foreshadow

/fɔːrˈʃædoʊ//fɔːˈʃædəʊ/

معنی: از پیش خبر دادن، از پیش حاکی بودن از
معانی دیگر: حکایت از چیزی کردن (معمولا چیز بد)، از پیش سایه (ی شوم) افکندن بر، نشانه (ی چیزی) بودن، پیش آگاهی دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: foreshadows, foreshadowing, foreshadowed
مشتقات: foreshadower (n.)
• : تعریف: to signal or indicate beforehand; presage; prefigure.
مشابه: forecast, foretell, prophesy

- The character's confession of his fear of confinement foreshadows his eventual imprisonment at the end of the novel.
[ترجمه گوگل] اعتراف شخصیت به ترس از حبس شدن، حکایت از زندانی شدن نهایی او در پایان رمان دارد
[ترجمه ترگمان] اعتراف شخصیت او نسبت به حبس شدن احتمالی او در پایان رمان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The nation's invasion of its weak neighbor foreshadowed its later massive-scale attacks against the other nations in the region.
[ترجمه گوگل] تهاجم این کشور به همسایه ضعیف خود، حملات گسترده بعدی آن را علیه سایر کشورهای منطقه پیش‌بینی کرد
[ترجمه ترگمان] تهاجم ملت به همسایه ضعیف خود، حملات گسترده خود را علیه کشورهای دیگر منطقه پیش بینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The recent outbreak of violence was foreshadowed by isolated incidents in the city earlier this year.
[ترجمه گوگل]وقوع خشونت های اخیر در اوایل سال جاری با حوادث جداگانه ای در شهر پیش بینی شده بود
[ترجمه ترگمان]ناآرامی های اخیر در این شهر در اوایل سال جاری پیش بینی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The disappointing sales figures foreshadow more redundancies.
[ترجمه زهرا کریمی] آمار پایین فروش تبعات تعدیل نیرو را در پی دارد.
|
[ترجمه گوگل]ارقام ناامیدکننده فروش پیش‌بینی‌کننده تعدیل‌های بیشتر است
[ترجمه ترگمان]ارقام فروش ناامید کننده، redundancies بیشتری را به خود اختصاص می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His sudden death had been foreshadowed by earlier health scares.
[ترجمه گوگل]مرگ ناگهانی او با ترس های قبلی از سلامتی پیش بینی شده بود
[ترجمه ترگمان]مرگ ناگهانی او باعث ترس اولیه سلامتی او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Those dark clouds foreshadow a storm.
[ترجمه گوگل]آن ابرهای سیاه طوفانی را پیش بینی می کنند
[ترجمه ترگمان]این ابره ای تیره طوفانی برپا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The increase in taxes had been foreshadowed in the minister's speech.
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات ها در سخنان وزیر پیش بینی شده بود
[ترجمه ترگمان]در سخنرانی وزیر مالیات بر افزایش مالیات ها افزوده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The revolution foreshadowed an entirely new social order.
[ترجمه گوگل]انقلاب یک نظم اجتماعی کاملاً جدید را پیش‌بینی می‌کرد
[ترجمه ترگمان]انقلاب از یک نظم اجتماعی کاملا جدید خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This ugly term foreshadows uncertain consequences.
[ترجمه گوگل]این اصطلاح زشت پیامدهای نامشخصی را پیش‌بینی می‌کند
[ترجمه ترگمان]این عبارت زشت ناشی از عواقب نامطمئن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The outcome is foreshadowed by the radio speeches, in which he devoted more attention to tax relief than deficit reduction.
[ترجمه گوگل]نتیجه را سخنرانی های رادیویی پیش بینی می کند که در آن او بیشتر به کاهش مالیات پرداخت تا کاهش کسری بودجه
[ترجمه ترگمان]این نتیجه توسط سخنرانی های رادیویی اعلام شد، که در آن توجه بیشتری به رهایی از مالیات نسبت به کاهش کسری بودجه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The events in Spain in the 1930s foreshadowed the rise of Nazi Germany.
[ترجمه گوگل]وقایع اسپانیا در دهه 1930، ظهور آلمان نازی را نشان داد
[ترجمه ترگمان]اتفاقات اسپانیا در دهه ۱۹۳۰ از ظهور آلمان نازی خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Foreshadowing yet another Communist practice, he formed colonies of soldiers to farm virgin areas.
[ترجمه گوگل]او با پیش‌بینی یکی دیگر از شیوه‌های کمونیستی، مستعمره‌هایی از سربازان را برای کشاورزی مناطق بکر تشکیل داد
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک کار کمونیست دیگر، او مستعمرات سربازان را برای کشت مناطق بکر شکل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Again, a court ruling foreshadowed what a Federal law would eventually require.
[ترجمه گوگل]مجدداً، یک حکم دادگاه پیش‌بینی می‌کند که قانون فدرال در نهایت چه چیزی را ایجاب می‌کند
[ترجمه ترگمان]یک حکم دادگاه نشان داد که قانون فدرال در نهایت به چه چیزی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This group of woodcut prints foreshadows the horrors that were to come.
[ترجمه گوگل]این گروه از چاپ های روی چوب، ترس هایی را که قرار بود پیش بیاید، پیش بینی می کند
[ترجمه ترگمان]این گروه روی چوب جادویی از وحشتی که برای آمدن به آنجا امده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But the accusations against Bacon were often foreshadowed in Tudor times.
[ترجمه گوگل]اما اتهامات علیه بیکن اغلب در زمان تودور پیش بینی می شد
[ترجمه ترگمان]اما این اتهامات علیه بیکن غالبا در دوران تودور بر آن ها نازل می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. P 500 and the Dow industrials in 1990 foreshadowed gains in the market.
[ترجمه گوگل]P 500 و صنایع داو در سال 1990 سودهایی را در بازار پیش‌بینی کردند
[ترجمه ترگمان]P ۵۰۰ و داو Dow در سال ۱۹۹۰ در بازار سود بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از پیش خبر دادن (فعل)
forespeak, foretell, foreshadow, portend

از پیش حاکی بودن از (فعل)
foreshadow

انگلیسی به انگلیسی

• indicate beforehand, portend, foretell
if one thing foreshadows another, it suggests that the other thing will happen.

پیشنهاد کاربران

خبر از آینده دادن
یا اخطار دادن
نفوس بد
هشدار دادن , خبر دادن
# Those dark clouds foreshadow a storm
# The recent outbreak of violence was foreshadowed by isolated incidents
حکایت داشتن
خبر دادن
براعت استهلال، نیک آغازی ( آرایه ادبی )
حاکی بودن، حکایت داشتن
هشدار
The revolution foreshadowed an entirely new social order.
پیش آگاهی

بپرس