دست اورد

/dastAvard/

معنی انگلیسی:
achievement, accomplishment, discovery, achievement, achievement, accomplishment, discovery

مترادف ها

result (اسم)
اثر، نتیجه، دست اورد، پی امد، بر امد، حاصل

consequence (اسم)
اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد

فارسی به عربی

نتیجة

پیشنهاد کاربران

یافته
ما حصل
نتایج
= ماحصل. .
برآیند. .
دست دلارام که ببسوده بتمجیدشانه ام
طبع لطیفش درگرانسنگی
ستوده ترازتاب ایوب پیامبراست. . .
برآیند
دلارام،
کرشمه.

آرام دل،

جانم
ایزوله. . .
سایت شعرناب
ره اورد
دستاورد : آنچه که بدست می آید - نتیجه - حاصل
حاصل، پیامد
به معنای نتیجه ، پیامد و حاصل چیزی است ک با تلاش به دست می آید
دستاورد
در متنِ برگردان نوشته ی �مایکل آلبرت�، آمیخته واژه ی �پیامد�، �پی آمد� نوشته شده که نادرست است. برخی از اینگونه آمیخته واژه ها را تنها به شَوَند زیبانویسی، جدا می نویسند و از دید من، در آن صورت بهتر است آن ها را درون نشانه ی �� نهاد؛ مانند: �دست نوشت� که درستِ آن، دستنوشت است؛ وگرنه واژه ی دستاورد را که در متن یادشده بسان آن یکی، �دست آورد� نوشته شده نیز از هر سویه نادرست است. ب. الف. بزرگمهر ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از پی نوشتِ نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/07/blog - post_738. html

به دست اوردن چیزی از روی تلاش و زحمت ، نتیجه کاری
نتیجه، دست مایه، پایان، مایه دست، آخر
ابداع شده، به وجود آمده
محصول
نتیجه کاری
نتیجه، پیامد
دستاورد: به دست امده
به دست آوردن
دستیابی به چیزی
یعنی چیزی که تو درست کردی یا به دست هوردی
outcome
Achievement
دَستاوَرد - واژه مرکّب -
ترکیبی از دو واژه: دست ، آورد:
داشته، بدست آورده، ما حَصَل، محصول، برآورد، برآیند -
دستیابی، پیشرفت، بهبود، توسعه، کامیابی، پیروزی -
پیامد، نتیجه، فرجام - خلاصه، چکیده
[ دَ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) دست آورده . نتیجه. نتیجهٔ عمل. برآیند کار یا فکر. خواسته ای که محقق شده باشد. مکتَسَب.
دست یافتن به چیزی. گاهی به صورت مصدر مرخم از «دست آوردن» است.
به صورت اسم مرکب در متون کهن ادب فارسی به کار نرفته. اما به صورت فعل مرکب آمده است. در متون کهن اغلب به صورت دست گذار آمده است:
...
[مشاهده متن کامل]

همتش برتر از توانائی است
دادنش بیشتر ز دست گذار.
( فرخی )
نمونه هایی از کاربرد دست آورد در متون کهن فارسی:
چو آن مرز یکسر بـدست آوریم
بتوران زمین بر شکست آوریم
‏ ( فردوسی ) ‏
او همان دست آورد در گیرودار
بر گمان آنک هست او برقرار
‏ ( مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم ) ‏
به دست آور نگاری تو کز این دستست کار تو
چرا باید سپردن جان نگاری جان سپاری را
‏ ( حافظ ) ‏
در این فرصت نفیس ذخیرتی بدست آوردی و برای فرزندان واعقاب دوستی کار آمده
‏ ( نصرالله منشی، کلیله و دمنه ) ‏
نمونه هایی از کاربرد این واژه در ادبیات نوین فارسی:
بارها به خونِمان کشیدند ‏
به یاد آر، ‏
و تنها دست آوردِ کشتار ‏
نان پاره ی بی قاتقِ سفره ی بی برکتِ ما بود. ‏
‏ ( احمد شاملو، مدایح بی صله ) ‏
کجاست باراندازِ این تلاشِ به جان خریده به نقدِ تمامتِ عمر؟ ‏
کدام است دست آوردِ این همه راه؟ ‏
‏ ( احمد شاملو، مدایح بی صله ) ‏
احراری

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس