پیشنهادهای Shirinbahari (١,٠٣٨)
رایگان
آنتن نمی ده. I can barely hear you. we're breaking up.
شرایط عالی، مثل نو My car is in mint condition.
اتوموبیلی که خوب کار نمی کنه.
ضدحال، ناامیدی
وقتی لباسی برای شخصی کوچک باشد.
کالا موجود است
صبر کردن، تاخیر داشتن
در دسترس بودن، برای فروختن جنسی در رنگها و سایزها و. . . ?Does this jacket come in leather آیا این کت جنس چرمش هم در دسترسه؟ ( هنوز چرمیش هم دارین ...
کاری را برای کسی جبران کردن
طعمه ی حاضر و آماده
وعده سرخرمن دادن
به شدت ترسیدن یا شوکه شدن
موافقت کردن و کدورت ها را کنار گذاشتن
شکست خوردن, در امتحان رد شدن
مراقب بودن, مواظب بودن
جذاب کردن چیزی , بهبود دادن
آشتی کردن, پایان دادن به بحث و دعوا
حدس بی پایه و اساس
تا ته گاز بده!
بدشانس بودن, چاره ای نداشتن
دانا. بادرایت
بی ادب. بد دهن
پادویی برای کسی کردن
قابل قبول نیست We won’t stand for such blatant racism in this company. It’s ju st not on!
آشکار کردن. برای اولین بار نشان دادن There was an uneasy silence as the marketing director unveiled his plans for the coming year.
تعلیم دادن. تحصیل All of the candidates shortlisted for the job have a good grounding in economics
جلوگیری از خطر یا اتفاقی You’ll have to comply with the new regulations if you want to keep the taxman at bay.
آرام شدن. ساکت شدن After the storm had died down, we all tried cramming into the car. It was a bit of a fiasco.
چوب دستی راهنمای ارکستر
پاتوق
کنترل احساسات و آرام ماندن در شرایط سخت
تا حد ممکن بلند و قدرتمند
کلا. روی هم رفته
اُمل
از این کارش ( منفی ) تعجب نمی کنم.
بیهوده حرف زدن. اصل مطلب را نگفتن We got the gist of what he was getting at after just a couple of minutes, but then he w a ffled on, drawing out his ...
فکر کردن به این که هم چیز خوب پیش می رود در صورتی که این طور نیست.
ارزیابی حریف. تمام جوانب چیزی را برای تصمیم گیری سنجیدن
بدبختی پشت بدبختی. بدتر از قبل شدن
به دردسرافتادن. در شرایط سخت بودن He got into all sorts of scrapes as a boy
خون سرد. دل گنده I don’t know how you can be so laid - back about your exams.
قهر کردن. غمگین شدن و با کسی حرف نزدن She’s having a sulk because her request to take an extra day off was turned down.
احوال پرسی کردن
زهی خیال باطل. عمرا. قطعا نه With a little brushing up, I should be able to get by in French, but by no stretch o f the im agination will I ever be f ...
نکته ی مهم. مهم ترین چیز. با در نظر گرفتن همه ی موارد
سریع لباس پوشیدن
منجمد کردن انسان بیمار برای پیدا کردن درمان در آینده
مد شدن. محبوب شدن The idea of glasses being a fashion item has been slow to catch on.
براساس سنت انجام دادن وبدون دلیلی didn’t think he had it in him to make up his own mind; he usually just clim bs on the bandwagon
بی اهمیت. فراموش شده. بحث. موافق نبودن. رسوایی
پول برداشت کردن. طولانی کردن سخنرانی
مثل ریگ پول خرج کردن We splashed out on a new kitchen.
اجازه ندادن برای ناراحت کردن یا خجالت زده کردن کسی
بیش از حد. افراطی
حذف کردن. شامل نشدن. به جا مانده
نامزدی که کمترین رای را به دست می آورد.
زمین سفت
باغ میوه
دله دزدی
سرنخ دادن
جلوگیری از پیشرفت. گیج کردن کسی با کار یا اطلاعات اضافی. مشغول بودن یا کند بودن برای انجام کاری We’ve got to get our marketing spot - on and not bog ...
ویژگی پنهانی که به دلایلی بروز نکرده یه دفعه بروز می کند. She’s not normally so outgoing; I never believed she had it in her to perform in front of ...
زودرنج. عصبی و زود ناراحت شدن
عجله کن
دوست داشتن و دوست بودن I’ve always got on well with Henry. پیشرفت کردن How are you getting on with your essay ادامه دادن Be quiet and get on with yo ...
پیشرفت کردن. ظاهرشدن یا رسیدن. با کسی جایی رفتن. بعداز کسی جایی رفتن. عجله کن. تسلیم نشو
کارگر کارهای خسته کننده
انتقاد کردن The Board of Directors came in fo r a lot o f stick over the way they handled such a touchy issue.
بیخیال چیزی. دوری از چیزی ناخوشایند Jo tried to steer clear of political issues.
انتقاد غیرمنصفانه He’s always slagging her off behind her back.
به استاندارد موردنیاز رسیدن. مورد رضایت her German was not up to scratch
از تجربه ی بد موفق بیرون آمدن. ظاهر شدن. رسیدن مدرکی بعد از تایید
آزار دادن کسی He really knows how to rub her up the wrong way.
مخفف چیزی. دفاع از اصولی. تحمل کردن
حجم کار زیاد. افراد زیاد منتظر I’ve got a backlog of paperwork to get through before I can turn my mind to these other issues. There’s a backlog o ...
موفقیت ناگهانی کردن it turned out, business really took off.
کار گروهی و موثر We have tightened up the defence and are winning matches as a result
به روشنی توضیح دادن. مرتب کردن. طراحی کردن ساختمان یا شهر. پول زور و زیادی دادن
متضاد بودن. برعکس I cook and she does the dishes and sometimes it is the other way around
در شرایط یا محیطی خوب عمل کردن. ولذت بردن از آن کار. وفق یافته As an outgoing person, I’m in my elem ent when I have to make a speech off the top of ...
بدون فکرکردن حرف زدن. فی البداهه I can't tell you off the top of my head
با کسی خشن و نامنصفانه رفتار کردن she would be justified in feeling hard done by
اتهام به فرد بی گناه. قضاوت نادرست
ناممکن
بسیار خوشحال
کسی که با او شوخی شود Have you ever been the butt of a joke?
جذاب نبودن. نامناسب
پناهنده به کشوری دیگر
کم محلی یا نادیده گرفتن کسی
تحقیر کردن. کسی را کوچک کردن
کلوپ شبانه. بار
ناگهان باز شدن
در رابطه با. مربوط به
به تنهایی با مشکلی روبه رو شدن
فحش دادن
سرقت از ساختمان
لپ تاب کوچک
نگران. عصبی Mum and Dad were in a right state when I got in
یاسین به گوش خر خوندن
تجربه ی بد در گذشته
بحث و مشاجره
مشکل ناگهانی یا پیش بینی نشده
پیشرفت کردن در علمی یا موضوعی You’d better brush up on your general knowledge before putting yourself down for the college quiz.
پنهان شدن. به سختی پیدا کردن
زرنگ. سریع فکر وعمل کردن
شرایط سخت
غافل گیری , مچ کسی را گرفتن The President’s announcement seemed to catch Democrats flat - footed
1. بلعیدن 2. آب دهان را از ترس قورت دادن 3. باور داستانی /پذیرفتن 4. فرونشاندن احساس مثل خشم
هیجان و سبک قوی و جالب
دروغی را کاملا باور کردن
ناراحت کردن یا عصبانی کردن کسی Having his integrity questioned set Jim off like nothing I've seen before.
هر کسی شیوه ی خودش را دارد.
داستان یا مقاله ای که از شخصی یا محصولی تعریف می کند.
برایم فرقی نداره
مشغول. کلی کار داشتن
اثر مهم یا الهام بخش کسی بودن
راضی بودن از دارایی. قناعت کردن If you quit your job, you'll have to make do with fewer material possessions
خالی کردن خستگی و عصبانیت سر کسی
بروز ندادن احساسات I prefer just to keep it in
همه چیز خوب پیش می ره. بهتر شدن شرایط
کنترل کردن خشم. احساس. جلوی خود را گرفتن
پیشرفت کردن
نتیجه any change is bound to have legal ramifications
رفتن بیرون برای انجام کارهای موردنیاز مثل بنزین زدن. به پست رفتن. از خشک شویی لباس خود را گرفتن. خرید کردن
احساس رضایت به خاطر انجام کاری
خطرناک. دشوار
آتش زا The explosion seems to have been caused by an incendiary device
دشمنی sixteen miserable months of rancorous disputes
اسباب. جز. دستگاه all the appurtenances of luxurious travel
بی خانمان. فقیر derelicts who could fit all their possessions in a paper bag
روشن. شفاف a diaphanous dress of pale gold
لغو کردن an order to arrest the strike leaders had been countermanded
بی رحم. خشن
بهبودی بعد از بیماری
افزودن جزئیات یا تغییرات برای تمام کردن کار
خیلی خسته بسیار کهنه و فرسوده
گول زدن. چیزی را به کسی گفتن که می خواهد آن طور باشد.
نتیجه ی نهایی
از دست دادن اعتماد به نفس. با شرایط کنار نیامدن
چیز تنفر آور, آزار دهنده
بیمار روانی Whoever sent those letters has a twisted mind
استراحت کردن. نشستن. خستگی در کردن
بحث و گفتگو پیرامون ایده ای
اضافه کردن دارو یا الکل به نوشیدنی. مسموم کردن با نوشیدنی
خوردن
افشای راز
خبر دست اول و داغ
به تدریج چیزی را دوست داشتن. مورد علاقه
لباس جلف و جیغ
کسی که کارهای غیرقانونی محل کارش را به مقامات اطلاع می دهد.
گول زدن ویا کارهای بد کردن برای برآوردن خواسته ها
بحث در مورد مسائل کوچک و بی اهمیت
تلاش فراوان برای به دست آوردن چیزی
خسیس
بی کلاس. لباس نامناسب she could achieve the kind of casual chic that made every other woman around her look dowdy
طرفدار جنگ با کشورهای دیگر. جنگ خواه "a nation controlled by a bloodthirsty warmongering madman
به دو قسمت تقسیم کردن
احتمال داشتن. درست بودن
اطاعت کردن. اجرای دستور
آزار دیده
مقایسه ی چیزی با چیزی دیگر تا به نظری دقیق برسی You can put your worries into perspective when you realise how many people in the world are so much w ...
فرد دردسرساز I’d avoid her if I were you. She’s bad news.
اثر روانگردان
تازه اولشه
بهترین محل دید دیدگاه و نظر
خانواده ای که فرزندانشان از همسر سابق باشند.
مهمانی بازنشستگی یا تغییر شغل. یا منزل مبارکی
سرزنش شده
انتقاد کردن
احساساتی
سرسخت the overall robustness of national and international financial systems
توجه بسیار به جزئیات
از دست دادن پول
بسمه دیگه خسته شدم به اندازه ی کافی کشیدم
لذت بردن. عاشق چیزی شدن. آرزوی داشتن چیزی بزرگ یا بیشتر طولانی I can't get enough of this place
استعداد. کار خلاقانه و جالب
مجبور کردن به انجام چیزی He knew that he should apologize, but he couldn't bring himself to do it
طبق برنامه پیش نرفتن My carefully laid plans had already gone awry.
تولید بیش از حد نیاز We churn toys out by the thousand.
برآورده کردن انتظارات the food more than lived up to Luke's predictions متعهد شدن the president lived up to his promise to set America swiftly on a n ...
با اشتیاق توجه کردن the paper jumped on the inconsistencies of his stories انتقاد شدید we had sergeants and inspectors jumping on us for the least li ...
بهم ریخته. پخش شده strewn flower petals
مجازات نشدن. یا مجازات کم You don't get off thay easy
Stuff we all get تمام چیزی هایی که داریم.
نیرومند. گیرا. موثر his style is journalistic, with short punchy sentences
پول از حساب بیرون کشیدن. طول کشیدن غیرعادی چیزی. با جزئیات کامل اطلاع دادن. خودمانی صحبت کردن
سر راه کسی سبز شدن. یهویی به دست آوردن بدون تلاش
اخبار عاشق خشونت است برای بالا بردن بینندگانش
سرپیچی از قوانین. خر خود را راندن
عصبانی شدن یهویی. جوش آوردن
فهمیدم. گرفتمش. گولت زدم
نمی دونم. باهات شوخی کردم. باشه. . .
تمایل نداشتن برای اطلاع دادن Tania was always coy about her age
ترتیب دادن دزدی
ژاکت
بهتر از دیگران بودن
وارد ماجرای خطرناک. وارد پرمشغله ترین و فعال ترین شرایط
یخ شکن
دزدی تو روز روشن
حیله گری. گول زدن an attempt to hoodwink the public
ترسناک. مو را به تن سیخ می کنه a spine - chilling silence
ترسناک the warrior's blood - curdling cry
آداب و معاشرت دان. با ادب. کسی که رفتار و صحبت کردن مناسب را در شرایط اجتماعی می داند.
مطیع. فرمانبردار
دیگر گوش نکردن He just switches off and ignores me برای مدت کوتاهی استراحت کردن Switch off by listening to music
زخمی نشده. صدمه ندیدن
پرده ها را کشیدن
بسیار خطرناک و غیرقطعی
جدی بحث کردن
محرمانه
گه گاهی
پیشگیری. از ابتدا جلوگیری کردن
یکدفعه کلی پول به دست آوردن
سورپرایز شدن
وقتی چیزی در دسترس نباشد
منجر به مشکل Rising unemployment is posing serious problems for the administration
خود را جای کسی جازدن. وانمود کردن به کسی دیگر بودن Bryce was caught posing as a lawyer
مشاجره. دعوا They had this major falling out about two months ago
مشکل پسند
وسوسه شدن
شیفت کاری شبانه
از زبان در رفتن. چیزی که نباید گفت ولی گفته شود I didn't mean to say it . the words sliped out
نامه دادن. ایمیل زدن
نمونه گرفتن برای آزمایشگاه
شیک و گران. با کلاس
درستکار. دارای اصول اخلاقی. کاملا تمیز
استعداد. خوب بودن در چیزی
روشن کردن موضوع با اطلاعات جدید و بهتر
شجاع
ول خرجی Is it ok to splurge once in a while?
لباس Formal attire
جلوگیری از پیشرفت چیزی. خاتمه دادن
پیجامه Stan was sitting up in his bathrobe and jammies, with his newspaper and glasses in his lap
به دست آوردن یا پیدا کردن چیزی
موفق شدن در به دست آوردن چیزی
تعداد بینندگان
تحت کنترل. تحت تسلط I keep all three men on a string and never make a choice
مجتمع مسکونی The town has one of the best leisure complexes in the country
پرس و جو برای کسب اطلاعات Police canvassed the neighborhood, but didn’t find any witnesses
فراموش کردن I'm sorry I didn't call you back sooner, it totally slipped my mind
نشه. تحت تاثیر مواد مثل ماریجوآنا. مست
قرص خواب آور
محل فروش کالای قاچاق مثل مواد و مشروب
کسی که به خاطر جدا شدن از عشقش از او انتقام می گیرد.
نزدیک شدن از نظر عاطفی Jack has gotten so close to his pet.
علاقه طولانی مدت. وابستگی It’s easy to become attached to the children you work with.
فراهم کردن چیزهای مورد نیاز و زندگی راحت داشتن
کسی که خانواده اش را رها می کند ولی بعد پشیمون می شوددو برمی گردد. ولخرجی
دیگه بدتر از این نمیشه. آخرین اتفاق آزار دهنده از سری اتفاقات بدی که می افتد.
United Service Organizations سازمانی برای خدمت رسانی به ارتشی ها و خانواده هایشان مثل خدماتی تفریحی
ترسو
بداخلاق
مهربان. با ادب
بسیار توانا و با استعداد
شرایطی که منجر به مشکل یا تردید می شود the country's water shortage was a stumbling block to investors
شهوانی. هرزه the media’s love of salacious gossip
روش کار. عادت کاری modus operandi
بهتراز همه. اسمارتیز reviews by film critic nonpareil Pauline Kael
استخوانی شدن. سخت شدن
ضدحال بازی
هویت واقعی خود را پنهان کردن in order to observe you have to be incognito
بداخلاق
معتاد به شکلات
تجملی. دکوری. زرق و برق the office was spacious, but without any trace of ostentation
تجملی. لاکچری
عقیده ی قدیمی در مورد اخلاقیات. سنتی فکر کردن
حمله نظامی به پایگاه محاصره شده
خودخواه
نصیحت آمیز
الکی خوش
حیله گری
آدم بی اهمیت. هیچ کس
جنون قدرت و تسلط بر دیگران
درهم برهم
چیزی را پنهان کردن. راز بودن Tell me all about it – don’t hold anything back
واقعی a broad smile of unfeigned delight
گیج شدن he has an air of befuddled unworldliness
زیاده روی. پرخوری
بویایی
1. عالی Look at the size of that wave. ’ ‘Gnarly! 2. افتضاح a gnarly car wreck
کسی که برای سلامتی بیمار به جای او تصمیم می گیرد چون خود بیمار قادر به تصمیم گیری نیست.
پوکیدم خیلی خوردم
گوش نکردن به کسی یا چیزی. نادیده گرفتن A bored child may simply tune out
سیگار کشیدن
زانو زدن برای احترام He was a man of principle, refusing to genuflect to the party leadership
دستکاری یا تقلب در انتخابات
جذاب وشیک و با اعتمادبه نفس. باکلاس all the waiters were suave and deferential
آشوب. اغتشاش
تنفر
سرپیچی. سرکش
با خستگی و آرام راه رفتن
کشف کردم. ابراز پیروزی از کشف
دلال a purveyor of large luxury vehicles
پوسته
برآمدگی. تحمیل کردن
تکبر. غرور
غضروفی
زبان چرم و نرم. چاپلوسی
بی چیز. فقیر a down - and - out homeless vagrant
توهین کردن. فحش دادن no one else attracted such vituperation from him
آدم تنبل و بدون مسئولیت
عالی a divinely inspired idea
مستقل شدن
دو کاره. دو طرحه the unit's bi - level design keeps water in the sink
بسیار خوشحال a seraphic smile
گیج شده the connection was awful and kept garbling his voice
تنبل
ناشایست. دست چپ. زشت
گوشت را در مواد خواباندن. ترد و نازک کردن گوشت
از هزینه کم کردن در شرایط سخت اقتصادی
پنکیک
رفع تشنگی slake your thirst with some lemonade
برگ درختان. شاخ و برگ
تغییر جهت دادن an oil tanker that had veered off course
خبرچینی. دزدی
مشت زدن
چاپلوسانه a smarmy, unctuous reply
فی البداهه I can't think of a better answer offhand
خیال بافی he wanted to be free to indulge his woolgathering
آدم خودنما. خود رابهتر از دیگران دانستن
غرق در افکار خوب. خیال واهی
سخن چین. فضول
سخنرانی طولانی مدت خسته کننده. بلند مدت his good wishes were long - winded but sincere
با معشوق خود در یک خانه زندگی کردن
غافلگیر کردن It’s not fair to spring this on her without any warning
گند زدن. کاری را خراب کردن
جدی بودن در رابطه
باهم شریک جرم بودن به صورت مرموز
در کاری بهتر بودن از کسی
بدون مهارت و کم تجربه
بی خیال شدن. بی اهمیت بودن نسبت به چیزهای کم کوچک
خود را با چیزی وفق دادن I had no idea it was going to be a double date, but I decided to just roll with it
چند سال پیش. مدت ها پیش It all seems light years ago now
کار یا وکالت رایگان
بی ادب. نامناسب
شوخی
مجازات he got his comeuppance
معنی. مقصود I do not understand the purport of your remarks
اغوا. تحریک he was deported in 1891 for his instigation and support of the protest
اعتماد به نفس زیاد. خودخواه overweening ambition
تکرار کردن برای روشن شدن موضوع the reiteration of his campaign promise to cut taxes
پیروزی آسان they won in a 12–2 walkover
پوزخند. خنده زورکی she simpered, looking pleased with herself
ورجه ورجه. جست وخیز the mare gamboled toward Connie
کج خلق. بداخلاق
بد اخلاق rock's foremost poet and ill - mannered grouch
نادیده گرفتن
نقاهت. پس از بیماری a period of convalescence
توبه کردن. جبران کردن their sins must be expiated by sacrifice
آرام و معقول
سایکیک. دارای قدرت ماوراطبیعی. پیشگو
آدم عجیب. دیوانه
گیج. درست نتواستن فکر کردن the sleeping pills had left her feeling groggy
نتیجه ی کار و شرایط قبلی the slow trading was a carryover from the big losses of last week
قاچاق چی
ضدعفونی کردن با گازو مواد شیمیایی
نامرغوب. بنجل we're not paying good money for shoddy goods
لوچی. دوبینی
روستایی. دهاتی. نادان
دراز کشیدن
چاپلوسی she didn't have to kowtow to a boss
بچه گدا با لباس کثیف
قایق رانی he had once canoed down the Nile
کف کننده fizzy mineral water
لجباز It was just sheer pigheadedness on his part
کار دفتری مخصوصا نگه داری اسناد و حسابها
رانندگی تحت تاثیر مشروب
دارندگی و برازندگی
افشای کسی. رسوایی
ناراحت و ناامید he came back empty - handed and crestfallen
منزوی. گوشه نشین
صدای جلینگ جلینگ کردن her bracelets were jingling
باز چشم کاملا باز نگاه کردن. با تعجب نگاه کردن What in the world are you goggling at
حمایت کردن از کسی یا وفا داری I love him and whatever happens I'll stick by him
پیش پا افتاده hackneyed old sayings
مصمم. با پشتکار why are you hell - bent on leaving
تانک
چرخ زدن روی پاشنه
عضو طبقه ی کارگر
واکنش شدید. عکس العمل سیاسی
بمباران. به توپ بستن
غر غر کردن. کج خلق she became querulous and demanding
شانسی. اتفاقی a fluky goal
مسخره کردن put - down couldn't help thinking that the whole thing was meant to be taken as a snub
به درستی تامل نکردن. برنامه ریزی نصفه نیمه. به درستی توجه نکردن half - baked notions of Teutonic superiority
چاپلوسی. پاچه خواری bowing his head in a servile manner
بی تقوایی. بی احترامی به چیزی مقدس he blamed the fall of the city on the impiety of the people
شادی. نشاط the sudden gaiety of children's laughter
کاملا. تاحد ممکن If you want to bring it up with the boss, I'll support you all the way
چاپلوسی she imagined him toadying to his rich clients
آرام کردن. تسکین دادن amendments have been added to appease local pressure groups
از ترس میخکوب شدن his icy controlled quietness petrified her
دقیق. همیشه درست an unerring sense of direction
لخته شدن. دلمه بستن blood had coagulated around the edges of the wound
غیر قابل لمس an impalpable ghost
بسیار خسته
خوب شدن. قوی شدن. بهتر شدن Pascoe was drinking whisky to take the edge off the pain
نازک. شکننده. قانع نکردن. پیمان بی اساس
نفقه. خرجی
شغل دوم
دزیدن
خسیس. اقتصادی "I have scrimped and saved to give you a good education"
در مورد سلامتی مضطرب بودن
لباس دست دوم I'm not going out in her castoffs
وسواس سلامتی
ساییدن to prevent chafe the ropes should lie flat
اصلاح ناپذیر
نوار دور لباس The dress had red satin flounces at the bottom.
حرکت سریع به سمت بالا و پایین یا به اطراف با صدای تلپ تلپ
متعادل نبودن. تراز نبودن
مشکل. مانع It’s an interesting job. The only snag is that it’s not very well paid.
خاموش کردن آتش
ناراحتی و بی حوصلگی ناشی از ماندن در خانه و داخل
پولک. نقده
سخن سرایی
کمند. طنابی که در انتهایش حلقه دارد برای رام کردن اسب و. . .
واقعی. درست
مرد خودشیفته. مردی که ظاهرش برایش بسیار اهمیت دارد.
کسی را تحریک کردن. از راه به در کردن
اجرا کننده ی جایگزین his stand - in does all the dancing sequences
نفرت. دشمنی his job had made him the target of public hostility and odium
همدردی the other actors offered him clumsy commiseration
همدستی در گناه. چشم پوشی this infringement of the law had taken place with the connivance of officials
آمرزیدن. سعادت ابدی بخشیدن
استفراغ کردن. ریختن the combine disgorged a steady stream of grain
استفراغ gulls regurgitate food for the chicks
تحمل درد بدون شکایت he taught a stoical acceptance of suffering
جمله ای که واج های ابتدایی شبیه هم دارند و تلفظ شان برای همه سخت است. Peter Piper picked a peck of pickled peppe
دفاع کردن
باد شدیدی که بالای سطح زمین می وزد.
Technical knock out ضربه ی پایانی بوکس که بوکسر دیگر نمی تواند از جایش برخیزد و مبارزه کند.
برنامه ساعت کاری A new comedy is scheduled for the 9 pm time slot
جراحت تصادف قدیمی یا جدید
با نظر مخالف دادن موقعیت خود را به خطر انداختن
جور کسی را کشیدن. به جای کسی سرزنش یا انتقاد شدن
اجازه بدیم طبیعت خودش انتخاب کند که چی زنده بمونه
فقط یک بار اتفاق می افتد. فقط یه بار میشه
بی احترامی به چیزی مقدس. تجاوز more than 300 graves were desecrated
تند تند حرف زدن و چرت و پرت گفتن he jabbered away to his friends
بدرود. خداحافظی
دانش آموز فراری
گلی. مردابی the shrub grows naturally in boggy ground
آدم چاق. تپل مپل a roly - poly young boy
بازدارنده. منع کننده
سرزنش غیر منصفانه
بی ارزش
گدای ولگرد
دشمنی دیرینه sixteen miserable months of rancorous disputes
انحراف converted vegetarians backslide to T - bones
تقلب. دست کاری شده. فریب دادن. مجهز کردن. آماده کردن مسلح کردن
پرداخت کردن بدهی The proceeds from the competition help to defray the expenses of the evening.
خوشمزه
حرف دل منا زدی
شایعه. سخن چین
کالای قاچاق
دوستانه. صمیمی the conviviality of the evening
نوشیدنی there is no supply of potable water available
به تدریج متوقف کردن
شکست خورده. ناموفق The studio planned to make a movie of the book but the deal fell through
کی می خواد با من بجنگه
قوی a butch woman in a baseball cap
دوره ی نقاهت. بهبودی یافتن recuperate he spent eight months convalescing after the stroke
خستگی بعد از پرواز به کشوری دیگر و به خاطر اختلاف زمان I’m suffering from jet lag but I’ll feel better after a good night’s sleep
جوک کوتاه
مقدار کمی نمک
مشکل جزئی. تاخیر برای مدتی کوتاه
طرحی که به زودی کامل می شود یا در حال آماده سازی است.
شوخی. سبک سری as an attempt to introduce a note of levity, the words were a disastrous flop
هرج و مرج. درهم بر هم she had blamed her grogginess on a helter - skelter lifestyle
معاشرت با افراد طبقه ی بالای جامعه He spent the first day hobnobbing with the management
فرسوده. پیرشده
شبه جرم. ضرر
زد و بست غیرقانونی
لکه قرمز یا صورتی رو پوست dappled
جن یا روح کوچک بدجنس
توجه و مراقبت بیش از اندازه از کسی all her life she'd been cosseted by her family
ناخوانا. غیر قابل فهم
حرکت گروهی و وحشیانه several thousand demonstrators rampaged through the city
اشتیاق یا احساس فراوان a letter of fervid thanks
پریشان. گیج he was completely flummoxed by the question
کار سخت و خسته کننده. مسافرت پیاده و طولانی After a day slogging away at work, I need to relax
بدجنسانه a puckish sense of humor
اتفاق افتادن. توسعه یافتن
دست به کار شدن
به خطر انداختن
سر کسی را بردن. زیاد حرف زدن
شجاع و مصمم
درست نتوانستن فکر کردن به خاطر مشکلی. به چیزی خندیدن She’s so funny. She cracks me up. I was beginning to think I was cracking up!
قانون مند و سخت گیر He is a stickler
طفره رفتن I always ducked out of history lessons at school.
فرار کردن. در رفتن. زدن به چاک
بسیار خسته
ابراز عشق واحساسات به طرز مسخره ای
پرانرژی. خوشحال. پرانرژی ebullience a sense of youthful exuberance
عذاب وجدان داشتن. تردید I had no scruples about eavesdropping
احمقانه. بچگانه you're making puerile excuses
سنگریزه
خط ناخوانا scrawl
صداقت داشتن. قانونی certain transactions were not totally aboveboard
خط خطی کردن some prescriptions are a series of meaningless squiggles
آویزان a droopy clock
توده
وقت رفتنه
حیله گر. متقلب. شارلاتان
پرسه زدن. گردش He came sauntering down the road with his hands in his pockets
بهم ریختگی a drawer full of letters jumbled together
دوباره محبوب شدن
با تقلید از کسی او را مسخره کردن Satire a delicious sendup of a speech given by a trendy academic
racial discrimination was abhorrent to us all تنفر داشتن
نوعی پلاستیک محکم
قضاوت درست و تصمیم گیری سریع
رنگارنگ. پرنده رنگارنگ
she took a sip of scalding tea سوزان. داغ
احساس هم دردی و ناراحتی your loyalty is very touching
خستگی ناپذیر his apparently unflagging enthusiasm impressed her
قانون شکنی. عهد شکستن a breach of the rules in a club or game.
جریمه دادن
خجالت زده کردن و بهم زدن کار کسی که روبه روی مردم اجرا دارد. Jeer he was booed and heckled when he tried to address the demonstrators
فقیر
بستنی میوه ای popsicles
لوس کردن. توجه زیاد به کسی کردن
لباس سر همی نوزادی
فرد نالایق. بی دست وپا My brother is no slouch at making a buck
ماهر. زبر دست dexterous a deft piece of footwork
شارلاتان
آدم موفق و با پشت کار
صدای لرزان
آدم مشهور و مهم
قر و قاطی. خر تو خر mishmash of outmoded ideas
رنج بسیار political methods used to scourge and oppress workers
men are unlikely to be divested of power without a struggle محروم شدن از قدرت یا حقوقی
جلوگیری. دفع کردن She brought some fruit on the journey to stave off hunger
ورزشی که در آن از ساختمانها می پرند و در خیابان می دوند.
توخال زدن
داد و فریاد کردن I heard someone hollering at me
تسلیم شدن. خسته. ورشکستن
1. کهنه یا شکسته 2. خسته A knakered old bike
فاصله شرعی را رعایت کن. فاصله ی قانونی بین مرد و زن
محکم بشینید. کمربنداتونا ببندید
کفرگویی desecration of the temple by profane adolescents
کثیف و چسبنده they began rinsing the gunky tar from the excavated soil
خشک و غیر صمیمی
بسیار سرد. یخ زده the gelid pond
نمونه he was the quintessence of political professionalism
چهچه larks were warbling in the trees
حاضر جوابی. شوخی Banter there was much singing and good - natured banter
توانایی یا مصمم برای تصمیم گیری در کار مورد نیاز. عقل سلیم At least she had the gumption to phone me
رنگین کمانی
شیری رنگ
تهمت زدن. افترا زدن they were accused of slandering the head of state
بومی. زبان بومی یا مادری a vernacular writer
حرفما پس می گیرم
شیرآب را باز گذاشتن
One size fits all
Wrapping This wrapping paper is perfect for wrapping our gift.
پذیرفته شده توسط افراد جدید. آشنا شدن با چیزی یا محیطی. ملاقات با کسی حتی اگر وقت نداشته باشی I think they 'll really fit in well here
موفق باشی. سفرت به سلامتی باشه safe journey bon voyage
زمین چمنی. صاحب زمین
زندانی حبس ابد
به طور خطرناکی سریع. بسیار سریع headlong he drove at breakneck speed
دسری شبیه موس و پاناکوتا
سرکوب ناگهانی
جبران گناه. expiate he was being helpful, to atone for his past mistakes their sins must be expiated by sacrifice
پر طعم و بو برای مشروب به کار می رود. a spicy, full - bodied white wine
غارت کردن
صدمه زدن. دریدن. انتقاد شدیدکردن. شکست دادن آسان در مسابقات ورزشی the herdsmen were mauled by lions
سیر صعودی ناگهانی
انسان غارنشین
موضوع. کار. شرایط the Mafia boss who's running the whole shebang
فرار از مدرسه. پیچوندن مدرسه the school’s truancy rate
داد و فریاد کردن That’s hardly the point, ’ he blustered
عیاشی. اسراف. کم کردن. ناپدید کردن the dissipation of heat a life of dissipation the dissipation of resources
ایول. بلاخره شد. خودشه
بهتره با خودی معامله کنی تا کسی که نمی شناسی
خیلی خوب He did a bang - up job fixing the plumbing.
خون سرد. آرام this horse has a placid nature
فی البداهه Charles had to ad lib because he'd forgotten his script
زود رنج. عصبانی The kids were peevish after so long in the car.
فاسد. هرزه
اتفاقی. بدون قاعده a hodgepodge of family photos haphazardly arranged on a table
پرحرارت و علاقه an effusive welcome
نرم کننده
راهی برای تخلیه ی احساسات مثل خشم Is football a good outlet for men’s aggression?
مشکوکانه the reformers looked askance at the mystical tradition
با گل و ربان و تاج گل آراستن the room was festooned with balloons and streamers
احاطه شده he sits wreathed in smoke
بی مزه
پیشگویی
خودنمایی
فرار کردن
شادی. نشاط his six - foot frame shook with mirth
با ابزار الکترونیکی مکالمات گوشی کسی را شنیدن. استراق سمع گوشی
دید زدن. نگاه سریع به همه چیز The general’s eyes swept the horizon Mind if my team sweeps the room? Sweep adverb /preposition=look
نزدیک Winter draws nigh
رسمی و غیر دوستانه Their goodbyes were stiff and formal
موافقت کردن برای کمک کردن ویا موافقت برای مسئولیت قبول کردن Residents will have to step up if they want to rid this area of crime.
تحقیر کردن
عصبانی شدن و سر کسی دادکشیدن
شوید
رازیانه
ترخون
شنبلیله
پونه کوهی
ریحان
گشنیز
زیره سبز
نزدیک بین
سرزنده و بازیگوش
نادرست. پلید
گل گوشواره ای. گل آویز. فوکسیه
زمان پیشرفت و موفقیت you're in the prime of life
دوره موفقیت و قدرت کسی the paper has lost millions of readers since its heyday in 1964
سرهم بندی کردن she had bungled every attempt to help
معجون انرژی زا
شرایطی با مشکلات حل نشدنی. شرایط سخت بدون پیشرفت
قابل اعتماد
سریع. چابک
پشت سر هم سوال پرسیدن She never grilled her husband about his work.
کار خسته کننده back - breaking
به جا. مرتبط Isabel kept smiling apropos of nothing اینجا منفیه. Apropos of nothing ایزابل بی مورد می خندید.
وراجی. پرحرفی بیهوده an hour of aimless palaver
نقطه ی اوج
چیز واضح. ابتذال
کم حرف
مشکوک
ناپدید شدن یا از بین رفتن مشکلی یا حس بدی
گردباد
شهری. شهرداری
درخواست کسی را قبول کردن being John: would you like me to buy you a drink? Sarah: I will take you up on that
با ماشین رفتن دنبال کسی Anthony will scoop up the kids at 6 pm.
جزئیاتی که هنوز مطرح نشده. بخش هایی از کار که هنوز کامل نشده یا به درستی انجام نشده است.
روزنامه ی کهنه
یادآوری
ماشین قدیمی
احمقانه
مغز
خوشایند
غذا
رئیس
پنهان شدن.
تجربه ی بد
ناراحت شدن
شگفت زده شدن
غیرقابل اعتماد
شیک
ترک کردن. قال گذاشتن I'll ditch him
شکایت کردن Make a big stink
خسیس. ارزان
کولاک. باد شدید همراه با برف
یه چیزی باید عوض بشه. همیشه که نباید این طوری ادامه پیدا کنه.
لباس کش بافت. ساپورت. جوراب بافی
شال گردن
کاراگاه. detective
احساساتی افراطی که باعث شرمساری می شود. a mawkish love story
بسیار عصبانی. آماده ی دعوا
لجباز. مخالف. اهل دعوا she was in a defiant mood
حواس کسی را از فرد مهمی پرت کردن. Outshine they were totally upstaged by their costar in the film
هشدار The revolution foreshadowed an entirely new social order.
خودخواه the writer takes a rather snobbish tone
غیر قابل تحمل. غیر قابل توجیه Matt's behavior was inexcusable"
غیرقابل کنترل. مهارنشدنی a great shout of irrepressible laughter
جذاب
موقعیت خود را به خطر انداختن
ترحم
دلمه بستن. قلمبه قلمبه شدن take care not to let the soup boil or it will curdle
رازی را بر ملا کردن I’m sure he knows more than he’s letting on.
جسور. اهل کارهای خطرناک
بی دقت و با عجله انجام دادن He gave a slapdash performance
دقیق و نکته سنج he was punctilious in providing every amenity for his guests او در فراهم کردن راحتی مهمانانش نکته سنج است.
عیاشی. آدم خوش گذران their opulent and sybaritic lifestyle" سبک زندگی ثروتمندی و عیاشی
توضیح و پیشنهاد دادن
غمگین. ناامید
جذاب و پرزرق و برق she was resplendent in a sea - green dress
گستاخ a saucy remark
متغیر it is difficult to comprehend the whole of this protean subject درک تمام این موضوع متغیر دشوار است.
چسبناکی بین مایع و جامد viscous lava"
دزد دریایی. یاغی
انگیزه. کسی یا ایده ای که راهنمایی یا تشویق می کند. امید به آینده A beacon of light to guide their way home نور امیدی که آنها را به طرف خانه می کشاند.
ژولیده و کثیف
Persimmon I rather eat the date than this persimmon ترجیح می دم این خرما رابخورم تا این خرمالو را.
تقلا. دست و پنجه نرم کردن. سعی کردن تا پس چیزی برآمدن Some have to grapple with the topic for a long time
بازگشت بیماری. عود کردن My arthritis has flared up again.
خراب شدن. فاسد شدن the mill was in a state of dilapidation"
به دام انداختن pigeons snared in a trap
بی خیال. بی اهمیت نسبت به قانون و احساس دیگران. بی تفاوت Anne was irritated by his cavalier attitude"
both exhibitions are curated by the museum's director" انتخاب کردن. سازماندهی. مواظبت از نمایشگاه و . . .
آزار دهنده
بدون سوال اطاعت کردن. مطیع she was subservient to her parents"
شیطانی his diabolical cunning
فراوان there were prizes galore for everything"
باور کردنی. محتمل
هوس باز
دسیسه. توطئه چینی They connived with their mother to deceive me.
چه با حال. پایه. خوبه
چه با حال Damn, that album is tight
بیا بریم بترکونیمشون. دخلشونا بیاریم
دست از سرم بردار. بیخیالم شو. ولم کن
به بهترین صورت مکان. گروه. یا سازمانی را اداره کردن. She ran a tight ship , when she worked here
شرایط سخت He’s a good man to have around if ever you’re in a tight corner.
آراسته. ظاهر مرتب he looked as spruce as if he were getting married
لجباز
ساکن. خاموش strikes were headed by groups of workers who had previously been quiescent"
بدجنس. دشمنی
she crimped the edge of the pie" چین کوچک زدن
بدلیجات
غیر موثق. غیرقابل اعتماددر بیزینس cheap suits made by fly - by - night operators"
بداخلاق. اذیت شدن. عصبانی
بی احتیاط. بی فکر. اهمیت ندادن. مرتب نبودن he'd caused many problems with his slipshod management"
مختصر. موجز
طولانی نوشتن a critic with a reputation for verbosity"
بریدن. خراب کردن موسیقی یا سخنرانی. آسیب دیدن با بریدگی the car was mangled almost beyond recognition
مشاجره. دعوای جزئی Joanna had a tiff with her boyfriend"
کاملا I’m sorry. That’s quite impossible.
موچین. انبرک pliers ( انبردست )
وحشی, مانند حیوان
قابل خرید. معامله
گروه نوجوانان دردسرساز
پیش پا افتاده. کلیشه ای
در کمین نشستن he was waylaid by bandits
روحیه نداشتن به خاطر نا امیدی I 'm so despondent these days
Nathan's tousled head appeared in the hatchway" موی آشفته
پیاده روی و گردش
قوی. عضله دار His brawny arms glistened with sweat.
سخت کوش
صاف کردن پرها با نوک آرایش کردن. افتخار به کاری که کرده باشید
پیش گویی. Presage the eclipses portend some major events"
برآمدگی. بادکرده. پف کرده his protuberant eyes fluttered open"
گرد و چاق. یا. برآمدگی a bulbous nose
چین چینی تا کردن she was absently pleating her skirt between her fingers"
رد کردن. غیر مشخص. گنگ her tone was noncommittal, and her face gave nothing away"
از همه دور بودن. گوشه نشینی. منزوی شدن
به طور مضحکی کوچک. ناکافی "They were given a derisory pay rise"
خوش اندام
بو بسیار بد the fetid water of the marsh
معنوی. غیرقابل لمس. غیر مادی music is incorporeal
عیاش. مهمانی برو
ناراحت شدن. توهین شده She felt put out that she hadn't been cosulted
پوچی. سبکی. بی معنایی
بد اخلاقی
خوش تیپی. زیبایی
سستی. بی حالی. تنبلی She tried to rouse him from the torpor into which he had sunk.
دست فروش
وقت تلف کردن. آهسته انجام دادن
صدای تشدید شده. طنین انداز. پیچش صدا
فایده ای ندارد!
گریه و زاری. قهر. کج خلقی.
جبران کردن
واقعیت
مهمانی و بزم
سطح درک و فهم
به تدریج
مجادله. بحث برانگیز
تناقض. برگشت. ابهام.
چسبیدن و محکم گرفتن. در رابطه ماندن. با هم در تماس ماندن. تلاش برای نگه داشتن چیزی He clung on to power for another ten years.
متقاعد کردن تدریجی We do our best to cajole rich countries into helping.
درک. آگاهی. تشکر It helps children to develop an appreciation of poetry and literature.
به نزد کسی رفتن
کم حرف The reticent girl
گروه ازدحام A throng of newsmen
کم حرف His laconic speech
تمرین سخت و نا خوشایند کردن The soldiers were put through eight weeks of basic training.
گیج کننده. مهم تر و بزرگتر از هر چیزی
شگفت زده. گیج شده. هیجان زده.
وقت گذرانی بیهوده. پیاده روی و گردش Don't dwadle We're late already
a dapper little man in a grey suit مرد خوش تیپ و خوش لباس
دورگه
شجاع. قهرمانانه
تغییر غیر منتظره و مبهم. دمدمی مزاج. شرایط متغییر
به یادماندنی A catchy song
پشت وپیش کردن لباس. وارونه پارچه
چی گیر من میاد؟
سه وعده غذا و جایی برای خواب
مسخره ست. شوخی می کنی
a dinky little bag جذاب. زیبا و کوچک
زیبا و ظریف و کوچک a dainty gold chain
متقاعد کردن. تحت تاثیر قرار دادن کسی Unable to sway the others
گمشو
گستاخ. جسور An insolent boy
اغراق کردن. بزرگش کردن. تملق کسی برای به دست آوردن چیزی
شانسی نداشتن. فرصتی نداستن Don’t let a chance like that slip through your fingers!
راز کسی را فاش کردن He let it slip that they were planning to get married.
چاپلوسی I refused to fawn over her or flatter her.
مطیع. فرمانبردار. بدون شکایت کاری را انجام دادن
مردم. عامه
آدم خوش گذران که از خوردن و نوشیدن لذت می برد.
بدلیجات. بیهوده. بی مصرف. بی معنی
آدم تنبلی که هیچ دستاوردی ندارد.
مختصر و پر معنا
مبهم. غیر واضح
علت ضعیف و لاغر شدن
دلیل مشکلی که منجر به شرایط بسیار سخت می شود.
روش مودبانه ی نه گفتن. حالا هر چی. دروغ می گی. ساکت تنهام بذار
اهانت و بی احترامی. دست انداختن. قانون شکنی The union had openly flouted the law.
The thief snatched her purse and ran. به زور گرفتن, دزدیدن
قانع گری که بقیه را به سمت مصیبت می برد. DNC officials labeled Trump a “Pied Piper candidate”
کول کردن. برپشت یا شانه کسی سوار شدن He piggybacked his wounded friend.
باهوش. زیرک The student is so perspicacious about this problem.
خودسر. لجباز. مشکل حل نشدنی the seemingly intractable problem of human greed
مغرور She raised her hand in an imperious gesture.
ظریف و زیبا
لجباز. سنگدل They argued, but he remained obdurate.
بی مزه. کسل کننده. ایده ی بسیار ساده jejune political opinions
غار شناسی
حکم آزادی
کثیف. نامرغوب A sleazy home
سخت کوش. مشغول - Parents wait for the day when their children will be as sedulous in fulfilling their family responsibilities as they are in prepari ...
تسکین. رفع
زبر. ناهموار. مشکل clearing up after the parade proved to be a scabrous task
سیار. تحرک a peripatetic music teacher
بی تفاوت. آرام. خون سرد I want to be insouciance and don’t think so much until I will sleep.
خنده دار He is the funniest person I know. He always keeps me in stitches😁😄😃
پول زور گیر IF HE NEEDS MONEY HE 'Il HUSTLE SOMEONE💵
در مشکلی بودن و شانس موفقیت بسیار کم است. he has difficulty speaking on the phone. He’s got two strikes against him already.
موفقیت آمیز This is a hit song, Awesome
شایسته ی مجازات
کسی که شکست را می پذیرد.
پرانرژی. مشتاق. بلندپرواز She’s got a lot of get up and go.
تلافی کردن I want to get even with her
بلاخره وقت پیدا کردن I finally got around to cleaning the windows.
امنه. دشمنی نمی بینم.
افراط در کاری مخصوصا خوردن🍦🍨 "she binged on ice cream"
1. سرزنش کردن. توهین کردن. 2. نا امید کردن. شکست دادن
نگران شدن. آشفته شدن that news greatly perturbed me
خوب بگو ‘I have a few questions. ’ ‘OK, shoot. ’
فلنگا بستن. در رفتن. فرار کردن He 's getting out of dodge
کرایه کردن. پول بابت پرواز یا کشتی پرداخت کردن He chartered a private plane
پرحرفی
He is at odds with his boss مخالفت. ناسازگاری. موفق نبودن
مثل قبله فرقی نکرده I 'm getting tired of the same ol same ol
رضایت بخش. درست همونیه که می خواستم.
آسان This is such a cinch work to do
کدورت ها را کنار گذاشتن. آشتی کردن
1. جذاب. خوش تیپ 2. خوب بودن در کاری. بسیار مشتاق بودن Each one of them is just on fire Fred is on fire in his new job
دست دوم they received hand - me - downs and toys from relatives and friends
مد شدن. Trend There was a fad for wearing ripped jeans a few years ago
دلیل پنهانی
منظورت را متوجه می شم.
پیشنهاد منفی ومُخرب
به صورت غیر مستقیم ارتباط برقرار کردن
آدم بسیار عجیب. عصبانی
کسی را به دردسرانداختن. از کسی انتقاد کردن. ضربه به کسی زدن Mary is gunning for me I think she is after my job
بازرسی بدنی با دست We were frisked at the airport
دست بجنبون. Hurry up
شرایط غیر عادی. دقیقا مشکل را نفهمیدن
دست گیر شده. بازداشت شده
لباس رسمی پوشیدن You are totally sharped up
All options stink هیچ راه حلی وجود ندارد. I 'll do nothing at all, AOS
قطع کردن آب و برق و گاز The water company shut off my water.
اجازه بدهید کسی در خانه تان بماند Can you put me up for the weekend
چند بار و محکم کتک زدن
افشا شدن. برملا شدن
به تدریج ناپدید یا متوقف شدن The effects of the medicine wore off
اطلاع کسب کردن He is inquiring into the matter
رسیدن We rolled up at the same time
روستایی و بی سواد
پر زرق و برق. شیک This is a real ritzy car.
غیبت کسی را کردن Kim is always pegging Jill
تازه به دوران رسیده
بدلیجات. اسباب بازی I really like my bauble necklace
گفت و گوی صیمانه دو نفره
درک مطلب دشوار و پیچیده Can you warp your head around that?
اصل مطلب را نادیده گرفتن
احمقانه
هیجان زده She is so amped to see her dog
حساس. پرخاشگر. مصمم. شجاع. سرزنده You 're such a feisty guy I can't stand you anymore.
استعاره از کار تکراری و بیهوده
پشت سرت
1. با دقت زیر نظر گرفتن یا کنترل کردن2. معتاد به مواد
هم زمان چندکار در برنامه ی خود گنجاندن How can you juggle your three job? چه طوری سه تا کار را با هم می تونی انجام بدی.
آغاز آفرینش
کمک هزینه یارانه
بی روح
مبهوت
زندگی ساده. ریاضت
ظاهر
ادب
شاد
غوغا
شور و نشاط
لاغر
مرید
احساساتی
اعتراض کردن
مودب
خشونت
قاصد. پیام رسان
دعوا رقابت
چابکی. نشاط
آزادی تنها با شرط خاصی
توافق دادگاه برای تصمیم گیری
پر خوری کردن
1. شیطان2. دو نفر پاسور باز 3. دو دولار 4. زندانی دو ساله5. یک میز برای دو نفر
Absent without leave بدون اجازه رفتن. سرباز فراری
فروشگاه محلی
Excuse my type ببخشید اشتباه تایپ کردم.
احساساتی
داغون شدن. آهن پاره شده The car was totalled.
سخنرانی طولانی Tom was droning on about work
انرژی زا
دور انداختن. از شر چیزی خلاص شدن
هدر دادن پول یا زمان
راه حل. پیدا کردن راهی برای پایان بحث
از اول شروع کردن
بارش سنگین The rain was pelting down
دماغم گرفته
جلب توجه نکردن. آفتابی نشدن
با عقل جور در نمیاد
برای کاری ساخته شدن
کسی را در بازی یا جنگ یا بحث شکست دادن طرف را قیمه قیمه کردن
بیا شرو ور تحویل هم ندیم.
چغلی نکن
قبول دارم.
موافقم. قبول دارم
راه را باز کنید
این قدر به رخ ما نکش
کلکمون کندست. کارمون تمومه. می میریم
مجازات بسیار کم
مسئله بغرنج. معمای پردردسر
حمایت کردن از یک نظریه. موافقت. حمایت مالی. در پرداخت سهیم شدن Subscribe to the view or belief
مصمم برای انجام کاری مخصوصا کار بد
غیرممکنه این اتفاق بیفتد. حق شرکت در مسابقه را نداشتن
فلانی شخصیت خاصی داره. فلان شرایط ویژگی خاصی دارد. I'd had him pegged as a troublemaker.
DEAD ON ARRIVAL از قبل مرده
بفرما. هر کاری می خوای بکن
سریع کسی را برانداز کردن. نگاه اجمالی به کسی کردن
کاری که به تلاش. منابع و توجه زیادی نیازمند است.
تو ذوق کسی زدن. دوره ی خوشی و موفقیت ناگهانی به پایان رسیدن.
منم همین طور. Me too. So do I
همکاری گروهی مورد نیازه
سالم. تعمیر کردن You have been made whole خوب می شی
پول بسیار ناچیز
به سختی به هدفی رسیدن
لِمش دستت میاد. To learn how to do sth
روش مورداستفاده
باور عامه. نظر مردم
کار روزمره و خسته کننده انجام دادن. تلاش کردن
حساب کردن
صبور باش. منتظر بمون
امید واهی
بسیار هیجان زده. بسیار مشتاق
به طور جدی کاری را آغاز کردن
چاره ی دیگری نداشتن I 'll take it as a last resort
توصیه گرفتن از متخصص دیگری
گرسنه
قنادی chocolate and fudge are made daily at the village confectionery
having a red or flushed complexion. "a stout man with a florid face"
کلاه برداری government waste has bilked the taxpayer of billions of dollars"
افشاگر. هوچی Being a muckraker is considered sleazy
سرگرمی
فرار از قانون
قهقه. خنده ی بلند We guffawed at what Graham had written.
واقع در طرف مقابل زمین
سفر طولانی و پیاده
ادویه جات
بذله گویی مزاح
لطیفه گویی. شوخی
کند. بازدارنده
بن بست. بحث نافرجام This way leads to cul de sac .
دماغ شناسی This one relate to our rhinology section.
جلسه ی محرمانه This conclave is too serious for . our community
تنگنا ترس the small stuffy room had begun to give him claustrophobia
آتش سوزی There is a huge conflagration on the westcoast.
زیان بار he is engrossed in his work to the detriment of his married life
دروغگو I did not know you are so . mendacious
زیادن نخوردن و آشامیدن . She is such an abstemious person
حدس. فرضیه
نوآموز. بی تجربه
واضح. آسان فهمیدن You must write in a clear and lucid style.
کسل کننده و عادی. جالب نبودن The reality, however, is probably more prosaic.
خیلی هیجان زده و علاقه مند I'm really pumped about this opportunity.
برو گمشو تنهام بذار. برو بمیر
آره خودشه. ایول
ریسک کردن به امید نتیجه ی خوب
به تدریج چیزی را دوست داشتن I hated his music at first, but it grows on me.
فراتر از درک. نفهمیدن
شکست. ناموفق
اهمیت ندادن
تقدیر از همکاری کسی. شناخت خصوصیت مثبت در کسی
علاقمند شدن به چیزی
جست و جوی ناموفق و وقت هدر دادن
انرژی یا احساسات ابراز نشده برای مدتهای زیاد Years of pent up anger and frustration
کارمندان ساده That's the problem with you rank and file people.
درک و توافق با هم دیگر
حداقل یه کمی از حرفاشا را قبول دارم. بدم نمی گه. یه کمی حق با اونه
تصمیم یا کاری فوری
مسافر قاچاقی. مسافر پنهان شده در هواپیما و قطار. . . Stowaway found on plane
ناگهانی چیزی را فهمیدن, یا کشف کردن
به دقت مطالعه کردن A girl with long hair is poring over a map
رئیسی که از موقعیتش به طور ناعادلانه استفاده می کند تا از دیگران چیزی که می خواهد بگیرد.
الان انجامش می دم I'll get right on this
از موضوعی به موضوعی پریدن
موفقیت درانجام کار سخت. از پسش برآمدن
لیست آرزو ها. کارهای قبل از مرگ
بی وقفه و بدون تردید
معمولی. نه چیز خاصی
شورشا در آوردی. خیلی گندش کردی Steady on! That bottle’s got to last all night.
چیزی خیلی مهمی نیست
No longer be able to do sth well
قول شریف
خوشحال تر. موفق تر. شرایط بهتر . I think she’s better off without him
انتقام گرفتن. تلافی کردن
خیلی دوست داشتن I am all about this food.
تماس گرفتن Hit me up and let me know about your condition.
ثبت رسمی
پژمرده و پلاسیده
نشانه هایی از نارضایتی مردم یاگسترش شرایط سخت
If you think of me
وقت گیر با تلاش فراوان
All points bulletin پیام هشدار پلیس برای گرفتن مجرم یا وسیله ی نقلیه
وقت گیر با تلاش بسیار
گیر ندادن. انتقاد نکردن
صرفه جویی در وقت و پول و انرژی, راه میانبر در کاری
خفه کردن. خاموش کردن
کک'شپش
جنایت کار
بحث و دعوای پر سر و صدا
قلابی. دروغی
آرمان گرا
راه حل بی فایده
راست کار خودته
آخرین اخبار و دانش در مورد چیزی
اون طوری که انتظار داری پیش نره
مسیر طبیعی خود را طی کردن
هرچه که بادا باد, جسور
نگرانی بی مورد
قوی, سرسخت
برای مدت طولانی هم دیگر را شناختن
سر در آوردن. فهمیدن He finally suss out the truth
انتقاد و پیشنهاد How can I provide feedback without making someone angry?
Estimated time of arrival زمان تخمینی ورودبرای هواپیما و کشتی
به شدت خواستن She hankered for a new life in a different country.
خوشحال تر و با انرژی تر شدن You'll soon perk up.
کند ذهن
پرپیچ وخم
محروم از رای دادن, محرومیت حقوقی
فداکاری
Force yourself to stop feeling sad and upset بی خیالش شو, از این فاز بد بیا بیرون You have to snap out of it.