shave

/ˈʃeɪv//ʃeɪv/

معنی: تراش، ریش تراشی، رنده کردن، تراشیدن، صاف کردن، ستردن
معانی دیگر: (ریش یا مو) تراشیدن، زدن، اصلاح کردن، (چوب و غیره) تراشیدن، تراشه کردن، لایه لایه کردن (مثلا کالباس را)، خراشاندن، از نزدیک چیزی رد شدن، مالیدن و رد شدن، (سهام و اوراق قرضه) از حد معمول و قانونی تخفیف بیشتر دادن، (خودمانی - قیمت) کمی تخفیف دادن، ابزار تراش، تراشه ساز، هر چیز تراشیده و لایه لایه شده، اصلاح صورت

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: shaves, shaving, shaved
• : تعریف: to cut off facial or body hair with a razor.
مشابه: cut, shear, snip

- He shaves every morning before breakfast.
[ترجمه N] او هرروزصبح، قبل از صبحانه صورتش رو اصلاح میکنه.
|
[ترجمه M] آن مرد هر روز قبل از صبحانه مو های خود رااصلاح می کند
|
[ترجمه ب گتج جو] قبله صبحونه، هر روز صبح، صورتشو اصلاح میکنه، شده یه عادت
|
[ترجمه گوگل] او هر روز صبح قبل از صبحانه اصلاح می کند
[ترجمه ترگمان] هر روز صبح قبل از صبحانه رو تراشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to use a razor to remove hair from.
مشابه: cut, razor, shear, trim

- She shaves her legs in the shower.
[ترجمه گوگل] پاهایش را زیر دوش می تراشد
[ترجمه ترگمان] روی پاش رو تراشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to remove (hair) by cutting with a razor.
مشابه: barber, cut, shear, snip, trim

- Should I shave my mustache?
[ترجمه گوگل] آیا باید سبیل هایم را بتراشم؟
[ترجمه ترگمان] باید سبیل هامو بزنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to pare into thin slices or to cut off a thin slice or slices from.
مترادف: pare, scale, slice
مشابه: carve, cut, peel, plane, trim, whittle

- The butcher shaved the ham.
[ترجمه گوگل] قصاب ژامبون را تراشید
[ترجمه ترگمان] قصاب گوشت را تراشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The shelf will fit if you shave the end a bit.
[ترجمه گوگل] اگر انتهای آن را کمی بتراشید، قفسه مناسب می شود
[ترجمه ترگمان] این قفسه در صورتی مناسب خواهد بود که شما کمی آن را اصلاح کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to reduce (a price) by a small margin.
مترادف: discount
مشابه: cheapen, deduct, lower, reduce

- The store shaved its prices this week.
[ترجمه گوگل] این فروشگاه قیمت های خود را در این هفته کاهش داد
[ترجمه ترگمان] این مغازه قیمت خود را در این هفته اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to brush or scrape against in passing.
مترادف: brush, graze, sweep
مشابه: rub, touch

- His car shaved the parked car and left a scratch.
[ترجمه گوگل] ماشین او ماشین پارک شده را تراشید و خراشید
[ترجمه ترگمان] ماشین او ماشین پارک شده را اصلاح کرد و یک خراشیدگی به جا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: shavable (shaveable) (adj.)
عبارات: close shave
(1) تعریف: an instance or the result of shaving, esp. the face.

- When he gets his haircut, he likes to have a shave too.
[ترجمه گوگل] وقتی موهایش را کوتاه می کند، دوست دارد موهایش را هم اصلاح کند
[ترجمه ترگمان] وقتی موهاشو کوتاه می کنه دوست داره ریش تراشیدن داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any of several tools used to shave, pare, or scrape.
مشابه: knife, plane, razor, shaver

جمله های نمونه

1. don't shave now; it would make us late
حالا ریش نتراش ; موجب تاخیر ما می شود.

2. i shave every day
من هر روز ریش می تراشم.

3. to shave the bottom of the door to make it close right
پایین در را تراشیدن برای اینکه درست بسته شود

4. a close shave
ریش تراشی از ته

5. a close shave
(عامیانه) نزدیک به خطر،احتمال وقوع (چیزی)

6. a close call (or shave or thing)
(عامیانه) نزدیک به خطر یا احتمال وقوع

7. don't cut yourself when you shave
وقتی ریش می تراشی (صورت) خودت را نبر.

8. wouldn't it be a laugh to shave his beard while he is sleeping?
آیا خنده دار نخواهد بود اگر ریشش را در خواب بتراشیم ؟

9. John has to shave twice a day.
[ترجمه گوگل]جان باید دو بار در روز اصلاح کند
[ترجمه ترگمان] جان باید روزی دو بار اصلاح کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had a quick wash and shave.
[ترجمه گوگل]او یک شستن و اصلاح سریع داشت
[ترجمه ترگمان]او یک شستشوی سریع و اصلاح صورت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He doesn't shave every morning.
[ترجمه گوگل]او هر روز صبح اصلاح نمی کند
[ترجمه ترگمان]اون هر روز صبح اصلاح نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had to call a barber to shave him.
[ترجمه گوگل]مجبور شد به آرایشگر زنگ بزند تا او را بتراشد
[ترجمه ترگمان]باید به یه آرایشگر زنگ بزنه تا ریشش رو اصلاح کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I had a close shave this morning, some idiot almost knocked me off my bike.
[ترجمه گوگل]من امروز صبح یک اصلاح نزدیک انجام دادم، یک احمق نزدیک بود مرا از دوچرخه ام بیاندازد
[ترجمه ترگمان]من امروز صبح خیلی از خودم رو اصلاح کردم یه احمقی بود که من رو از bike پرت کرد بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. While shopping he likes to shave.
[ترجمه گوگل]هنگام خرید او دوست دارد اصلاح کند
[ترجمه ترگمان]در حالی که خرید کردن را دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I lathered my face and started to shave.
[ترجمه گوگل]صورتم را کف زدم و شروع به اصلاح کردم
[ترجمه ترگمان]صورتم را شستم و شروع به اصلاح کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He looked as if he needed a shave.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که انگار نیاز به اصلاح داشت
[ترجمه ترگمان]طوری به نظر می رسید که انگار به ریش تراشیدن نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. You had a close shave, but you knew when you accepted this job that there would be risks.
[ترجمه گوگل]شما یک اصلاح نزدیک داشتید، اما زمانی که این کار را پذیرفتید، می دانستید که خطراتی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]تو یه اصلاح خوب داشتی، اما وقتی این شغل رو قبول کردی، می دونستی که ریسک وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تراش (اسم)
scratch, shaving, shave, excoriation, rasure, exfoliation

ریش تراشی (اسم)
shave

رنده کردن (فعل)
plane, grate, oblique, bevel, shave, chip, smoothen

تراشیدن (فعل)
erase, carve, scrape, face, grain, trim, expunge, pare, grave, shave, whittle, excoriate, exfoliate, raze, rase, resect

صاف کردن (فعل)
clear, fine, filter, face, even, sleek, plane, strain, perk, smooth, shave, hone, percolate, pave, liquidize, unwrap, filtrate, smoothen, sleeken

ستردن (فعل)
erase, scrape, scrub, obliterate, shave, raze, efface, rase

انگلیسی به انگلیسی

• removal of body hair with a razor; shaving, thin slice; shaving tool, device which removes thin slices
remove body hair with a razor; cut thin slices from; pass very close to, brush against
when a man shaves, he cuts hair from his face using a razor. verb here but can also be used as a count noun. e.g. he had a shave and a bath.
when someone shaves a part of their body, they cut all the hair from it using a razor.
if something was a close shave, there was nearly an accident or a disaster but it was avoided.
see also shaving.

پیشنهاد کاربران

کوتاه کردن، زدودن. مثلاً کوتاه کردن یا پیراستن چمن
کم کردن، زدن از چیزی ( به معنی کم یا کوتاه کر دن )
تراشیدن. اصلاح کردن ریش و سر و صورت😌
شیو کردن خودمونه
من رفتم کلی گشتم و فهمیدم که یعنی تراشیدن ریش
تراشیدن
😂صفا دادن
removal of body hair with a razor

بپرس