subservient

/səbˈsɜːrviənt//səbˈsɜːvɪənt/

معنی: پست، تابع، سودمند، مادون، چاپلوس، متملق
معانی دیگر: به دردخور، به کارخور، مفید، نوکر صفت، خادم مسلک، اهل تعظیم و تکریم، خود حقیر ساز، تسلیم، مطیع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: subserviently (adv.), subservience (n.)
(1) تعریف: excessively submissive.
مترادف: humble, servile, slavish
متضاد: dictatorial, domineering, overbearing
مشابه: deferential, groveling, obsequious, submissive, truckling

(2) تعریف: secondary; subordinate.
مترادف: ancillary, secondary, subordinate
متضاد: dominant
مشابه: lower, subaltern

جمله های نمونه

1. The press was accused of being subservient to the government.
[ترجمه پویا محمودی] مطبوعات متهم به چاپلوسی کردن برای دولت شد.
|
[ترجمه گوگل]مطبوعات متهم به تابعیت از دولت شدند
[ترجمه ترگمان]مطبوعات متهم به اطاعت از دولت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don remained entirely subservient to his father.
[ترجمه گوگل]دان کاملاً مطیع پدرش بود
[ترجمه ترگمان]نسبت به پدر خود کام لا مطیع و فرمانبردار باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is expected to be subservient to her uncle.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که او مطیع عمویش باشد
[ترجمه ترگمان]او انتظار دارد که به خاطر شوهر خاله اش مطیع باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Are priests too subservient to their bishops?
[ترجمه گوگل]آیا کشیش ها بیش از حد مطیع اسقف های خود هستند؟
[ترجمه ترگمان]آیا کشیش ها بیش از حد مطیع bishops هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was subservient and servile.
[ترجمه گوگل]او مطیع و نوکر بود
[ترجمه ترگمان]مطیع و servile بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His wife refused to accept a traditional subservient role.
[ترجمه گوگل]همسرش از پذیرفتن نقش سنتی تابعه امتناع کرد
[ترجمه ترگمان]همسرش از قبول نقش فرمانبردار سنتی امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The woman's needs are seen as subservient to the group interest.
[ترجمه گوگل]نیازهای زن تابع منافع گروهی است
[ترجمه ترگمان]نیازهای زن به عنوان تابع منفعت گروه تلقی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The needs of individuals were subservient to those of the group as a whole.
[ترجمه گوگل]نیازهای افراد تابع نیازهای گروه به عنوان یک کل بود
[ترجمه ترگمان]نیازهای افراد زیردست این گروه به عنوان یک کل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government was accused of being subservient to the interests of the pro-Europe campaigners.
[ترجمه گوگل]دولت متهم به تبعیت از منافع مبارزان طرفدار اروپا بود
[ترجمه ترگمان]دولت متهم به مطیع بودن علیه منافع مبارزان طرفدار اروپا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Every consideration was subservient to the overriding need to cut costs.
[ترجمه گوگل]هر ملاحظه ای تابع نیاز اساسی به کاهش هزینه ها بود
[ترجمه ترگمان]هر یک از ملاحظات تابع نیاز اساسی به کاهش هزینه ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People should not be regarded as subservient to the economic system.
[ترجمه گوگل]مردم را نباید تابع نظام اقتصادی دانست
[ترجمه ترگمان]مردم نباید به عنوان تابع نظام اقتصادی در نظر گرفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This makes them subservient to a moral objective which may be unattainable.
[ترجمه گوگل]این امر آنها را مطیع یک هدف اخلاقی می کند که ممکن است دست نیافتنی باشد
[ترجمه ترگمان]این امر آن ها را تابع هدف اخلاقی می کند که ممکن است دست نیافتنی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That is not to say that Parliament was subservient.
[ترجمه گوگل]این بدان معنا نیست که مجلس تابع بود
[ترجمه ترگمان]این بدان معنا نیست که پارلمنت تابع اختیار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Although the legislative branch was clearly subservient to the executive, the Supreme Court exercised power independently.
[ترجمه گوگل]اگرچه قوه مقننه به وضوح تابع قوه مجریه بود، دیوان عالی به طور مستقل از قدرت استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]اگرچه شعبه قانونگذاری به روشنی تابع اجرایی بود، دیوان عالی به طور مستقل قدرت را اعمال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

تابع (صفت)
subsidiary, ancillary, subordinate, incident, adjective, adherent, dependent, subservient, amenable, passive, tributary, sequacious, sequent, subordinative

سودمند (صفت)
good, available, useful, handy, subservient, conducive, advantageous, beneficial, lucrative, constructive, beneficent, commodious, salubrious, fructuous, instrumental, purposive, serviceable, salutary

مادون (صفت)
subordinate, subject, subservient, behindhand, subjacent, puisne, subaltern, subordinative

چاپلوس (صفت)
subservient, obsequious, smooth-tongued, flattering, servile, sweet-mouthed

متملق (صفت)
subservient, obsequious

انگلیسی به انگلیسی

• subordinate, secondary; obsequious, extremely submissive; useful, instrumental
if you are subservient, you do whatever someone wants you to do.
if you treat one thing as subservient to another, you treat it as less important than the other thing.

پیشنهاد کاربران

گوش به فرمان
ادم ( خیلی ) مطیع extremely submissive
پس میشه رام تسلیم سرسپرده ( در متن فرمانبرادی نه در متن وفادارای )
Yes man
۱. مُرید صفت ( کسیکه رهبری و افضل بودن در خونش نیست و تنها تمایل داره که دیگران بر او افضل و رهبر و برتر باشند و به حرف بقیه گوش کنه )
۲. مادون - پست ( تر ) - کمتر مهم
۳. چاپلوس و پاچه خوار

...
[مشاهده متن کامل]

adjective
[more subservient; most subservient]
1 : very willing or too willing to obey someone else
◀️ She left her first husband because he wanted a subservient [=submissive] wife
◀️ She refused to take/accept/play a subservient role in their marriage.
— often to
◀️She refused to be subservient to her husband.
2 formal : less important than something or someone else — usually to
◀️ He believes that rights of individuals should be subservient to the rights of society as a whole.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : subservience
✅️ صفت ( adjective ) : subservient
✅️ قید ( adverb ) : subserviently
کم اهمیت تر بودن
مطیع و فرمان بردار بودن
بدون سوال اطاعت کردن. مطیع
she was subservient to her parents"

بپرس