کارکشته

/kArkoSte/

مترادف کارکشته: آزموده، خبره، ماهر، مجرب، ورزیده

معنی انگلیسی:
past master, old-time, sophisticated, veteran, experienced

لغت نامه دهخدا

کارکشته. [ ک ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مجرب. ورزیده. پخته. سخت آزموده. سخت مجرب به علت بسیار ورزیدن آن. ماهر به کثرت عمل. عظیم آزموده. نیک آزموده. مذلله در عمل. ذلول. کارشکسته. باآزمون. در کار نهایت ممارست و عمل داشته. آموخته. جاافتاده. مُمَرَّن. مارِن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مجرب ورزیده آزموده جمع : کار کشتگان .

فرهنگ معین

(کُ تِ یا تَ ) (ص مف ) (عا. ) مجرب ورزیده .

فرهنگ عمید

باتجربه، کارآزموده.

پیشنهاد کاربران

کسی که از قوانین و قواعد کار تجربیات گوناگون کسب کرده است
پیرگرگ. [ گ ُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) گرگ بزادبرآمده. گرگ سالخورده. گرگ کهنسال. || اصطلاحی ستایش آمیز، کنایه از مردی آزموده و باتجربه و گربز و دلیر :
بیامد پس آن بی درفش سترگ
پلیدی سگی جادویی پیرگرگ.
...
[مشاهده متن کامل]

دقیقی ( از شاهنامه فردوسی ) .
شنیدستی آن داستان بزرگ
که ارجاسب زدآن گو پیرگرگ.
فردوسی.
بپیش سپاه اندرآمد طورگ
که خاقان ورا خواندی پیرگرگ.
فردوسی.
چو رستم که بد پهلوان بزرگ
چو گودرز بینادل آن پیرگرگ.
فردوسی.
|| دشنام گونه ای پیران آزموده و گربز را :
چنین گفت پس با دبیر بزرگ
که بگشای لب را تو ای پیرگرگ.
فردوسی.
چنین گفت پس با دبیر بزرگ
که ای مرد بدساز چون پیرگرگ.
فردوسی.
نخست اندرآمد ز سلم بزرگ
ز اسکندر کینه ور پیرگرگ.
فردوسی.

کارافتاده ؛ در کار واقعشده. آزموده :
ز کارافتاده بشنو تا بدانی.
سعدی.
صاحب تجربه
قابل
آبدیده!

بپرس