رونیز

دانشنامه عمومی

رونیز مرکز بخش رونیز شهرستان استهبان یازدهمین بخش بزرگ استان فارس طبق آمار رسمی سرشماری مرکز آمار ایران بوده است.
فاصله شهر رونیز تا مرکز استان ( شیراز ) ۱۴۵ کیلومتر می باشد.
تفرجگاه وچشمه مرغک رونیز که در رشته کوه جنوبی شهر رونیز واقع شده و از دامنه کوه تا بلندای آن امتداد دارد مکانی دنج و بکر برای دوستداران طبیعت گردی و کوهنوردی می باشد. شهر رونیز شهری است با اکثریت جامعه کشاورز و دامدار و فرهنگی و بعضاً کارمند و کسبه بازاری. از محصولات معروف باغی شهر رونیز انجیر می باشد، زعفران نیز به وفور و با کیفیت بالا در این شهر کشت و برداشت می گردد، همچنین این شهر محل کشت انواع محصولات کشاورزی و سیفی جات نیز می باشد. غار گبری که حدود پنج کیلومتری رونیز علیا و در رشته کوه جنوبی آن روبروی روستای دهویه واقع شده است نیز مکان گردشگری بسیار جذاب برای مشتاقان طبیعت می باشد.
عکس رونیز
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: رونیز بالا) شهری در استان فارس، شهرستان استهبان، و مرکز اداری بخش رونیز، با ارتفاع ۱,۵۸۰ متر. در منطقه ای کوه پایه ای در ۱۲۰ کیلومتری شرق جنوبی شیراز و ۲۷ کیلومتری غرب شمالی استهبان، سر راه استهبان به شیراز، قرار دارد. اقلیم آن معتدل و خشک و جمعیت آن ۵,۹۹۵ نفر است (۱۳۸۵).

پیشنهاد کاربران

واژه اوستایی، نام پسرانه -
راونیز ( انگلیسی: راونیس، rāvnis )
رونیز ( انگلیسی: رونیس، ronis )
ریونیز ( انگلیسی: ریونیس، ryonis )
.
شهر باستانی در نیشابور ( خراسان شمالی ) ، که به "راونیز" زبانزد گشته بود!
...
[مشاهده متن کامل]

امروزه: شهری در نزدیکی اِستَهبان ( شرق استان فارس )
.
این واژه به این گونه "درست" هست >>>
ریو نیز ( rīvnīz )
ولی امروزه به این گونه "جا افتاده" است >>>
ریونیز ( ryōnīz )
.
نام پسر کی کاووس ( اوستایی: کاوا اوسا: kava usa ) و داماد توس ( طوس ) سپهسالار ایران و پهلوان نامدار فرمانروایی کیخسرو ( اوستایی: هوسرَو ) کیانی
گفتار اندر داستان فرود سیاوش، بخش9:
که جفتَست با خواهرِ ریونیز/
به کین آمدست این جهانجوی نیز
.
در شاهنامه، بسیار "ریو" آمده است؛ که کوتاه شده ( مخفف ) ریونیز است!
پادشاهی کیخسرو شصت سال بود، بخش3:
نگهبان ایشان همی بود ریو/
که بودی دلیر و هشیوار و نیو
به گاه نبرد او بُدی پیش کوس/
نگهبان گردان و داماد طوس
.
جای ( محل ) جان سپردن ( کشته شدن ) ریونیز:
کَلات یا دِژ ( قلعه ) "چَرَم" در خراسان در هنگام نبرد با فُرود ( forūd ) سیاووش
که امروزه می گویند در زمان قاجار ساخته شده است! >>> قلعه "کرات" خراسان در شهرستان تایباد ( شرق خراسان )
( ( آن را با قلعه عباس آباد تایباد یکی ندانید! ) )
.
داستان کوتاه آن:
فرمان کیخسرو این بود که توس، سپاه را از راه بی آب و علف بِراند تا به محلِ مرزبانی فرود نزدیک نشوند!
امّا توس به فرمان عمل نکرد و سپاه ایران از مسیر میان بُر و از راه توران ( ترکان چین، خیونان! ) یا دِژ ( قلعه ) چَرَم هدایت نمود
توس با سپاهش به دِژ ( قلعه ) فرود نزدیک شد و فرود می خواست که به پیشواز ایرانیان برود ولی توس جوری جنگی برخورد کرد که فرجام ( نتیجه ) آن جنگ تن به تن شد!
هنگامی که بار نخست، بهرام به کَلات ( قلعه ) فرود نزدیک می شود:
فُرود با تُخوار در بالای کوه چَرَم نظاره گر ارتش ایران بود و این فرنود ( سبب ) خشم توس می شود که به پیشواز او نرفته است و از او استقبال گرم نکرده است
سپس توس به بهرام می گوید که فرود را پایین بیاورد و اگر این کار را نکند به دامادم ( ریونیز ) می گویم که پهلوانی نامدار هست؛ بیاید و این کار را انجام دهد!
( تو رو خدا به دومادت نگو😅 )
.
بهرام پس از دیدار با فرود آگاه می شود که بردار ناتنی کیخسرو هست و فرود به بهرام می گوید بخاطر خون خواهی ( کین ) سیاووش به همراه مادرش جَریره ( همسر سیاووش ) به ارتش ایران می پیوندد!
بهرام که یادِ سخن توس می افتد که ریونیز را برتری می داده است، ناگهان اهریمن گولش می زند و به ریونیز رَشک ( حسد ) می ورزد و به فرود می گوید پس از من، اگر ریونیز که دارای چهل خواهر هست و به همانند نامش رِند هست به کَلات ( قلعه ) آمد باور ( اعتماد نکند ) و او را بِکُشد! ( پیمان شکنی یا رَشک بهرام )
.
سپس بهرام به پایین می رود و به توس می گوید که فرود بردار ناتنی کیخسرو هست و می خواهد به ارتش ایران بپیوندد ولی توس چون گفته بود که او باید خودش برای فَرنایِش ( ادای احترام ) به پایین بیاید، سخن بهرام را گوش نمی دهد و ریونیز را برای به پایین آوردن فرود رهسپار می کند!
نماینده ( سفیر ) دوم ریونیز بود که با شناسایی ( معرفی ) تُخوار و شنیده های بهرام با تیر فرود هلاک گشت:
گفتار اندر داستان فرود سیاوش، بخش8:
چنین گفت با رزم دیده تُخوار/که توس آن سخن ها گرفتست خوار
که آمد سواری و بهرام نیست/مرا دل درشتست و پدرام نیست
ببین تا مگر یادت آید که کیست/سراپای در آهن از بهر کیست
چنین داد پاسخ مر او را تُخوار/که این ریونیز است گُرد و سوار
چهل خواهر هستش چو خرّم بهار/پسر خود جُزین نیست اندر تبار
فریبنده و ریمن و چاپلوس/دلیر و جوانست و داماد طوس
چنین گفت با مرد بینا فرود/که هنگام جنگ این نباید شنود
چو آید به پیکار کُندآوران/بخوابمش بر دامن خواهران
بدو گر کند باد کِلکَم گذار/اگر زنده ماند بِمُردم مَدار
بِتیر اسپ بیجان کنم گر سوار/چه گویی تو ای کار دیده تُخوار
بدو گفت بر مرد بُگشای بر/مگر طوس را زو بسوزد جگر
بداند که تو دل بیاراستی/که با او همی آشتی خواستی
چنین با تو بر خیره جنگ آورد/همی بر برادرت ننگ آورد
چو از دور نزدیک شد ریونیز/بزه برکشید آن خَمانیده شیز
ز بالا خَدَنگی بزد بر بَرَش/که بر دوخت با تَرگ رومی سرش
بیُفتاد و برگشت زو اسپ تیز/بخاک اندر آمد سر ریو نیز
ببالا چو طوس از میم بنگرید/شد آن کوه بر چشم او ناپدید
چنین داستان زد یکی پُرخرد/که از خوی بد کوه کیفر بَرَد
.
گفتار اندر داستان فرود سیاوش، بخش23:
تن ریونیز اندران خون و خاک/
شده غرق و خِفتان برو چاک چاک
.
.
نام یکی از خودروهای ژاپنیِ نِیسان هم "رونیز" است:
هم نام شرکت و هم نام خودرو، ایرانی است و به خوبی برای آن برگزیده شده است!
شایسته است ما هم از خارجی ها ( فرنگی ها ) یاد بگیریم که از نام ایرانی و پارسی برای نام خودروهایمان برگزینیم ( انتخاب کنیم ) !
( ( طراحی و کیفیت خودروهای ما به اون ها که نمیرسه؛دستِ کم به مانند اون ها، واژه های ایرانی و پارسیِ چشمگیر و چشمنواز برگزینیم! ) )
.
.
دو معنا پیدا می کند:
1. روی، چهره، رخسار، صورت
2. ریو:
اوستایی: رَئِوَ ( raēva )
پهلوی: ریمَن ( rēman )
ریو ( ریب ) : چاچول گری، دو دوزه بازی، زیر و رو کشیدن، خَُِدعه، مکر و حیله، نیرنگ، فریب، تزویر، کَلَک، حقّه، موزمار!
.
نیز: اوستایی و پهلوی: ایز ( ī - z )
بندواژه ( قید ) همراهی و همانندی -
معنی: همچنین، همان ( همانند ) ، باز، هم، همراه ( با )
.
معنی:
1. جنگجوی خوش سیما، جنگاور خوش بر و رو، توانمند جذاب، نیرومند گیرا، شیرمرد کاریزما دار
.
2. آگاه، بینشمند، با خبر، داننده، روشن بین، بیدار دل! -
خردمند، دور اندیش، ژرف بین، هوشیار ( هُشیار، اوشیار ) ، باهوش، نابغه، هوشمند -
قِبراق، چُست و چابُک، چالاک، شاطِر، فِرز، سرزنده، سردِماغ، سرحال، شاداب، بانشاط، دلخوش، سرخوش -
زبر و زرنگ، زبردست، تَردست، زیرک، رِند!
مردانه، مرد دل، جوانمرد، رادمرد، خاکی، باباشمل، کریم، بخشنده، دست و دل باز! -
دلیرمرد، رزمجو، جنگجو، جنگاوَر، شجاع، دلیر، دلاور، پهلوان، یَل، گُرد، سالار، قهرمان، تِویشی ( توش! - در اوستا به معنی: نیرومند )

منابع• https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/forood• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/شهر_باستانی_راونیر• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/توس_(پسر_نوذر)• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/فرود_(پسر_سیاوش)• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/بهرام_پسر_گودرز• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/تخوار• https://www.isna.ir/news/99102921560/قلعه-کرات-در-برابر-بارندگی-آسیب-پذیر-است
شهری در استان فارس که الان جزو استهبان می باشد دارای مردمی خونگرم و پر تلاش ، انجیرستانهای زیادی دارند
رونیز دگرگون شده واژه اوستایی " ریونیز " به معنای نیست و نابود کننده ریا و نیرنگ است و همچنین فرنام فریدون پسر آبتین در شاهنامه .
نام شهری در استان فارس و 140 کیلومتری شرق شهر شیراز واقع شده است

بپرس