resplendent

/riˈsplendənt//rɪˈsplendənt/

معنی: غرا، درخشنده، پر تلالو، پر جلوه
معانی دیگر: درخشان، پرشکوه، خیره کننده، فروزان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: resplendently (adv.)
• : تعریف: full of splendor; radiant; shining.
مشابه: radiant

- The fall leaves glowed in the resplendent light of the sunset.
[ترجمه گوگل] برگ های پاییزی در نور درخشان غروب آفتاب می درخشیدند
[ترجمه ترگمان] برگ های پاییزی در نور تابناک غروب می درخشیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The great hall was resplendent with its gilt walls and ceiling and magnificent chandeliers.
[ترجمه گوگل] تالار بزرگ با دیوارها و سقف طلایی و لوسترهای باشکوهش پر زرق و برق بود
[ترجمه ترگمان] سرسرای بزرگ با دیواره ای طلایی و ceiling تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The queen was resplendent with jewels.
[ترجمه گوگل]ملکه با جواهرات پر زرق و برق بود
[ترجمه ترگمان]ملکه با جواهرات تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bessie, resplendent in royal blue velvet, was hovering beside the table.
[ترجمه گوگل]بِسی با مخمل آبی سلطنتی براق، کنار میز معلق بود
[ترجمه ترگمان]بسی، که در مخمل آبی سلطنتی می درخشید، در کنار میز می چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She looked resplendent in a silk dress.
[ترجمه گوگل]او در لباس ابریشمی درخشان به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او با لباس ابریشمی زرق و برق به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He glimpsed Sonia, resplendent in a red silk dress.
[ترجمه گوگل]او نگاهی به سونیا انداخت که در لباس ابریشمی قرمز براق بود
[ترجمه ترگمان]او سونیا را دید که لباس ابریشمی سرخی بر تن دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A sudden gust lifted his resplendent tartan for all to see . . . a pair of blue briefs.
[ترجمه گوگل]وزش ناگهانی تارتان درخشان او را برای دیدن همه بلند کرد یک جفت شورت آبی
[ترجمه ترگمان]ناگهان تندبادی را بلند کرد تا همه چیز را ببیند، یک جفت شورت آبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The northern sky was resplendent in stars of unbelievable intensity and flickered with a bizarre display of the AuroraBorealis.
[ترجمه گوگل]آسمان شمالی در ستارگانی با شدت باورنکردنی درخشان بود و با نمایشی عجیب از شفق قطبی سوسو می زد
[ترجمه ترگمان]آسمان شمالی در ستارگان با شدت باور نکردنی می درخشید و با نمایشی عجیب از the چشمک می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are allowed to hold a resplendent Christmas parade down Fifth Avenue, complete with carriages, sleds and artificial snow.
[ترجمه گوگل]آنها اجازه دارند یک رژه کریسمس باشکوه در خیابان پنجم با کالسکه، سورتمه و برف مصنوعی برگزار کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اجازه دارند یک رژه عید کریسمس را در خیابان پنجم برگزار کنند، با کالسکه ها، سورتمه ها و برف مصنوعی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They wear heavy and very ornate armour resplendent with plumes and ribbons.
[ترجمه گوگل]آن‌ها زره‌های سنگین و بسیار پرآذین می‌پوشند که پرها و روبان‌های درخشانی دارد
[ترجمه ترگمان]آن ها زره سنگین و پر زرق و برق مخصوص به تن دارند که پر از پره ای و روبان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Resplendent in red, she walks down the aisle on the arm of the Rev.
[ترجمه گوگل]او با درخشندگی قرمز در راهرو روی بازوی کشیش قدم می‌زند
[ترجمه ترگمان]در حالی که از شدت خشم سرخ می شد، از کنار محراب، به سوی عالی جناب کشیش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He stood around, stiff, resplendent and uncomfortable in the brilliant plumage of a field marshals uniform.
[ترجمه گوگل]او در اطراف، سفت، درخشان و ناراحت در پرهای درخشان یونیفرم فیلد مارشال ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]او ایستاده بود، شق ورق ایستاده بود و با پره ای درخشان و درخشان یکی از اونیفورم نظامی راه راه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The carousel, its rows of white horses resplendent with red leather saddles and black-painted bridles, was thankfully almost empty.
[ترجمه گوگل]چرخ و فلک، ردیف‌های اسب‌های سفیدش که با زین‌های چرمی قرمز و لگام‌های سیاه‌رنگ درخشنده‌اند، خوشبختانه تقریباً خالی بود
[ترجمه ترگمان]چرخ نقاله که از اسب های سفید پوشیده شده بود با روکش چرمی قرمز و اسب های سیاه رنگش تقریبا خالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She looked up and saw him, resplendent in his formal clothes, his face radiant as he leaned over the microphone.
[ترجمه گوگل]سرش را بلند کرد و او را دید که در لباس رسمی‌اش پر زرق و برق بود و در حالی که روی میکروفون خم می‌شد، چهره‌اش درخشان بود
[ترجمه ترگمان]او سرش را بلند کرد و او را دید که با لباس های رسمی و رسمی خود، در حالی که روی میکروفون خم شده بود، چهره اش می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. First there was a nearly circular rim of resplendent mountains, their white caps glistening in the morning sun.
[ترجمه گوگل]ابتدا لبه ای تقریبا دایره ای از کوه های درخشان وجود داشت که کلاه های سفید آنها در آفتاب صبح می درخشید
[ترجمه ترگمان]ابتدا لبه گرد و مدور کوه ها قرار داشت و کلاه های سفید آن ها در آفتاب صبحگاهی می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The prince was resplendent in his white naval uniform with braid on the visor of his cap.
[ترجمه گوگل]شاهزاده با یونیفرم سفید نیروی دریایی خود با قیطان بر روی گیره کلاهش درخشان بود
[ترجمه ترگمان]شاهزاده با لباس رسمی نیروی دریایی خود که بر نقاب کلاهش نقش بسته بود، برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The bride entered the church, resplendent in a white silk gown.
[ترجمه گوگل]عروس در حالی که لباس ابریشمی سفید پوشیده بود وارد کلیسا شد
[ترجمه ترگمان]عروس وارد کلیسا شد و با لباس ابریشمی سفید به کلیسا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غرا (صفت)
brilliant, splendid, excellent, magniloquent, resplendent

درخشنده (صفت)
radiant, refulgent, golden, resplendent, effulgent, fulgent

پر تلالو (صفت)
resplendent, glittery

پر جلوه (صفت)
loud, showy, pretentious, resplendent, lustrous, stagy

انگلیسی به انگلیسی

• brilliant, dazzling, glittering; gleaming, shiny; splendid, magnificent
if someone is resplendent, their appearance is very impressive; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. تابناک. درخشان. خیره کننده. پر تلالو ۲. باشکوه. عالی. بی نظیر
مثال:
their white clothing remained resplendent.
لباسهای سفیدشان درخشان و خیره کننده باقی مانده بود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : resplendence
✅️ صفت ( adjective ) : resplendent
✅️ قید ( adverb ) : resplendently
adjective
[more resplendent; most resplendent] literary :
🔴 very bright and attractive
◀️ The fields were resplendent with flowers
◀️ She looked resplendent in her green evening gown
◀️ a bird with resplendent yellow feathers
...
[مشاهده متن کامل]

درخشان - درخشنده - برق زننده - براق - فروزان - پرتلألو

جذاب و پرزرق و برق
she was resplendent in a sea - green dress
با شکوه

بپرس