ابرداته

دانشنامه آزاد فارسی

اَبرَداتَه
اَبرَداتَه (یا: اَبرَداد) در کورش نامة گزنفن، شاه خوزستان و دوست کورش بزرگ . شاه ظاهراً نیمه افسانه ای شوش و هم پیمان آشوریان در ابتدای حملة کورش به ماد و آشور. داستان ابرداد، همسر زیبای او پانتِه آ و کورش را، که گزنفن آن را در کورش نامه می آورد، می توان یکی از دلکش ترین داستان های ایران باستان به شمار آورد.

پیشنهاد کاربران

آبراتاس، اَبَرداتِس، آبراداتاس، اَبَرداته -
واژه اَکَدی: این زبان در میانرودان ( بین النهرین ) و بین آشوریان و بابلیان رایج بوده و گونه ای از زبان سامی و زبان آفریقایی - آسیایی هست!
نام پسرانه - نام شوهر پانته آ
آبرا: اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق -
بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه، ارجمند،
سالار، خان، خواجه، شخیص، عالیقدر، عالی مقام، عالیجناب
تاس: داتِس، داته - زاده، زایش، متولد شده، بوجود آمده، پدیدار گشته - نهاد، سرشت، وجود، گوهره
معنی: بزرگ زاده ( آقازاده، ژن خوب ) ، سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والا، گوهره ی چشمگیر و تماشایی ( کاریزمادار ) -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن )
داستان آبراتاس و جوانمردی کوروش بزرگ:
آغاز پادشاهی کوروش در 558 پیش از میلاد بود
او توانست برخی از سربازان مادی و بخشی از نجیب زادگان ( بزرگان ) مادی را با خود همراه کند و شاه ماد ( ایشتوویگو، آستیاگ ) را شکست بدهد و هگمتانه ( اکباتان، همدان ) را بگیرد و تیره های ( قبایل ) ماد و پارس را یکپارچه و هماهنگ کند و پایتخت هخامنشیان را به شوش ( خوزستان ) جابجا کند
هنگامی که مادها، پیروزمندانه از نبرد شوش بازگشتند، غنایمی با خود برای پیشکشی به کوروش بزرگ بردند که در میان غنایم؛بانویی زیبا و دلفریب به نام "پانته آ: زیبارو، قشنگ" قرار داشت
این بانو به مانند نامش به زیبایی و جذابی در میان بانوان شوش شُهره بود و همسر سردار شوش به نام " آبراتاس" بود!
( ( هنگام دستگیری پانته آ، آبراتاس به فرمان پادشاه بابِل"نَبونَعید" به خویشکاری ای"ماموریتی" در باختر فرستاده شده بود ) )
چون زیبایی پانته آ را به کوروش گفتند؛کوروش درست ندانست که او را دیدار کند، زیرا می ترسید که دلش بلغزد و عاشق پانته آ شود
( ( هیچکس از گزند اهریمن در پناه نیست، چه بسا کوروش بزرگ هم باشی! ) )
پس او را نزد دوستش آراسپ ( همبازی کوروش از بچگی ) سپرد و دستور داد تا بازگشت آبراتاس از پانته آ نگهداری کند ولی آراسپ با دیدن پانته آ دلبسته او شد و خواست که از او کام بگیرد
پانته آ هم این داستان را به یکی از سرداران کوروش ( آرتاباس، آرتاباز: سپهسالار، پهلوان پاک، جوانمرد ) رساند، آرتاباز هم بی درنگ آن را با کوروش در میان گذاشت
کوروش که می دانست آراسپ وسوسه شده و آدم درستکاری است به آرتاباز پیشنهاد کرد که برود با آراسپ گفتگو کند و او را پند دهد
پس از این که آرتاباز با آراسپ گفتمان کرد؛آراسپ شرمگین شد و پذیرفت که تا آمدن شوهر پانته آ از او نگهداری کند
پانته آ که دیگر آزاد شده بود، توانست پیکی را به تاخت ( شتابان ) به سرزمین باکتریان ( باختر ) بفرستد و آبراتاس را از زنده بودن خود و همچنین جوانمردی کوروش بزرگ آگاه کند
هنگامی که آبراتاس به شوش رسید از خویشتن داری ( مهار هوای نفس ) کوروش شگفت زده شد و به ارتش هخامنشیان پیوست و به پادشاه بابِل ( نَبونَعید، نَبونئید ) پیام رساند که دیگر در رکاب او نخواهد بود
آبراتاس با دانشی که داشت، توانست ارتش هخامنشی را به ارابه های جنگی مجهز کند و در نبردهای پِتریا و تیمبِرا ( نبرد با لیدیه ) نقش بسزایی داشت و با این که در راه بازگشت از سارد به دست هنگ مصریان کشته شد ولی اگر او نمی بود، کوروش نمی توانست بابِل را هم بگشاید ( فتح کند )
داستان جنگ کوروش و آبراتاس با کِرِزوس ( پادشاه لیدیه ) :
پس از فتح هگمتانه ( همدان ) و در بند شدن آستیاگ؛کرزوس ( شاه لیدیه و شوهر خواهر آستیاگ ) برای نبرد با کوروش آماده شد و برای این که سرانجام جنگ را بفهمد، پرسشی از چند پیشگو کرد که تنها خودش پاسخ آن را می دانست و تنها پیشگویی از معبد دِلفی به نام "پی تی" به پرسش کرزوس پاسخ داد
سپس کرزوس از پیشگو پرسید که فرجام جنگ بین او و کرزوس چه می شود؟
پیشگو ( پی تی ) پاسخ داد: " فرمانروای بزرگی فرو خواهد پاشید"
کرزوس بی آنکه گمان کند شاید فَردید ( منظور ) از فروپاشیدن فرمانروایی، فرمانروایی خودش است، بی درنگ ( یهویی ) شادمان شد و ساز و برگ نبرد با کوروش را زه کرد ( فراهم کرد ) و از مصر و بابِل کمک خواست
کرزوس نتوانست پایداری چندانی در برابر کوروش انجام دهد، بنابراین به سارد ( پایتخت لیدیه ) برگشت؛زیرا گمان می داشت که زمستان در پیش است و کوروش هم از پشت با بابِل درگیرد و نمی تواند پاتک بزند
ولی کوروش به آنی که ( به محض این که ) آگاه شد سربازان مزدور یونانی از سارد به مرخصی رفتند،
با میانجیگری آبراتاس با بابِل وارد مذاکره شد و پیمان صلح نَبونَعید ( نَبونَئید ) را بست
کوروش که از بابِل ( پشت سرش ) خیالش آسوده شد به ناگهان با وجود فصل سرما ( زمستان ) به سارد یورش برد
چون به سارد رسید آبراتاس آگاه بود که سواره نظام لیدیه یکی از سواره نظام ممتاز هست و بی شک به پیشواز ( نبرد با ) ارتش هخامنشی می آیند به کوروش پیشنهاد کرد که در جلوی صف لشگر هخامنشی قطاری از شتر بیاراید، زیرا یونانیان شتر ندیده بودند و همچنین اسبان از بو و هیکل شتر رَم می کنند و چون ارتش هخامنشی پیاده نظام خوبی داشت، می توانست به خوبی از پس سربازان لیدیه برآید که راهبرد هوشمندانه ی آبراتاس گرفت و کوروش سارد را دوره کرد ( محاصره کرد ) و کرزوس به قلعه لیدیه پناه برد
دو هفته از محاصره ی سارد گذشت
کوروش آگاه بود که شمار سربازان لیدیه کم هست و توانایی این را ندارند که همه جا سرباز بگمارند
پس پیشنهاد کرد به نخستین کسی که راه نفوذ را پیدا کند، پاداش بزرگی می دهد و فرمود:
" زندگی شما زمانی آغاز می شود که افسار ( اختیار ) سرنوشت خویش را در دست می گیرید و برای رهایی دیگران تلاش می کنید"
سپس همه سربازان به جنب و جوش افتادند، تا این که آبراتاس در طی گشت زنی فهمید که بخش جنوبی دژ لیدیه که پشت به کوهستان است، نگهبان ندارد
زیرا می بایست از بالای کوه بالا برود تا بتواند به بارو ( قلعه ) رسوخ کند
آبراتاس این کار را انجام داد و سپس لشگریان به همراه او قلعه را گرفتند و کرزوس را دستگیر کردند
کرزوس تاب این شکست را نداشت و خود را آتش زد ( خودسوزی کرد ) ولی سربازان هخامنشی او را از مرگ نجات دادند
کوروش بزرگ، کرزوس را بخشید و آن را مشاور خود کرد ( کرزوس تا زمان کمبوجیه، مشاور هخامنشیان بود )
سپس کوروش به آبراتاس پاداش داد و از او خواست که به دیدار همسرش ( پانته آ ) در شوش برود
آبراتاس در راه بازگشت به شوش، با هنگ مصری که برای کمک به کرزوس آمده بودند، درگیر شد
آبراتاس در این هماورد جان سپرد و پیکر بی جانش را اسبش به شوش آورد
پانته آ که پیشتر از همه، برای پیشواز او رفته بود در کمال ناباوری او را کشته دید
پانته آ او را از اسبش پیاده کرد و بر خاک نشست و سر شوهرش را در آغوش کشید و تا رسیدن ندیمه هایش، پانته آ از فرط ناراحتی، خود را با شمشیر آبراتاس کشت، ندیمه ها که با این صحنه غم انگیز و دلخراش روبرو شدند، بخاطر این که سستی کرده بودند و پانته آ را به حال خود واگذاشتند، عذاب وجدان گرفتند و هر چهار نفرشان با خنجرهایشان خود را کشتند
کوروش پیکر آن دو دلداده، به همراه ندیمان وفادارشان را با انجام مراسمی با شکوه در تابوتشان و در آرمگاه ابدیشان قرار داد و بر ستون آرامگاهشان به زبان بابِلی حک کرد: عَلَم داران ( عاشقان وفادار )
هنوز هم بخشی از این آرامگاه در عراق کنونی به جا مانده است!
این واژه با کمک از:
کورورش نامه ( سیرو یا سایروس پدیا ) : نوشته گزنفون
کوروش و پانته آ ( شکوه عشق و عصمت ) : نوشته علیرضا اسدی
پانته آ ( بانوی افسونگر شوش ) : نوشته فواد فاروقی برگرفته شده است!

بپرس