gusto

/ˈɡəˌstoʊ//ˈɡʌstəʊ/

معنی: لذت، درک، احساس، طعم، مزه، ذوق
معانی دیگر: شوق، تمایل، ذوق و علاقه، زنده دلی، حرارت و اشتیاق، انرژی و پشتکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: vigorous or hearty enjoyment or appreciation.
مشابه: relish, taste, zest

- He ate the simple meal with gusto, as if it were a banquet for kings.
[ترجمه فاطمه عبدی] او آن غذای ساده را چنان با لذت خورد انگار که ضیافتی شاهانه است.
|
[ترجمه گوگل] او این غذای ساده را با ذوق خورد، انگار ضیافتی برای پادشاهان بود
[ترجمه ترگمان] غذای ساده ای را با اشتها خورد، گویی ضیافتی برای پادشاهان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. with all the gusto of youth
با تمام شور و حرارت جوانی

2. hossein ate the ice cream with gusto
حسین با اشتیاق تمام بستنی را خورد.

3. The orchestra played with a winning combination of gusto and precision.
[ترجمه گوگل]ارکستر با ترکیبی برنده از ذوق و دقت می نواخت
[ترجمه ترگمان]این ارکستر با ترکیبی از حرارت و دقت برنده بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They attacked their meal with gusto.
[ترجمه گوگل]آنها با ذوق به غذایشان حمله کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با اشتها به غذای خود حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Everyone joined in the singing with great gusto.
[ترجمه گوگل]همه با ذوق فراوان در آواز شرکت کردند
[ترجمه ترگمان]همه با شور و حرارت زیادی آواز خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They fell to with great gusto.
[ترجمه Edris nozari] با ذوق و شوق بهش پرداختند
|
[ترجمه گوگل]با ذوق و شوق زیادی به زمین افتادند
[ترجمه ترگمان]آن ها با شور و شوق بسیار به زمین افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They fell to it with gusto.
[ترجمه گوگل]با ذوق به آن افتادند
[ترجمه ترگمان]با شوق و ذوق شروع به خواندن آن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He also sang with gusto in the school glee club, directed by Mildred Cobbledick, one of those favorites.
[ترجمه گوگل]او همچنین در کلوپ شادی مدرسه به کارگردانی میلدرد کابلدیک، یکی از آن افراد مورد علاقه، با ذوق آواز خواند
[ترجمه ترگمان]او همچنین با شور و هیجان در کلوب شبانه مدرسه، به کارگردانی میل درد، یکی از این موارد مورد علاقه آواز خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This simple listing task is tackled with great gusto, and greatly deepens their commitment to their roles.
[ترجمه گوگل]این کار ساده فهرست‌بندی با ذوق و شوق انجام می‌شود و تعهد آن‌ها به نقش‌هایشان را عمیق‌تر می‌کند
[ترجمه ترگمان]این لیست کردن ساده با احساسات عالی حل می شود و به شدت التزام آن ها به نقش خود را عمیق تر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The August sun entered them with gusto.
[ترجمه گوگل]آفتاب مرداد با ذوق وارد آنها شد
[ترجمه ترگمان]آفتاب ماه اوت با شور و هیجان وارد آن ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bates plays Kushnick with shrill, profane gusto, literally scorching the earth with her incendiary lungs.
[ترجمه گوگل]بیتس نقش کوشنیک را با ذوق و شوق وحشیانه ایفا می کند که به معنای واقعی کلمه زمین را با ریه های آتش زا خود می سوزاند
[ترجمه ترگمان]بی تز با سر و صدای زیر و گوش خراش بازی می کند، و عملا زمین را با شش های آتش زا scorching
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They sang with gusto .
[ترجمه گوگل]با ذوق می خواندند
[ترجمه ترگمان]آن ها با هیجان آواز خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. quaffed the ale with gusto.
[ترجمه Edris nozari] آبجو را با ذوق کوفت کرد
|
[ترجمه گوگل]آل را با ذوق خورد
[ترجمه ترگمان]با اشتها آبجو را با هم quaffed
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nathan Theseus Todd attacked his steak with gusto.
[ترجمه گوگل]ناتان تسئوس تاد با ذوق به استیک او حمله کرد
[ترجمه ترگمان]تامی تیسوس با ذوق و شوق به استیک خود حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Elizabeth sang with gusto.
[ترجمه گوگل]الیزابت با ذوق آواز خواند
[ترجمه ترگمان]الیزابت با اشتها آواز خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لذت (اسم)
amusement, pleasure, delight, joy, enjoyment, gratification, titillation, frill, delectation, gusto

درک (اسم)
imbibition, apprehension, apperception, perception, realization, discernment, percept, uptake, gusto, percipience, sentience

احساس (اسم)
sense, impression, sentiment, apperception, perception, feeling, sensation, gusto, percipience, sensing

طعم (اسم)
taste, smack, savor, relish, odor, flavor, gusto, palate

مزه (اسم)
taste, smack, savor, relish, flavor, gusto, zest, sapor, sapour

ذوق (اسم)
taste, verve, liking, penchant, relish, zeal, gusto, goo, vertu, virtu

انگلیسی به انگلیسی

• enthusiasm, great enjoyment, zest; personal preference or taste
if you do something with gusto, you do it with energy and enthusiasm.

پیشنهاد کاربران

great energy, enthusiasm, and enjoyment that is experienced by someone taking part in an activity, especially a performance/ eager enjoyment experienced when doing something
انرژی، اشتیاق و لذت زیادی که شخصی که در یک فعالیت، به ویژه یک اجرا شرکت می کند، تجربه می کند
...
[مشاهده متن کامل]

لذت مشتاقانه ای که هنگام انجام کاری تجربه می شود
Everyone joined in the singing with great gusto.
We ate and drank with gusto.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/gusto
ولع
تمایل داشتن، مثل تمایل به تحقق اهداف
البته بر حسب متن و محتوا، مزه، اشتیاق، شور و . . هم معنی میده
شور و شوق
اشتیاق
شور و نشاط

بپرس