دارمان

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

دارمان. ( اِخ ) نام یک سپهسالار ارمنی که معاصر خسروپرویز بوده است :
چو گردوی و شاپور و چون اندیان
سپهدار ارمینیه دارمان.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

نام یک سپهسالار ارمنی که معاصر خسرو پرویز بوده است .

پیشنهاد کاربران

دارمان ( دارمَن، دارامان ) ، رادمان - واژه اوستایی، نام پسرانه
نام یکی از سرداران خسرو پرویز ساسانی که در شاهنامه فردوسی بزرگ هم از آن نام برده است!
و پس از آن هم، نام بنیان گذار صفاریان:
رادمان پور ماهَک ( رادمان پسر ماهک ) یا یعقوب لیث صفاری!
...
[مشاهده متن کامل]

دار: سِتاک ( بُن فعل ) داشتن یا دارنده
از واژه اوستایی: رَئِوَنت ( رایومند، ریوَند، raevant )
دارا، بخشنده - درخشان، تابان، نورانی - فرّ ایزدی، کاریزما!
راد: واژه اوستایی رایت ( رَئَیت، rāit یا راد، rād )
مردانه، مرد دل، جوانمرد، کریم، خاکی، باباشمل، بخشنده، دست و دل باز! -
رزمجو، جنگجو، جنگاوَر، شجاع، دلیر، دلاور، پهلوان، یَل، گُرد، سالار، قهرمان
مان ( مَن ) : در اینجا به معنی اندیشه و منش هست!
پندار، اندیشه، رای، فکر - قضاوت، داوری، سنجش، ارزیابی -
شخصیت، انسانیت، منش، نهاد، وجود، گوهره، نژاد، خیم!، آسِن ( در واژه آسنا! ) ، روه ( روح - در واژه روهان! )
معنی: بزرگ زاده ( آقازاده، ژن خوب ) ، سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والا، گوهره ی چشمگیر و تماشایی -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن )
والا، گرانمایه، ارزنده، شکوهمند، با شوکت، کاریزما دار!

ما به کوردی به فروریزی و فروریختن دارمان میگیم
شاهان قدیمی

بپرس