• : تعریف: a person who informs against or reveal secrets of another, esp. among children; telltale. • مشابه: telltale
جمله های نمونه
1. She scolded another student for being a tattletale.
[ترجمه گوگل]او یکی دیگر از دانشآموزان را سرزنش میکرد که داستانگو هستند [ترجمه ترگمان] اون یه دانشجوی دیگه رو سرزنش کرد که خبرچینی می کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Pa, you know I'm no tattletale like Suellen, but it does seem to me. . .
[ترجمه گوگل]پدر، تو می دانی که من مثل سولن اهل داستان نیستم، اما به نظرم می رسد [ترجمه ترگمان]پدر، تو که می دونی من مثل سوالن جاسوسی نمی کنم، ولی به نظر من … [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. "No, Pa, I'm no tattletale like Suellen, " she assured her father.
[ترجمه گوگل]او به پدرش اطمینان داد: «نه، پا، من مثل سولن اهل داستان نیستم [ترجمه ترگمان]به پدرش اطمینان داد: نه، پا پا، من مثل سوالن خبرچینی نمی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Well, I do not want to be a tattletale . Besides, Peter gave me half of his chocolate candy bar this morning.
[ترجمه گوگل]خب، من نمیخواهم قصهگو باشم علاوه بر این، امروز صبح پیتر نیمی از شکلاتاش را به من داد [ترجمه ترگمان] خب، من نمیخوام خبرچینی کنم تازه، \"پیتر\" امروز صبح نصف شکلات his رو بهم داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Well, I don't want to be a tattletale. Besides, Peter gave me half of his chocolate candy bar this morning.
[ترجمه گوگل]خب، من نمیخواهم قصهگو باشم علاوه بر این، امروز صبح پیتر نیمی از شکلاتاش را به من داد [ترجمه ترگمان] خب، من نمیخوام خبرچینی کنم تازه، \"پیتر\" امروز صبح نصف شکلات his رو بهم داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. No, but my little sister was an awful tattletale. Every time I did anything she didn't like, she would run and tell our mother.
[ترجمه گوگل]نه، اما خواهر کوچکم داستان افتضاحی بود هر وقت هر کاری که او دوست نداشت انجام می دادم می دوید و به مادرمان می گفت [ترجمه ترگمان] نه، ولی خواهر کوچولوی من خیلی خبرچینی می کرد هر بار که من هر کاری که او دوست نداشت انجام می دادم، فرار می کرد و به مادر ما می گفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Tattletale! I'll make you pay for snitching on me!
[ترجمه گوگل]Tattletale! من تو را مجبور می کنم برای دزدی به من پول بدهی! [ترجمه ترگمان]! tattletale - - - - - - - من کاری می کنم که پول snitching به من بدهی! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In school, a kid is called a tattletale for telling a teacher about another student's bad behavior.
[ترجمه گوگل]در مدرسه، به بچهای که به معلم درباره رفتار بد دانشآموز دیگر میگوید، قصه میگویند [ترجمه ترگمان]در مدرسه، کودکی به نام tattletale خوانده می شود که به معلم درباره رفتار بد دانش آموز دیگری می گوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Daughter: A tattletale? Did you just call me a tattletale?
[ترجمه گوگل]دختر: یک افسانه؟ فقط به من گفتی قصه گو؟ [ترجمه ترگمان]Daughter؟ تو الان به من گفتی خبرچینی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. No, pa, I'm no tattletale like Suellen, ' she assured him, standing off to view his rearranged attire with a judicious air. sentence dictionary
[ترجمه گوگل]نه، پدر، من مثل سوئلن اهل داستان نیستم فرهنگ لغت جمله [ترجمه ترگمان]به او اطمینان داد: نه بابا، من مثل سوالن خبرچینی نمی کنم لغت لغت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She loves to poke her nose into everyone's business. She also likes to be a tattletale, and Albert listens to most of what she says.
[ترجمه Mary Ghiasy] عاشق اینه تو کار دیگران فضولی کنه و همچنین خبرچینی کنه و البرت هم همیشه هر چی اون میگه رو گوش میکنه
|
[ترجمه گوگل]او دوست دارد دماغش را وارد کار همه کند او همچنین دوست دارد قصه گو باشد و آلبرت به بیشتر حرف های او گوش می دهد [ترجمه ترگمان]اون دوست داره که دماغش رو تو کار دیگران فرو کنه او همچنین دوست دارد خبرچینی کند و آلبرت بیشتر حرف های او را گوش می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Nick:We used to have a lot of people who liked to tattletale in our class.
[ترجمه گوگل]نیک: ما قبلاً افراد زیادی را در کلاس خود داشتیم که دوست داشتند قصه گویی کنند [ترجمه ترگمان] ما خیلی از کسایی بودیم که دوست داشتن توی کلاس ما فضولی کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Sussie, don't tell Billy . Billy will tell mom. Billy is such a tattletale. He will get me in trouble.
[ترجمه گوگل]سوزی، به بیلی نگو بیلی به مامان خواهد گفت بیلی چنین افسانه ای است او مرا به دردسر خواهد انداخت [ترجمه ترگمان]به بیلی نگو بیلی به مامان میگه بیلی خیلی خبرچینی منو تو دردسر میندازه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. No, but my little sister was an awful tattletale.
[ترجمه گوگل]نه، اما خواهر کوچکم داستان افتضاحی بود [ترجمه ترگمان] نه، ولی خواهر کوچولوی من خیلی خبرچینی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• informer, rat (informal)
پیشنهاد کاربران
This term is used to describe someone who reports or reveals information about others, often with the intention of getting them in trouble. A tattletale is known for being nosy and meddling in other people’s affairs. ... [مشاهده متن کامل]
شخصی که اطلاعاتی را درباره دیگران گزارش می دهد یا افشا می کند، اغلب به قصد به دردسر انداختن آنها. یک tattletale به فضول بودن و دخالت در امور دیگران معروف است. مثال؛ He’s always running to the teacher to report on his classmates. Such a tattletale. In a conversation about schoolyard behavior, someone might say, “Nobody likes a snitch or a tattletale. ” A person might complain, “I can’t stand tattletales who can’t mind their own business. ”