīvnīz )
ولی امروزه به این گونه "جا افتاده" است >>>
ریونیز ( ryōnīz )
.
نام پسر کی کاووس ( اوستایی: کاوا اوسا: kava usa ) و داماد توس ( طوس ) سپهسالار ایران و پهلوان نامدار فرمانروایی کیخسرو ( اوستایی: هوسرَو ) کیانی
گفتار اندر داستان فرود سیاوش، بخش9:
که جفتَست با خواهرِ ریونیز/
به کین آمدست این جهانجوی نیز
.
در شاهنامه، بسیار "ریو" آمده است؛ که کوتاه شده ( مخفف ) ریونیز است!
پادشاهی کیخسرو شصت سال بود، بخش3:
نگهبان ایشان همی بود ریو/
که بودی دلیر و هشیوار و نیو
به گاه نبرد او بُدی پیش کوس/
نگهبان گردان و داماد طوس
.
جای ( محل ) جان سپردن ( کشته شدن ) ریونیز:
کَلات یا دِژ ( قلعه ) "چَرَم" در خراسان در هنگام نبرد با فُرود ( forūd ) سیاووش
که امروزه می گویند در زمان قاجار ساخته شده است! >>> قلعه "کرات" خراسان در شهرستان تایباد ( شرق خراسان )
( ( آن را با قلعه عباس آباد تایباد یکی ندانید! ) )
.
داستان کوتاه آن:
فرمان کیخسرو این بود که توس، سپاه را از راه بی آب و علف بِراند تا به محلِ مرزبانی فرود نزدیک نشوند!
امّا توس به فرمان عمل نکرد و سپاه ایران از مسیر میان بُر و از راه توران ( ترکان چین، خیونان! ) یا دِژ ( قلعه ) چَرَم هدایت نمود
توس با سپاهش به دِژ ( قلعه ) فرود نزدیک شد و فرود می خواست که به پیشواز ایرانیان برود ولی توس جوری جنگی برخورد کرد که فرجام ( نتیجه ) آن جنگ تن به تن شد!
هنگامی که بار نخست، بهرام به کَلات ( قلعه ) فرود نزدیک می شود:
فُرود با تُخوار در بالای کوه چَرَم نظاره گر ارتش ایران بود و این فرنود ( سبب ) خشم توس می شود که به پیشواز او نرفته است و از او استقبال گرم نکرده است
سپس توس به بهرام می گوید که فرود را پایین بیاورد و اگر این کار را نکند به دامادم ( ریونیز ) می گویم که پهلوانی نامدار هست؛ بیاید و این کار را انجام دهد!
( تو رو خدا به دومادت نگو😅 )
.
بهرام پس از دیدار با فرود آگاه می شود که بردار ناتنی کیخسرو هست و فرود به بهرام می گوید بخاطر خون خواهی ( کین ) سیاووش به همراه مادرش جَریره ( همسر سیاووش ) به ارتش ایران می پیوندد!
بهرام که یادِ سخن توس می افتد که ریونیز را برتری می داده است، ناگهان اهریمن گولش می زند و به ریونیز رَشک ( حسد ) می ورزد و به فرود می گوید پس از من، اگر ریونیز که دارای چهل خواهر هست و به همانند نامش رِند هست به کَلات ( قلعه ) آمد باور ( اعتماد نکند ) و او را بِکُشد! ( پیمان شکنی یا رَشک بهرام )
.
سپس بهرام به پایین می رود و به توس می گوید که فرود بردار ناتنی کیخسرو هست و می خواهد به ارتش ایران بپیوندد ولی توس چون گفته بود که او باید خودش برای فَرنایِش ( ادای احترام ) به پایین بیاید، سخن بهرام را گوش نمی دهد و ریونیز را برای به پایین آوردن فرود رهسپار می کند!
نماینده ( سفیر ) دوم ریونیز بود که با شناسایی ( معرفی ) تُخوار و شنیده های بهرام با تیر فرود هلاک گشت:
گفتار اندر داستان فرود سیاوش، بخش8:
چنین گفت با رزم دیده تُخوار/که توس آن سخن ها گرفتست خوار
که آمد سواری و بهرام نیست/مرا دل درشتست و پدرام نیست
ببین تا مگر یادت آید که کیست/سراپای در آهن از بهر کیست
چنین داد پاسخ مر او را تُخوار/که این ریونیز است گُرد و سوار
چهل خواهر هستش چو خرّم بهار/پسر خود جُزین نیست اندر تبار
فریبنده و ریمن و چاپلوس/دلیر و جوانست و داماد طوس
چنین گفت با مرد بینا فرود/که هنگام جنگ این نباید شنود
چو آید به پیکار کُندآوران/بخوابمش بر دامن خواهران
بدو گر کند باد کِلکَم گذار/اگر زنده ماند بِمُردم مَدار
بِتیر اسپ بیجان کنم گر سوار/چه گویی تو ای کار دیده تُخوار
بدو گفت بر مرد بُگشای بر/مگر طوس را زو بسوزد جگر
بداند که تو دل بیاراستی/که با او همی آشتی خواستی
چنین با تو بر خیره جنگ آورد/همی بر برادرت ننگ آورد
چو از دور نزدیک شد ریونیز/بزه برکشید آن خَمانیده شیز
ز بالا خَدَنگی بزد بر بَرَش/که بر دوخت با تَرگ رومی سرش
بیُفتاد و برگشت زو اسپ تیز/بخاک اندر آمد سر ریو نیز
ببالا چو طوس از میم بنگرید/شد آن کوه بر چشم او ناپدید
چنین داستان زد یکی پُرخرد/که از خوی بد کوه کیفر بَرَد
.
گفتار اندر داستان فرود سیاوش، بخش23:
تن ریونیز اندران خون و خاک/
شده غرق و خِفتان برو چاک چاک
.
.
نام یکی از خودروهای ژاپنیِ نِیسان هم "رونیز" است:
هم نام شرکت و هم نام خودرو، ایرانی است و به خوبی برای آن برگزیده شده است!
شایسته است ما هم از خارجی ها ( فرنگی ها ) یاد بگیریم که از نام ایرانی و پارسی برای نام خودروهایمان برگزینیم ( انتخاب کنیم ) !
( ( طراحی و کیفیت خودروهای ما به اون ها که نمیرسه؛دستِ کم به مانند اون ها، واژه های ایرانی و پارسیِ چشمگیر و چشمنواز برگزینیم! ) )
.
.
دو معنا پیدا می کند:
1. روی، چهره، رخسار، صورت
2. ریو:
اوستایی: رَئِوَ ( raēva )
پهلوی: ریمَن ( rēman )
ریو ( ریب ) : چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کشیدن، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه، موزمار!
.
نیز: اوستایی و پهلوی: ایز ( ī - z )
بندواژه ( قید ) همراهی و همانندی -
معنی: همچنین، همان ( همانند ) ، باز، هم، همراه ( با )
.
معنی:
1. جنگجوی خوش سیما، جنگاور خوش بر و رو، توانمند جذاب، نیرومند گیرا، شیرمرد کاریزما دار
.
2. آگاه، بینشمند، با خبر، داننده، روشن بین، بیدار دل! -
خردمند، دور اندیش، ژرف بین، هوشیار ( هُشیار، اوشیار ) ، باهوش، نابغه، هوشمند -
قِبراق، چُست و چابُک، چالاک، شاطِر، فِرز، سرزنده، سردِماغ، سرحال، شاداب، بانشاط، دلخوش، سرخوش -
زبر و زرنگ، زبردست، تَردست، زیرک، رِند!
مردانه، مرد دل، جوانمرد، رادمرد، خاکی، باباشمل، کریم، بخشنده، دست و دل باز! -
دلیرمرد، رزمجو، جنگجو، جنگاوَر، شجاع، دلیر، دلاور، پهلوان، یَل، گُرد، سالار، قهرمان، تِویشی ( توش! - در اوستا به معنی: نیرومند )

منابع• https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/forood• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/شهر_باستانی_راونیر• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/توس_(پسر_نوذر)• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/فرود_(پسر_سیاوش)• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/بهرام_پسر_گودرز• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/تخوار• https://www.isna.ir/news/99102921560/قلعه-کرات-در-برابر-بارندگی-آسیب-پذیر-است
یکی از شهر های دوره هخامنشی در استان خراسان شمالی است

بپرس