delinquent

/dəˈlɪŋkwənt//dɪˈlɪŋkwənt/

معنی: مقصر، مرتکب جنایت یا جنحه، خاطی، متخلف، متخلف، مرتکب جنایت یا جنحه، غفلت کار
معانی دیگر: (انجام وظیفه و پیروی از قانون) کوتاهی کننده، وظیفه نشناس، خلافکار، (نوجوان) تخس، شریر، دارای تاخیر در پرداخت، پس افتاده، معوقه، عقب افتاده، کژ حساب، بزهکار، مجرم، قانون شکن

جمله های نمونه

1. delinquent taxes
مالیات های عقب افتاده

2. a delinquent debtor
بدهکار بد حساب

3. a delinquent officer
افسر وظیفه نشناس

4. juvenile delinquent
نوجوان بزهکار

5. youngsters judged delinquent
جوان هایی که خاطی شناخته شده اند

6. Most delinquent children have deprived backgrounds.
[ترجمه دین محمد پیام] اکثر کودکان بزهکار دارای سابقه محرومیت هستند
|
[ترجمه گوگل]اکثر کودکان بزهکار دارای زمینه های محروم هستند
[ترجمه ترگمان]اغلب کودکان delinquent پس زمینه های خود را از دست داده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The businessman was billed for delinquent taxes.
[ترجمه محمد] هزینه تاخیر مالیات را از تاجر گرفتند
|
[ترجمه گوگل]این تاجر به دلیل مالیات های معوق اعلام شد
[ترجمه ترگمان]این تاجر مالیات های delinquent را پرداخت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She works in a centre for delinquent children.
[ترجمه گوگل]او در مرکز کودکان بزهکار کار می کند
[ترجمه ترگمان]او در مرکز کودکان delinquent کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She has been delinquent in paying her taxes.
[ترجمه محمد] او در تاخیر مالیات تاخیر کرده است
|
[ترجمه گوگل]او در پرداخت مالیات خود متخلف بوده است
[ترجمه ترگمان]اون توی پرداخت مالیات هاش مجرم بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The definition of an individual as a delinquent provides an example.
[ترجمه گوگل]تعریف فرد به عنوان بزهکار مثالی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]تعریف یک فرد به عنوان یک delinquent یک مثال ارائه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He said collection of delinquent payments has increased from $ 8 billion to $ 11 billion under his administration.
[ترجمه گوگل]وی گفت: وصول مطالبات معوق در مدیریت وی از 8 میلیارد دلار به 11 میلیارد دلار افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]او گفت مجموعه ای از پرداخت delinquent از ۸ میلیارد دلار به ۱۱ میلیارد دلار تحت مدیریت او افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He didn't want to be a juvenile delinquent.
[ترجمه گوگل]او نمی خواست یک نوجوان بزهکار باشد
[ترجمه ترگمان]او نمی خواست یک جنایتکار جوان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Intel converted part of the delinquent accounts receivable to a loan last fall.
[ترجمه گوگل]اینتل پاییز گذشته بخشی از حساب های دریافتنی معوق را به وام تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]اینتل بخشی از حساب های دریافتنی سال گذشته را به یک وام تبدیل کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Certainly, organised, structured delinquent gangs do not appear to be the norm in Britain today.
[ترجمه گوگل]مسلماً به نظر نمی رسد که باندهای متخلف سازمان یافته و ساختاریافته امروزه در بریتانیا عادی باشند
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که گروه های بزهکاری سازمان یافته، امروزه در بریتانیا به عنوان یک هنجار شناخته نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In the past, public utility districts would send delinquent tenants' charges on those meters to the property owner.
[ترجمه گوگل]در گذشته، مناطق خدمات عمومی هزینه مستاجران متخلف را در این مترها به صاحب ملک ارسال می کردند
[ترجمه ترگمان]در گذشته، مناطق مصرفی عمومی tenants tenants متخلف را به صاحب ملک خواهند فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. But some two dozen states collect delinquent taxes on property by holding lien certificate auctions.
[ترجمه گوگل]اما حدود دوجین ایالت با برگزاری مزایده گواهی حق، مالیات های معوق بر دارایی را جمع آوری می کنند
[ترجمه ترگمان]اما در حدود دو جین ایالت مالیات های delinquent را با برگزاری مزایده های گواهی ثبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Consider Shakespeare's only fully-realised portrait of a young delinquent: Prince Hal.
[ترجمه گوگل]تنها پرتره شکسپیر از یک جوان بزهکار را در نظر بگیرید: شاهزاده هال
[ترجمه ترگمان]فقط تصویر کامل شکسپیر را در نظر بگیرید: پرنس هال
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The activities of delinquent fans might be more intelligible if they can be related to particular roles and positions with respect to other fans.
[ترجمه گوگل]فعالیت‌های طرفداران متخلف اگر بتوان با نقش‌ها و موقعیت‌های خاصی نسبت به سایر طرفداران مرتبط باشد، ممکن است قابل درک‌تر باشد
[ترجمه ترگمان]اگر آن ها می توانند به نقش های خاص و موقعیت های خاص نسبت به دیگر طرفداران مرتبط باشند، فعالیت های طرفداران delinquent ممکن است بیشتر قابل فهم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. One good teacher in a lifetime may sometimes change a delinquent into a solid citizen.
[ترجمه گوگل]یک معلم خوب در طول زندگی ممکن است گاهی یک بزهکار را به یک شهروند ثابت تبدیل کند
[ترجمه ترگمان]یک معلم خوب در طول زندگی می تواند یک متخلف را به یک شهروند جامد تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مقصر (اسم)
criminal, delinquent, culprit

مرتکب جنایت یا جنحه (اسم)
delinquent, perpetrator

خاطی (اسم)
trespasser, criminal, delinquent

متخلف (اسم)
offender, violator, transgressor, wrongdoer, delinquent

متخلف (صفت)
transgressive, delinquent, offending, violating

مرتکب جنایت یا جنحه (صفت)
culpable, guilty, delinquent, committing, perjured, perpetrating

غفلت کار (صفت)
neglectful, careless, negligent, remiss, delinquent

تخصصی

[حقوق] مقصر، تخلف از قانون، بزهکار، (دین) وعوق

انگلیسی به انگلیسی

• one who is delinquent; one who is guilty of an offense; juvenile delinquent
guilty of an offense
you use delinquent to describe young people who repeatedly commit minor crimes; a formal word. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. a few months of this may deter some potential delinquents.

پیشنهاد کاربران

این لغت بیشتر واسه اشاره به مجرم های نوجوان استفاده میشه و در این موارد عمدتا هدف اصلاح رفتار فرد هست تا تنبیه و مجازات.
لغت معادل criminal هستش که به مجرم های بزرگسال اشاره میکنه
بزهکار، متخلف
delinquent 4 ( n ) ( dɪˈlɪŋkwənt ) juvenile delinquent =a young person who isn't yet an adult and who is guilty of committing a crime
delinquent
delinquent 3 ( adj ) =not having been paid in time, e. g. a delinquent loan
delinquent
delinquent 2 ( adj ) =having failed to pay money that is owed, e. g. a delinquent borrower.
delinquent
delinquent 1 ( adj ) ( dɪˈlɪŋkwənt ) =showing a tendency to commit crimes, e. g. delinquent teenagers. delinquent behavior.
delinquent
این لغت رو واسه مجرمایی بکار میبرن که جرمای کوچیک و پیش پا افتاده مرتکب شدن که معمولا نیاز به زندان نداره و با جریمه رفع میشه
That delinquent teacher wouldn't mind missing the materials she had to teach.
آن معلم اهمال کار به مواد درسی که باید آموزش میداد اهمیت نمی داد
مقصر،
بزهکار،
تأخیر در پرداخت
بدحساب
مقصر
مجرم، بزهکار
اهمال کار
تأخیر کردن در پرداخت
بدحساب
تبهکار
بزهکار، کوتاهی‎کننده، معوقه
مجرم، مقصر
علی کاس زاده این لغت رو توی انیمیشن عصر یخبندان 4 بچه فوفول ترجمه کرده بود.
Where the delinquents go? پهلواون بچه فوفولا؟
1.
failing in or neglectful of
( a matter, a duty or obligation )
غافل
نا آگاه
بی خبر از ( . . . )
لا ابالی
بی مبالات
بی ملاحضه
سر بهوا
صفت برای کسی که در انجام کاری کوتاهی و قصور میکند
...
[مشاهده متن کامل]


You will find that Spock is quite delinquent in those matter
Star Trek TOS
2.
guilty of a misdeed or offense

خاطی در پرداخت به موقع بدهی
- بد حساب
جنایت کار
مقصر
بزهکار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس