pulchritude

/ˈpʌlkrɪtjuːd//ˈpʌlkrɪtjuːd/

معنی: خوش اندامی، قشنگی، زیبایی
معانی دیگر: خوشگلی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: physical beauty or attractiveness.
مترادف: beauty, loveliness
مشابه: glamour, prettiness, sex appeal

جمله های نمونه

1. Her youngster and pulchritude could expose her to danger .
[ترجمه گوگل]جوانی و روحیه او می تواند او را در معرض خطر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]youngster و pulchritude او را در معرض خطر قرار می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her dress shows her pulchritude to advantage.
[ترجمه گوگل]لباس او نشان می دهد که او را به نفع خود است
[ترجمه ترگمان]لباسش نشون میده که pulchritude به نفع خودشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The woman done not don't love of pulchritude, to own face base"spiteful hand" like this also need equal prowess.
[ترجمه گوگل]زنی که عشق ورزی را ندارد، برای داشتن پایگاه چهره "دست کینه توز" مانند این نیز به مهارتی برابر نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این زن به pulchritude نیز علاقه ندارد و به خودی خود به شجاعت برابر نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. From waste and death comes such incredible pulchritude. One of life's mysteries to ponder, I guess!
[ترجمه گوگل]از ضایعات و مرگ چنین غم و اندوه باورنکردنی ناشی می شود حدس می زنم یکی از رازهای زندگی قابل تأمل است!
[ترجمه ترگمان]از هدر رفتن و مرگ، چنین pulchritude باور نکردنی به دست می آید فکر کنم یکی از اسرار زندگی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Meanwhile, the lonely pulchritude shows too much emotional impulses that lure our feelings.
[ترجمه گوگل]در همین حال، دلتنگی تنها، تکانه های عاطفی بیش از حدی را نشان می دهد که احساسات ما را فریب می دهد
[ترجمه ترگمان]در عین حال، pulchritude تنها انگیزه های عاطفی زیادی را نشان می دهد که احساسات ما را به دام می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This pulchritude hangs from the side wall of a bombard house.
[ترجمه گوگل]این عطر از دیوار کناری یک خانه بمباران آویزان است
[ترجمه ترگمان]این pulchritude از دیواره کنار یه خونه bombard فاصله داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Loneliness should actually be the most beautiful flower blooming in the abyss of the mind, which entrenches into soil of loneliness, enjoying the growth and pulchritude by itself.
[ترجمه گوگل]تنهایی باید در واقع زیباترین گلی باشد که در ورطه ذهن شکوفا می شود که در خاک تنهایی فرو می رود و خود از رشد و نشاط لذت می برد
[ترجمه ترگمان]تنهایی واقعا باید زیباترین گل باشد که در حفره ذهن شکوفه می دهد، که به خاک تنهایی تبدیل می شود و از رشد و رشد خود لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. LEO : person can be vain, so a gift that reflects that dramatic personality and stunning fleshly pulchritude works over best: Try jewelry, raiment or tickets to the building.
[ترجمه گوگل]لئو: شخص می تواند بیهوده باشد، بنابراین هدیه ای که نشان دهنده شخصیت دراماتیک و هوس نفس خیره کننده است، بهترین کار را دارد: جواهرات، لباس یا بلیط های ساختمان را امتحان کنید
[ترجمه ترگمان]LEO: فرد می تواند بی هوده باشد، بنابراین یک هدیه که منعکس کننده آن شخصیت نمایشی و pulchritude fleshly fleshly است بیش از همه کار می کند: جواهرات، لباس و یا بلیط برای ساختمان را امتحان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In my eyesight jumped into the Marktkirche in baroque style. I thought it was a beauteous exist beyond religious belief and its pulchritude stopped me from pondering any more.
[ترجمه گوگل]در بینایی من به سبک باروک به مارکت کیرش پرید فکر می‌کردم این موجودی زیبا و فراتر از اعتقادات مذهبی است و عظمت آن مرا از تفکر بیشتر باز می‌دارد
[ترجمه ترگمان]در دید من، سبک باروک به سبک باروک گرایید من فکر می کردم که این مکان بسیار زیبا و ماورای باور مذهبی است و pulchritude آن مرا از فکر کردن به هر چیز دیگری منع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش اندامی (اسم)
elegance, grace, airiness, gracefulness, daintiness, eurhythmy, pulchritude

قشنگی (اسم)
beautification, pulchritude

زیبایی (اسم)
elegance, grace, beauty, seeming, glee, pulchritude, sheen, concinnity

انگلیسی به انگلیسی

• external beauty; glory

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : pulchritude
✅️ صفت ( adjective ) : pulchritudinous
✅️ قید ( adverb ) : _
خوش تیپی. زیبایی

بپرس