slake

/sleɪk//sleɪk/

معنی: فرو نشستن، کاهش، خاموش کردن، کاهش یافتن، معتدل شدن
معانی دیگر: فرونشاندن (شهوت یا تشنگی یا خشم یا انتقام و غیره)، کام دل گرفتن، سیراب کردن یا شدن، تخفیف دادن، (آهک) کشتن، آبدیده شدن، (آتش) خاموش کردن یا شدن، کم کردن یا شدن، فروکشی، ابدیده کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slakes, slaking, slaked
(1) تعریف: to satisfy or relieve (thirst, appetite, lust, or the like) by decreasing the strength or intensity of.
مشابه: appease, assuage, quench

- He'd been playing hard out on the field and needed to slake his thirst.
[ترجمه گوگل] او به سختی در زمین بازی می کرد و باید تشنگی خود را از بین می برد
[ترجمه ترگمان] او روی زمین سفت و سخت مشغول بازی بود و نیاز داشت که عطش او را سیراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make (a fire) go out.
مشابه: quench
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of lime, to crumble or disintegrate during processing with water.

جمله های نمونه

1. lime may slake in moist air
آهک ممکن است در هوای مرطوب آبدیده شود.

2. I don't think Dick will ever manage to slake his lust for power.
[ترجمه گوگل]من فکر نمی‌کنم دیک هرگز بتواند شهوت قدرت را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم دیک تا به حال موفق به فرونشاندن عطش خود برای قدرت او شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He had managed to slake her lust.
[ترجمه گوگل]او توانسته بود شهوت او را خاموش کند
[ترجمه ترگمان]او توانسته بود شهوت خود را سیراب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Slake the cornflour in the milk and add to the pan.
[ترجمه گوگل]آرد ذرت را در شیر بریزید و به تابه اضافه کنید
[ترجمه ترگمان]cornflour را در شیر بریزید و به ماهی تابه اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We had to slake ourselves with rainwater in the desert.
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم خودمان را با آب باران در بیابان بکشیم
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم که در صحرا آب باران را سیراب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Naturally, this did not slake Schleicher's thirst of power.
[ترجمه گوگل]طبیعتاً این امر عطش قدرت شلیچر را کاهش نداد
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که عطش s را سیراب نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nothing can slake his anger.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند خشم او را فروکش کند
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند خشمش را رفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fair words slake wrath.
[ترجمه گوگل]سخنان منصفانه خشم را فرو می نشاند
[ترجمه ترگمان]کلمات زیبا خشم رو دفع می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is diverted hundreds of miles along aqueducts to slake the thirst of Los Angeles, Phoenix and Tucson.
[ترجمه گوگل]صدها مایل در امتداد قنات ها منحرف شده است تا تشنگی لس آنجلس، فینیکس و توسان را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]برای رفع تشنگی لس آنجلس، فینیکس و توسان، صدها مایل طول راه را برای رفع تشنگی اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dessert selections at San Remo are modest but provide ample opportunity to slake that end-of-the-meal sweet craving.
[ترجمه گوگل]دسرهای انتخابی در San Remo ساده هستند، اما فرصت کافی برای کاهش ولع شیرین در آخر غذا فراهم می کنند
[ترجمه ترگمان]انتخاب Dessert در سن Remo نسبتا کم است اما فرصت کافی برای رفع این اشتیاق شیرین وعده غذایی فراهم می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On a sultry afternoon you may find a long line of people at the drinking fountain waiting to slake their thirst.
[ترجمه گوگل]در یک بعدازظهر گرم، ممکن است صف طولانی مردمی را در کنار چشمه آبخوری بیابید که منتظرند تا تشنگی خود را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]در یک بعدازظهر گرم و شرجی، می توان صفی طولانی از مردم را که در کنار چشمه نوشیدن منتظر بودند تا عطش خود را سیراب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At the field I bought several cans of pineapple juice to slake my thirst and took off with my unkempt warriors for Kwajalein in the Marshall Islands.
[ترجمه گوگل]در مزرعه چندین قوطی آب آناناس خریدم تا تشنگی ام را کم کنم و با جنگجویان ژولیده ام به مقصد کواجالین در جزایر مارشال به پرواز درآمدم
[ترجمه ترگمان]در مزرعه چند قوطی آب میوه خریدم که عطش خود را سیراب کنم و جنگ جویان ژولیده خود را برای Kwajalein در جزایر مارشال بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The systematic desensitization, as basic way of behavior thereby, helps get rid of and slake the anxiety.
[ترجمه گوگل]حساسیت زدایی سیستماتیک، به عنوان روش اصلی رفتار، به رهایی از اضطراب و کاهش آن کمک می کند
[ترجمه ترگمان]The سیستماتیک، به عنوان روش اصلی رفتار، به رهایی از شر و رفع اضطراب کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرو نشستن (فعل)
abate, subside, be quenched, founder, be quelled, settle, slake

کاهش (فعل)
scale down, slake

خاموش کردن (فعل)
snub, out, dumb, stanch, silence, quench, stifle, smother, extinguish, muffle, put out, hush, make silent, slake, snub out, suffocate

کاهش یافتن (فعل)
slake

معتدل شدن (فعل)
slake

تخصصی

[عمران و معماری] شکفتن - فروپاشیدن

انگلیسی به انگلیسی

• quench, satisfy a desire (such as hunger, thirst, etc.); moderate, lessen the intensity of something; extinguish, put out; combine lime with water
if you slake your thirst, you drink something which takes your thirst away; a literary use.

پیشنهاد کاربران

رفع تشنگی
slake your thirst with some lemonade
شل شدن
ارضا کردن ( نیاز )

بپرس