nosh

/nɒʃ//nɒʃ/

(خودمانی) خوراک سبک خوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a snack, esp. a forbidden tidbit eaten secretly.
مشابه: bite

- She'd hidden a piece of cake for a late night nosh.
[ترجمه گوگل] او یک تکه کیک را برای یک نوش در اواخر شب پنهان کرده بود
[ترجمه ترگمان] برای خوردن شام یک تکه کیک را پنهان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: noshes, noshing, noshed
مشتقات: nosher (n.)
• : تعریف: (informal) to eat a snack.

- I didn't have lunch; I just noshed a bit.
[ترجمه گوگل] ناهار نخوردم؛ من فقط کمی هول کردم
[ترجمه ترگمان] من ناهار نخوردم، فقط یه کم زیاده روی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He's always noshing on chips at his desk.
[ترجمه Hana] او همیشه پشت میزش چیپس می خورد
|
[ترجمه گوگل] او همیشه روی میزش چیپس می خورد
[ترجمه ترگمان] همیشه توی میزش چیپس می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. They serve good nosh in the cafeteria.
[ترجمه گوگل]آنها غذای خوبی را در کافه تریا سرو می کنند
[ترجمه ترگمان] اونا برای خوردن شام خوب تو کافه تریا خدمت میکنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There was lots of nosh at the party.
[ترجمه گوگل]در مهمانی نشاط زیادی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]تو مهمونی شام خوردن خیلی زیاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Did you have a good nosh?
[ترجمه گوگل]نوش خوبی داشتی؟
[ترجمه ترگمان]شام خوبی خوردی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She sprinkled pepper on my grub, watching me nosh.
[ترجمه Shirinbahari] او روی غذای من فلفل پاشیدوخوردن من را تماشا کرد.
|
[ترجمه گوگل]او به من فلفل پاشید و به من نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]She را روی grub ریخت و به من خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'll just have a little nosh at lunchtime, perhaps a hot dog.
[ترجمه گوگل]من فقط موقع ناهار کمی نوش می خورم، شاید یک هات داگ
[ترجمه ترگمان]من فقط وقت ناهار می خورم، شاید یه سگ داغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We'll have a nosh, then start out.
[ترجمه گوگل]ما یک نوش خواهیم داشت، سپس شروع می کنیم
[ترجمه ترگمان]شام می خوریم، بعد شروع می کنیم به خوردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My wife likes to nosh peanuts while watching TV.
[ترجمه گوگل]همسرم دوست دارد هنگام تماشای تلویزیون بادام زمینی را نوش جان کند
[ترجمه ترگمان]زنم دوست داره تو تلویزیون نگاه کنه و تلویزیون ببینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We had a great nosh - up at Bill's wedding.
[ترجمه گوگل]در مراسم عروسی بیل، حال و هوای خوبی داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما تو عروسی بیل یه شام عالی خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She smells strange and the nosh is tinned but it was better than nothing.
[ترجمه گوگل]بوی عجیبی می دهد و نوش قلع شده است اما بهتر از هیچ بود
[ترجمه ترگمان]بوی عجیبی می دهد، اما بهتر از هیچ چیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She likes her nosh.
[ترجمه گوگل]او نوش خود را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] اون از خوردن اون خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Secondly, she likes her nosh.
[ترجمه گوگل]ثانیاً او نوش خود را دوست دارد
[ترجمه ترگمان]دوم، اون از خوردن اون خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is a kind of traditional nosh in Beijing called Wandouhuang(means Yellow Bean in Chinese pronunciation).
[ترجمه گوگل]نوعی نوش سنتی در پکن به نام Wandouhuang (به معنی لوبیا زرد در تلفظ چینی) وجود دارد
[ترجمه ترگمان]نوعی of سنتی در پکن به نام Wandouhuang وجود دارد (به معنای بین بردن در تلفظ چینی)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So skip the cheese, but be sure to nosh on something; you'll absorb less tyramine if you have food in your stomach.
[ترجمه گوگل]بنابراین از پنیر صرف نظر کنید، اما مطمئن شوید که چیزی را میل کنید اگر غذا در معده خود داشته باشید، تیرامین کمتری جذب خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]پس از پنیر صرف نظر کنید، اما مطمئن باشید که چیزی بخورید؛ اگر غذا در شکمت داشته باشید کم تر از آن جذب خواهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nina never knew her neighbor Nosh knew her.
[ترجمه گوگل]نینا هرگز همسایه اش را نشناخته بود
[ترجمه ترگمان]نی نا هرگز از همسایه her خبر نداشت که او را می شناسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• snack; snacking, eating (slang)
(slang) eat (especially sweets)
nosh is food that is ready to eat; an informal word.

پیشنهاد کاربران

Snack, A light meal - 1
2 - to eat a snack
3 - munch
ریزه خواری کردن
خوردن

بپرس